eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.3هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
368 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
تو امیرالمومنین هستی و من بانوی تو جان صدها فاطمه قربان تار موی تو دور دست تو طنابی دیدم و دلخور شدم بازویم را داده ام تا باز شد بازوی تو هر چه دارم را فدای بودنِ تو کرده ام روی من شد نیلگون، سالم بمانَد روی تو آه، محتاج عصایم کرده این درد و وَرَم قوّت من رفت، پای قوّت زانوی تو ای امیرالمومنین من، سرت بالا بگیر من بمیرم تا نبینم غصه در ابروی تو لحظه ای بنشین بحال هم کمی گریه کنیم اشک تو داروی من شد اشک من داروی تو دست پختم را نخوردی، چند وقتی می شود تو حلالم کن، زمین گیر است، کدبانوی تو پهلوی من خرد شد، اما تو اصلا غم نخور خوبِ خوبم تا کنارت هستم و پهلوی تو در میان آتشِ این خانه گر چه سوختم باز خوشحالم نشد کَم تاری از گیسوی تو گر چه بوی دود می آید هنوز از خانه ام عطر جنت می وَزَد در خانه ام با بوی تو یک تنه جور سپاهی را برایت می کشم لرزه اندازم به جانِ دشمن ترسوی تو پشت بر قبله، نمازِ این جماعت باطل است قبله ی سیار من هستی، نمازم سوی تو رضا قاسمی
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت فاطمه(س)وحضرت علی(ع) – سیدپوریاهاشمی بگو ز جان بهارم خزان چه می خواهد؟ فراغ لعنتی از جانمان چه می خواهد؟ مگر که شوهرت از این جهان چه می خواهد؟ به غیر ماندنت ای نیمه جان چه می خواهد؟ هنوز مانده ام این روزها چه زود گذشت خوشی و خندهء نه سال ما چه زود گذشت بنا نداری از این سوز تب رها بشوی؟ برای مدتی از بسترت جدا بشوی؟ قرار نیست در خانه جا به جا بشوی؟ دوباره مادر سرحال بچه ها بشوی؟ به پات اگر که بیفتم چطور می مانی کنار در که بیفتم چطور میمانی نمیشود که مرا باز رو به راه کنی درست مثل گذشته به من نگاه کنی و کوه درد و غمم را دوباره کاه کنی حسودهای مرا خوار و رو سیاه کنی بفکر ریختنم بی ستون تو چه کنم نمیشود که بمانی بدون تو چه کنم دو ماه و نیم غمت آتش دلم بود و دو ماه و نیم فقط گریه حاصلم بود و دو ماه نیم در خانه قاتلم بود و دو ماه و نیم مغیره مقابلم بود و دو ماه و نیم مرا بین کوچه ها دیدند سلام کردم و جای جواب خندیدند بلند شو که زمین خوردنم زیاد شده نرو که دردسر ماندنم زیاد شده نلرز لرزش دست و تنم زیاد شده خودت ببین که بمان گفتنم زیاد شده خدا گواست که مثل تو از جهان سیرم بدون من بروی زنده زنده میمیرم
. اومد به خواب عبدالزهرای کعبی. میخوام روضه امام حسن بخونم اما روضه امام حسن زهر نیست، جگر پاره نیست. گفت عبدالزهرا! چرا روضه منو نمیخونی؟! عرض کرد آقا جان. من کارم روضه خونده. مکرر روضه شما رو خوندم. حضرت فرمود نه عبدالزهرا. هنوز روضه منو نخوندی... عرض کرد آقاجان. مگه زهر ندادن!؟ مگه جگر پاره نشد؟! مگه زینب تشت نیاورد؟! مگه تیکه های جگر توی تشت نریخت؟! مگه زینب نبود هی دست رو دست می کشید؟! مگه زینب نبود هی به صورتش می زد به حسین می گفت داداشم داره از دستم میره؟! مگه اینا نیست روضه های شما؟!