eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.3هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
368 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی اگر پرندهٔ جانم سلام من نرساند «مَنِ المبلّقُ عَنّی اِلی سُعادَ سلامی» چگونه وصف تو گویم که در کلام نگنجی چه از قیام تو گویم، که قامتی ز قیامی سخن ز صبر نگویم، که خویش اسوهٔ صبری رسالتت نستایم، که در پیام تمامی تویی تو زینت «اَب»، زینب ای عصارهٔ عصمت! تو حلم فاطمه، علم علی، تو روح پیامی جمال عشق درخشید با پیام تو آن‌سان که در کمال بدین جلوه کس ندید کلامی سزد که از تو شود سرفراز رایت قرآن که زان خطابه بلرزد ز خشم، دشمن خامی @emame3vom اگر کلام شود هر نفس که شرح تو گوید کجا ز عهده برآید ز وصف چون تو مقامی تو سایبان یتیمان، طلایه‌دار حسینی صلای نهضت حق، قسط و عدل را تو دوامی چه نوش کرد گل ما، مگر ز جام صبوری که دسته دسته گل جان نثار کرده، به جامی به کربلاست روان بی‌امان سپاه حسینی هلا صبورترین! این سپاه را تو نظامی مراست آرزوی آن‌که آستان تو بوسم تو ای فروغ دل ما، تو ای که زینت شامی خوشا طواف سر کوی دوست کردن و مردن چنین خوش‌ست«سپیده»! سفر به حُسن ختامی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 آینه صبر @emame3vom .
. گفتم از کوه بگویم، قدمم می‌لرزد از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده‌ست رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده‌ست پی نبردیم به یکتایی نامت زینب کار ما نیست شناسایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد جبرئیلم همۀ بال و پرم می‌سوزد من در اعماق خیالم... چه بگویم از تو من در این مرحله لالم چه بگویم از تو چه بگویم؟! به‌خدا از تو سرودن سخت‌است هم علی‌بودن و هم فاطمه‌بودن سخت‌است چه بگویم که خداوند روایت‌گر توست تار و پود همه افلاک نخ معجر توست روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سورۀ «اَعطینا» شد عشق عالم به تو از شوق مکرر می‌گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت: بی‌تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» @emame3vom
. عصمت اللهی که عالم نزد او افسانه بود بود گنج و گنج را جا غالباً ویرانه بود مفخر ایجاد، حیدر بود باب آن جناب زهرۀ زهرا، صدف از بهر آن دردانه بود بر جمیع بانوان از بعد مامش فاطمه بود شهبانو و گفتارش همه شاهانه بود زن مخوانش گرچه در ظاهر بُد از جنس زنان در طریق عشق و جانبازیِّ‌حق مردانه بود چون برادر بود مشتاق لقای پروردگار عاشق جانباز پاک حضرت جانانه بود داشت رازی با سر پُر نور شه در راه شام هرکسی کی واقف از آن صحبت رندانه بود؟ ماتِ شاه عاشقانِ حق بُد و گرم طریق راکب فرزینِ عشق آن بانوی فرزانه بود وز سلوک و سیر قرب دوست تا پایان کار گرد شمع مرکز توحید چون پروانه بود درّ و مرجان ولایت گِرد او اندر طواف با چنین حالت اسیر زادۀ مرجانه بود کس نگفتی با یزید شومِ‌ مردود پلید کی چنان بانو مکانش گوشۀ ویرانه بود آن‌که حوران جهان بودند بهرش جان‌نثار خانه‌اش بعد از برادر دائماً غم‌خانه بود هست دنیا دون و کار او همه دون‌پروری زین سبب آن قُدس‌بانو با جهان بیگانه بود هر که خصمی کرد با آل محمّد از عناد در بر اهل حقیقت جاهل و دیوانه بود طوطیا! بر لب بِنِه مُهر خموشی، کاین بیان داد آن کاو از جهان و اهل او بیگانه بود «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 دیوان طوطی همدانی @emame3vom .
. ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن دیدۀ حق‌نگر ساقی کوثر روشن در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت از جمالت دل صدّیقۀ اطهر روشن یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب که شد از نور تواَش مطلع و منظر روشن تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوست که ز مهر تو شده سینۀ حیدر روشن غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت وز تماشای تو شد خاطر شبّر روشن آیت لطف خدایی و به هر دل تابی گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن «زیب اَب» نام گرفتی و مرا فخر این بس که شد از نام دلارای تو دفتر روشن در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو تربیت‌ یافتۀ دامن زهرایی تو زینت قامت دین، زیور رخسار شرف مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی خانۀ فاطمه را شمع دلارایی تو عبرت‌آموز زنانی به حجاب و به وقار برتر از آسیه و هاجر و سارایی تو حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنک غنچۀ گلبن انسیۀ حورایی تو عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهند که گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو در صف حشر که هنگام شفاعت باشد مادرت فاطمه را همره و همپایی تو در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 آینه صبر @emame3vom
. ای زینب ای که بی‌تو حقیقت زبان نداشت خون آبرو، محبّت و ایثار، جان نداشت آگاه بود عشق که بی‌تو غریب بود اقرار داشت صبر، که بی‌تو توان نداشت در پهن‌دشت حادثه با وسعت زمان دنیا، سراغ چون تو زنی قهرمان نداشت یک روز بود و این همه داغ، ای امام صبر پیغمبری به سختی تو امتحان نداشت گر پای صبر و همّت تو در میان نبود اسلام جز به گوشهٔ عزلت مکان نداشت... روزی به زیر سایهٔ پیغمبر خدای روزی به جز سر شهدا سایه‌بان نداشت؟ محمل درست در وسط نیزه‌دارها یک ذرّه رحم در دل خود ساربان نداشت زینب اگر نبود، شجاعت یتیم بود زینب اگر نبود، شهامت روان نداشت زینب اگر نبود، وفا سرشکسته بود زینب اگر نبود، تن عشق جان نداشت زینب اگر کمر به اسارت نبسته بود آزادی این چنین شرف جاودان نداشت «میثم» هماره تا که به لب داشت صحبتی حرفی به‌جز مناقب این خاندان نداشت «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 نخل میثم @emame3vom .
