eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.3هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
368 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊﷽🕊 🌾 🕊بر نور جمال پاک احمد صلوات 🕊برعطر وجود حی سر مد صلوات 🕊بر وجه نکوی وخلق نکوی رسول 🕊بر خاتم انبیاء محمد و آل محمد صلوات () ▪️یا حسین در سینه‌ام دلواپسی ست ▪️اُف به کوفه شهر رنج و بی‌کسی ست ▪️یا حسین کوفه میا تنها شوی ▪️مثل حیدر گل زهرا شوی ▪️بسته شد هر دری از روی کین ▪️مرده بودن گویا آن مومنین ▪️خوب و بد هر کس رهایم کرده بود ▪️با غم و تیر آشنایم کرده بود ▪️کوفیان رأسم ز تن کردند جدا ▪️در ره پاکت حسین گشتم فدا ⏪امروز متوسلیم درِ خانهٔ مسلم ابن عقیل.... آقایی که خیلی غریبه..آقایی که خیلی مظلومه...امروز بیا غریب نوازی کن مسلمو از غریبی در بیار... غریب نوازا کجا نشستند .. آرزومندای حرمش کجا نشستند... امام حسین ع مسلم ع 'رو خیلی دوسش داشت.. ⬅️وقتی خبر شهادت مسلمو به امام حسین ع دادند، دست روی دست گذاشت. فرمود: 💔 لا خیرَ بَعدِکَ یا مسلم، هیچ خیری بعد مسلم نیست امام حسین خیلی این آقا رو دوست داشت، جانم فدای این آقا... اما بمیرم کسی حرمتش رو نگه نداشت... تو کوفه 18هزار نفر با مسلم بیعت کردند..اما بعد از نماز مغرب...یه وقت سرشو چرخوند دید هیچ کسی نیست.. بمیرم یه مرد نبود این آفا رو راه بده خونه اش.. ⬅️ تو زیارت نامه آقا مسلم ابن عقیل داریم 💔 ..چون آقا خیلی مظلوم بود.... مظلومانه هم شهیدش کردند..همه رهاش کردند.. ✨ میان این همه نامرد غیر پیرزنی ✨کسی نگشت دراین شهر یارو یاور من ✨ خدا گواست که هرگز نگشت با کافر ✨جسارتی که دراین شهر شدبه پیکر من ⬅️ روضه برات بخونمو التماس دعا... شنیدید رفت تو خونه طوعه، از شب تا صبح مشغول عبادت بود، طوعه هم دور سرش میگشت، میگفت‌ تو بوی حسینُ میدی... وقتی صبح اومدن مسلمو دستگیر کردن پیرزن دلش پر از غصه شد مسلموبردن دارالعماره بعد از اذیت و آزار و شکنجه هنوز آقا زنده بود سر از بدنش جدا کردند. ⬅️میخوام بگم کاش نامردا به؛ همین اکتفا می کردند، بدن بی سر و از بالای دارالعماره انداختن رو زمین،.. یه وقت طوعه اومد تو کوچه ها دنبال مسلم، یه بدن بی سری رو دید که پاهاشو به اسب بسته بودن، این بدنُ رو خاکا می کشوندن، خیلی غصه خورد... گفت آی نامردا این مهمان من بود، چه به روزش آوردید این رسم مهمون نوازی نبود، این مهمون خونه منو نورانی کرده بود...این مهمون بوی حیین ع میداد.... آی حاجت دارا...جون دارا....ناله دا... آی آبرو دارا...آی غریب نوازا ⬅️می خوام بگم این اولین مهمون یه شبه کوفه نبود... یه خانم دیگه ای هم شبی تو کوفه دید از تنور خونش داره نور بالا میره... خدا چه خبره من که تنورُ روشن نکرده بودم، اومد جلو.... درِ تنورُ برداشت، یا صاحب الزمان....آقا جان ببخش آقا .. یه سر بریده دید، خدایا چه خبره؟؟ یه وقت شنید صدای ناله ای میاد... صدا صدای یه مادر بود هی صدا میزد 🍁آخ غریب مادر حسین.... 🍁مظلوم مادر حسین .... 🍂در کوفه غریبم منُ یک یار ندارم 🍂با یاد تو سر بر روی دیوار گذارم 🍂شکستند همه پیمان میا کوفه حسین جان2 🍂ای باد صبا گو به حسین ای گل زهرا 🍂 حرف از عطشُُ تیر سه شعبه است در اینجا 🍂شکستند همه پیمان میا کوفه حسین جان2 🦋هر چقدر ناله داری به سوز دل آقا مسلم ابن عقیل به غریبی آقا.. به مظلومی آقا... صدای نالتو بلند کن سه مرتبه ناله بزن بگو 🌾هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌾 @navaye_asheghaan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
