.
#امام_زمان
کرامت پیشه ای بی مثل و بی مانند می آید
که باران تا ابد پشت سرش یک بند می آید
کسی که نسل او را می شناسد، خوب می داند
که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می آید
همان تیغی که برقش می شکافد قلب ظلمت را
همان دستی که ما را می دهد پیوند می آید
همه تقویم ها را گشته ام، میلادی و شمسی
نمی داند کسی او چندِ چندِ چند می آید
جهان می ایستد با هرچه دارد روبروی او
زمان می ایستد، بوی خوش اسفند می آید
ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله
علی را گرچه بعضی بر نمی تابند، می آید
بله! آن آیت اللهی ؛که بعضی خشک مذهب ها
برای بیعت با او نمی آیند ، می آید
برای یک سلام ساده تمرین کرده ام عمری
ولی می دانم آخر هم زبانم بند می آید
بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست
کلاف ما به چشم یوسف، ارزشمند می آید
به در می گویم این را تا که شاید بشنود دیوار
به پهلوی کبود مادرم سوگند... می آید
#محمدحسین_ملکیان✍
................................................................
.
#حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مدح_و_منقبت
#حمید_سبزواری
ای ز دیدارِ رُخَت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت
از جمالت دل صدّیقۀ اطهر روشن
یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب
که شد از نور تواَش مطلع و منظر روشن
تیرگینیست در آنسینه کهمهر تو در اوست
که ز مهر تو شده سینۀ حیدر روشن
غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت
وز تماشای تو شد خاطر شبّر روشن
آیت لطف خدایی و به هر دل تابی
گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن
نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد
که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن
«زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس
که شد از نام دلارای تو دفتر روشن
در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی
ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو
تربیت یافتۀ دامن زهرایی تو
زینت قامت دین، زیور رخسار شرف
مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو
گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی
خانۀ فاطمه را شمع دلارایی تو...
عبرتآموز زنانی به حجاب و به وقار
برتر از آسیه و هاجر و سارایی تو
حوریان راست بهخاکقدمت بوسه از آنک
غنچۀ گلبن انسیۀ حورایی تو
عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهند
که گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو
در صف حشر که هنگام شفاعت باشد
مادرت فاطمه را همره و همپایی تو
در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
📚 آینهٔ صبر
...............................................................
.
#حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#حسین_منزوی
بعد از حسين ای كاروانش را تو رهبر
وان كشتب غرق تلاطم را تو لنگر
ای تو پدر را زيب و زينت از صفايت
وی زينت دنيای هستی از وفايت
تنها نه مير مومنان را نور عيني
بنت الاميری زينبا! اخت الحسينی!
ای دستگير كودكان بیپدر، تو
وی غمگسار مادران بیپسر، تو
اين بارها آن قامت رعنا خميده
وز پای طفلان خارها بيرون كشيده
ای سايهاش از نيزه افتاده به سر تو
در زير نيزه با برادر همسفر، تو
رفتيد با هم تا به شام غم رسيديد
رفتيد و تا ويرانهٔ ماتم رسيديد
وقتی كه بار كاروان افتاد، شب بود
جامشفق از خونوظلمت، لببهلب بود
انگار میگرييد چشمان زمان هم
چشم زمين تر بود و چشم آسمان هم
چون دودمان مصطفی كردند غارت
بستند طفلان را به زنجير اسارت
گفتند: اينك! اينكا! پايان نهضت
پايان طوفانهای دريای ولايت
كنديم شيرازه كتاب مرتضا را
در گل گرفتيم آفتاب مصطفي را
غافل كه زينب ماندهاست و میخروشد
مانده است تا چون شير غرانی بجوشد
آنجا در آن مخروبه كز عالم جدا بود
يك زن، امير كاروان كربلا بود
زن نه كه او مرد آفرين روزگار است
زن نه كهاو بنتالجلال، اختالوقار است
نام خدا نقش جبينت بود، زينب!
دست خدا در آستينت بود، زينب!
