eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
872 دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
14.9هزار ویدیو
501 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی: ⭕️ روسری بر سر چوب کردن مقابله با قرآن است👈 آنکه روسری خود را بر سر چوب کرده است نمی‌داند دارد با آیه ولْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ. مقابله می کند، اگر ما کنیم قطعا بی‌حجابی از بین خواهد رفت، و همه علما نیز گفته اند که نهی از منکر چهار مرحله دارد، دو مرحله وظیفه مردم است و دو مرحله وظیفه حکومت📣مرحله اول انزجار قلبی است📣مرحله دوم قول یا فعل ظاهری است، یعنی فرد بی حجاب با همین چشم غره و نگاه بی تفاوت ما مواجه شود، اگر چنین فردی با بی اعتنایی و نگاه تحقیر آمیز مامواجه شود خود را جمع می کند📣مراحل بعدی امر به معروف و نهی از منکر، وظیفه حکومت است که اگر مردم دو مرحله اول را انجام دهند اصلا کار به دو مرحله دیگر و ورود حکومت به موضوع نمی رسد.⚠️ بدانیم که دشمن همواره در کمین است، ما الان در میدان‌ مین هستیم و به برکت قرآن و اهل بیت (ع) محفوظیم، وظیفه همه ما نسبت به اسلام این است که طبق این حدیث پیامبر رفتار کنیم که «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» ؛ این جمله به داعیه انشاء القا شده است، یعنی بکوشید تا اسلام را بالا نگه دارید... خبرگزاری‌حوزه
⛔️اینکه ۴دختر فریب بخورند و روسری را بردارند، مسئله‌ی حقیری است ⚠️آن چیزی که من را حساس میکند این است که از دهان یک گروهی از خواص، مسئله‌ی «حجاب اجباری» مطرح می‌شود 🔻رهبرانقلاب، امروز: پول‌های زیادی خرج می‌کنند، فعالیت زیادی می‌کنند، صدها رسانه را به کار می‌گیرند تابتوانند به طُرق مختلف روی هویت مستقل زن مسلمان اثرگذاری کنند. 🔹این‌همه خرج و زحمت و فکر پشت سر این کار است اما . نتیجه‌ی کارشان این است که چهار تا دختر در گوشه‌کنار فریب بخورند یا انگیزه‌های گوناگون پیدا کنند که روسری را بردارند که یعنی مثلاً ما چه شدیم. همه‌ی آن تلاش نتیجه‌اش خلاصه می‌شود در این مسئله‌ی کوچکِ حقیر. تا اینجا مسئله‌ای نیست. 🔹آن چیزی که من را حساس می‌کند این است که می‌بینید از دهان یک گروهی از خواص، مسئله‌ی «حجاب اجباری» مطرح می‌شود. 🔹این معنایش این است که یک عده‌ای -ان‌شاءالله نادانسته- همان خطی را دنبال می‌کنند که دشمن نتوانسته با آن‌همه خرج آن را به نتیجه برساند. روزنامه‌نگار و روشنفکر و آخوند [هم] در آن‌ها هستند. 🔹[می‌گویند] اینکه امام(ره) فرمودند «زن‌ها باحجاب باشند»، همه‌ی زن‌ها را نگفتند! حرف بیخود، ما آن‌وقت بودیم، ما خبر داریم. امام(ره) در مقابل یک منکر واضحی که به‌وسیله‌ی پهلوی و دنباله‌های پهلوی [رایج شده بود] مثل کوه، محکم ایستادند. 🔹حالا آقا می‌گوید این گناه که از غیبت بزرگ‌تر نیست، چرا شما برای غیبت کسی را تعقیب نمی‌کنید! انسان اینجا از عدم تشخیص رنج می‌برد. 🔹ما که نگفتیم اگر کسی در خانه روسری‌اش را مقابل نامحرم برداشت تعقیب می‌کنیم. آن کاری که در ملأ انجام می‌شود یک کار اجتماعی و تعلیم عمومی است و برای حکومتی که با نام اسلام آمده، تکلیف ایجاد می‌کند. حرام، کوچک و بزرگ ندارد. 🔹حالا کسی در خلوت یک کار غلطی می‌کند، آن بین خود او و خداست؛ اما آنچه در مقابل چشم مردم است، حکومت اسلامی -مثل حکومت پیامبر و حکومت امیرالمؤمنین- وظیفه دارد در مقابل آن بایستد. 🔹این منطق که می‌گوید اجازه دهید مردم خودشان انتخاب کنند، خب برای شراب‌فروشی هم هست. این حرف را در مقابل همه‌ی گناهان بزرگ اجتماعی می‌توان گفت؛ این حرف شد؟ 🔺شارع مقدس بر حکومت اسلامی تکلیف کرده که مانع از رواج حرام الهی در جامعه بشود. حکومت اسلامی موظف است مقابل حرام و گناه بایستد. ۹۶/۱۲/۱۷ ☑️ مطالب‌درباره‌رهبرانقلاب👇 ‏http://telegram.me/joinchat/BVJQOTudY71xuff_eM03yg