. بدر فلک عصمت، سرو چمن زهرا اخت شه بی‌یاور، دخت شه بی‌همتا محبوبۀ حق زینب، مرأت جمال أَب آن‌کاو زجلال آمد، چون خالق خود یکتا مجموعۀ دانائی مخزونۀ والائی آثار توانائی در حضرت او پیدا در خلقت اگر بودی، مانند زنان موجود برجملۀ مردان بود، از فضل و عطا مولا توصیف ز روی او، «وَالشّمس» به قرآن خوان تفسیر ز موی اوست، «والّیل‌إِذا یَغشی» اندر حرم سبحان، بانوی حریم‌ست او در دایرۀ امکان، سروی‌ست چمن‌آرا در سرِّ ضمیر او، اسرار خدا پنهان وز رأی منیرش شد، آثار خدا پیدا در رفعت شأن او، این گنبد مینا پست بر شمس جمال او، خورشید بود حَربا نوباوۀ پیغمبر، دخت شه اژدر در بر خلق جهان مادر، مرآت رخ زهرا از دست یداللّهی، در کوفه دُرِ عصمت چون موسیِ عمران کرد اظهار ید بیضا از بحر سکوت آن‌دم بر خلق اشارت کرد از عالم امکان کس، نشنید دگر آوا از حالت افکارش شد کوفه پر از ماتم وز نطق شرر بارش می‌سوخت همه دل‌ها از سحرِ بیان بنمود، مظلومی خود ظاهر وز تیغ بیان‌فرمود، مقهور همه اعدا چون گشت به مردم فاش مظلومی آن سرور در کوفه عیان گردید بس همهمه و غوغا گشتند همه عدوان از بهر حسین گریان آن‌سان که شدی گویا محشر ز فغان برپا برکَند چنان بنیان از آل ابی سفیان شد در نظر آنان روزان چو شب یلدا ناگه نظر آن ماه، افتاد به رأس شاه آن روی نکو پرخون دید از ستم اعدا زینب ز تجلّی شد مدهوش چنان کز غم از چوبۀ محمل گشت روی چو مهش حمرا گفتا به سر خونین با ناله و با افغان ای بدر چرا هستی این‌گونه هلال آسا دوریِّ تو بر جانم، هر دم فکند آتش ای روح روان من، گشتی ز چه دور از ما دیشب سر پر نورت، بودی به کجا مهمان گویا به تنور ای سر! بودست تو را مأوا ای آن‌که تو را مسکن، بر دوش پیمبر بود چوُن جای بدادنت؟ در خاک تنور اعداء دل سوخت "مدرس" را هر دم ز غم زینب آتش بدلش افتاد زین داهیهء عُظما «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 آینه صبر @emame3vom .
. به گوش باش جرس را، به گوش ای دل غافل! گذشت قافله ی عشق و خفته پای تو در گِل به گوش ای دل غافل، چو تخته پاره مبادا به حرف موج بگردی بر آب عاطل و باطل به ورطه‌های بلاخیز، ناخدا که نباشد نمی‌رسد به سلامت کسی به پهنۀ ساحل به هر چه چنگ زنی عاقبت تباه ترینی... به تار چادر زینب مگر شوی متوسّل سلام خواهر طوفان سلام خواهر خورشید سلام خواهر دریا سلام خواهر ساحل اگر امام بخوانم تو را گزافه نگفتم نمی‌رسید قیام حسین بی تو به منزل به هر کجا که بدوزیم چشم رد تو پیداست شمار داغ تو پنهان به سطر سطر مقاتل تن شکسته و موی سپید و قد خمیده... به پای عشق برادر ندارد این همه قابل سری به نیزه بلندست در برابرت ای وای شهید زنده.ای اکنون، چه حاجت‌ست به قاتل مگر که راه تو را نیزه‌ها جدا کند از او وگرنه بین دو دلبسته نیست فاصله حائل کرامت تو چه‌ها می‌کند که سلسله حتّی به دست و پای تو افتاده مثل کودک سائل زبون شمردن رنج اسارت‌ست چه آسان به دوش بردن بار امانت‌ست چه مشکل چه‌ها که بر سرت آورد داغ طفل سه ساله رسید جان تو بر لب‌، بریدی از نفست دل خدا کند که نجوییم هیچ جا سندش را روایتی که تو سر کوفتی به چوبۀ محمل چه‌غم که نیست توان، می‌کنی نشسته "قُمِ‌الیل" در اوج داغ نکردی شبی تو ترک نوافل جلیله، فاضله، امنیه، باکیه، جبل الصّبر فصیحه، عالمه، بنت الهدی، ملیکه خصایل عقیله،  قُرَة عین الامیر،  سِرُّ ابیها تو را ز فضل پدر کس نگویدت که چه حاصل به قتل کفر کمر بست تیغ خطبه ات آنسان که می نمود ابا الحرب ذوالفقار حمایل چه زَهره‌ها که نمود آب ابن آکله آنجا که با خطابه ی زهرایی تو گشت مقابل هنوز هم به سر آسمان شام بلا خیز نگشته صاعقه ی غیرتی شبیه تو نازل خوشا به حال مریدی که شد به حق تو عارف تویی مراد طریقت تویی شریعت کامل که طالبان حقیقت، به فرض وهم بگردند مگر به صبح قیامت به فیض درک تو نائل «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» @emame3vom .