فرمود نه! روضه من اینا نیست! * غروب بود و یک کوچه تنگ و باریک غروب بود و من بودم و مادر من *مادرم گفت حسن جان پاشو آماده شو مادر... دیگه میخوام برم فدکمو بگیرم. حسن جان به بابات که نمیتونم بگم همراهم بیاد ولی باید یه مرد همرام باشه. نمیدونی چه قندی تو دلم آب کردم. مادرم به جای مرد می خواست منو ببره. گفت حسن جان تو بیا مواظب من باش... * مگه میره از یاد، که اون پست نامرد چه جوری گرفت، توی کوچه راهمونو *یه جوری زد اونجا... شنیدی میگه... من از بعضی باباها شنیدم. بچه وقتی کار خطایی میکنه، میگه ببین بچه! یه جوری میزنم یکی از من بخوری دو تا از دیوار... شنیدی یا نه؟!... امام حسن میگه مادرم داشت حرف میزد... بی حیا بی هوا... با امام حسن بگید... وای مادرم مادرم مادرم... وای مادرم مادرم مادرم* ببین بغض دیرین، چه کرده به مادر باید روضه مقداد، بخونه براتون بگه دست سنگین، چه کرده به مادر... *یه چیزی می شنوی طاقت نمیاری. نعره ات بلند میشه. داد میزنی. هی میگی نگو نخون. قربون دلت برم امام حسن. بعد از مدتی از قضایای شهادت بی بی که گذشت. زینب دید حسن یه گوشه کز می کنه. بغض داره گریه نمیکنه... یه روز اومد دستشو انداخت دور گردن حسن. گفت داداش گریه کن یه خرده. گریه کن دق می کنی.... همیشه این خوبه. رفقا یادتون باشه. آدمی که غم داره غصه داره حرف زدن و گفتن براش خوبه. اگه رفیقت غصه دار بود و تو هم محرم بودی و سرّ نگهدارش بودی، یه جوری به حرفش بیار همین که حرفاشو بزنه آروم میشه. یادت نره. علی علیه السلام هم که علی بود باید حرفاشو به یکی میزد. چون کسی رو پیدا نمی کرد سرشو توی چاه می کرد... یه رفیق نداشت... یه رفیق... نمیدونم به چاه چی می گفت. صبح که میومدن دَلو رو مینداختن آب بکشن، خون بالا میومد... حرفاشو میزد. علی هم که علی هست حرفاشو میزد... تو هم اگه غم داری یه محرم پیدا کن حرفتو بزن... نذار توی سینت بمونه و توأم اگر محرمش هستی و رفیقش هستی و سرّش رو نگه میداری و آبروشو نمیبری بشین بگو حرفاتو با من بزن. اینجا توی سینه من می مونه. بذار آروم بشه. زینب گفت حسن جان... با من حرف بزن. درد دلاتو با من بگو داداش. منم مادرمو از دست دادم... منم پهلوشو دیدم. منم سینشو دیدم... چرا اینجور کِز می کنی؟! به حرف اومد. شروع کرد گریه کردن. گفت زینب... تو که نبودی. اینقدر مادرم خوشحال بود... اینقدر ذوق می کرد. گفت حسن فدک رو گرفتم... حالا فدک رو میدم به علی، خرج این مردم نامرد دنیا کنه، دست از سر علی بر دارن. زینب... یه وقت دیدیم کوچه تاریک شد. نگاه کردم دیدم یه غول بی شاخ و دم، یه لندهور از روبرو داره میاد... جلو مادرمو گرفت... مادرم رفت به راست. اونم اومد به راست. مادرم رفت به چپ اونم اومد چپ... زینب... رفتم جلو گفتم چیه؟! اما حیف!! قدم کوتاه بود... اونم بی حیا قدش درازه... دستشو بلند کرد. .