💥حجاب کامل حتی, موقع شهادت 🚩شهیده "گلدسته محمدیان" از شهدای فرهنگی دوران جنگ تحمیلی شهرستان شیروان می باشد... ایشان به همراه دختر خردسال و همسرش، در جریان بمباران شهر دزفول توسط دشمن بعثی به دیدار معبود پرکشید... یک بار در زمان جنگ پدرش به خانه شان رفته بود درست همان زمانی که بمباران هوایی امان مردم را بریده بود... اواخر شب وقتی خواستن بخوابن پدرش اورا با پوشش و حجاب کامل دید... با تعجب از او پرسید: "دخترم کاری پیش آمده جای می خواهی بروی؟"... گفت: نه پدر جان این جا هر لحظه ممکنه بمباران هوایی بشه ، ممکنه فردا صبح زنده نباشیم به همین خاطر باید آمادگی کامل را داشته باشم. می خواهم وقتی بدن ما رو از زیر آوار در میارن آن موقع هم حجاب مون کامل باشه... , برشی از زندگی
✅نظر اسلام درباره حضور زنان در جامعه و اختلاط زن و مرد چیست؟؟ ✍اسلام با اختلاط مخالف است نه با شرکت زن در مجامع ولو با حفظ حریم. اسلام می‌گوید: نه حبس و نه اختلاط بلکه حریم. سنت جاری مسلمین از زمان رسول خدا(ص) همین بوده است که زنان از شرکت در مجالس و مجامع منع نمی‌شده‌اند ولی همواره اصل «حریم» رعایت شده است. در مساجد و مجامع، حتی در کوچه و معبر، زن با مرد مختلط نبوده است. شرکت مختلط زن و مرد در برخی مجامع، مانند برخی مشاهد مشرّفه که در زمان ما محل ازدحام فوق‌العاده است، برخلاف مرضیّ شارع مقدس اسلام است. 📚 مسئله حجاب، ص220 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ /ʝסíꪀ➘ |❥@vagebtamadonsaz
💥خاطراتي از شهيده ناهيد فاتحي كرجو, دختری که به امام خمینی توهين نكرد، كوموله زنده به گورش كرد 💢دختري هفده ساله كه همه ناخن‌هايش را كشيده بودند...😰 موهای سر او را تراشیده و او را در روستا می گرداندند. شرط رهایی ناهید توهین به حضرت امام خمینی قرار داده بودند.اما ناهید استقامت کرده و دربرابر این خواسته ی آنها، شهادت را بر زنده بودن و زندگی با ذلت ترجیح داده بود. مردم روستا، در آن شرایط سخت که جرات دم زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه ی این دختر اعتراض کرده بود. بعد از مدتی به آن ها گفته شد، او را آزاد کرده اند. ناهید در آن زمان هفده سال داشت...💢كار زيادي از او نخواسته بودند، گفتند به خميني توهين كن تا آزادت كنيم؛ همين!😇 اما همين چيز كوچك براي او خيلي بزرگ بود. آنقدر بزرگ كه حاضر شد به خاطرش ماه‌ها اسارت بكشد، با سر تراشيده در روستاها چرخانده شود. ناخن‌هايش را بكشند و بعد از كلي شكنجه‌هاي ديگر زنده بگورش كنند. براي دختر هفده ساله‌اي كه به بعدها سميه كردستان معروف شد، تحمل همه اينها آسانتر بود از توهين به امام و رهبرش... ,
💢شهيده ناهيد فاتحي كرجو، همان كسي است كه روايت بالا👆 را درباره‌اش خوانديد. چهارم تير سالروز تولد اين شهيده بزرگوار است. او كه در سال 44 متولد شد در دهم تيرماه سال 61 به شهادت رسيد. چهار پنج ساله بود، اگر تا سر کوچه هم می رفت، محجبه بود. چادر سرش می کرد. زنبیل کوچکی داشت که دستش می گرفت... انگار که سال هاست زن خانه است همسایه مان جلو او را می گرفت و می گفت 👈 چادرت را به من می دهی؟... ناهید گفت: نه،آخر برای تو بزرگ است. سال 1357، تظاهرات زیادی در سنندج برگزار می‌شد. یک روز، در خانه مشغول به کار بودم که متوجه سر و صدای زیادی شدم. به بیرون از خانه رفتم. ناهید و مادرش در خیابان بودند و همسایه‌ها دور و بر آنها جمع شده بودند. خیلی ترسیدم... 💢سر و صورت ناهید زخمی و کبود شده بود و با فریاد از جنایات رژیم پهلوی و درنده خویی‌های ساواک می‌گفت. گویا در تظاهرات او را شناسایی کرده بودند و کتک زده بودند و قصد دستگیری او را داشتند. پرسیدم: چه خبر شده ناهید؟در حیاط پشتش را به من نشان داد و گفت: ببین این لعنتی ها با من چه کرده اند. آن قدر با باتوم و شلاق به او زده بودند که پشتش سیاه و کبود شده بود. درد زیادی داشت که نمی‌توانست درست بایستد... 💢روز دوشنبه بود از روزهای سرد دی‌ ماه 1360  ناهید بیمار بود و باید دکتر می‌رفت. من در حال شستن رخت بودم. قرار شد او برود و من بعد از تمام شدن کارم، پیش او بروم... درمانگاه در میدان آزادی سنندج بود. نیم ساعت بعد کارم تمام شد و به سمت درمانگاه رفتم. مطب تعطیل شده بود. دور و برم را گشتم. خبری از ناهید نبود. به خانه برگشتم. مادرم مطمئن بود که اتفاقی نیفتاده است. با اطمینان از پاکدامنی دخترش می‌گفت 👈حتماً کاری داشته است، رفته دنبال کارش، هر کجا باشد برمی‌گردد؛ دختر سر به هوا و بی‌فکری نیست...