از چشمِ شورِ شهر کوفه آخرش افتاد در کوچه اوّل پیکرش بعدش سرش افتاد بالَش به عشق مادر ارباب در آتش اوّل حسابی سوخت و بعدش پرش افتاد دندان ارباب دو عالم ریخت بین طشت دندان مسلم چون ز رویِ منبرش افتاد با اینکه می لرزید از فردای زینب ها لرزه به کوفه از دمِ "یاحیدرش"افتاد "روز نُهُم"مسلم اسیر خدعه هاشان شد "روز دهم"هم زیر سُم ها دخترش افتاد شکر خدا او زودتر از بچّه هایش رفت ارباب ما که پیش جسم اکبرش افتاد کوفه میای مسلمش را بیشتر حس کرد چشمش که بر حلق علیّ اصغرش افتاد از اسب خود افتاد وقتی در دل گودال در خیمه با صورت گمانم خواهرش افتاد محمد قاسمی
چه کنم؟ نامه نوشتم که بیایی کوفه کاش برگردی ازاین راه ونیایی کوفه درشب عیدخضابی بکنم مستحب است بسته بر صورت من به چه حنایی کوفه بین یک کوچه باریک گرفتار شدم کرده برپا چو مدینه چه عزایی کوفه وای اگر آیه قرآن وسط راه افتد وای آن هم وسط راه چه جایی کوفه نگذارم که شود حج تو بی قربانی بین بازار به پا کرده منایی کوفه گر به جسم پدر تو نرسیده دستش می کند با تن من عقده گشایی کوفه موی آشفته من تحفه بازار شده زده بر موی سرم دست گدایی کوفه فکر زینب کن و تادیر نگشته برگرد آسمانش بدهد بوی جدایی کوفه صف کشیدند همه تیر سه شعبه بخرند بر کماندار دهد قدر و بهایی کوفه هرکه قب قب بزندجایزه اش بیشتراست حرمله کرده به پا زمزمه هایی کوفه شرط بستند سر چشم علمدار حرم صحبت ضرب عموداست به جایی کوفه زیر چادر گره مقنعه را محکم کن که ندارد به خدا شرم و حیایی کوفه قاسم نعمتی
بنویسید مرا یار اباعبدالله اولین بنده ی دربار اباعبدالله منتظر مانده دیدار اباعبدالله من کجا و سر بازار اباعبدالله تا خدا هست خریدار اباعبدالله عاشق آن است که دیدار کند یارش را بارها جان بدهد دید اگر دارش را باز آماده کند جان دگر بارش را فاطمه پیش خدا، پیش برد کارش را هرکه افتاد پی کار اباعبدالله من پرم را به روی دست گرفتم،دیدم جگرم را به روی دست گرفتم دیدم سپرم را به روی دست گرفتم دیدم تا سرم را به روی دست گرفتم دیدم… … راهم افتاده به بازار اباعبدالله وقت هجران به گریبان چه نیازی دارم به دل بی سر و سامان چه نیازی دارم با لب پاره به دندان چه نیازی دارم به سرشانه اینان چه نیازی دارم تا سرم هست به دیوار اباعبدالله قبل ازآنیکه بیاید خبرم را ببرید زیرپایش مژه ی چشم ترم را ببرید محضرش دست به دست این جگرم را ببرید گرسرم را و سر دو پسرم را ببرید …باز هستیم بدهکار اباعبدالله سنگها خوب نشستند به پای لب من لب من ریخت و پیچید صدای لب من طیب الله به این لطف و وفای لب من بعد از این آب حرام است برای لب من بسکه لبریزم و سرشار اباعبدالله مانده از جلوه والای تو حیران،مسلم جان خود ریخت به پای تو به یک آن،مسلم عیدقربان شهان،هست فراوان مسلم من به قربان تو نه…جان هزاران مسلم ….