یازهرا🌺: زمزمه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها سبک : دامن_کشان_رفتی بعد از تو حیدرشد (غریب مدینه)۳ نهادم گل من( غمت را به سینه)۳ شود جان حیدر فدای تو کنم گریه هر شب (برای تو)۳ تا که تو شدی کفن(علی شد غریب)۳ رفتی از خانه ی من(علی شد غریب)۳ ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: بعد از تو یا زهرا(رسیده به لب جان)۳ کنارمزارت (منم دیده گریان)۳ کنار قبرت سوزم ز هجرانت منم با یاد تو (پریشانت)۳ تا که بی پسر شدی (علی شد غریب)۳ کشته پشت در شدی(علی شد غریب)۳ ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: صفابخش قلبم ای (گل یاس چیده)۳ به یاد غمت زهرا(شدم قد خمیده )۳ کنار قبر از پا فتادم من سرم را روی خاکت (نهادم)۳من تا تو رفتی از جهان(علی شد غریب)۳ بهار من شدی خزان(علی شد غریب)۳
مانند شمع قصه ات از سر تمام شد کوتاه مثل سوره ی کوثر تمام شد سیلی وزید در وسط کوچه باد شد تا هیجده ورق زد و دفتر تمام شد از سوختن نه در اثر ضربه شمع من در پشت چارچوب همین در تمام شد گفتم یکی نبود و چهل مرد آمدند قصه نگفته قصه ی مادر تمام شد بابا کشید پارچه را روی مادرم آهی کشید و گفت که دیگر تمام شد پلکی زد و رسید سرِ ظهرِ واقعه این بار قصه واقعا از سر تمام شد زینب به فکر روز دهم بود بیشتر وقتی وداع مادر و دختر تمام شد وقتی که "یا بنی" به گوش حرم رسید آرام گفت کار برادر تمام شد تازه شروع شد غم زینب به کربلا آن لحظه که بریدن حنجر تمام شدش
. روضه جانسوز حضرت زهرا(س) حاج محمود کریمی با اینکه پیکرِ پسرش بوریا شود عریان به روی خاک بیابان رها شود با اینکه از قضیّه خبر داشت فاطمه با اینکه دردِ دست و کمر داشت فاطمه پا شد برای امرِ مهمی وضو گرفت آهی کشید و بغضِ بدی در گلو گرفت صندوقچه ی لباس و کفن را که باز کرد نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد میدید فاطمه شده پنجاه سال بعد در قتلگاه آمده سرباز اِبن سعد با نیزه اش به روی تن شاه میکشد نقشه برای پیروهن شاه میکشد زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت با آه و گریه پیروهنی دوخت عاقبت با بازوی شکسته ی خود… روزِ آخری با چشم نیم بسته ی خود… روزِ آخری پیراهن حسین خودش را قواره کرد گریه برای آن بدن پاره پاره کرد هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست میدید نیزه ای وسط سینه اش نشست پیراهنش همینکه به زیر گلو رسید در قتلگاه پنجه ی قاتل به مو رسید تا روی پیکر پسرش یک سپاه رفت خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت... شاعر: .👇