💢 حتما" موردی پیش آمده،برمیگردد ... مادر به من هم دلداری می‌داد. شب شد، اما او برنگشت. فردا صبح مادرم به دنبال گمشده‌اش به خیابان‌ها رفت. از همه کسانی که او را می‌شناختند، پرس و جو کرد. از دوستان، همکلاسی‌ها، مغازه‌دارها و ... پرسید. تا اینکه چند نفر از افرادی که او را می‌شناختند، گفتند «ناهید را در حالی که چهار نفر او را دوره کرده بودند، دیده‌اند که سوار مینی‌بوس شده است». مادرم، راننده مینی‌بوس را که آنها را سوار کرده بود پیدا کرد و از او درباره ناهید پرسید. راننده اول می‌ترسید اما با اصرار مادرم گفت که 😇 آنها را در یکی از روستاهای اطراف سنندج پیاده کرده است... 💢 مادرم، با کرایه‌ قاطر یا با پای پیاده، روستاهای اطراف را گشت، اما او را پیدا نکرد. پس از ربوده شدن ناهید، مرتب نامه‌های تهدید کننده به خانه ما می‌انداختند، زنگ خانه را می‌زدند و فرار می‌کردند...در آن نامه‌ها، خانواده‌ را تهدید کرده بودند که اگر با نیروهای سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید بقیه فرزندان‌تان را می‌دزدیم یا اینکه می‌نوشتند شبانه به خانه‌تان حمله می‌کنیم و فرزندان را جلوی چشم مادرشان خواهیم کشت. زمان سختی بود. بچه‌ها سن زیادی نداشتند. مادرم هم باردار بود. اضطراب و نگرانی در خانه حاکم بود. مادرم همه جا را می‌گشت تا خبری از ناهید بگیرد...😪 💢مادر شهیده وقتی قصد رفتن به آبادی توریور را داشتم، با خانواده ای آشنا شدم که سه فرزند داشتند. آن ها به من گفتند که ناهید در این جا زندانی بوده است.آنها به من گفتند: ناهید را خیلی اذیت و آزار می کرده اند. صبح ها او را به طناب می بستند و در آبادی می گرداندند و اعلام می کردند او جاسوس خمینی است. من دیگر توان استادن نداشتم. از سلامت ناهید سوال کردم. خبری نداشتند. فقط فهمیده بودند کومله ای ها قصد داشتند او را به آبادی «حلوان» ببرند. آن ها هم برای ناهید متاثر شده و پا به پای من گریه می کردند. بعد از رفتن به آبادی توریور و حلوان فهمیدم او را از آن جا نیز منتقل کرده اند. درگیری ها در سطح استان ادامه داشت. پاسداران از اسارت ناهید خبر داشتند و آن ها هم به دنبال ناهید و دیگر اسرا می گشتند...
💢 موهای سر او را تراشیده و او را در روستا می گرداندند. شرط رهایی ناهید توهین به حضرت امام (ره) قرار داده بودند. اما ناهید استقامت کرده و دربرابر این خواسته ی آن ها، شهادت را بر زنده بودن و زندگی با ذلت ترجیح داده بود. مردم روستا، در آن شرایط سخت که جرات دم زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه ی این دختراعتراض کرده بود. بعد از مدتی به آن ها گفته شد، او را آزاد کرده اند. ناهید در آن زمان هفده سال داشت... 💢او را به شدت شکنجه کرده بودند. موهای سرش را تراشیده بودند. هیچ ناخنی در دست و پا نداشت. جای جای سرش کبود و شکسته بود. پس از شکنجه های بسیار او را زنده به گور کرده بودند. او یازده ماه اسیر بود... مسئول بسیج خواهران سنندرج: راه سنگلاخ، کوه های سر به فلک کشیده و زمخت، کوهستان سنگی سیاه و خشن، جاده ای ناامن، پیچ در پیچ رمزآلود و ترسناک و... «همشیز» انگار که آخر دنیا همین جاست. ترس وخوف بدون دلیل هم در دلت می نشیند. وای به این که اسیر باشی کمی دورتر از روستا، مدرسه ی قدیمی و خرابه، آن قدر کهنه و مخروبه که می ترسی قدم در آن بگذاری، مبادا روی سرت خراب شود... مدرسه را به شکل زندان درآورده بودند و اسرا را در آن نگهداری می کردند. زمین خاک ندارد. همه جا سنگ است و سنگ، سرد و زمخت. ناهید را در میان سنگ ها پیدا کردند، جلو غاری که مقر کومله بود... 💢پیکرناهید را با ماشین جیب از منطقه ی کامیاران آورده بودند. خاک و سنگریزه بر کف ماشین دیده می شد. راننده ی جیپ با قیافه ی بهت زده، مات ایستاده بود. گرچه اولین بار نبود که پیکر شهیدی از خاک دیار کردستان کشف می شد و یا پیکر شکنجه شده ای در کردستان کشف می شد و یا پیکر شکنجه شده ای در غسالخانه شست و شو داده می شد، نظیر پیکر شهیدان نادری، جمارانی و... اما مظلومیت خاص این دختر شهید با همه فرق داشت...😰 💢برادران با قیافه ی بهت زده و غم زده ایستاده بودند و زن ها ضجه کنان بر سر و سینه می کوفتند. عاشورایی شده بود...دوست صمیمی او هم دختری به نام «شمسی» بود. گروهک ها قبل از ربوده شدن ناهید او را در خانه اش به رگبار بستند و شهید کردند. انگارآن ها طاقت دور ماندن از هم را نداشتند... منبع:كتاب «فاتح شهميز»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چهار کلمه 🔷️ این روزها تازه میفهمم چقدر ایرادهایمان چقدر بنی اسرائیلی بوده... بانوانی که تا دیروز حاضر نبودند بخاطر پروردگار کنند اما امروز بخاطر ترس از کوچک حاضرند هم بزنند ‼️ به نهضت آمرین بپیوندید👇 http://eitaa.com/vagebtamadonsaz این پیام را منتشر کنید...