تازه قربان علمداراباعبدالله به ولای تو نداده ست اذان،هیچکسی وا نکرده ست به شأن تو دهان،هیچکسی مثل مسلم نبوَد دل نگران،هیچکسی به خداوندکه در هر دو جهان،هیچکسی… ….مثل من نیست گرفتار اباعبدالله پیکرم وقف نوک پا زدن طفلان شد کوچه کوچه سر من بود که سرگردان شد چه خیالی ست که بازیچه ی این و آن شد یا که بر عکس به میخی تنم آویزان شد دست حق باد نگهدار اباعبدالله علی اکبر لطیفیان
سردار سر شکسته ی دار العماره ام آیـــد اذان مغرب غم از مناره ام با دستهای بسته مگرمی شود چه کرد؟ شوریده وار منتظر راه چـاره ام شاید نسیم ؛حرف دلم را به او رساند شاید تمام شد هدف نیمه کاره ام شد دانه های اشکِ غرورِ جریحه دار تسبیح یکــصد و دهمین استخــاره ام تاریخ مصرفم، دو سه روزی گذشته است در موزه نـــگاه همه سنگواره ام وقت حسین گفتن من کوفیان چرا…. ….با مشت می زنید به لبهای پاره ام عاشق ترین سفیرم و در حیرتم چرا در آسمان شهر شما بی ستاره ام کوری چشم تان سر دروازه، روی دار زخمی ترین بدون سر خوش قواره ام حرف صریح من به دلی کارگر نشد دنبـال یـک ربــاعی پر استعاره ام وحید قاسمی
( علیه السلام ) بزار هر که میخاد هر چی توو این عالَم بگه ... ما بی حسین می میریم ، ما اگه یه روز نگیم یا أبالفضل دِق می کنیم ، ما اگه هر روز نگیم آی مادر پهلو شکسته می میریم ... از آغاز حرکت ابی عبدالله ، سه نفر خیلی شرمنده شدن : اولیش مسلم بود ، هی دست رو دست می زد می گفت مسلم کاش دستت می شکست نامه نمی نوشتی بگی بیا ، هی صورت رو دیوار می گذاشت می گفت حسین نیا ، هر ساعتی که می گذشت مسلم خمیده تر می شد از خجالت ، خدایا من نامه نوشتم حسین بیا ، حالا مردم اینطوری شدن ... دومین نفر می دونید کی بوده ؟ همون آقایی که هر کاری کرد نتونست از زمین بلند شه ، آخه کسی که میخاد از جا بلند شه ، دست باید رو زمین بذاره ، حسین دید این بازوی بریده رو داره رو این زمینو خاکا می زنه ... ( من گفتم آروم میخونم تو ببینم چیکار می کنی ها ) گفت زهرا جان غُصه نخور ، یه عده ای میان آخرالزمان ، برا حسینِ تو ، مرداشون مثل زنِ جوان مُرده داد می زنن ... گفت آقا یه خواهش دارم ، منو سمت خیمه نبر ... ،چرا عباسم ؟ صدازد ، آخه از روی سکینه خجالت می کِشم ... (فرج امام زمان عج ) سوم نفر می دونید کی بود خجالت کشید؟ لشکر میگه ما یه جا دلمون به حال حسین سوخت ، اون وقتی که حسین اومد وسط میدان ، یه شیرخواره رو بالا آورد ، حرمله نشست ، امیر پدرو بزنم یا پسر ؟ گفت اگه پسرو بزنی پدر خودش می میره ، فقط همینقد میگم ،گفت کار به جایی رسید دیدند حسین عبا رو روی سر کشید میومد سمت خیمه ، هی برمی گشت ( یادت باشه قفل مُحرمت با مسلم بن عقیل باز میشه ها ) آوردنش دارالاماره هر چه کرد نتونست آب بنوشه ، یه مرتبه یه نگاه کرد (همه شهدا ، شهید حججی ، فیض ببره ، شهیدی که لحظات آخر می دونه میخوان سر از بدنش جدا کنن اما لبخند میزنه ، چون بهش نشون می دن به ظاهر اینو می بینه اما اونور می بینه اربابش میخواد بغلش کنه ، همه شهدای کربلا فقط برای حسین گریه کردند خودِ ابالفضل وقتی امام حسین فرمود چرا گریه می کنی؟ گفت گریه ام برا اینه ، آقا شما بالا سرِ نوکرت میای ، اما ساعتی دیگه کسی نیست بالا سرِ شما بیاد ... مسلم هم از همون بالای دارالاماره صدا زد : صل الله علیک یا اباعبدالله
