مداحی آنلاین - ای صحرای ماریه - پویانفر.mp3
2.43M
🔳 #شهادت_حضرت_مسلم(ع)
🌴ای صحرای ماریه ای تل زینبیه
🌴بار دیگر رسیده ایام مسلمیه
🎙 #محمدحسین_پویانفر
⏯ #استودیویی
👌بسیار دلنشین
┈••✾•🌷🕊🌷•✾••┈
Doaye_Arafe_Narimani_1.mp3
27.09M
#صوت
#قسمت_اول
#دعای_عرفه و گریزهای مداحی دعا با نوای سیدرضا نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#روز_عرفه
#سید_رضا_نریمانی
Doaye_Arafe_Narimani_2.mp3
18.9M
#صوت
#قسمت_پایانی
#دعای_عرفه و گریزهای مداحی دعا با نوای سیدرضا #نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#روز_عرفه
#سید_رضا_نریمانی
1_1101984377.pdf
1.82M
#پی_دی_اف
#متن_دعای_عرفه
درشت خط
همراه با ترجمه
بسیار زیبا و کاربردی ...
تقدیم به سفیر کربلا مسلم ابن عقیل علیه السلام
(دشتی؛ نوحه و سینه زنی؛ روضه ای )
منم مسلم سفیر کربلایم
شهید راه دشت نینوایم
منم مسلم پسر عمِّ حسینم
منم مسلم علی را نورعینم
منم مسلم عزیز بوترابم
من آن نایب مناب آفتابم
منم شیر دلاور همچو حیدر
ّبه میدان نبرد نا برابر
منم مرد شجاع و مرد پیکار
منم فرد بصیر و دیده بیدار
منم آن قهرمان و مرد میدان
منم نایب مناب شاه عطشان
منم مسلم شدم در خون شناور
براه دین و قرآن و پیمبر
براه کربلا اول قتیلم
سفیر کربلا پور عقیلم
به کوفه آمدم از بهر بیعت
ولی پیمان شکستند از عداوت
شدم در کوفه من بی یار و یاور
میان قوم بی دین و ستمگر
بود دار العماره مقتل من
شود دارالزیاره مقتل من
شده دارالاماره قتلگاهم
بود حب علی جرم و گناهم
غریب و بی کس و تنهای تنها
گرفتار بلا گشتم خدایا
میا کوفه تو ای شاه شهیدان
که کوفی بی وفا باشد بدوران
میان کوفیان بی وفایم
رسیده موقع قالوا بلایم
سلامت میدهم وقت شهادت
حسین جانم فدای بچه هایت
خجالت میکشم از زینب تو.
فدای ذکر یارب یارب تو
دعا کن مهدی زهرا بیاید
ز روی طلعتش چهره گشاید
بگو "ناطق" غریب کوفه مسلم
که بوده او حبیب کوفه مسلم
غلامرضامحمودنژاد (ناطق) قم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
من کوفه را چون مردگان بی درد دیدم
نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم
ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاح الرجالاند
خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند
اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند
عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند
تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد
قلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد
این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود
این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود
زنهـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد
از بامها بر فرق من آتش فشاندنـد
مـن جـاننثار عترت خیرالانـامم
صیدِ بـه خـون غلتیدهی بـالای بامم
وقتی که خود را از عطش بی تاب دیدم
عکس لب خشک تـو را در آب دیدم
در موج خون دریای «لا»را دیدم امروز
از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز
انگـار میبینم جراحـات تنـت را
خونين به چنگ گرگها، پیراهنت را
انگـار میبینم گُلان پـرپـرت را
پاشیده از هم عضوعضوِ اکـبرت را
انگار میبینم که بعد از قتـل یـاران
هم تیرباران میشوی هم سنگ باران
انگـار مـیبینم ذبیـح کـوچکت را
زخم گلوی شیرخواره کودکت را
انگار میبینم که با اشک دو دیـده
داری به روی دست خود دستِ بریده
انگار بينم غرق خـون آیینهات را
جای سم اسبان و زخم سینهات را
انگار میبینم که شمر آید بـه گودال
انگار میبینم زدی در خون پر و بال
انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد
زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد
من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم
مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم
لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من
آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من
تنهـا نـه ايـن نامردمردم میکُشندم
در کـوچههای شهر کوفه میکِشندم
«میثم » شرار از نظم جانسوزت فشاندی
بس کن که دلها را به بحر خون نشاندی
✍استاد #غلامرضا_سازگار
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
ای که از کوفهی معشوقهی ما میگذری
خون من ریخته در گام به گامش، نظری!