. یا فاطمة الزهراء ...ممدوحهء محمد و محبوبهء علی کز کبریا رسیده درود مکررش آوای وحی می رسد از صحن خانه اش بوی بهشت می دمد از خاک معبرش حورا نهاده دست به دامان فضّه اش غلمان گشوده چشم به احسان قنبرش گوش علی به زمزمه های سحرگهش چشم نبی به ماه جمال منورش با هل اتی و کوثر و تطهیر و قدر و نور پیوسته بوده ذات خدا مدح گسترش انفاق کرد جامهء نو در شب زفاف چون دید پیر سائله را در برابرش از بس عطای اوست فزون باز هم کم است خلق جهـان شوند اگر سائل درش تا صبح حشر سلسلهء اولیای حق مدیون صبر و نهضت شبیر و شبرش دانشگـه معلـم آزادگان، حسین بود از نخست دامن توحیدپرورش اعجاز وحی داشت پیام مقدسش آیات نور بود کلام منورش از خشت‌خشت خانۀ او مرتفع شده است هر صبح و شام ذکر خداوند اکبرش این است فاطمه که به گلخانۀ بهشت بوسند دست، مریم و حوا و هـاجرش پا می نهد گرسنه به محراب بندگی آنکه رسد طعام بهشتی ز داورش هر بانویی است زیورش از خواندن نماز اما نماز، سجدهء زهراست زيورش زیبد که در نماز بر آن مادر نماز جبریل جانماز ببافد ز شهپرش گویی امیـن وحــی خـداوند، با ادب زانـو زده بـرای تعلـم بـه محضـرش گویی هنـوز پشت در آستـان وحی زهـرا دفاع می‌کند از حـق شوهرش ای کاش روز غربت او حمزه زنده بود یـا می‌رسیـد پاسخ یاری ز جعفرش این نکته نقش خاک قدم‌های فاطمه است آزاده آن زنی‌ست که زهراست رهبرش دشمن گرفته بود کمین در خط رسول فکر هزار فتنه نهان بود در سرش می خواست بعد مرگ پیمبر شود خموش آن جاودان چراغ همیشه منورش غافل از آنکه بعد پدر می کند قیام بر دفع کفر دختر اسلام پرورش غافل از آنکه فاطمه بر دفع دشمنان صحرا و شهر و مسجد و خانه است سنگرش مسجد شراره از در و دیوار برکشید شد داغدیده دخت نبی تا سخنورش با گریه از صحابه کمک خواست آن زمان یک تن نداد پاسخ او غیر شوهرش آن اشک و آه و ناله و فریاد و آن سکوت هرگز نبود هیچکس اینگونه باورش نفرین برآن سکوت که در موج فتنه ها طغیان و ظلم و جور علم شد برابرش نفرین برآن سکوت که از آن سکوت بود اسلام هر چه آمده امروز بر سرش جان داد و تن نداد به بیداد لحظه ای در مرگ نیز سنگر او بود بسترش دین نبی به همت زهرا دوام یافت شد نقش آب نقشه خصم ستمگرش شـد از قیـام فـاطمه اسلام، روسفید با آن که شـد کبـود، عـذار منـورش بعد از چهارده صـده مانده هنـوز هم آثـار آن کبـودی، بـر مــاه منظرش گویی هنوز می‌شنـود گـوش روزگار ذکـر علـی‌علـی ز نفس‌های آخرش روح نماز بود و روان خطابه بود گر شد مزار در بر محراب و منبرش تا شيعه زنده است عزادار فاطمه است پیوسته خون دل چکد از دیدهء ترش باید گرفت درس علی دوستی از او آن گونه ای که درس گرفته است دخترش مولا دو رکن داشت، یکی ختم الانبیا ام الائمه فاطمه شد رکن دیگرش آتش زدند بر در دارالولایه اش سیلی زدند بر رخ از گل نکوترش یک فرد نه دو تن نه شنیدم چهل نفر در پیش دیدگان علی ریخت بر سرش گویی سپهر بر سر مولا خراب شد در شام تار خاکسپاری همسرش... تا ننگرد به سایهء تابوت او كسى بايد شبانه دفن كند دست حیدرش چشمی به خاک تربت پنهان فاطمه چشمی دگر به روضه پاک پیمبرش گفتا به خود چگونه دهم پاسخ رسول!؟ پرسد اگر ز پیکر رنجور دخترش گفتا بخود چگونه به زینب دهم جواب!؟ پرسد اگر ز خانه کجا رفته مادرش... @emame3vom قطعه ای گلچین و تلفیق شده از چهار قصیده استاد سازگار .
. سلام مادرخلقت ، سلام حضرت زهرا سلام روح ولایت ، سلام عصمت کبرا سلام دخت نبوّت ، سلام مظهرعفّت سلام یار امامت ، سلام امّ ابیها سلام همسر حیدر سلام دلبرحیدر سلام یاور حیدر سلام هستیِ مولا تو زهره ای و تو ماهی تو روشنائی راهی @emame3vom برای خلق پناهی زسوی حیّ تعالی تو بانوئی که قیامت نموده است قیامت خجل شدازتو امامت نموده ای چو تجلّی تو کان معرفت استی تمام منزلت استی بیان معدلت استی برای عالم معنی پدرکه دست تو بوسید به دورازشک وتردید توئی تومعنی توحید یگانه هستی ویکتا علیست همدم ویارت علیست صبروقرارت علیست باغ وبهارت علیست عرش معلّی چراتو بعد پیمبر حزین شدیّ ومکدّر چگونه خصم ستمگر نکرد باتو مدارا چه کرد شعلۀ آذر که سوخت ازشررش در لگدزدند مکرّر که در ، در آمده ازجا توپشت در،چه نمودی که شکوه نامه سرودی ولب به ناله گشودی مخاطبت شده بابا چه آمده به سر تو که کشته شد پسر تو وسوخته جگرتو ز جوروضربت اعدا به ضربت درودیوار کجا فرو شده مسمار که گشته ای توگرفتار نداشت هیچ مداوا زدرد پهلو وبازو به همسرت نزدی رو نگفته ای زچه با او نگفته ای ولی اما شبی که شست تنت را ودست زد بدنت را چه ناله زد مِحَنَت را دو دیده داشت چودریا خموش محسنی این دم زغصّه سوخته عالم که عمر فاطمه شدکم علی دگر شده تنها .