8. گلچین.mp3
3.11M
( علیه السلام ) عاشق دیدار دوست ، اوست که همچون حسین زردی رخسار او ، سرخ زخون گلوست عاشق وارسته را با سر و سامان چه کار قصه‌ ی ناموس و عشق ؛ صحبت سنگ و سبوست دوست به شمشیر اگر پاره کند پیکرش منت شمشیر دوست ، بر بدنش مو به موست گر به اسیری برند عترت او دشمنان هرچه ز دشمن بر او دوست پسندد نکوست گفت آقا از این سفر حذر کن ، فرمود جدم رسول خدا (ص) رو دیدم ، به من فرمود حسین جان : « اُخْرُجْ فَإِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا » ... گفت پس این زن و بچه رو با خودت نبر ، فرمود جدم رسول خدا (ص) فرموده : « إِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ أَنْ یَریهُنَّ سَبایا » خدا میخواد اینهارو اسیر ببینه ... ( لهوف سید بن طاووس ) ، ص 127-128 و بحارالانوار، ج 44، ص 364.
یه سفیر بی‌پناه از راه دور.mp3
4.03M
🏴 سيد مجيد بنى فاطمه در سالروز شهادت حضرت مسلم علیه السلام🏴 🚩یه سفیر بی‌پناه از راه دور.. 🚩روی ماه تو رو می‌بوسه حسین! 🚩جای مسلم که اسیر غربته.. 🚩برو این نامه به پابوسِ حسین! ⚫️ سالروز شهادت حضرت مسلم علیه السلام تسلیت باد⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب غریبانه اسیر کوچه‌های کوفه بود رهسپار خانه‌ای در ناکجای کوفه بود خانه‌ها خاموش و درها هم به رویش بسته، وای کوچه‌گرد خسته آن‌شب مبتلای کوفه بود عشق مفقود الاثر در سینه‌ی نامردها " طوعه" مردِ ابتدا تا انتهای کوفه بود در دلش طوفان به‌پا بود از غریبیِ حسین گرچه خود افتاده در موج بلای کوفه بود حکم قتلش را عبیدالله با خون مُهر زد باعث تکفیر او زهدِ ریای کوفه بود صبحِ فردا "یا علی" گفت و به قلب فتنه زد شاهد شیدایی او جای جای کوفه بود میهمانِ لب‌تشنه زیر بارشِ یکریز سنگ تازه این یک چشمه از مهر و وفای کوفه بود زینت دارالاماره شد سرِ مسلم، ولی پیکر او پایمال بچه‌های کوفه بود با غریبه هم کسی هرگز چنین ظلمی نکرد وای من! این کی سزای آشنای کوفه بود؟ " اَیْنَ مسلم " گفت مولا چون به نیزه تکیه داد عصر عاشورا دلش در کربلایِ کوفه بود ✍
«برگرفته از متن دعای عرفه» «نفختُ فیه مِن روحی» مرا از خویش جان دادی مرا در بهترین دل‌ها -دل مادر- مکان دادی برای گفتن حرفم، برای لقمۀ نانم برای بازدم‌هایم، زبان، دندان، دهان دادی خداوندا تو بودی مادرم را عاشقم کردی مرا با دست‌هایش بین گهواره تکان دادی تو با آرامش دریا، تو با کوه و گل و صحرا خودت را به تمام بنده‌های خود نشان دادی زمین را فرش زیر پای مخلوقات خود کردی برای بال پروازِ پرنده، آسمان دادی به قدر قطره‌ای از لطف‌های تو نخواهد شد اگر یک عمر بشمارم، از این دادی، از آن دادی اگر جوشید خونِ گرم تو از حلق مجروحم تو بودی که درون سینه‌ام آتشفشان دادی گلایه نیست در کارم، اگر آخر نوازش را به خواهر نه، به دختر نه، به چوب خیزران دادی ✍
بنشین تا به تو گویم زینب - محمد حسین پویانفر.mp3
9.54M