مسلم از پا شده آویز قناره بدنش...
فطرس! امروز ببر سمت نگارم خبری
شاه در کوه و کمر! من وسط شهر غریب!
آه از آن دربدری وای ازین دربدری..
چند دندان مرا سنگ شکسته، آری!
عاشق آن است ز معشوق بگیرد اثری
بدنم زیر لگد مانده ترحم نکنید..
با سم اسب بکوبید مرا ده نفری
گونهام خرد شد از بام زمین افتادم
گریهام هست برآن گونهی سرخ دگری
با تن بی رمقم بر تو سلامی کردم
به فدای سر تو، ای که میان سفری!
حاضرم دختر من را به کنیزی ببرند
تا که از دختر تو دفع شود هر خطری
کاش میشد بدنم را همه آتش بزنند
تا نگیرد به پر چادر زینب شرری
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
همراه خود نیاور ای شاه زیورآلات
اینها به خانواده دادند قول سوغات
شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم
اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات
...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد
میسوخت نامهی من از سوز این عبارات
...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه
تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط
نامسلمین کوفه، با مسلمت چه کردند
خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات
ای وای از زنی که در ازدحام باشد
من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات
با عفت رباب و حجب و حیای زینب
دارند کوچهها و بازارها منافات
با دست بسته وقتی افتادم از بلندی
گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات
برعکس از قناره...، عکس مرا کشیدند
طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات
باشد قرار بعدی دروازهی همین شهر
آنجا که رأس ما با هم میکند ملاقات
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
بر بلندای دارالاماره رفتهای تا کجا را ببینی؟
رفتهای تا که از آفرینش ابتدا انتها را ببینی؟
ای وفای به عهدت مسجل، آسمان پشت چشمت معطل
بهتر از هر کسی میتوانی راز قالوا بلی را ببینی
خنده کن تا ملائک بخندند، حلقهی عشق دورت ببندند
حوریان در طوافت بچرخند، صف به صف انبیا را ببینی
جمع مستقبلینات بنازم، صفبهصف مؤمنینات بنازم
بهتر از این کجا میتوانی مرحبا مرحبا را ببینی؟
اندکی صبر کن ای سر سرخ، اندکی بیشتر بر بدن باش
غرق شو در ولی خداوند، تا مقام فنا را ببینی
چشم میبندی و چشم دل را میگشایی بر آن سوی هستی
خوش به حالت اگر میتوانی روی ماه خدا را ببینی
کوفیان تا ابد شرمگیناند، چشمها ریخته بر زمیناند
رفتهای بر بلندای این شهر، تا کدام آشنا را ببینی؟
دربدر، چشمهای قشنگت، در پی چشمهای حسین است
رفتهای شاید از این بلندی، مکه تا کربلا را ببینی؟
بس که شخصیتی بیبدیلی، مسلم روزگار عقیلی
میتوانی از این منظرِ سرخ، آن سوی ماجرا را ببینی
آن عطشرود آبی فرات است، تشنهلب این طرف کائنات است
پلکها را کمی بازتر کن، تا که موج بلا را ببینی
خیمهگاه خدا غرق آه است، تیغ مشغول قتل و گناه است
قد بکش تا بریدهبریده، گودی قتلگا را ببینی
علقمه غرق شد در ابالفضل، کربلا شد سراسر ابالفضل
دستها را کمی سایبان کن، تا که دست وفا را ببینی
داغ در کربلا بیحساب است، تیر دنبال قلب رباب است
چشمها را ببر پشت خیمه، تا که زیر عبا را ببینی
موج سرخ بلایی میآید، روز بی انتهایی میآید
زودتر جان بده تا مبادا، ماهٍ در بوریا را ببینی
صبر کن لشکر سر بیاید، روز تنهاییات سر بیاید
صبر کن مرد تنهای کوفه! لشکر سرجدا را ببینی
چند روزی تحمل کن ای مرد، تا کمی بگذرد این غم و درد
کاروانی به کوفه بیاید، خندهی بچهها را ببینی
عاتکه دخترت که شهید است، دختر دیگرت که اسیر است
خنده کن تا جلوتر بیاید، خار در دست و پا را ببینی
صبر کن تیغها جان بگیرند، انتقام شهیدان بگیرند
صاحبالامر از ره بیاید، دست مشکلگشا را ببینی
✍ #ایوب_پرنداور