. سلام‌الله‌علیها زن رشک حور بود و تمنّای خود نداشت چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت اسمی عظیم بود که چون رازِ سر به مُهر در خانۀ علی، سَرِ افشای خود نداشت ام‌ّالبنین کنایه‌ای ازشرم عاشقی‌ست کزحُجب، تابِ نامِ دل‌آرای خود نداشت در پیش رویِ چار جگر گوشۀ بتول آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت زن؟نه، همای عرش‌نشینی که آشیان جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت در راه عشق چار پسر داده بود و لیک بعد ازحسین میل تسلّای خود نداشت عمری به سوگ زیست، که عبّاس وقت مرگ دستی برای یاری مولای خود نداشت «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 این حسین کیست @emame3vom
. اشعار شمیم عشق می‌رسد دوباره بر مشام ما نسیم رحمت خدا وزد به خاص و عام ما مگر بهشت آرزو گشوده شد به نام ما مگر خدای خواسته جهان شود به کام ما که بهر دل‌شکستگان در امید باز شد هزار قفل غم ببین که بی‌کلید باز شد... شمس ضحی که می‌دمد ماه ز هر نظاره‌اش بود طلوع این قمر تجلّی دوباره‌اش تا که نگاه می‌کند بر رُخ ماه‌پاره‌اش غرق ستاره می‌شود کنار گاهواره‌اش نهم امام را به‌ بر، امام هشتم آورد بضعۀ دوم نبی، کوثر دوم آورد خوی و خصال مصطفی، علم و کمال مرتضی شرم و حیای فاطمه، حُسن و جمال مجتبی زُهد امام چارمین، عزم شهید کربلا حکمت باقرُ الحِکَم، دانش صادقُ الوَرا کَظم امام کاظم و صبر رضا در او بُوَد وجود او به ملک جان، کمال آرزو بود... ای به سریر عصمت از بعد رضا قدم زده به هشت سالگی دم از امامت اُمَم زده به قله‌های مکرمت، کرامتت علم زده اساس واقفیّه را ظهور تو به هم زده تویی که شد ز نور تو طلوع صاحب الزمان پُر برکت‌ترین کسی که آمده‌ست در جهان فروغ بزم قدسیان، چراغ آسمان تویی مُدوّر زمین تویی مُدبّر زمان تویی خدای را امین تویی جهات را امان تویی تجسم یقین تویی فراتر از گمان تویی تو وارث پیمبری شافع روز محشری قسم به کوثر خدا خیر کثیر کوثری... «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» @emame3vom 📚 جلوه‌های رسالت
. دیشب هوای «سامره» افتاد در دلم رد شد هزار پردهٔ شوق از مقابلم گفتم به دل، که گاه نیایش شب دعاست پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست آنجا که هست، آینهٔ شادی و سرور اشراق عشق و عاطفه و جلوه‌گاه نور آنجا که آفتاب، دلش گرم می‌شود مهتاب، غرق در عرق شرم می‌شود آنجا که انبیا همه هستند در طواف آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف آنجا که بوسه‌گاه تمام فرشته‌هاست در «سال نور» آینهٔ دل نوشته‌هاست آنجا که دیده‌ها، پلی از آب بسته‌اند یعنی دخیل اشک به «سرداب» بسته‌اند آنجا که جلوه‌گاه گل روی دلبر است «این عطر روح‌پرور از آن کوی دلبر است» چشم هزار ماه جبین، مشتری اوست نقش نگین وحی، در انگشتری اوست محبوب نازنین سراپردهٔ خداست در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست چون روح، در تمامی اعصار جاری است جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست جان بی‌فروغ طلعت او جان نمی‌شود او حجت خداست که پنهان نمی‌شود روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را احلی من العسل کند این جام زهر را آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد در عهد او جهان زِبَر و زیر می‌شود یعنی فروغ عدل جهان‌گیر می‌شود پر می‌کند ز عدل خود این خاک تیره را آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را یوسف به بوی پیرهنش زنده می‌شود دل‌های مرده با سخنش زنده می‌شود ماه مدینه، آنکه بر او از خدا درود با یازده ستارهٔ روشنگر وجود دادند مژده، آمدنش را به دیگران گفتند نور شب‌شکنش را به دیگران گفتند آسمان و زمین بی‌قرار اوست خورشید و ماه پرتویی از جلوه‌زار اوست گفتند: اوست محور منظومهٔ حیات گفتند: گردش دو جهان بر مدار اوست گفتند: کعبه چشم به راهش نشسته است صبح از دریچهٔ سحر آیینه‌دار اوست گفتند: روز جلوهٔ آن آخرین امام پیغمبری مسیح نفس در جوار اوست گستردن عدالت و قسط و برادری در جای جای گسترهٔ خاک، کار اوست نقش حدیث «اَفضَلُ اَعمالِ اُمَّتی» تصویر قدر و منزلت انتظار اوست یک نکته از هزار بگویم که منتظر خود در میان جمع و دلش بی‌قرار اوست در چارراه حادثه، در جاری زمان احساس می‌کند که کسی در کنار اوست تقواست شرط اول آیین انتظار هر بیدلی گمان نکند یار، یار اوست آن‌کس که دل به جلوهٔ موعود بسته است آفاق بی‌کران، همه در اختیار اوست وقتی که شاملش بشود لطف محضِ یار شاید که ادعا بکند، «مهزیار» اوست او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات روی لبش تلاوت لبیک دیدنی‌ست آری دعای او به اجابت رسیدنی‌ست احیاگر معالِم دین خداست او شمس‌الضحای روشن و نورالهداست او الهام، کم گرفتی از آن فاطمی نَفَس با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس یکبار خوانده‌ای، که جوابت نداده‌اند؟ آتش گرفته‌ای تو و آبت نداده‌اند؟ تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع ای دیدگان شب‌زده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع» ای دل! که گفت با تو که غرق گناه باش؟ با ما به عزم توبه بیا، عذرخواه باش خورشید پشت پرده نه، ما پشت پرده‌ایم آیینهٔ تجلّی خورشید و ماه باش گر چشم پاک داری و آیینهٔ زلال تا دوردست عشق سراپا نگاه باش ماه تمام اگر طلبی، نیمه‌های شب در جذر و مدّ سلسلهٔ اشک و آه باش آن کس که هست چشم به راه قیام سبز «خواهی سپید جامه و خواهی سیاه باش» شرط حضور محضر او، پاکی دل است نزدیک شو به خیمهٔ او، مرد راه باش باید سلام کرد به تسبیح یاد او بر صبح و بر سپیده و بر بامداد او بر او درود و خیر کثیر وجود او بر حالت قیام و رکوع و سجود او عمرش، چو قامت ابدیّت بلند باد حزبش بلندپایه و پیروزمند باد ای حُسن مطلع همهٔ انتخاب‌ها تو آفتاب حُسنی و ما در حجاب‌ها مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی» فرزند اختران درخشان و روشنی ای یک اشارهٔ لب تو «سابِغَ النِّعَم» یک زمزمه دل شب تو «دافِعَ النِّقَم» چشمان ما غبار گرفت و نیامدی دامان انتظار گرفت و نیامدی دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک» «یا ایها العزیز» ببین خسته حالی‌ام چشمان پر ستاره و دستان خالی‌ام ماییم آن خسی که به میقات آمدیم شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم شام فراق سورهٔ والیل خوانده‌ایم یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خوانده‌ایم یا ایها العزیز به زیبایی‌ات قسم بر حسن بی‌بدیل و دل‌آرایی‌ات قسم دل‌ها ز نکهت سخنت، زنده می‌شود عالم به بوی پیرهنت، زنده می‌شود صبح وصال تو، شب غم را سحر کند آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست شهر مدینه چشم به راه ظهور توست تنها نه از غمت دل یاران گرفته است چشم بقیع تر شده، باران گرفته است شعر «شفق» حدیث زبان دل من است تکرار نام تو ضربان دل من است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» ______________________ @emame3vom 📚 یا ایهاالعزیز
علیه‌السلام تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟ از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟ کیمیا خاک کف پای غلامان شماست کیمیایی بده تا جابر حیّان باشم نمی از چشمۀ توحید مفضّل کافی ست تا به چشمان تو یک عمر مسلمان باشم غم حدیثی‌است که در چشم‌تو جریان دارد باید از حادثۀ چشم تو گریان باشم مثل این بیت برایت حرمی می‌سازم تا در آیینۀ ایوان تو حیران باشم حرف آیینه و ایوان شد و دلتنگ شدم کاش می‌شد حرم شاه خراسان باشم « صبح صادق ندمد، تا شب یلدا نرود » کاش در صبح ظهور آینه گردان باشم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. علیه‌السلام ای سند نجات من ولایت تو یا رضا صحن نو و عتیق تو کعبه و کربلا رضا دلم بود به یاد تو مدینة الرضا رضا زیارتت به دین من زیارت خدا رضا تو و کرامتت مرا ز خود مکن جدا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا شهی که‌خاک‌طوس از او آمده محترم توئی مهی که نور می‌دهد بر عرب و عجم توئی رؤف اهلبیتی و ولّی ذوالکرم توئی به مسجد‌الحرام دل قبله توئی حرم توئیپ صفا و مروه می‌کند با حرمت صفا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا منم که بین طوطیان گرم ترانة تواَم کبوتری شکسته پر در آشیانة تواَم نیازمند گندمی در آستانة تواَم بال زنان دورو برِ نقاره خانة تواَم اگر پرم ز کوی تو بگو پرم کجا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا الا الا ثنای تو، ذکر علی الدّوام من رؤف من، عطوف من، امید من، امام من لحظه‌به‌لحظه دمبدم، بر حرمت سلام من به غرفه‌های مرقدت، خورده گره زمام من در حرمت گرفته‌ام ذکر رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا حیات جان پراکند بوی خوش نسیم تو مادر خلقت آمده سائلة قدیم تو صراط اولیای حق صراط مستقیم تو دل ز فرشته می‌برد کبوتر حریم تو ملک بسوی این حرم آورد التجاء رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا ناز کنم به سلطنت اگر تو را گدا شوم نه لایقم گدا شوم گدات را فدا شوم چه می‌شود قبول تو بخاطر خدا شوم نه تو ز من جدا شوی نه من ز تو جدا شوم نه من تو را رها کنم نه تو مرا رها، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا توئی که درد روح را ز فیض تن دوا کنی عقده ز کار عالمی به یک کرشمه وا کنی کلیم را عصا دهی مسیح را دعا کنی چه می‌شود که یک‌نظر به‌قلب‌سنگ ما کنی ای که بیک اشارهات سنگ شود طلا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا ولایت تو دین من نه دین من که دِین، هم محبتت فروغ دل چراغ هر دو عین، هم عنایت تو بیشتر ز ظرف عالمین، هم مقام زائرت فزون ز زائر حسین، هم رشک برد بزائرت زائر کربلا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا خزان شدم که بخشم ز اشک و خون بهارها به هر دقیقه عمر خود کشیدم انتظارها که در طواف مرقدت مرا رسد فشارها کنم دراز دست خود به عجز و ناله بارها که پنجه‌ام گره خورد به غرفة تو یا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا گلی که شد خزان تو بهار لاله چید از او دلی که شد از آن تو، فروغ حق دمید از او کسی که زائر تو شد عطا ز تو امید از او ز لطف و مرحمت کنی سه بار بازدید از او تو را سزد تو را سزد تو را چنین عطا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا مرا به مهر خود ببر که با ولات زیستم به تربتت شتافتم به غربتت گریستم در آفتاب صحن تو اگر دمی بایستم بسایة بهشت هم نیازمند نیستم جهنّم است بهر من بهشت بی‌رضا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا مرا تقرب خداست ولای تو سبب شده مدح تو و ثنای تو دعای روز و شب شده هر نفسی که می‌زنم سلسلةالذهب شده کبوتر تو از ازل بذکر تو ادب شده زبان من که باز شد تو را، زدم صدا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا توئی‌توئی که چون‌خدا نظر به‌بنده می‌کنی توئی که جان مرده را دوباره زنده می‌کنی تو شام تیره را سحر ز فیض خنده می‌کنی تو نقش شیر پرده را شیر درنده می‌کنی تو مور خسته را رهی بال و پرهما، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 نخل میثم را فراموش نکنیم کم از عبادت نیست