بنشین تا به تو گویم زینب 🎤 🔷 مداح : محمد حسین پویانفر @@@@@ بنشین تا به تو گویم زینب غم دل با تو بگویم زینب بعد من قافله سالار تویی خواهر من دختر حیدر کرار تویی خواهر من خون ما جمله در این دشت روان خواهد شد خولی و شمر و به ما دشمن جان خواهد شد خواهر من خواهرم اکبر و عباس و علی اصغر من هدف نیزه و پیکان جفا خواهد شد خواهر من چون که خون شهدا چشم عدو را بندد بزم طاغوت و به یک لحظه عزا خواهد شد خواهر من موج طوفنده و برّان چو هزاران شمشیر بی امان بر سر عدوان خدا خواهد شد خواهر من چون که بر نی سر پر خون حسینت بینی خواهرم صبر نما ظلم فنا خواهد شد خواهر من
256.6K
▪️نوحه شهادت حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام کوفی ادا بنموده حق میهمان را بر دار تنهایی کشاند عاشقان را می گریم می بارم از داغ تنهایی سیدی یا مولا در کوفه نیایی یا اباعبدالله... تنهای تنها در میان کوفیانم دشمن ز هر سو میزند زخم زبانم آتش بر جانم زد این هجر و جدایی سیدی یا مولا در کوفه نیایی یا اباعبدالله... بر دارم و در راه تو مانده نگاهم اما به یاد حضرتت در قتلگاهم نایبت با لب عطشان شد فدایی سیدی یا مولا در کوفه نیایی یا اباعبدالله... مولا میا اینجا که تعریفی ندارد بر میهمان باران سنگ و نیزه بارد دارد این شهر غم بوی بی وفایی سیدی یا مولا در کوفه نیایی یا اباعبدالله... سوگند بر سوز دل و این اشک و ناله مولا نیا اینجا به همراه سه ساله نمانده در بین این مردان حیایی سیدی یا مولا در کوفه نیایی یا اباعبدالله... ✍️امیررضا فرجوند
مژده بادا بر مسلمانان که قربان آمده عید مقبولی بنده نزد یزدان آمده هرچه غیر اوست در اینروز قربانی کنیم درمیان عیدها شمس فروزان آمده یاد می آریم ابراهیم و قربانی او بهرعرض بندگی جانانه میدان آمده عید اضحی، عید خاص حاجیان وعیدخون روز کوری همه اصحاب شیطان آمده هرچه خواهی ای مسلمان از خدا، اینروز خواه روز مخصوص عبادت بر مسلمان امده مست باید از می خمخانه ی قربان شویم مومنین را موسم اثبات ایمان آمده همچو عید فطر باشد روزه در قربان حرام دوره شادی شده غم‌ها به پایان آمده شعر:اسماعیل تقوایی
عید قربان است ای یاران گل افشانی کنید در منای دل وقوف از حج روحانی کنید تا نیفتاده است جان در پنجۀ گرگ هوا گوسفند نفس را گیرید و قربانی کنید سنگ ها از مشعر وصل الهی کرده جمع جنگ با شیطان و ترک فعل شیطانی کنید بانگ لبیک از درون آرید بیرون تا به تن حلۀ احرام از انوار ربانی کنید در مسیر وجه ربّک پای جان بگذاشته گام اول در هوالهو خویش را فانی کنید پای تا سر ذکر حق گردیده در عین سکوت گفتگو با ذات پاک حی سبحانی کنید از سر من، موی بتراشید و محو هو شوید تا همه لبریز از نور جمال او شوید شستشو کن روح را در چشمه عین الیقین حلۀ احرام پوش از شهپر روح الامین پاک کن آیینه را از زنگ تزویر و ریا تا شوی سر تا قدم آیینة حق الیقین گردن تسلیم اسماعیل را در زیر تیغ تیغ ابراهیم را بر حلق اسماعیل بین تیغ از الماس در دست پدر برنده تر ای عجب نازک تر از گل آن گلوی نازنین نه گلو بشکافت نه آن کارد حنجر را برید هم پسر گردید محزون هم پدر شد خشمگین پای تا سر شعله شد فریاد زد کای تیغ تیز از چه