گر زادهٔ مرجانه را رسوا نمیخواست
ايزد زبانت را چنان گويا نمیخواست
ايراد اگر آن خطبهٔ غرا نمیشد
آن دودهٔ اهريمنی رسوا نمیشد
از خطبهات ظلم يزيدی ريشه كن شد
فريادهايت كفر را انديشه كن شد
اين ماجرا دنباله آن ماجرا بود
شام انتهايش ابتدای كربلا بود
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
...............................................................
.
#امام_زمان
بِحَقّ زينب عَجّل لوليّكَ الْفَرَج
" يَابْنَ السُّرُجِ الْمُضيئَةِ... " اَدرِكني
" يَابْنَ الشُّهُبِ الثّاقِبَةِ... " اَدرِكني
" يَابْنَ السُّبُلِ الْواضِحَةِ... " اَدرِكني
با ندبه ز هجرانِ تو اَم زنده، ولی...
میمیرم اگر نبینمت باز، بلی
از لحظهی خَلق گشتنم مالِ تو اَم
از آمدنم به خاك، دنبال تو اَم
مبهوتِ تجلّیاتِ اجلال تو اَم
" هَل نَنتَقِعُ بِعَذبِ مائِک... " به لبم
من منتظرِ امر تو هر روز و شبم
ای کاش که این فاصله ها کم گردد
دل در طلبت چشمه ی زمزم گردد
" عَجّل لِوَلیّكَ الْفَرَجْ " دم گردد
لبریز، دل از نورِ حضورت باشد
حاجت، فقط از خدا ظهورت باشد
ای منتقم حیدر و طاها! مددی
ای منتقم حضرت زهرا! مددی
ای منتقم زینب کبری! مددی
بر سر کنم از ماتم هجرانِ تو خاک
یابنَ الزّهرا! " مَتی تَرانا و نَراك "
ای صاحبِ اختیارِ دوران! برگرد
فریاد رس ِ قلب پریشان! برگرد
ای ترجمهی زندهی قرآن! برگرد
ما را بِرَهان ز عصر حیوانیّت
ای آمدنت ظهور انسانیّت!
#محمد_علی_نوری ✍
چهارشنبه ۹ آذر ۱۴۰۱
...............................................................
18.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امّ ابیها یکبار دیگر آمد … مـیلاد حـضرت زینـب (سـلامالله عـلیها) سال ۱۳۷۷ با نوای: حاج محمود کریمی #زینب_کبری #محمود_کریمی #ولادت #حضرت_زینب_س
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#میلاد
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
«شکوه شکیبایی»
میــلاد تو تبلـور زیبــــایی ست
بارانی پیــام هـــــم آوایی ست
در جـــای پای قـافله ی مهــرت
یک آسمان بـــهار دلا رایی ست
جام سکـوت ســـینه ی صـبر تو
لبریـز از شکــوه شکـیبایی ست
در دست مـا غــــبار کـویرستان
در دست توسخاوت در یایی ست
باور کــن ای نجیـــب ترین بانو
آییــنه عــفـاف تو رویا یی ست
لب تشـــــــنـه ی زلال تــولایـت
مست شراب ناب طهورایی ست
در جــــا نمــــــاز باور سبـــز تو
عطر نماز خـانه ی مولا یی ست
بیدار ی ضــــمیر فـــــرا گــیرت
احــیا گـر تفکـر و پویا یی ست
در راســـــتای نهضـــت ثار الله
پیغـام تو نشــــان توانایی ست
ایثار تو ز حـــــد بشــــــر بر تر
معیار تو پـیام آهـــو رایی ست
اندیشــــه ی بلـند جهان بینــت
رنگین کمان گنبـد مـینایی ست
تو زیــنبی که دایـــره ی صبرت
بیرون زصبر آدم و حوایی ست
اتـش چــو از خیـام شـما سر زد
یاد آور زمــانه ی زهــرایی ست
در خطـــبه های سبز خدا گونت
گلواژه های دفـــــتر دانایی ست
در شام و کوفه عطــر حضور تو