. علیه‌السلام مزار توست بهشت وصال داور من همیشه در همه‌جا، قبر توست در بر من ز راه دور همان نیّت زیارت تو بود به نزد خداوند، حجّ اکبر من به خاک زائر کویت قسم! نگاهم کن که خاک مقدم زوّار تو شود، سر من به گوش، همچو اذانم، رضارضا می‌گفت از آن زمان که به من شیر داد، مادر من من و زیارت قبر تو ، ای امام رئوف! بدون رأفت تو، این نبود باور من رسد چو مرگ ز ره، اوّل حیات من است اگر به روی تو افتد، نگاه آخر من شبی که‌خواب‌تودیدم،سحرگهان می‌رفت به بوستان جنان، بوی گل ز بستر من شنیده‌ام که سه جا، روز محشری با ما خدا کند که بود لحظه لحظه، محشر من ز بوی عطر نفس های زائر حرمت هماره روح ولایت، دمد به پیکر من ز شعر "میثم" اگر جان مرده، زنده شود رواست، کز تو بود نظم روح پرور من «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 نخل میثم .............‌‌‌....................‌‌‌...... علیه‌السلام کار‌ من و ضریح تو بالا گرفته است قلبم میان پنجره‌اش جا گرفته است اذعان کنند در حرمت کلّ زائران هرکس که قطره خواسته،دریا گرفته است کم‌خواستن ز دست‌تو؟این‌غیرممکن است چشمم طلای گنبدتان را گرفته است هرکس که حاجتی ز شما خواست، عاقبت با یک قسم به حضرت زهرا گرفته است هرکس که آمده به حریمت،دو حالت است یا حاجتش روا شده و یا گرفته است دیدم که جبرئیل برای شفای او یک گوشه جا برای مسیحا گرفته است دیدم که در میان حرم، کودکی فلج خوشحال می‌دود که ز تو پا گرفته است یک کور لاعلاج، شفا خواست از شما باور نکردنی شده، اما گرفته است دیدم کنار میکدۀ آب خالی‌ات یک پیرمرد، روضۀ سقا گرفته است یک کربلا نرفته به من گفت یک شبی از خادم ضریح تو امضاء گرفته است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» . علیه‌السلام ز آستان رضا سرخط‍‌ امان دارم رخ نياز بر اين پاك آستان دارم اگر چه كم ز غبارم، به شوق نُكهت گل هميشه جاى در اين طرفه بوستان دارم ز تير حادثه مرغى شكسته بال و پرم درين چمن به صد امّيد، آشيان دارم چو ذرّه‌ام ولى از جبهه‌سائىِ حرمش دلى چو مهر فروزان آسمان دارم اگر ز قافلۀ عاشقان او دورم چو گرد، چشم به دنبال كاروان دارم چو كوه،پاى به دامن كشيده‌ام در طوس ز همجوارى او فخر جاودان دارم اگر گياهم اگر خار، از عنايت حق هماره نُكهت اين نغز گلسِتان دارم رضا هزار و يك آمد چو اسم حق به عدد كه اين لطيفۀ من از طبع نكته‌دان دارم بود چو مظهر اسماء كبريا نامت هميشه نام بلند تو بر زبان دارم كجا هواى جِنان راه دل تواند زد كه پرتوى ز ولاى تو در جَنان دارم بهار عمر چو طى شد به بوى تو اى گل كنون به لطف تو امّيد در خزان دارم ز گلشن حرمت كى روم كه لاله‌صفت ز داغ عشق تو عمرى به دل نشان دارم ز درگه تو به جائى نمى‌روم هرگز كه چون تو رهبر والا و مهربان دارم پىِ نثار، اگر گنج شايگانم نيست به خاك درگه تو اشك رايگان دارم ز آفتاب قيامت مرا چه غم كه مدام به سر ز سايه لطف تو سايبان دارم به چشم خاكِ‌ درت تا كه توتيا سازم ز اشك شوق بسا ديده ابرسان دارم به دامن كرم عالمى نياويزم به دامن تو زنم دست، تا كه جان دارم سيه چو خامه اگر شد دل شكستۀ من اميد از كف تو سرخط‍‌ امان دارم تو را كه لطف چو بحرى است بيكران، رحمى كه من گناه، چو درياى بيكران دارم نِيَم چو دِعْبِل امّا فزونتر از دِعْبِل چكامه‌ها به مديح تو ارمغان دارم بجز تو از همه كس داغ آرزوها را بسان لالۀ خونين به دل نهان دارم بود ز وصف تو عاجز اگر چه طبعم، باز كنم ثناى تو تا خامه در بنان دارم مرا كه نيست معانى بلند و واژه بديع كجا سزاست كه اوصاف تو بيان دارم مرا كه نام، غلام رضا بود "قدسى" بس افتخار از اين نام، در جهان دارم مهين ولىّ‌ خداوند،حكمران قضا سپهر رأفت و بحر كرم،امام رضا «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 مدایح رضوی در شعر فارسی ............................. .
. ای فروزنده ز رخ حُسن خدات وی همه حُسن فروشان به فدات جلوه گر آینۀ ذوالمننی پای تا فرق حَسن در حَسنی خُلد، گَردی است ز خاک حرمت چرخ موجی است ز بحر کرمت ای ز غم های تو خون بر دل خاک پنجۀ صبر گریبان زده چاک صبر مبهوت شده از صبرت حلم، خون خورده کنار قبرت تو امامی به قعود و به قیام به قعود و به قیام تو سلام مرکب حکم، تو می‌رانی و بس جنگ یا صلح، تو می‌دانی و بس هر که با صلح و قیام تو نساخت به خدا مرتبه‌ات را نشناخت ای ز رزم آوریت در صفیّن بانگ تکبیر بلند از طرفین ای که نجل اسداللّه تویی ای که فرزند یداللّه تویی نیست در خاطرت از دشمن بیم نکنی صلح که گردی تسلیم تو به هر حال ولی اللّهی جنگ یا صلح کنی آگاهی ای رخت شمع جوانان بهشت سیّد جمع جوانان بهشت وصی دوم بر حقّ رسول پسر اول زهرای بتول صفت و خلق تو از بس که نکوست شود از یک نگهت دشمن، دوست ای تو بعد از پدر، اول مظلوم سومین نور و چهارم معصوم دل عشّاق مزارت همه رشک آب باران بقعیت همه اشک کاش گردی شوم و از کرمت بنشینم به کنار حرمت کاش چون ماه به شب‌های دراز داشتم با حرمت روی نیاز کاش مانند چراغی سوزم تا شبی در حرمت افروزم کاش مانند نسیم سحری داشتم بر سر کویت گذری کاش چون اشک کنارت باشم سایۀ روی مزارت باشم ای شده قبلۀ ما تربت تو سوز دل‌ها همه از غربت تو تیر بارید ز بس بر بدنت بدنت گشت یکی با کفنت سینه از صبر تو افروخته شد تن و تابوت به هم دوخته شد ای به یاد تو دل هستی، خون وی حساب غمت از حد بیرون دل احمد که برایت خون بود به همه مردم عالم فرمود: روز محشر که همه گریانند اشک ریزان حسن خندانند زین شرر سوخته «میثم» امروز باراِلها تو به فرداش، مسوز «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 نخل میثم .👇 ♦️نکته : شعرفوق که از باب فن مدح و مرثیه خوانی، جمیع جهات(مدح-حماسه-مرثیه -تکرارهای مؤثر-عاطفه و احساس-گفتگوی عاشقانه با ممدوح و...) در آن رعایت شده است دارای عناصر:(رمضان-روزه) است که دربارۀ امام حسن مجتبی(علیه السلام) در هنگام ولادت حضرت در ماه مبارک رمضان بکار می رود؛سئوال پیش می آید که آیا به این دلیل نباید این شعر یا ابیات مورد نظر را در مجالس عزاداری و مرثیه خواند؟ در جواب باید گفت:خیر،تنها عناصری بیادآورندۀ شادی و ولادت است که شادی آور باشند، بنابراین خواندن آن ابیات نه تنها ایرادی ندارد بلکه به غنای شعر نیز می افزاید.
4_6023882337777879226.mp3
13.01M
🎧 بسیار زیبا و شنیدنی 🎼 ازل برای ابد ملک لایزالش بود... 🎤 🏴 . سلام‌الله‌علیها ازل برای ابد ملک لایزالش بود چه فرق می‌کند آخر، که چند سالش بود حریم عرش خدا بود سقف پروازش تمام وسعت عالم به زیر بالش بود هم او که خون خدا را به شیر خود پرورد بزرگ کرب‌وبلا طفل خردسالش بود پس از غروب که خورشید راه خانه گرفت چراغ کوچۀ شب قامت هلالش بود... زمین شب زده را رشک آسمان می‌کرد اگر فراتر ازآن خطبه‌ها مجالش بود «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 برای عرض تولا .