. 🌾 مناجات بسیار زیبا _ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف _ فاطمیه _ حجت الاسلام 🌾 بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست 2 صفای فاطمیه از صفای مادر توست اگر که سائلم و نوکر همیشگی ام فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست تمام عزت شیعه رحین منت اوست تمام زندگی ما فدای مادر توست قسم به مادر و آن احتجاج حیدریش *عجب احتجاجی کرد ، نزاشت علی سرش تو مدینه پایین بیفته ،حتی نزاشت یه شمشیر بالا سر علی ببین... * قسم به مادر و آن احتجاج حیدریش دوام خدمت ما با دعای مادر توست *این همونیه که حضرت تو دعای کمیل فرمود :"وَ الدَّوَامَ فِی الِاتِّصَالِ بِخِدْمَتِك" آگه مادرانه دست شکسته ش رو بالا بیاره من و تو ، تو نوکری و سربازی امام زمان ثابت قدم میمونیم ....* ز نور چادر او ما همه مسلمانیم *اون چادری که یهودیه رو مسلمون کرد ، اون چادری که سلمان هر وقت بهش نگاه میکرد گریه میکرد ....* ز نور چادر او ما همه مسلمانیم که اصل طینت ما خاک پای مادر توست به وقت مرگ که دستم زهر دری کوتاست *اینجوریه یا نه؟ "وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ " زانوها به هم میخوره دم جون دادن... "وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ" دیگه باورش میشه که رفتنی ... اونجا کی میتونه به داد ما برسه ؟؟؟ * به وقت مرگ که دستم زهر دری کوتاست امید و دلخوشی من وفای مادر توست بیا که با تن خونین هنوز منتظر است که انتقام تو تنها شفای مادر توست *حالا هر کی دلش میخواد به آقاش تسلیت بگه بسم الله ...." بگو آقا الان کجای عالم شرف حضور دارید ، نمیدونم ، مدینه ای نمیدونم .... هرجا هستی قدم رنجه کن یه نظر عنایتی به جمع سربازان خودت کن .... آگه شما نظر کنی همه ی ما رنگ و بوی فاطمه می گیریم .... یابن الحسن .... . بیا که با تن خونین هنوز منتظرست که انتقام تو تنها شفای مادر توست یاابن الحسن .... یاابن الحسن .... *وَ بَعد، فَقَد قالَ اللهُ الحَکیم فی مَحکَمِ کِتابَه الکَریم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً ....* بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد مادری گفت حسین جان همه را بخشیدی *شب جمعه ست ، شب زیارتی ابی عبدالله ... این دلتُ نورانی کن ، زبانتُ خوش بو کن ، نامِ هَمَمون در زمرۀ زائرینِ ابی عبدالله ثبت بشه .....* حسین جان ...... *بابی المُستَضعَفِ الغَریب یا اباعبدالله* ........... تمام عزت شیعه رحین منت اوست تمام زندگی ما فدای مادر توست زندگی چه قابل داره ،دارو ندارم فدات مادر زنور چادر او ما همه مسلمانیم نه فقط اون هفتاد تایهودی،هشتاد تا یهودی مسلمان شدند،ما هم تا ابد،اسلام مون مدیون چادر زهرا ست،این چادر نبود فقط،ما نگامون فقط یه چادره،اون خیلی حرف داشت،این چادر سیاه پرچمه تا آخر عمرت،تا دنیا دنیا است این پرچم بالاست، زنور چادر او ما همه مسلمانیم كه اصل طینت ما خاك پای مادر توست معلوم نیست فاطمیه ی دیگه زنده باشم به وقت مرگ كه دستم زهر دری كوتاست آی ،فكر نكنی رفیق من فقط حرف مرگ می زنم،یا ما حرف مرگ می زنیم،خود بی بی به مولا علی فرمود: علی جان،من از شب اول قبر نگرانم،زهرا بگه من چی بگم،صدا زد علی جان تنهام نذاری بری،بایست بالای قبرم تا من این تنهایی قبر و حس نكنم،الله اكبر زهرایی كه زهرا است، زهرایی كه همه كاره ی زمین و زمان و سماوات و ملك و ملكوته، به علی می گه،علی