کندی می کنی در امر رب العالمین تیغ گفتا کای سراپا گشته از محبوب پر تو به من گویی ببر اما خدا گوید نبر ناگهان آمد ندا از جانب رب جلیل مرحبا ای عزم تو اخلاص و صدقت را دلیل تا بماند نور ختم المرسلین در صلب تو فدیه آورده است بر فرزند پاکت جبرییل ما پذیرفتیم از تو ذبح فرزند تو را تو خلیلی تو خلیلی تو خلیلی تو خلیل ما تو را در بوته اخلاص کردیم امتحان ما تو را دادیم تا صبح جزا اجر جزیل هم تو بیرون آمدی از آزمایش رو سفید هم جلال و عزت تو کرد شیطان را ذلیل کشتن فرزند با دست پدر سخت است سخت چون جمال دوست دیدی این بلا آمد جمیل تا ز چشم ابر آید بارش رحمت فرود بر تو و بر هاجر و فرزند دلبندت درود ای خلیل الله اسماعیل تو از آن ماست تا قیامت زنده این سنت به صحرای مناست غم مخور گر زنده برگردید اسماعیل تو مقتل ذبح عظیم ما منای کربلاست فرق ها دارند با هم این ذبیح و آن ذبیح این سرش بر سینه تو، او سرش بر نیزه هاست حلق اسماعیل تو دارد خراش از خنجری حنجر او پاره پاره از دم تیغ جفاست جسم اسماعیل تو چون روح در آغوش تو پیکر مجروح او از سم اسبان توتیاست ذبح تو سیراب بود و مثل گل شاداب بود ذبح زهراعلیها سلام با لب عطشان سرش از تن جداست ای خلیل ما بود تا سیل اشکت در دو عین آب شو چون شمع سوزان گریه کن بهر حسین کیستی تو مروه و سعی و صفایی یا حسین بیت و رکن و مشعر و خیف و منایی یا حسین تو طوافی تو مطافی تو نمازی تو دعا تو ذبیحی تو ذبیحاً بالقفایی یا حسین آب زمزم تشنه لعل لب خشکیده ات تو هزاران خضر را آب بقایی یا حسین خون تو جاری است در رگ های احکام خدا بلکه خود خون خدا، خون خدایی یا حسین تو حسینی تو حسین کل خلق عالمی تو شهیدی تو شهید کربلایی یا حسین تو تمام مصحفی، آیات زخم پیکرت تو کتاب انبیا و اولیایی یا حسین آفتابا بر سر خلق دو عالم سایه ای نخل "میثم" از کتاب زخم هایت آیه ای شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
183K
🔸سرود مسجدی عید قربان جشن بندگی و یقین بادا مبارک عید قربان بر مؤمنین بادا مبارک عید قربان بر مؤمنین بادا مبارک... لَبّیکَ اللهمّ لَبّیکْ،ای ربّ یکتا آمدم قربانی کنم نَفسانیَت را عید قربان بر مؤمنین بادا مبارک... من همان عبدِ عاصیِ نامه سیاهم ای پناهِ بی پناهان بده پناهم عید قربان بر مؤمنین بادا مبارک... از مَشعرِ علایقِ تُهی و فانی آمده ام سوی مِنا بهرِ قربانی عید قربان بر مؤمنین بادا مبارک... ما را کمک کن ای خدا به حقّ زهرا دائم باشیم در اِحرامِ وَرَع و تقویٰ عید قربان بر مؤمنین بادا مبارک... به حقّ او که در رَهَت جان را فدا کرد در راهِ دین حجّ خود را نیمه رها کرد جانم حسین جانم حسین ای حسین جانم... آن آقایی که دلها را تا به خدا بُرد قربانی هایش را سوی کرببلا برد جانم حسین جانم حسین ای حسین جانم... ✍امیر عباسی
1. آخر حج.mp3
10.09M