4_5999233108149274691.mp3
7.23M
🚩شب جمعه... امام حسین(ع)... دلتنگی... کربلا... 🙏خدایا همه چیز را میتوان تحمل کرد👈 گرانی, تورم, بیکاری, مریضی و... اما دیگه👈 کربلا و امام حسین را از ما نگیر😰 ما بدون حسین میمیریم 🎧 💢 دیر رسیدم من... 🎤 "حاج محمود کریمی" 🙏التماس دعا... ارادتمند: ناصر کاوه
💥یک‌روز بعدازظهر تلفن زنگ زد، دیدم استاد باکرامت، عالم کم‌نظیر، فیلسوف الهی، علامهٔ جعفری است. به من گفت:👇 حسین، کاری نداری؟ گفتم: نه، امرتان؟ گفت: بلند شو به خانهٔ ما بیا. خب از این‌طرف تهران، شرق به غرب، رفتم. تنها بود. گفت: چه خوب شد آمدی. امشب دارند من را به‌خاطر بیماری به اروپا می‌برند، احتمال می‌دهم برنگردم. پولی را درآورد و به من داد و گفت: ✨ این را چهار قسمت کن و بعد از رفتن من، هر جا خودت صلاح دیدی هزینه کن. گفتم: چشم. گفت: اما یک چیزی می‌خواهم به تو بگویم. تو من را می‌شناسی و از سال پنجاه با هم رفیق بوده‌ایم، درست است؟ گفتم: بله. ✨فرمود : من تا الآن نماز قضا ندارم، روزهٔ قضا ندارم، حج را رفته‌ام و در عبادتم بدهی ندارم؛ اما همهٔ این ها را کنار گذاشته‌ام و گفته‌ام بروید، نمی‌خواهم پیش من باشید؛ هیچ امیدی به شما ندارم. 💥این یک مسئله بود. ✨چندسال در قم درس خوانده‌ام، بعد به نجف رفته‌ام و بزرگ‌ترین استادها مثل آقا‌شیخ‌مرتضی طالقانی، آیت‌الله‌ العظمی خوئی، این آدم کم‌نظیرِ در علم را دیده‌ام.به عمر تحصیلیم هم گفته‌ام کنار بروید که 👇 ✨هیچ امیدی به شما ندارم. خیلی طلبه و دانشگاهی را درس داده‌ام و بالاخره آن ها با زبان من با اسلام، با حکمت و با قرآن آشنا شده‌اند. به آن ها هم گفته‌ام دارم می‌روم، شما هم من را رها کنید و کنار بروید که ابداً به شما امیدی ندارم. 🌟بعد به من گفت: حسین، می‌دانی امیدِ ۱۰۰ درصد من به قیامتم که هیچ نگرانی‌ ندارم، به چیست؟ گفتم: نه استاد. گفت: فقط به 👈 "ابی‌عبدالله" است. 🏴🌟استاد شیخ حسین انصاریان به نقل از علامه محمدتقی جعفری رحمت الله علیه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩حاج حسین انصاریان خطاب به سروش👈 افتخار من این است که روضه خوان امام حسین (ع) هستم👇
┄═•❁๐๑🍃๑🌺๑🍃๑๐❁•═┄ ✧ چهار ذکر ارزشمند آرامش بخش ✧ 💟امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار چیز پناه نمی‌برد؟ ❶ در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به این ذکر پناه نمی‌برد! 【حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ】⇦سوره آل عمران، آيه ۱۷۱ ❷و در شگفتم برای کسی‌که اندوهگین است، چگونه به این ذکر پناه نمی‌برد! 【لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنْ الظَّالِمِینَ】⇦سوره انبيا، آيه ۸۷   ❸و در شگفتم برای کسی‌که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به این ذکر پناه نمی‌برد! 【اُفوِّضُ أمری إلَی الله إنّ الله بصیرٌ بالعباد】⇦سوره غافر، آیه ۴۴ ❹و در شگفتم برای کسی‌که طالب دنیا و زیبایی‌های دنیاست، چگونه به این ذکر پناه نمی‌برد! 【مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ 】 📓 من لا یحضره‌الفقیه، ج۴🍃
fa-h-roghayeh-mirza-mohammadi01-rozeh-tariki-kharabeh.mp3
4.83M
بسم الله الرحمن الرحیم 🎤استاد میزرا محمدی 📥پیشنهاد دانلود کانال انتشار اثار استاد میرزا محمدی روضه حائر الحسین علیه السلام ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💠 https://eitaa.com/joinchat/1201274925C8a6c86dbd7 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍂 🔻 روایت سردار غلامپور از عملیات کربلای ۵ 3⃣1⃣ محرابی گزارش خود را شروع کرد و گفت، در این عملیات روز و ساعت شروع حساس‌ترین مسئله است. دشمن روی منطقة آب‌گرفتگی کاملاً دید دارد. باید در تعیین روز و ساعت عملیات به این مسئله توجه کرد. امروز با سرعت شناسایی یگان‌ها را آوردیم پای کار. نیروهای شناسایی لشکر عاشورا و لشکر فجر تا پانصد متری دشمن را شناسایی کرده‌اند. لشکر ثارالله را دیشب آماده کردیم، ولی