سامانه ی صلابت وپایا یی ست
تو در جـــواب دشمن دون گفتی
ایثار جـــان تجلی زیـــبایی ست
پایان عمـــــر روز اســـــارت ها
آغـاز لحـظه های شکوفایی ست
نام تو بر "فــــــراز" جــــهان دین
خورشید پر صلابت ما نایی ست
─══༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅══─
سرشار از ترانه ی یك رودِ جاری ام
امروز در نهایتِ امّیدواری ام
احساس میكنم كه به دریا بدل شدم
احساس میكنم كه بر این خاك جاری ام
یك لحظه شادمانم و یك لحظه غرق اشك
لبخند ناگهانیِ اَبرِ بهاری ام
با دست خالی آمده ام محضر شما
رحمی كنید بر من و بر این نداری ام
دستِ دلم دخیلِ پر چادرِ شماست
بانو چه دیدنی است من و بی قراری ام
یك عُمر دوستدار حسین تو بوده ام
حتماً به این دلیل تو هم دوست داری ام
فانی ولی به لطف شما جاودانه ایم
خدمتگزار بانویِ این آستانه ایم
از روشنای عرش طلوعی دگر رسید
حوریه ای دوباره به شكل بشر رسید
این بار چندم است كه در باغِ اهل بیت
طوبای فاطمیِّ علی را ثمر رسید
بانو تو آمدی و به شامِ سیاه ما
از فیض گام های تو نورِ سحر رسید
امشب خود خدا به علی هدیه میدهد
تو آمدی و زینتِ قلب پدر رسید
تو آمدی كه دور برادر بگردی و
اینگونه شد مدار فَلَك را قمر رسید
تو آمدی به خاطر تنهایی حسین
یعنی برای كرب و بلا همسفر رسید
ما با حسین شورِ تماشا گرفته ایم
امشب میان زینبیون جا گرفته ایم
خورشید صبح گاهی بامت حسین بود
بعد از دو هفته ماهِ تمامت حسین بود
هر دفعه كه برادرت از راه میرسید
از فرط شور و شوق، سلامت حسین بود
یک راستای نور وجودِ تو زینب است
نوری كه در مسیر امامت حسین بود
ساده ترش شد اینكه نوشتیم زینب و
دیدیم در حقیقتِ نامت حسین بود
در ذیل خطبه های فصیحت مورخان
آورده اند تِکه کلامت حسین بود
در خانواده ای كه واژه ی برخاستن علی است
از كودكی، ذكرِ قیامت حسین بود
خواهر اگر توئی و برادر اگر حسین
نادیده ام برادر و خواهر در عالمین
حتی اگر كه مدح تو را صد كتاب كرد
كی میشود فضائل تان را حساب كرد
چشم من آن گلی كه به حسرت شكفته است
باید به لطف گام تو گُل را گلاب كرد
حتی بیان نام تو اعجاز میكند
این اسم، سیئات مرا هم ثواب كرد
هر حاجتی كه پیش خداوند برده ام
گفتم به حق زینب و او مستجاب كرد
آیینه ی تمام قَدِ حُجب فاطمه
خورشید را طلوع رخت در نقاب كرد
ای خواهرِ كریمِ مدینه فقیر را
یك گوشه از كرامتت عالی جناب كرد
تو آسمان ترینی و بالا تر از تو نیست
ای خانمی كه هیچكس آقاتر از تو نیست
ای لحن خطبه های تو شیواتر از همه
مضمون جمله های تو گویاتر از همه
تعریف داغ در نظرت جور دیگری ست
ای كربلا به چشم تو زیباتر از همه
حتماً تمام واقعه را خوب دیده ای
ظهری كه بود جای تو بالاتر از همه
اما كسی ندید كه نفرین كنی چرا
ای آن كه ربنای تو گیراتر از همه
ظهری كه سی هزار نفر بود و یك نفر
افتاده بود زخمی و تنهاتر از همه
ظهری كه در هجوم به گودال تیر و تیغ
پیچیده می شدند و معماتر از همه
این بود كه تنش به چه جرمی كفن نداشت
بر روی خاك بود و سری در بدن نداشت
#شاعر سعید پاشا زاده