( علیه السلام ) آخر حج من رسید و عید قربان آمده از خیمه ، اسماعیل من به عزم میدان آمده باز، پرپاشده یک غزوه ی دیگر شد سوی میدان شبه پیمبر رجز بخوان انا أبن حسین بن علی أطعنکم أضربکم ضَربَ غُلامٍ عَلَوي آه یوسف دلها، عزیز لیلا، هستی بابا شرمنده ی روی تو ام سوار تشنه کام من قطره ی آبی هم نمانده در خیام من آه لب تو خشک و من دیده ام تر من تشنه کام بوسه ی آخر خدا کند گم نکند اسب تو راه خود را که پیش چشم تنت نگردد اِرباً اِرباً آه علی اکبر، علی اکبر، علی اکبر دل عالم خون شده باز از ستم یزیدیان دوباره چشم غزه و منامه گشته خون فشان شد دنیا پر از ظلم دلها پر از آه یک گوشه چشمی بقیة الله رسیده به آسمان دوباره آه و یارب ببین که زیر آتش است مزار عمه زینب آه غریب مادر، غریب مادر، غریب مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عید غدیر خدا می خواست محبوبش امیر المومنین باشد برای حلقه ی هستی علی نقش نگین باشد به دستانش سپرد آن روز فانوس هدایت را که در تاریکی شكها على نور اليقين باشد فضائل جمع در ذات على بوده است از آغاز فضیلت فخر آن دارد که با ذاتش عجین باشد بپرس از راویان؛ از باد؛ از باران که غیر از او کسی دیده امیری با یتیمی هم نشین باشد؟ چه عیدی.. که در آن اتمام نعمت بر بشر آمد چه روزی بهتر از آن که در آن اکمال دین باشد سفارش کرد پیغمبر که راه این است و جز این نیست مبادا راهتان مردم مسیری غیر از این باشد سفارش کرد پیغمبر که از امروز ای مردم علی بن ابی طالب امیر المومنین باشد ... 🔸شاعر: زهرا نظری
بنام خدا "" "" "" " عیدقربان زیروبر گشتن خوش است عهدمحکم باخدا بستن خوش است حکمت این روز پر حکمت سواست عید قربان برترین عید خداست باید امروز ازدرون طاهر شویم بهر قربانی شدن حاضر شویم گر کشیم بر بند نفس خویش را می شویم ما بنده ی خوب خدا نفسمان را گر کنیم خوار و ذلیل می شود راضی ز ما رب جلیل گر که بت های درون را بشکنیم ما خلیل الله دوران می شویم عید قربان باشد عید زندگی عید ایثار و گذشت و بندگی فاخرا باید که قربانی کنیم در ره حق خویش را فانی کنیم بعد قربان آدم دیگر شویم در ره حق بی تن و بی سر شویم دل دهیم بر دلبر و دلدار خویش سر دهیم بر محرم اسرار خویش "" "" "" "" گنجینه اشعار مذهبی ترکی و فارسی و اشعار انتقادی اجتماعی شاعر : مسلم فرتوت(فاخر)
❣❣❣حسین جان حاجتی دارم روا کن التماست میکنم زحمتی دارم دعاکن التماست میکنم میروی سوی منا همراه از ما بهتران نام من را هم صدا کن التماست میکنم درد بی درمان من جز درد دوری تو نیست دردهایم را دوا کن التماست میکنم در دل گرداب عصیان کشتی من غرق شد ناخدا را باخدا کن التماست میکنم این اسیر خسته ی دام هوای نفس را از منیت ها رها کن التماست میکنم خط کشیدم دور غفلت چهره را درهم نکش اخم ها را نیز وا کن التماست میکنم قصه ی ان مرد صابونی مرا بیدار کرد یک نظر سوی گدا کن التماست میکنم خواهشی دارم که بیش از پیش این دلداده را بر غم خود مبتلا کن التماست میکنم قول دادی که عیادت میکنی از حال من پس بقول خود وفا کن التماست میکنم از سر خود وا نکردی نوکر بی عار را بر غلامت اعتنا کن التماست میکنم دیدن تو در سحر باشد میسر پس مرا با تهجد اشنا کن التماست میکنم حجکم مقبول مولا قسمت من که نشد دین من را هم ادا کن التماست میکنم به نیابت از من جامانده از ان قافله روضه ی سقا به پا کن التماست میکنم چشم بر راه تو دارم تا قدم رنجه کنی روضه را غرق صفا کن التماست میکنم صبح روز عید قربان باز "ینهانی"بخوان و گریزی دست و پا کن التماست میکنم با فرازی از زیارت ناحیه قلب مرا راهی کرببلا کن التماست میکنم از لسان عمه جانت مرثیه سر میدهم رو به سوی روضه ها کن التماست میکنم مادرش دارد تماشا میکند ای بی شرف گیسوانش را رها کن التماست میکنم اینقدر با چکمه ات بر زخم پهلویش نزن بی حیا قدری حیا کن التماست میکنم لج نکن آخر چرا این پا و آن پا میکنی شاعر : علیرضا خاکساری