نرفتند، قرار شد امشب آنها را ببریم زیر پای دشمن. به تیپ الغدیر هم دکل تحویل دادیم تا محورشان را دید بزنند. نیروهای شناسایی الغدیر را امشب می‌بریم به‌سمت پاسگاه بوبیان. امشب دو نفر از لشکر ثارالله، دو نفر از لشکر عاشورا و یک نفر از تیپ الغدیر را می‌بریم برای شناسایی خط دشمن. غلامپور: از محور سمت راست آب‌گرفتگی به‌سمت کانال ماهی هم یک محور شناسایی بفرستید ببینیم چه خبر است، اگر شد اینجا هم یک فلش بگذاریم. مرتضی [فرمانده لشکر 25 کربلا] چشمش اینجا را گرفته است، مایل است اینجا عمل کند. پس از این جلسه و خوردن نهاری مختصر که شامل چند قوطی کنسرو بود، برادر وکیلی آمد تا گزارشی از توپخانه بدهد. طبق گزارش برادر وکیلی فرمانده گروه توپخانه پانزده خرداد، وضعیت مناسب نبود. او گفت: تا حالا هیچ کاری نشده است، تازه امروز ما توجیه‌شان کردیم. آقای معادیخواه (یکی از مسئولان جهادسازندگی) می‌گوید ما پدهای توپخانه را تا پانزده یا بیست روز دیگر تحویل می‌دهیم. البته مواضعی که ما انتخاب کرده‌ایم کار چندانی ندارد، فقط شن‌ریزی می‌خواهد. معادیخواه گفت به ما نگفته‌اند شن‌ریزی. غلامپور: نه بابا، من گفته‌ام بازسازی، یعنی شن‌ریزی دیگر! آقای وکیلی بروید سریع‌تر آماده شوید. فرصت زیادی ندارید. پس از جلسه توپخانه درحالی‌که ساعت 14:30 را نشان می‌داد قاسم سلیمانی فرمانده لشکر41 ثارالله وارد اتاق فرماندهی در قرارگاه کربلا شد. پس از او برادران دانایی جانشین آقای غلامپور و شمایلی از مسئولان جهادسازندگی وارد اتاق شدند. قاسم سلیمانی در کنار آقای غلامپور نشست و پس از باز کردن نقشه منطقه عملیاتی گفت: من این منطقة مربعی شکل سمت پنج‌ضلعی را دیده‌ام، اینجا منطقه مناسبی برای عملیات است، نیاز به کارکردن هم ندارد و عقبه قایقی هم نمی‌خواهد. میرحسینی (فرمانده تیپ18 الغدیر) راست می‌گفت، محور آب‌گرفتگی سمت پاسگاه بوبیان و کانال ماهی مشکلات بسیاری دارد. غلامپور: آخرین خبری که من از آقا محسن دارم تمرکز ایشان روی همین منطقة جلو نوک کانال ماهی است. سلیمانی: من الآن می‌گویم ما مشکل نیرو داریم. خدا شاهد است نیرو دیگه مال ما نیست. می‌خواهند بروند مرخصی. من صبح تا حالا داخل منطقه می‌چرخم و هیچ کاری انجام نداده‌ام. براساس تکلیف است که داخل منطقه هستم. هیچ کاری جز شناسایی دست من نیست. مأموریت من مشکل است. جای من و امین (فرمانده لشکر31 عاشورا) را عوض کنید. نیروهای خط‌شکن امین دست‌نخورده است. نیروهای خط‌شکن من در کربلای4 به‌کارگرفته شدند، من نیروی خط‌شکن ندارم. دیشب هم رفتم پل کوثری تحویل بگیرم، گفته‌اند بیست‌وپنج روز دیگر می‌دهیم. غلامپور: خب به آقا محسن بگو، در جلسه امشب به آقا محسن گزارش بدهید. سلیمانی: اگر می‌شد من امشب نیام جلسه، دیشب بچه‌ها نرفته‌اند شناسایی، من خجالت می‌کشم با آقا محسن روبه‌رو شوم. غلامپور: نخیر، باید بیایید. سلیمانی: الآن فکری برای نیروها بکنید. فردا می‌روند، چند ماه است آمده‌اند و مرخصی نرفته‌اند. الآن شعار می‌دهند ما اهل کوفه نیستیم، ولی فردا که دو نفرشان رفت مرخصی، همه می‌خواهند بروند. خدا وکیلی چهار ماه است که اینجا هستند و از منطقه خارج نشده‌اند. ظلم است به بسیجی‌ها، حالا نمی‌شود جای ما و امین (لشکر31 عاشورا) را عوض کنید؟ غلامپور: ما پنج‌ضلعی را دادیم به لشکر19 فجر و لشکر31 عاشورا. به لشکر10 سیدالشهدا هم که جلو پنج‌ضلعی عمل می‌کند گفتیم اگر نتوانستی خط شلمچه را بشکنی از پنج‌ضلعی وارد شو و جاده شلمچه را باز کن. الآن وقت تغییر مانور یگان نیست. سریع بروید امشب شناسایی. یا علی. پیگیر باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 سردار امین شریعتی فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا، جوانترین فرمانده لشکر
