eitaa logo
کانال نوای عاشقان
20هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
434 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
چاوشی زائر کربلا من از زیارت باغ شقایق آمده ام ز آشیانه ی مرغان عاشق آمده آم  برایتان سخن از درد و داغ خواهم گفت و از خزان گل و برگ و باغ خواهم گفت  چقدر مست در آن داغدار پهنه شدیم و در ورودی آن شهر پا برهنه شدیم  به پای شوق ببین ذره تا کجا برود دلم به خواب نمی دید کربلا برود  چقدر حال مناجات بود در محراب چقدر لطف به ما داشت حضرت ارباب  چه اشک ها که روی خاک رد پا انداخت  چه بوسه ها که به درهای صحن جا انداخت  چه مرغ ها ز دل خسته در هوا برخاست چه دست ها که چو گلدسته در هوا برخاست  چه لطمه ها که در آن آستان به چهره زدیم که راهمان به حرم داده اند اگر چه بدیم  چو باد پرچم سرخش تکان تکان می داد دلم برای غریبیش کاش جان می داد  نگاه خسته ندیدی چه پر و بالی داشت و باز در شب جمعه حرم چه حالی داشت  اگر چه رفت دل از دست یادتان کردیم خدا خودش که گواهست یادتان کردیم  میان آن همه احساس جایتان خالی  کنار مرقد عباس جایتان خالی  صدای ناله ی امن یجیب می آمد  چقدر بین حرم بوی سیب می آمد  هنوز غیرت ساقی به گوش می آمد  صدای ناله ی طفلی به گوش می آمد  برای مادر اصغر کمی شتاب کنید برای کودک بی تاب فکر آب کنید  فرات بود در آن سینه حسرت خنده فرات بوده از آن کام تشنه شرمنده  میان دشت ، علمدار بی علم می شد  که دست های پر احساس او قلم می شد  به قتلگاه،غریبی خزان به خون می کرد  به زحمت از تن مجروح،نیزه بیرون کرد  ز تشنگی جگر،زخم پر نمک شده بود که بوسه گاه پیمبر،ترک ترک شده بود  و تل زینبیه حالت قیامت داشت هنوز آن زنِ مرد آفرین اقامت داشت  همان که بر درِ خیمه خدا خدا می گفت  شکست دلش به تل ، وا محمدا می گفت  میان گریه و خون،خیمه گاه را دیدم  مسیر فاصله اش تا سپاه را دیدیم  چه زود ز میدان کارزار آمد صدای شیهه ی اسبی که بی سوار آمد  چقدر حافظه ی خیمه ها مشوش بود درون دامن طفلان هنوز آتش بود  صدای زوزه ی گرگان به قتلگاه افتاد و لزره بر تن اطفال بی پناه افتاد  غریبی حرمش ز حد برون دیدم میان خار بسی لخته های خون دیدم ➰➰➰➰➰➰➰➰➰.
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸 ای آینــــه ی نجـــابـت ای زن کـوثـرچکـد ازحجـابـت ای زن ای در صـدف خـدا چو گوهر زیبــنده ی نـــام پـــاک مـــادر ای چشمه ی عشق وشورومستی تــو بــرکتِ خـانواده هستی ای آیــه ی سـوره ی محبت عشق از توگرفته اُنس واُلفت تـو پـاک و زلال همـچو آبی تــو صبــحِ سپـیدِ آفتــابـی ای مومنه ای مدال مذهب شاگرد کلاس عشق زینب الحق که تو کعبه ی عفافی شایسته ی تکریم و طوافی ای زن تو فرشته ی نشاتی چون آب تو مایه ی حیاتی بی تو نشود که زندگی کرد در سایه ی عشق بندگی کرد در بیــن خــلایقـی ســرآمـد الگــوی تــو دختــر محــمد ای چـادر تــو نقـاب زهــرا از سر مَفِکَن حجاب زهرا ای چادر مشکی ات براندام چون کعبه شدی نماد اسلام تا چادر خود به سر نمودی صد فتنه تو بی اثر نمودی با چادر خود وقار داری از فــاطمـه یــادگـار داری چادر شده پرچم نجابت یعنی که ز فاطمه اجابت البته که روسری حجاب است البته که مقنعه نقاب است چادر چو بُوَد حجاب کامل در زن بشود کمال حاصل چادر تو مگو بگو صدف ، دُر از عشق خدا و اهل بیت پُر چادر که امانت بهشت است تن پوش زنان حق سرشت است ای زن تو مواظب دلت باش در حفظ حجاب کاملت باش تا روح و تن تو پاک باشد بینیِ هوس به خاک باشد باشی تو اگرچه پاک وخوشنام زینت بشوی برای اسلام گر طاهر و با عفیف مانی تو شیعه ی صاحب الزمانی ای مادر و خواهر عزیزم وی پاک و زلال همچو زمزم با چادر خود نماد دین باش رزمنده ی در جهاد دین باش آن روز که چادر از سر افتاد گلــبرگ شـود اسـیر در باد ای زن تــو گلـی گـل معطر چادر بُوَدَت چـو تاج بر سر نگـذار کـه تاجَت از سر افتد انـدیشـه ی تو ز بــاور افتد نگـذار تـو را کسـان