علما موقع تدریس علی می‌گویند زحل و زهره و بِرجیس علی می‌گویند صالح و یوشع و جرجیس علی می‌گویند تا نخ و سوزن ادریس علی می‌گویند دائم از هر طرفِ عرش خبر می‌شنوم «ها علیٌ بشرٌ کیف بشر» می‌شنوم یوسف از دست زلیخا به علی برد پناه نوح با دیدن دریا به علی برد پناه هر نفس حضرت عیسی به علی برد پناه دلِ دَر سوخت و زهرا به علی برد پناه هیچ کس در طلب میکده سر در گُم نیست به خدا میکده‌ای غیر علی در خُم نیست «عینِ»تو هست به معنای عُلوّ درجات «لامِ»تو هست همان لام سلام و صلوات «یاءِ» تو یاءِ حسین است که بین دو صلات می‌کشاند دلِ غمگینِ مرا سمت فرات سند غربت تو خون حسین است علی راز حقانیتت در ثقلین است علی زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده متواری شده از وحشت و در دم مرده هر که از تیغ دو دم، جان به سلامت برده هر که از شیوه‌ی جنگاوری‌ات شد آگاه گفت: «لاحول ولا قوة الا بالله» در کویری که به دریای کرم نزدیک است عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است نجف اینجاست! فقط چند قدم...نزدیک است کفر و ایمانِ من امروز به‌هم نزدیک است در مقامت دهنم بسته بماند بهتر عشق آهسته و پیوسته بماند بهتر نخل‌ها اشک تو را زیر نظر داشته‌اند رودها از جریان تو خبر داشته‌اند بادها پرده ز اسرار تو برداشته‌اند خاک‌ها چشم به دستان پدر داشته‌اند ابرها با کرمت مایه‌ی رحمت شده‌اند فقرا در حرمت صاحب مُکنت شده‌اند شمّه‌ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن فاتح یه تنه‌ی قلعه‌ی خیبر بودن با پیمبر همه‌ی عمر برادر بودن نَفَست عطر نَفَس‌های محمد دارد بُردن نام تو شیرینیِ بی حد دارد گذر ماه به تاریکی چاه افتاده باز از اشکِ غمت چشمه به راه افتاده منکر تو که به این روز سیاه افتاده در نماز شب خود هم به گناه افتاده زندگی بی علی اصلاً چه صفایی دارد؟ «مُطرب عشق عجب ساز ونوایی دارد» نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم متفرق شده بودیم که یکدست شدیم عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم تا زپیمانه‌ی «اکملت لکم» مست شدیم عطر «اتممت علیکم» همه جا را پُر کرد نان بَدگوی بد اندیشِ تو را آجر کرد اولین مرحله‌ی عشق، پریشان شدن است اجر همراهی تو بوذر و سلمان شدن است صاحب دائمی مُلک سلیمان شدن است زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است در شب قدر به آوای جلی می‌گوید بعلیٍ بعلیٍ بعلی می‌گوید خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان بادل سوخته آرام و حزین شعر بخوان به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان بر همین پله‌ی اول بنشین شعر بخوان چه قشنگ است شبی غرق تماشا بودن! «شهریار» غزل حضرت مولا بودن