جان قرآن برام بخون،علی می خوام آروم بشم با صدات،علی می خوام اُمدن بهم گفتن: امامت كیه بگم همین آقایی كه بالا سرمه امام منه، آخ چی می شه ،ماهم این جوری بگیم،چی می شه به ما بگن اممت كیه بگم همین امام زمانی كه بالاقبرمه امام منه به وقت مرگ كه دستم زهر دری كوتاست امید و دل خوشیه من وفای مادر توست من شك ندارم،مادرت میاد،یه چیزی بگم شب جمعه ای گریه كنی،خودشم نیاد، بچه اش و می فرسته،می گه حسینم،پاشو برو،سینه زنت وحشت قبر داره، حسینم این یه عمر برات سینه زده، حسین،داد بزن ،ناله بزن صداتو فاطمه بشنوه،ای تشنه لب حسین،امشب مادرشم داره همین و می گه،حسین، عشق زینب حسین
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت فاطمه(س)وحضرت علی(ع) – رضادین پرور بسکه چشم تو تصویرتار میگیرد تمام آینه ها را غبار میگیرد سرت چه آمده وقت کشیدن جارو همیشه فضه ترا ازکنارمیگیرد چه زحمتی شده این گندم آسیا کردن چه زودپهلوی تو حین کارمیگیرد به روی گونه توسیب قرمزی هرشب زچشمهای ترم اختیارمیگیرد لباسهای ترا دیدوگفت زینب باز چقدرمادرم آب انارمیگیرد نه صبح مانده برایم نه ظهرمانده نه شب زناله ات کمرم هرسه بارمیگیرد بخندجان علی جان به لب شدم زهرا بخندخانه سکوت مزارمیگیرد
بسم الله الرحمن الرحیم تابوت تومیرفتی شبی ازدره خانه میبردعلی، پیکر زهرا،سر شانه یک گوشه حسین وحسن وزینب وکلثوم باگریه نگاهش شده معطوف به شانه تاشست تن فاطمه را ، حیدرکرار آن تیر غمش سمت علی کرد کمانه دیدم که عقیقی به گدا داد ٬ به مسجد حیدربه تویاقوت کبود، داد زمانه این قوم حسادت به تو وفاطمه کردند این معرکه ها بود درآن کوچه بهانه بانوی علی، نیمه شب از دست علی رفت ازداغ تو زینب بگرفته است بهانه 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی) ____________
بسم الله الرحمن الرحیم با اشک دیده ، پیکرت زهرابشویم درخانه ی بی تو، تورا دریابشویم بانوتو رفتی خنده بر لب جا ندارد با اشک دیده ها پیکرت اینجابشویم شهر مدینه جای ماندن نیست دیگر من پیکرت راگوشه ای تنهابشویم ازهرنفس، خون آیدازآن سینه ی تو بانو تورا من باغمی پیدابشویم حق ولایت خواستی گیری زنامرد خونابه ی جسم تواز دعوا بشویم بانو سلام مرتضایت بی جواب است این درد غربت ، باتوای زهرابشویم شد آرزو یم بعدتوزنده نمانم جسم تورادربین این غمهابشویم 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی) ____________
1_173632378.mp3
6.8M
بیا بیا گل زهرا، عزاے مادر توست صفاے فاطمیه از، صفاے مادر توست بیا که با تن خونین هنوز منتظر است که انتقام تو تنها، دواے مادر توست
بسم الله الرحمن الرحیم درکوچه بر رخساره مادر،مشت میخورد پیش علی یاس پیمبر ،مشت میخورد سیلی وضرب تازیان ، درکوچه هابود بهردفاع اوپشت آن در ،مشت میخورد یک لشکری آمدبگیرد جان زهرا زهرامیان کل لشکر،مشت میخورد اوباره شیشه دارداماهمچوشیراست آن ماده شیر حی داور ،مشت میخورد یک سومغیره بود وآن سو بودقنفذ زهرادرآتش پهلوی در مشت میخورد 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی) ____________