ببـویند جانم ، نفسم به تو بگویند شاید توخودت ندانی ای زن غافل زخودت بمانی ای زن در معرض دید چشم رانی اَسـباب گنـاه ایـن و آنـی ای عصمت حق به باور من الگوی تو کیست خواهر من? ای زن تو به یاد آر زینب در آن همه گیرو دار زینب در کرب وبلا میان تند باد چادر ز سرش دمی نیفتاد روزی شهدا به پای ناموس پرپر شده اند برای ناموس رفتند که چادرت بماند در آن صدفت دُرت بماند رفتند عدو پـَـرَت نــدزدد تا چادرت از سرت ندزدد سر داد سرت بلند باشد تن داد تنت به بند نباشد اکنون که به اقتدار رسیدیم مدیون هزار هزار شهیدیم بــانـوی نجیـب آســمانـی باید که تو جاودان بمانی پرهیز کن از خطا و زشتی تا فاطمه ات کند بهشتی در سنگر عفت و حیا باش رزمنده ی لشکر خدا باش آن زن که بُوَد مرید زهرا کی عرضه کند به خلق تن را? آن زن که معلم عِفاف است شمشیر حیای او غلاف است هرچند که پاک باشدت دل چادر بُوَدت حجاب کامل آن زن که به فاطمه دلش باخت چادر دگر از سرش نینداخت «مداح»،زنی که حق سرشت است زیر قدمش یقین بهشت است 🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸 شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت زهرا سلام الله علیها ز رویت نه تنها جهان آفریدند به دنبال تو کهکشان آفریدند... به افطار در سفره‌ات مهر دیدند از آن مهر رنگین‌کمان آفریدند... شبانگاه در سجده اشکی چکاندی از آن اشک، رود روان آفریدند علی کاشت در خانه‌ات بوته‌ای گل بهشتی از آن جاودان آفریدند گرفتند تصویر یک لحظه‌ات را کمی بسط داده، زمان آفریدند تو در شش جهت انتهایی نداری که نور تو را بی‌کران آفریدند تو را قدر خواندند و راندند ما را از آن رو تو را بی‌نشان آفریدند تو را چون خدایت سروده‌ست، این شد که در جوهر شعر «آن» آفریدند 🔸شاعر: مجید لشگری @navaye_asheghaan
9 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️10 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️12 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام ....ان شاءالله کم کم وارد مناسبت های جدید شویم ، باذن الله و رسوله .... @navaye_asheghaan
. سالروز ولادت بنیانگذار انقلاب اسلامی سلاله حضرت زهرا(س) (ره) 💠💠 سلام بر تو خمینی که یار ما بودی تویی که با غم دل خوب آشنا بودی گذشتی از همه دنیا به پای این مکتب سلام بر تو که از جنس کربلا بودی گذشتی از پسرت مصطفی چقدر آسان چرا که تو پی اسلام مصطفی بودی تو در برابر طاغوت قد علم کردی تو با تمام توان لشکر خدا بودی چقدر عاشق یک دل به یاریت آمد برای لشکری از عشق مقتدا بودی ✍ ایام ..................................................
💠ولادت حضرت زهرا💠 🔻استاد سازگار سلامی جان فزاتر از نفس های مسیحایی به روح پاک تو ای مادر صبر و شکیبایی تویی آن لیلة القدری که کس نشناختش هرگز تویی آن عصمت یکتا که یکتایی به یکتایی تو آن آیینه ی حسن دل آرای خداوندی که از ختم رسل دل برده در عین دل آرایی جمال حقّ، جلال انبیا، حسن امامان را علی  می دید در آیینۀ حسنت به تنهایی اگر روی تو را می دید ای روی خدا یکدم ز خجلت پشت پرده تا ابد می ماند زیبایی فلک را در مسیر قنبرت فخر زمین بوسی ملک را بر قدوم فضّه ات شوق جبین سایی به غیر از تو کسی نگرفته رو از چشم نا بینا الا ای خاک پای رهروانت چشم بینایی نموده از چراغ خانه ات مه کسب نور، آری از آن گردیده بر بام فلک هر شب تماشایی تو نور حقّ به چشم عرش، چشم فرشیان بودی نشستی از چه با ما خاکیان کوه و صحرایی از آن گشتی زمینی ای چراغ آسمانی ها که شویی از دل ما زنگ ظلمت های دنیایی به حقّ حقّ ندانند از کتاب فضل تو فصلی اگر سر تا قدم خلق جهان گردند دانایی زهی از کثرت خیرت که با آن عمر کم گشته زمین از فیض دامانت پر از گل های زهرایی کشد ناز قدم های عزیزانت تو را هر دم از آن بالد زمین پیوسته بر این چرخ مینایی نباشم شیعه گر مهر تو را یک ذرّه بفروشم به زیورهای صحرایّی و گوهرهای دریایی سلام الله عليها سلام الله عليها ..