4_6023882337777879226.mp3
13.01M
🎧 بسیار زیبا و شنیدنی 🎼 ازل برای ابد ملک لایزالش بود... 🎤 🏴 . سلام‌الله‌علیها ازل برای ابد ملک لایزالش بود چه فرق می‌کند آخر، که چند سالش بود حریم عرش خدا بود سقف پروازش تمام وسعت عالم به زیر بالش بود هم او که خون خدا را به شیر خود پرورد بزرگ کرب‌وبلا طفل خردسالش بود پس از غروب که خورشید راه خانه گرفت چراغ کوچۀ شب قامت هلالش بود... زمین شب زده را رشک آسمان می‌کرد اگر فراتر ازآن خطبه‌ها مجالش بود «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 برای عرض تولا .
. سلام‌الله‌علیها ای شب قدر، کسی قدر تو را فهمیده‌ست؟ تا به امروز کسی مرتبه‌ات را دیده‌ست؟ خلق از معرفت شأن تو عاجز ماندند بی‌جهت نیست خدافاطمه‌ات نامیده‌ست خواستم ذات تو را نور بخوانم، دیدم نور هم باتوخودش را همه‌جا سنجیده‌ست نورِ چشمان پیمبر تویی و جلوهٔ تو آفتابی‌ست که تا غار حِرا تابیده‌ست حکمتش چیست که ای ام ابیها! پدرت بارها خم شده و دست تو را بوسیده‌ست نخلِ لب‌تشنه شد از نام‌توسیراب، چقدر چشمه ازعشق‌تودرقلب علی جوشیده‌ست دست‌دردست توبود ای شرف‌الشمسِ اگر علی انگشتر خود را به گدا بخشیده‌ست سرِ هم‌صحبتِ صدّیقه شدن بود اگر، مَلَک وحی، هرآئینه به خود بالیده‌ست بانی رزق تویی، روح الامین می‌دانست سیبی ازعرش اگرچیده به‌اذنت چیده‌ست هرزمانی که شدی خسته،به نقل از سلمان چرخِ‌دستاس تو بادست مَلک چرخیده‌ست چه بگوییم از انفاق تو، وقتی در شهر سائلی رَخت عروسی تو را پوشیده‌ست به فقیر و به یتیم و به اسیر احسان کرد نان افطارتو وصفش همه جا پیچیده‌ست چشم صائب به کرامات تو افتاد ونوشت: "گوش این طایفه آوای گدانشنیده‌ست" آه باران عطا! رودکرم! خیرکثیر! ازچه همسایه‌ات ازگریهءتو رنجیده‌ست بشکند دست کسانی که شکستند تو را چشمت ازضربۀناگاه به‌خون غلتیده‌ست سرِ زخمت نکند وا شده بانوی بهشت اینهمه لاله چرا دور و برت روئیده‌ست پلک آرام بزن، صفحه به نرمی بشمار مصحف‌روی‌توچندی‌ست زهم پاشیده‌ست «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» https://eitaa.com/emame3vom/36338 .
. یا فاطمة الزهراء ...ممدوحهء محمد و محبوبهء علی کز کبریا رسیده درود مکررش آوای وحی می رسد از صحن خانه اش بوی بهشت می دمد از خاک معبرش حورا نهاده دست به دامان فضّه اش غلمان گشوده چشم به احسان قنبرش گوش علی به زمزمه های سحرگهش چشم نبی به ماه جمال منورش با هل اتی و کوثر و تطهیر و قدر و نور پیوسته بوده ذات خدا مدح گسترش انفاق کرد جامهء نو در شب زفاف چون دید پیر سائله را در برابرش از بس عطای اوست فزون باز هم کم است خلق جهـان شوند اگر سائل درش تا صبح حشر سلسلهء اولیای حق مدیون صبر و نهضت شبیر و شبرش دانشگـه معلـم آزادگان، حسین بود از نخست دامن توحیدپرورش اعجاز وحی داشت پیام مقدسش آیات نور بود کلام منورش از خشت‌خشت خانۀ او مرتفع شده است هر صبح و شام ذکر خداوند اکبرش این است فاطمه که به گلخانۀ بهشت بوسند دست، مریم و حوا و هـاجرش پا می نهد گرسنه به محراب بندگی آنکه رسد طعام بهشتی ز داورش هر بانویی است زیورش از خواندن نماز اما نماز، سجدهء زهراست زيورش زیبد که در نماز بر آن مادر نماز جبریل جانماز ببافد ز شهپرش گویی امیـن وحــی خـداوند، با ادب زانـو زده بـرای تعلـم بـه محضـرش گویی هنـوز پشت در آستـان وحی زهـرا دفاع می‌کند از حـق شوهرش ای کاش روز غربت او حمزه زنده بود یـا می‌رسیـد پاسخ یاری ز جعفرش این نکته نقش خاک قدم‌های فاطمه است آزاده آن زنی‌ست که زهراست رهبرش دشمن گرفته بود کمین در خط رسول فکر هزار فتنه نهان بود در سرش می خواست بعد مرگ پیمبر شود خموش آن جاودان چراغ همیشه منورش غافل از آنکه بعد پدر می کند قیام بر دفع کفر دختر اسلام پرورش غافل از آنکه فاطمه بر دفع دشمنان صحرا و شهر و مسجد و خانه است سنگرش مسجد شراره از در و دیوار برکشید شد داغدیده دخت نبی تا سخنورش با گریه از صحابه کمک خواست آن زمان یک تن نداد پاسخ او غیر شوهرش آن اشک و آه و ناله و فریاد و آن سکوت هرگز نبود هیچکس اینگونه باورش نفرین برآن سکوت که در موج فتنه ها طغیان و ظلم و جور علم شد برابرش نفرین برآن سکوت که از آن سکوت بود اسلام هر چه آمده امروز بر سرش جان داد و تن نداد به بیداد لحظه ای در مرگ نیز سنگر او بود بسترش دین نبی به همت زهرا دوام یافت شد نقش آب نقشه خصم ستمگرش شـد از قیـام فـاطمه اسلام، روسفید با آن که شـد کبـود، عـذار منـورش بعد از چهارده صـده مانده هنـوز هم آثـار آن کبـودی، بـر مــاه منظرش گویی هنوز می‌شنـود گـوش روزگار ذکـر علـی‌علـی ز نفس‌های آخرش روح نماز بود و روان خطابه بود گر شد مزار در بر محراب و منبرش تا شيعه زنده است عزادار فاطمه است پیوسته خون دل چکد از دیدهء ترش باید گرفت درس علی دوستی از او آن گونه ای که درس گرفته است دخترش مولا دو رکن داشت، یکی ختم الانبیا ام الائمه فاطمه شد رکن دیگرش آتش زدند بر در دارالولایه اش سیلی زدند بر رخ از گل نکوترش یک فرد نه دو تن نه شنیدم چهل نفر در پیش دیدگان علی ریخت بر سرش گویی سپهر بر سر مولا خراب شد در شام تار خاکسپاری همسرش... تا ننگرد به سایهء تابوت او كسى بايد شبانه دفن كند دست حیدرش چشمی به خاک تربت پنهان فاطمه چشمی دگر به روضه پاک پیمبرش گفتا به خود چگونه دهم پاسخ رسول!؟ پرسد اگر ز پیکر رنجور دخترش گفتا بخود چگونه به زینب دهم جواب!؟ پرسد اگر ز خانه کجا رفته مادرش... ✍ قطعه ای گلچین و تلفیق شده از چهار قصیده ............................................................