بسم الله الرحمن الرحیم آشوب بدی در دلم انداخت مغیره باقنفذملعون به سویم تاخت مغیره یک لشکروحشی هم جمع اند به کوچه در خاطر من ، خاطرغم ساخت مغیره بگرفت کمربندعلی ، فاطمه ی او باضربت پابر تن اوتاخت مغیره شد جنگ میان عمر وفاطمه، ای وای باصرب لگد بهره تو پرداخت مغیره از لعل لبت ، خون وسط کوچه چکیده کاینگونه زد آتش دل و بگداخت مغیره در بین همه مدعیان ، فاطمه تنهاست جان داد برای تو و نشناخت مغیره باضرب غلافی به زد قنفذملعون تا پرچم آشوب برافراخت مغیره برگردن حیدر وسط کوچه طناب است روبه صفتی بودکه بنواخت مغیره دوری و جدایی زتو سخت است عزیزم جان دادی و صد حیف چنین ، باخت مغیره غلامی (مجنون کرمانشاهی)
(یازهرا)🍁 بیا ای دل در این محفل عطایا میکند زهرا ببین بالطف خلاقش چه غوغا میکند زهرا بیا و بی ریا بنشین که اینجا بزم عرفان است به بزم بی ریا حتما تماشا می‌کندزهرا بیا مانند پروانه طواف شمع والا کن ببین چه هدیه‌ای با ارزش اهداء میکندزهرا خبرکن دردمندان را مطب فاطمه باز است دراین محفل به هردردی مداوا میکند زهرا منال ازدرد ازغم ها بگیر از دامن مولا تورا بر حل مشکل ها مهیا میکند زهرا گره درکار اگر داری چرا آواره میگردی! دراین میخانه چون صدها گره وامیکند زهرا مخور غصه در این بازار اگر بار خذف داری نگاهی گر کند بر آن مطلا میکند زهرا دراین بازار پر رونق سرشکت مشتری دارد تورا در جنت اعلا شکیبا میکند زهرا بگوش مرده (یازهرا) بگو شاید به هوش آید! گهی مثل علی کار مسیحا میکند زهرا اگر صادر کند زینب جواز جنت مارا حسین مهرش کندحتماکه امضا میکند زهرا اگر چه (منزوی) دریا تو (احسان) کمتراز قطره بخواهد قطره را وصل به دریا میکند زهرا استاد بدرخانی
🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿 ‍ شمیم روضه های مادر ، مارو به هیئتا کشیده خدارو شکر دوباره عمرم ، به فاطمیه ها رسیده خیلی بَده حال دلایی ، که کربلاتونو ندیده مادری کرده و دوباره ، نوکرا رو اینجا کشونده اون که یه عمره با غریبیش ، دلای عاشقو سوزونده رسیده رزق گریه مادر ، سفرشو بین ما تکونده مادر عادتش ، اینه هرکجا واسه ی بچه هاش میکنه دعا بلطف وساطت حسنش مادر حسین شده مادر ما هرکی که بلند بگه یا حَسَن میگیره از مادر رزق کربلا یا حسن میخونم ، مادرش پا میشه هر گره با دستای حسن وا میشه یا حسن یا مولا یا حسن یا مولا بند دوم 🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿 یه مادر و یه دل خون و ، نداره حتی روضه خونو قاصدکی نیست برسونه ، سلام قبر بی نشونو الهی که نبینه هیشکی ، داغ یه مادر جوونو یه مادر و یه بوی سیبو ، روضه های شیب الخضیبو کاش که ندن نشون مادر ، تو قتلگاه خدالتریبو حسین ببینه مادرش رو ، بلند میگه اناالغریبو بالای سرش ، روضه وا میشه انگار از نو عصر عاشورا میشه زینب میرسه ، پای مقتلش با اون چادر خاکی غوغا میشه تا اسم حسین رو لبها میاد هرجای این دنیا کربلا میشه بیقراری هامو ، با خودم