🍂 🔻 روایت سردار غلامپور از عملیات کربلای ۵ 4⃣1⃣ چند دقیقه پس از رفتن فرمانده لشکر41 ثارالله، فرمانده لشکر31 عاشورا وارد قرارگاه شد و گزارشی از وضعیت لشکر خود را ارائه کرد. گزارش‌های او برخلاف گزارش فرمانده لشکر ثارالله امیدوارکننده بود. وی گفت: دیشب تا پانصد متری موانع دشمن رفتیم. امشب می‌خواهیم کمین‌های دشمن را شناسایی و معبرها را تعیین کنیم. از فردا شناسایی‌ها را تعطیل می‌کنیم، چون ممکن است لو برود و دشمن هشیار شود. غلامپور ضمن تشویق فرمانده لشکر عاشورا، تذکراتی درباره مانور عملیات به امین شریعتی داد و گفت، حتماً روی مانورتان کار کنید، بچه‌ها [فرمانده گردان‌ها] را خوب توجیه کنید. البته یک پیشنهاد کلی این است که حد عملیات از پنج‌ضلعی به‌سمت پاسگاه زید و خشکی‌های آن‌طرف زید گسترش پیدا کند. مرتضی (فرمانده لشکر25 کربلا) نسبت‌به این منطقه انگیزه پیدا کرده و می‌گوید من آماده‌ام از این محور وارد عمل شوم. امشب با آقا محسن مطرح می‌کنیم تا ببینیم نتیجه چه می‌شود. شما بروید به کارهایتان برسید. وقت را از دست ندهید. با رفتن امین شریعتی از اتاق فرماندهی، غلامپور که می‌دانست جلسه امشب با فرماندهی کل به طول خواهد انجامید، دراز کشید و مشغول استراحت شد، اما هنوز پتویش را روی سرش نکشیده بود که برادران مهندسی سپاه و جهاد وارد اتاق شدند. غلامپور بلافاصله از جا برخاست و پتو را به گوشه‌ای انداخت و با آنها سلام و احوالپرسی کرد. آنها هم با عذرخواهی در کنار اتاق نشسته و وارد بحث مهندسی شدند. آقای فروزش پس از گفتن خسته نباشید به غلامپور صحبت خود را چنین ادامه داد: ظاهراً اصلی‌ترین مشکل عملیات اقدامات مهندسی است که باید سریعاً انجام شود، ما همه توان جهاد را وارد منطقه کرده‌ایم. البته کارهایی در فاو و هور داریم که نمی‌شود آنها را تعطیل کرد، بالاخره این مناطق هم مهم هستند و احتمال حمله دشمن به این مناطق هست. ما باید ضمن تقویت مناطق پدافندی، تمرکز را روی شلمچه بگذاریم که با این امکانات محدود، کمی دشوار است. غلامپور که نمی‌خواست وارد بحث‌های کلی و مناقشه‌انگیز شود، بلافاصله نیازهای اصلی عملیات آینده را مطرح کرد و گفت: برای پل روی کارون باید فکر شود. اگر روی پل کار نشود، ما در عمل هنگام روز پل نداریم. باتوجه‌به اینکه عقبه برخی یگان‌ها آن‌سوی کارون است، ما به این پل در روز هم احتیاج داریم. غیر از این باشد، هیچ کارمان پیش نمی‌رود. وفایی: خب ما می‌گوییم پل در روز هم دایر باشد. مبلغ: جادة فجر چه شد؟ غلامپور: دارند کار می‌کنند، فعلاً داریم گل‌وشل‌ها را می‌ریزیم بیرون. الآن مشکل اساسی که داریم کار در خط یگان‌هاست. بچه‌ها نیاز شدیدی به کمپرسی دارند. مشکل دیگر نداشتن لودر120 است که تیپ مهندسی 45 ندارد. وفایی: خب با تیپ مهندسی 42 قدر تعویض کنند. غلامپور: مشکل دیگر ما پل خیبری است. اگر بتوانیم سه کیلومتر پل خیبری بزنیم. خیلی از مشکلاتمان حل می‌شود. وفایی: هیچ کجا به این اندازه (سه کیلومتر) پل خیبری نداریم. باید پل‌های خیبری یگان‌های مهندسی سپاه و جهادها را جمع کنیم تا بشود سه کیلومتر. مشکل بعدی نصب پل‌هاست، شما نصب‌کننده را به ما معرفی کنید، ما پل‌ها را می‌دهیم. غلامپور: لشکر 42 قدر نصب می‌کند. استحکامات هم مشکل بعدی است که حل نشده است. مبلغ: پل‌ها را با سازمان می‌خواهید یا فقط پل‌ها را نیاز دارید؟ غلامپور: نه سازمانش را نیاز نداریم، فقط پل‌ها را می‌خواهیم. آقای عطار (مسئول لشکر مهندسی 42 قدر) توانایی زدنش را دارد. کمپرسی را چه کنیم؟! اینکه هنوز حل نشده است. مبلغ: ان‌شاءالله جور می‌شود، به شما واگذار می‌کنیم. رضوی: آقای مبلغ این‌طوری نگویید که اینها فردا دل ببندند. فروزش: نه، اصلاً نمی‌توانیم بدهیم، نداریم. غلامپور: خب کمپرسی‌های مردمی را ببریم پشت خط و کمپرسی‌های خودمان را ببریم داخل خط. فروزش با خنده: حالا اینجا هیچ کس نمی‌پرسد که عملیاتی که بیست روز کار دارد، ما چطور رفته‌ایم در خط؟! غلامپور: آن موقع تدبیر چیز دیگری بوده و حالا تدبیر چیز دیگری است. پیگیر باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 روایت سردار غلامپور از عملیات کربلای ۵ 5⃣1⃣ غلامپور: ما مشکل بیمارستان هم داریم، این را چه می‌کنید؟ مبلغ: اینجا سه بیمارستان درحال تکمیل و راه‌اندازی است، بچه‌ها دارند شبانه‌روزی کار می‌کنند تا آماده شود، ولی شما فقط می‌توانید روی بیمارستان امیرالمؤمنین حساب کنید. رضوی: نه بابا، بگویید بیمارستان بقایی. غلامپور که تصور می‌کرد این بیمارستان‌ها برای عملیات کربلای 4 آماده شده‌اند و قابل بهره‌برداری هستند، گفت: قرار بود اینها برای عملیات قبلی (کربلای4) آماده باشند. فاصله ما تا بیمارستان امیرالمؤمنین چهل کیلومتر است. رفتن به این بیمارستان عبور از آب (رودخانه کارون) دارد، جاده‌اش آماده نیست. در عملیات قبل خدا به ما رحم کرد. شهید ذوالفقاری پایش تیر خورده بود که شهید شد. وضع لشکرها خیلی به‌هم ریخته بود، برای تخلیه مجروح اتوبوس می‌خواستند که نداشتیم به آنها بدهیم. نباید این وضع دوباره تکرار شود. رضوی: حالا کدام کار آماده می‌شود که این یکی بشود؟! فروزش: بله کارشان یک ماه طول می‌کشد. رضوی: پد توپخانه‌ها یک ماه طول می‌کشد. غلامپور که از برخوردهای منفی و مأیوس‌کننده برادران جهادسازندگی بسیار ناراحت و دلگیر شده بود و این نوع پاسخگویی را درست نمی‌دانست از برادر رضوی پرسید: پس چرا اینها را به آقا محسن نمی‌گویید؟ رضوی مجدداً با خنده‌ای کنایه‌آمیز پاسخ داد: خب آقا محسن چیزی نپرسیده است. اینجا (منطقه) که بمباران می‌شود، کارها یک هفته تعطیل می‌شود. غلامپور باخنده: پس بگویید کار چرا عقب است؟!... این هزار دستگاه کمپرسی که آقای زنگنه (وزیر جهادسازندگی) قول داد چه می‌شود؟ فروزش: قرار است ما از غرب سیصد دستگاه بیاوریم جنوب، حدود هفتصدوشصت دستگاه هم در منطقه فعال است و کار می‌کند. در میان صحبت‌ها، برادر فتحیان مسئول بهداری نیروی زمینی وارد جلسه شد و در کنار برادر مبلغ نشست. وی بلافاصله از آقای غلامپور سؤال کرد: ما برای جمع کردن کارهایمان چقدر وقت داریم؟ آقای غلامپور درحالی‌که پاسخ آقای فتحیان را می‌داد، گفت: حداکثر یک هفته وقت دارید، اما آقای فروزنده می‌گفت اورژانس‌ها تا بیست روز دیگر آماده می‌شود. مشکل استحکامات یگان‌ها نیز حل نشده است. جاده فجر روی دژ مرزی نیز هنوز به پایان نرسیده است. کارها خیلی عقب است. وفایی: اگر جاده فجر را قبل از عملیات آماده نکنید، دشمن در حین عملیات تلفات بالایی از ما می‌گیرد. جلسه فرماندهی قرارگاه کربلا با برادران مهندسی بدون نتیجه مشخصی پایان یافت و غلامپور پس از رفتن آنها برادران صیاف‌زاده و محرابی را برای کسب آمادگی ذهنی به‌منظور شرکت در جلسه امشب (۶۵/۱۰/۱۰) به اتاق خود فراخواند و پس از بحث مختصری درباره وضعیت دشمن و مانور عملیات، به‌اتفاق هم عازم پادگان گلف در اهواز شدیم تا در جلسه فرمانده عالی جنگ (آقای هاشمی رفسنجانی) شرکت کنیم. 🔅قطعی‌شدن عملیات در حضور فرمانده عالی جنگ آقای هاشمی رفسنجانی پس از آنکه در جلسه ۶۵/۱۰/۵ عملیات کربلای5 را عملیات برمبنای دستور فرمانده عالی جنگ اعلام کرد، جهت پیگیری تصمیمات خود و پیشرفت فعالیت‌ها در منطقه شلمچه، در پادگان گلف (قرارگاه مرکزی سپاه) حاضر شد تا از نزدیک روند فعالیت قرارگاه‌ها و یگان‌ها را بررسی کند. در این جلسات که از غروب روز ۶۵/۱۰/۱۰ آغاز و تا بامداد روز ۶۵/۱۰/۱۲ ادامه یافت، احمد غلامپور یکی از محورهای اصلی مباحث بود. در این جلسات ضمن مرور مختصر عملیات کربلای4 و نیز مأموریت‌های دو قرارگاه قدس و نجف در هور و غرب کشور (سومار و نفت‌شهر)، بحث اصلی درباره عملیات شلمچه و مسائل کلی پیرامون جنگ بود. در اولین روز که در غروب ۶۵/۱۰/۱۰ میان فرمانده کل سپاه، تعدادی از معاونان وی و فرماندهی نیروی زمینی سپاه با آقای هاشمی تشکیل شد، ابتدا درباره عملیات کربلای4 و مزیت‌های منطقه شلمچه نسبت به منطقه عملیاتی کربلای4 مطالبی بیان شد و سپس بر ضرورت انجام عملیات در منطقه شلمچه تأکید شد. این جلسه برای صرف شام و حضور فرماندهان قرارگاه‌ها و یگان‌ها در جلسه خیلی زود تعطیل شد و مقرر شد جلسه بعدی پس از شام تشکیل شود. پیگیر باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🔴مشکل از بی کفایتی مدیران غربگراست نه تحریمها 📌‏تعطیل نکردن سفرهای نوروزی و بعدش برداشتن زودهنگام محدودیتها ، محدودیت جدی نگذاشتن برای عروسی و عزا، برگزاری مسابقات ورزشی و ... هم بخاطر تحریم و وضعیت اقتصادی بود؟ 