. سلام‌الله‌علیها ای ز دیدارِ رُخَت جان پیمبر روشن دیدۀ حق‌نگر ساقی کوثر روشن در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت از جمالت دل صدّیقۀ اطهر روشن یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب که شد از نور تواَش مطلع و منظر روشن تیرگی‌نیست در آن‌سینه که‌مهر تو در اوست که ز مهر تو شده سینۀ حیدر روشن غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت وز تماشای تو شد خاطر شبّر روشن آیت لطف خدایی و به هر دل تابی گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن «زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس که شد از نام دلارای تو دفتر روشن در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو تربیت‌ یافتۀ دامن زهرایی تو زینت قامت دین، زیور رخسار شرف مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی خانۀ فاطمه را شمع دلارایی تو... عبرت‌آموز زنانی به حجاب و به وقار برتر از آسیه و هاجر و سارایی تو حوریان راست به‌خاک‌قدمت بوسه از آنک غنچۀ گلبن انسیۀ حورایی تو عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهند که گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو در صف حشر که هنگام شفاعت باشد مادرت فاطمه را همره و همپایی تو در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 آینهٔ صبر ...............................................................
. علیه‌السلام ✍ ای افتخار حل و حرم، یا علی مدد ای چشمه زلال کرم، یا علی مدد ای کعبه زادگاه تو، مولی‌الموحدین! ای محو جلوه تو حرم، یا علی مدد آمد برون ز جنّت و شد توبه‌اش قبول «آدم» که گفت دم همه دم، یا علی مدد وقتی «خلیل» هیبت بت خانه را شکست فریاد زد قدم به قدم، یا علی مدد اسلام، ای امیرعرب! از تو جان گرفت دادی تو آبرو به عجم، یا علی مدد مثل تو در یتیم نوازی کسی نشد در گردش زمانه عَلم، یا علی مدد در جام جان منتظران فرج ببین غم ریخته است بر سر غم، یا علی مدد ما را ولایت تو کند عاقبت به خیر ای در کف تو لوح و قلم، یا علی مدد خواهم ز فیض بندگی آستان تو محتاج دیگران نشوم، یا علی مدد ای آن که درگرفتن حق تو پشت در یاس کبود خورده قسم، یا علی مدد ای لطف تو زیادتر از حد، قبول کن از ما همین ارادت کم، یا علی مدد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ...................................................
🌹 🌹 💫💫💫💫💫💫💫 نظر به گفتۀ "جرداق"، هم نظیرش نیست دل کدام مسیحی مگر اسیرش نیست؟ علی مسیح زمانه ست، آن مسیحی که چهارمین فلک اندازۀ حصیرش نیست دوجا به دست‌نبی دست او گره‌خورده‌ست علی مباهله‌اش کمتر از غدیرش نیست! فدای انفسنایی که در کلام خدا به جز علی احدی مرجع ضمیرش نیست هوای حضرت عیسا دمی‌ست سلمان را نمیرد آنکه کسی جز علی امیرش نیست «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
. سلام‌الله‌علیها ✍ برای خواندن اول یاد می‌گیرند الفبا را الفبا یافتم در متن قرآن نام زهرا را خدا از خلق عالم بیت زهرا بود مقصودش بنا کرد از اضافات همان گِل، کهکشان‌ها را ستون خانه را تا عرش بالا برد و نادان‌ها بنا کردند پای آن بنا، دیوار حاشا را چه می‌فهمد کسی این در برای شخص پیغمبر تداعی می‌کند دروازۀ عرش معلا را اگر توحیدشان را با حضور قلب می‌خواندند نمی‌انداختند امروز پشت گوش «اَسری» را اگر یکبار می‌خواندند کوثر را چه می‌دیدند؟ مقام حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را اگر روی لب گلدسته حرفی جز علی باشد به مسجد می‌دهم ترجیح، معبد را، کلیسا را چه‌می‌بینم‌خدا! وا شد به جایی پای بعضی‌ها که بی‌رخصت محمد هم به آن نگذاشته پا را دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که جبرائیل بر ایوانش نوشته آیۀ «اِنّا فَتَحنا» را دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که میکائیل از آن در می‌برد هر روز و هر شب رزق دنیا را دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که عزرائیل بر آن با نیت قربت کشیده بال و پرها را اگر در بشکند شاید بفهمند اهل این کوچه که در یک تُنگ جا داده‌ست پیغمبر دو دریا را اگر بیرون بیاید از غلاف صبرِ حیدر، تیغ حریفی نیست بین جمعیت این مرد تنها را ولی مولاشدن تنها به‌تیغ و زورِ بازو نیست خدا این بار می‌خواهد بسنجد صبر مولا را نگردید ای‌جماعت! قبر زهرا را نمی‌یابید! علی تنها درون سینه جا می‌داد غم‌ها را «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» . @navaye_asheghaan
. علیه‌السلام ✍ گدا ز خانه‌اش عالیجناب برگردد  کسی که ذرّه ز او آفتاب برگردد  نبین که شیعه در این روزگار غمگین است  ورق به لطف علی در حساب برگردد   محال بوده کسی پرسشی کند از او  ز پای درس علی بی جواب برگردد   دعا به حق علی می‌رسد به دست خدا  از این طریق مگر مستجاب برگردد  نگاه نافذ او خشت می‌نهد بر خشت  دل خراب نرفته خراب برگردد  کسی اگر که زمین خورده یا علی گوید  بلند مرتبه با آن جناب برگردد  مدار زندگی ما به دور چشم علی است  سحاب رفته ز دریا به آب برگردد .@navaye_asheghaan