میارم کل دردم اینه ، کربلا کم دارم یا حسین مولا یا اباعبدالله بند سوم 🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿 بارون میگیره آسمونم ، یه بغضی گوشه ی گلومه یعنی میشه یه روز ببینم ،گنبد سقا روبرومه یه السلام بگم بمیرم ، برا قمر این آرزومه عمود خیمه های ارباب ، روشنی چشم حسینی کفیل زینبی ابالفضل ، تو ماه بین الحرمینی ای پسر چهارم زهرا ، گره گشای عالمینی رو دوشت علم تو چشمات قمر دنیا افتاده روی پاهات قمر اسطوره ی عشق الگوی ادب خیبر شکنی مثل بابات قمر حُسنِ یوسفه خالِ رو لبت زهرا کرد تو میدون تماشات قمر هم برادری و هم علمداری تو ساقی عطاشایی کرم داری تو ای علمدار عشق ای علمدار عشق مداح اهبیت ع🎤 کربلایی مجیدمنصوری
شعر روضه از زبان مولا در وداع با حضرت زهرا سلام الله علیها ای کوثر علی چِقَدَر زود می روی بال و پر علی چقدر زود می روی بعد از نبی دلم به تو خوش بود فاطمه هم سنگر علی چقدر زود می روی ای تکیه گاه زندگی حیدر غریب ای لشکر علی چقدر زود می روی شرمنده ی تو هستم و پهلوی زخمی ات ای یاور علی چقدر زود می روی دردت به سینه بود و به حیدر نگفتیش غم پرور علی چقدر زود می روی نه سال از علی تو بدی دیده ای مگر ای همسر علی چقدر زود می روی بد جور زندگی علی را به هم زدند ای دلبر علی چقدر زود می روی خیری که نیست بعد تو در زندگی من ای کوثر علی چقدر زود می روی وحید محمدی
# روضه فاطمه زهرا سلام الله علیها✨ مادر امشب زینبت را ناز کن چشمهای بسته ات را باز کن یا مکن مادر از این خانه سفر یا که زینب را به همراهت ببر ◼◼◼◼ زینب چهارساله دوید دامن بابا رو گرفت صدا زد:بابا مادرم را کجا می بری؟خدا نکنه یک مادر جوانی در خانه جان بده بیشتر از همه بچه های خانه میسوزند گریه میکنند مادر ماپر میگن خداا مادرم را کجا میبرند گمانم برای شفا میبرند منو خانه داری منو غم گساری کجا میبرندت کجا میبرند اخ بمیرم قربون اون بدنی که علی شبانه غسلو کفن کرد من از شما میپرسم ایا دیدین که مردی خودش همسرشو دفن کنه بدن زن رو که میخوان دفن کنن دوتا محرم باید باشه یکی بالای قبر یکی داخل قبر امیر المومنین محرم فاطمه بود وقتی بدن را سرازیر قبر کردم دیدم دودست مثل دستهای پیامبر نمایان شد همه بگین یا زهرااااا صدازد یا رسول الله امانتت رو اوردم اما مولا خجالت میکشید انگار میشنید صدایی ندا مکنه علی جان امانت من که پهلو شکسته نبود صورتش نیلیوکبود نبود همه صدا بزنین یا زهرااااا◼◼◼◼ مرثیه به سبک دشتی بنال ای دل که اینجا ناله دارد درون سینه داغ لاله دارد به ماه اسمان برگو متابد که اینجا ماه هجده ساله دارد
چند روزی شده که مادر ما بیمار است بین بستر بدن بی رمقش تب دار است خواب در پلک ترش نیست، خودم دیدم که سر شب تا سحر از درد کمر بیدار است رنگ در چهره ندارد، به جز آن جای کبود روی زرد است و پر از غصه و حالش زار است در دعای سحرش روضه ی "عجل" دارد طاقتش طاق شده، منتظر دیدار است گر چه در بستر بی حالی خود افتاده مقتل مادر ما بین در و دیوار است فضه یک روز به بابای غریبم می گفت: "به روی سینه ی او ردی از آن مسمار است" سینه ام شد سپر شیر خدا، شکر خدا بر لبش، شکرِ چنین لطف، هزاران بار است آخر کار، در آن غسل علی می فهمد به روی بازوی او هم اثر آزار است وحید محمدی