🔹آقای نمکی اگر شما خواستار محدودیت در اینها بودید و کسی مانع شده، نامش را بگویید. بی کفایتی به تحریم ربطی ندارد. و شاید هم جماعت غربزده حاکم بر کشور بعمد در مهار ویروس کرونا ایجاد اخلال کردند تا آن را گردن تحریم بیندازند و ابزار جدیدی پیدا کنند برای کاسه لیسی غربیها... https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
💐 کشکول(99/120):👇 🔶 امام باقر علیه السلام فرمودند: زمانی که حضرت ادریس علیه السلام از طغیان برخی از افراد امتش غایب شد؛ بعد از ۲۰ سال بلا و قحطی، مردم تصمیم به توبه گرفتند و این بازگشت و پشیمانی واقعی باعث شد که خداوند دوران غیبت را پایان بخشد...📚 (کمال الدین: ج 1، ص 130 حدیث 1) 🔴امام خمینی (ره): نامه اعمال ما می رود پیش امام زمان (ع) هفته ای دو دفعه، به حسب روایت؛ من می ترسم ما كه ادعای این را داریم كه تبع این بزرگوار هستیم، شیعه این بزرگوار هستیم، اگر نامه اعمال را ببیند و می بیند تحت مراقبت خداست نعوذ بالله شرمنده بشود. شما اگر یك فرزندتان خلاف بكند شما شرمنده می شوید، اگر این نوكر شما خلاف بكند شما شرمنده اید. ♦️در جامعه آدم شرمنده می شود كه پسرش این كار را كرده یا نوكرش این را كرد یا اتباعش این كار را كرده. من خوف دارم كه كاری بكنیم كه امام زمان (ع) پیش خدا شرمنده بشود. ✳️ رهبر انقلاب: این نوح امام زمان است... دریا طوفان، سختی و مشکلات دارد، اما وقتی کشتیبان بنده‌ برگزیده‌ خداست، معصوم است، بیمی وجود ندارد... به ناخدای این کشتی حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) عرض می کنیم کشورِ خودش را به ساحل نجات برساند، مردم مؤمن ایران را حمایت و کمک کند. ۱۳۹۱/۰۶/۲۸ و ۱۳۹۹/۰۱/۰۱ 😄طنز_راهیان_نور 😁 یادمہ از اولین دوره هاے راهیان نور ڪہ رفتہ بودم،وقتے وارد هویزه شدیم قشنگے فضاش ما رو گرفت ...😇ڪسایے ڪہ رفتن هویزه میدونن چے میگم ... جلوے درش کفشاشو میگیرن و واڪس میزنن. از تونل سر بندها ڪہ عبور میڪنے میرسے بہ یہ حیاط ڪہ دو طرفش شهدا دفنن و چند تا درخت رو مزار بعضے شهدا سایہ انداختہ و دلچسبے فضا رو دو چندان میڪنہ 😊  یادمہ وارد شدیم و راوے روایت گرے میڪرد. یڪے از بچہ ها ڪہ سابقہ دار بود اصرار ڪرد بچہ ها بریم سر قبر 👈"شهید علے حاتمے"... پرسیدیم چرا بین اینهمہ شهید به اونجا اصرار دارے.گفت بیاین ڪارتون نباشہ...😍 رفتیم سر مزار شهید و مشغول فاتحہ و صحبت و دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایسادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت میڪشیدن جلو بیان... برام جاے تعجب بود خوب بقیہ شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحہ بخونن...ڪہ این رفیقمون گفت آخہ این شهید مسئول ڪمیتہ ازدواجہ😍 هر ڪے با نیت بیاد سر خاڪش سریع ازدواج میڪنہ (پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن ) ما هم از قصد هے ڪشش میدادیم و از روے مزار بلند نمیشدیم . یهو راوے اومد بلند جلومون با صداے بلند وخنده  گفت:👈 آقایون این شهید شوهر میده‌ها ... زن نمیده به ڪسے ...یهو همه اطرافیان و اون خواهراے  پشت سرے خندیدند و ما هم آروم آروم تو افق محو شدیم ...البتہ راوی بہ شوخے میگفت ؛ خیلے بچه ها با نیت خالص اومدند و ازدواج هم ڪردند. 🌷 شهيد محمد رضا تورجی زاده 🌷 بیشتر مناجات ها و مداحی های محمد در مورد امام زمان بود...خیلی دلتنگش بودم؛ تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم... خوشحال بود و با نشاط ؛ یاد مداحی هاش افتادم ، پرسیدم: محمد این همه در دنیا از آقا خوندی، تونستی آقا را ببینی؟...محمد در حالی که می خندید گفت: "من در آغوش آقا امام زمان(عج) جان دادم..."راوی مادر شهید