💠ولادت حضرت زهرا💠 🔻محمد سهرابى السلام ای خزینة الاسرار  السلام ای مدینة الابرار   السلام ای عوالمُ الآیات السلام ای جوامع الاخیار   همه خلقند زیر چادر تو در حقیقت تویی تویی ستار   اختیار نبی است در دستت مادری تو به احمد مختار   چاکر درگهت چنان حمزه نوکرت همچو جعفر طیار   شجر طیبه تویی زهرا تا ابد هستی ای شجر پربار   مصطفایی ولی به قالب زن هم به رفتار و نیز در گفتار   طفل بیت تو سیدالشهدا کودک توست سید الابرار   هر که جان می دهد به یک نگهت بایدش خواند افضلُ التُجّار   چمن کوچه باغ تو طوبی خار کوی تو اَعظَمَ الاَشجار   خادم خانه ی شما فضه* نقره ی تو زر تمام عیار!   نه فقط روز بلکه نیمه ی شب بوده ای در قنوت مردم دار   متخر از گدایی تو بلال بهره مند از غلامی ات عمار   باغ فردوس بی رخت پائیز با رخ تو خزان، همیشه بهار   در طلوع سه گانه ات هر روز مرتضی داشت با خدا دیدار   منکران فضیلتت ملحد مشرکان کرامتت کفار   نوکرانت همه اولی الالباب چاکرانت همه اولی ابصار   پدر و مادرم به قربانت جان و مالم به مقدم تو نثار   خون من فرش مقدمت ای دوست روی من خاک درگهت ای یار   ای که آرد به جای شوهر تو جبرئیل از بهشت بر تو انار   ای که فرمود مصطفای عزیز در مقام تو مادر احرار   می رساند به جان من آسیب هر چه آرد به فاطمه آزار   مصطفی دیده از جهان پوشید تا بدان جا رسید آخر کار   که دمِ اجر دادن احمد دخترش سوخت در پس دیوار   بوسه گاه نبی اکرم را هبه کردند بر نوک مسمار سلام الله عليها سلام الله عليها
حضرت زهرا سلام الله علیها ز رویت نه تنها جهان آفریدند به دنبال تو کهکشان آفریدند... به افطار در سفره‌ات مهر دیدند از آن مهر رنگین‌کمان آفریدند... شبانگاه در سجده اشکی چکاندی از آن اشک، رود روان آفریدند علی کاشت در خانه‌ات بوته‌ای گل بهشتی از آن جاودان آفریدند گرفتند تصویر یک لحظه‌ات را کمی بسط داده، زمان آفریدند تو در شش جهت انتهایی نداری که نور تو را بی‌کران آفریدند تو را قدر خواندند و راندند ما را از آن رو تو را بی‌نشان آفریدند تو را چون خدایت سروده‌ست، این شد که در جوهر شعر «آن» آفریدند 🔸شاعر: مجید لشگری
مناجات با امام زمان (ع) آخر بگو چه چاره کنم با غم فراق آهی ز حسرت است فقط همدم فراق با گریه کردن این دلم آرام می شود یعنی که اشک بود فقط مرهم فراق موی سپید تحفۀ هجران دلبر است یک عمر می شود سپری یک دم فراق حالِ دلم چو زلف تو پیچیده در هم است خسته شدم از این همه پیچ و خم فراق گفتم که چیست خونِ جگر گفت عاشقی اشک دل است در سحر ماتم فراق رنگ سیاه بیرق چشم انتظار هاست کعبه شده نمایشی از پرچم فراق ای حاجی همیشه بیابان نشین بیا بنشین شبی کنار من و زمزم فراق هجران به دام رنج و بلا می کِشد مرا آخر فراق کرببلا می کُشد مرا
مناجات با امام زمان (ع) برات وصل امضاء می‌شد ای کاش گره از کار دل وا می‌شد ای کاش برای دیدنت ای حضرت اشک دو چشمانم چو دریا می‌شد ای کاش سحرگاهی به یمن مقدم تو سرای ما مصفا می‌شد ای کاش وجود زخمی و آلوده ی من به پیش پای تو پا می‌شد ای کاش دل غمدیده و پر درد ما هم به دست تو مداوا می‌شد ای کاش میان زمره ی چشم انتظاران ز زحمت نام ما جا می‌شد ای کاش دل آواره‌ام در زیر پایت شبیه خاک صحرا می‌شد ای کاش مسیر وصل ما هم چو شهیدان به سوی آسمان ها می‌شد ای کاش دم آخر تن صد پاره ی ما غبار راه زهرا می‌شد ای کاش دل نامحرم ما محرم آن غریبی‌های مولا می‌شد ای کاش پس از چنیدن و چند صد سال گریه دگر دستان او وا می شد ای کاش به برق ذولفقاری خاک خورده غرور شیعه معنا می‌شد ای کاش مزار مخفی یاس مدینه به دستان تو پیدا می شد ای کاش غرور چادر خاکی کجایی عزیز فاطمه پس کی میایی