کوتاه حضرت زهرا س فاطمیه اتش افروز دل است احتجابش یک کتاب کامل است فاطمیه اتشی افروختند خیمه های کربلا را سوختند فاطمیه پشت مولا راشکست میخ در بر سینه زهرا نشست فاطمیه ناله زهرا میزند داد مظلومیِ مولا میزند فاطمیه صورتی نیلی شود تا رقیه شاهد سیلی شود 🏴🏴🏴🏴 عرضه داشت علی جان بدنم رو شبانه غسل بده، شبانه کفن کن، شبانه دفن کن، نیمه های شبِ، اسما میگه آب میریختم علی فاطمه را غسل می داد یه وقت دیدم سر به دیوار گذاشت ناله میزنه، گفتم مولا جان شما به ما دستور صبردادی پس چرا دارید گریه میکنید ؟ فرمود اسما الان دستم رسید به بازوی ورم کرده زهرا، دستم رسید به پهلوی شکسته زهرا ، گریه ام برا اینه که زهرا درد دلهاشو به منِ علی هم نگفت.(همه صدا بزنید یا زهراا)۳بار 🏴🏴🏴🏴🏴
فاطمه توبسترافتاده امیرالمومنین واردشدفاطمه جان چی میل داری براد بیارم گفت پسرعم اگراناری باشد خیلی مایلم فصل انارگذشته موقعیتش گذشت اقااومد میان اصحاب وانصارگفت من یه مریضه مجلله دارم ازمن تقاضای کرده ایا درمیان شما بهم میرسد گفتن نه یه کی ازاونها گفت اقا درچندی پیش ازطاعف برا شمعون یهودی اناراورده بودند ممکنه درخانه او پیدا بشه اقااومددرب خانه اون مردیهودی دقول باب کرد گفت کی کوبنده دروقتی اومد چشمش اوفتادبه وجودمقدس امیرالمومنین من یه مریضه دارم ازمن تقاضای انارکرده گفتن درخانه توپیدا میشه گفت بوده ولی مصرف شده زوجه این مرد یهودی مذاکرات راگوش میدادمیدید مردی ازشوهرش انار میطلبه اومیگه تمام شده ازاوعقب صدازدآی مردمن یه دونه ذخیره کردم اگه اجازه بدی بیارم به علی بدم آوردداد مولاگرفت هرچقدر قیمتش بوددوبرابربه اون مردیهودی دادطرف خانه فاطمه روانه شده. می خواد خواسته دختر پیغمبروبراش ببره همین جوری که داره میره میبینه یه صدای ناله دل خراشی ازتوخرابه میادصاحب ناله میگه مریضم گرفتارم امیرالمومنین گشت صاحب ناله راپیدا کرددید یه مردعربی سرروخشت خرابه گذاشته داره ناله میکنه برادر عرب چته چی میل داری براد بیارم گفت اقااگراناری باشد خیلی مایلم اقافرمود من این اناروبه زحمت پبداکردم حالا که چنینه اونونصفش میکنم نصفشو به تومیدم نصف دیگر شوبرامریضه خودمیبرم نصف اناردادوقتی تناول کرد میخاست خداحافظی کنه گفت برادرعرب دیگه چی میل داربرادبیارم گفت اقا توکه عنایت کردی بیااونصف دیگرشم به من بده دوای درد منه امیرالمومنین اونصف دیگرشم داد دست خالی طرف خانه فاطمه روانه شدواردخانه شددیدظرفی ازانار نزد بی بی داره میل میکنه فاطمه جان انارهارا که اورد گفت پسرعم ایناروکه فرستادید وقتی مولااون اناروبه اون زحمت پیدا.میکنه اونو به اون مردغریب ومریض میبخشه جبرئیل ازبهشت براش انارمیاره دره خانه درمیزنن میگن علی فرستاده جانم به قربانت مولاجان مولاجان