eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.3هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
367 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. از من اگرپرسی از‌چیست؟باشد سیه معجرمن بشنو دهد پاسخ تو، موی سپید سر من صد شعله دارم به سینه، باشم خجل از مدینه زآنان که بردم یکی نیست، از اکبر و اصغر من در تن، توانی نمانده، جز نیمه جانی نمانده از بس نزار و نحیفم نشناسدم شوهر من یک گل نمانده به باغم، داغ آمده روی داغم پروانه بودم که رفتم، برگشته خاکستر من گریوسفم‌رفته‌ازدست،پیراهنش همرهم‌هست آورده‌ام تا ببینی، سوقاتم ای مادر من دل سوخته،سینه‌خسته،خواندم نماز نشسته پرواز تا اوج کردم، گرچه شکسته پر من مادر مگو قاسمت کو؟ ماه بنی‌هاشمت کو؟ از داغشان کرده جاری،صد چشمه چشم‌ترمن دارم دلی مثل شیشه،آن هم ز صدجا شکسته از سنگ‌ها، از در و بام، دارد نشان پیکر من هرکس‌دوچشمش پرآب‌ست،بااودوشیشه‌گلاب‌ست آن باغ یاسی که بردم، این باغ نیلوفر من گرچه رثایم رسا نیست جز پیروی از صفا نیست جز وصف آل عبا نیست، در طبع و در دفتر من «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 این حسین کیست @emame3vom
درای کاروانی، سخت با سوز گداز آید چو آه آتشینی کز دل پرغصّه باز آید گمانم کاروانی از وطن آواره گردیده که آواز جرس با ناله‌های جانگداز آید اگر این کاروان است از حسین فرزند پیغمبر چرا او را اجل منزل به منزل پیش‌باز آید الا یا خیمگی، خرگاه عزّت بر سرِ پا کن که ناموس خدا زینب، ز راهی بس دراز آید به وقت بازگشت شام، یارب چون بود حالش بهین دخت علی کامروز اندر مهد ناز آید فلک گسترده خوانی،آب‌ونانش خون‌ولخت‌دل عراقی میهمان‌دار است و مهمان از حجاز آید به روی میهمانان حجازی آب و نان بستند که دیده میزبان هرگز چنین مهمان‌نواز آید؟ بنازم مقتدایی را که در محراب شمشیرش ز خون سر وضو سازد چه هنگام نماز آید یزید از زادۀ خیرالبشر بیعت طمع دارد چگونه طاعت جبریل با ابلیس سازد آید؟ سلیمان هیچ کس دیده مطیع اهرمن گردد؟ حقیقت کس شنیده زیر فرمان مجاز آید؟ معاذ الله، مطیع کفر هرگز دین نخواهد شد وگر باید شدن مقتول،گو شو، این نخواهد شد از آن بیعت که دشمن خواست اولاد پیمبر را همان خوشتر که بنهادند گردن، تیغ و خنجر را اسیر بیعت دونان شدن، آن مشکلی باشد که آسان برکند بر دل، اسیری‌های خواهر را «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان ملک‌الشعرا صبوری @emame3vom
بیرون شهر بار گشودند قافله نه غیر ندبه کار و نه جز نوحه، مشغله افراشتند خیمۀ اهل حرم، نخست زآن پس سرای پردۀ سالار قافله آمد نشست، سیّد سجّاد بر سریر با آفتاب، نور رُخش در مجادله فرمود با بشیر که در شاعری تو را گر زآن که هست با پدر خود مُماثله بیتی دو در مصیبت سلطان دین بگو کز خواندنش فتد به در و بام، و‌لوله رو در مدینه، کوی‌به‌کو، شعر‌ها بخوان با ما بگو چه کرد ستم‌گر، معامله بر‌گو که می‌رسند سفر‌کرد‌گان ز راه از اشک کرده توشه و از آه راحله شد ماه‌پاره‌ای تنش از تیغ، چاک‌چاک شد شیر‌‌خواره‌ای، هدف تیر حرمله بیرون ز گوش فاطمه کردند گوشوار بر گردن سکینه نهادند سلسله آمد بشیر تا به دم مسجد رسول گفت این چنین و گشت دل مصطفی،ملول «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان سروش اصفهانی @emame3vom
به پیشگاه تو بعد از سلام، یا جدّا! مراست شِکوه ز قوم ظلام، یا جدّا! ز شام می‌رسم و کتف و بازوان کبود مراست نزد تو سوقات شام، یا جدّا! هزار غصّه به دل دارم و نمی‌دانم بیان قصّه کنم از کدام، یا جدّا! شکسته قامتم از ظلم، من که می‌آیم ز فتح کوفه و تسخیر شام، یا جدّا! خلاف قول تو کردند شامى و کوفى پى اذیّت ما ازدحام، یا جدّا! عجب که امّت تو نام خارجى دارند! به زینبى که تو دادیش نام، یا جدّا! از این که باز نیاورده‌ام حسینت را رخم ز شرم بُوَد لاله‌فام، یا جدّا! بخواه پوزش من را ز مادرم زهرا به حضرتش برسان این پیام، یا جدّا! که تشنه گشت حسینت شهید در بر آب به ما حلال خدا شد حرام، یا جدّا! هلال روى مهش را به وقت استهلال زدند سنگ ز هر کوى و بام، یا جدّا! ز سوز واقعه صبرم تمام شد امّا بماند قصّۀ دل ناتمام، یا جدّا! به روزگار پریشان من، «مؤیّد» را بده به وضع پریشان نظام، یا جدّا! «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
کاروان عشق را سوى وطن آورده‌ام ‌ نوغزالان حرم را در چمن آورده‌ام آن نسیمِ خانه بر دوشم که از گلزار عشق بوى چندین لالۀ خونین‌کفن آورده‌ام زینبم من، زینبم؛ یا اهل یثرب! کز سفر خاطرى محزون، سوى بیت‌الحزن آورده‌ام هر مسافر تحفه‌اى آرد براى دوستان هان! ببینید این ره‌آوردى که من آورده‌ام خاطرات تلخ و جان‌فرساى شام و کربلاست آن چه را از این سفر با خویشتن آورده‌ام سینه‌اى از غم کباب و قامتى همچون کمان کتف و بازو، نیلى از بند و رسن آورده‌ام در دل افسرده‌ام بنْشسته هفتاد و دو داغ ماتم جانسوز هفتاد و دو تن آورده‌ام از جفاى کوفیان با اهل بیت مصطفى شِکوه‌ها نزد رسول مؤتمن آورده‌ام یا رسول الله! حسینت را نیاوردم اگر یادگار از یوسفت یک پیرهن آورده‌ام شد سر او بر سنان و جسم پاکش غرق خون رازها از آن سر و از آن بدن آورده‌ام چون بنوشید آب یاد آرید کام خشک من این پام از او براى مرد و زن آورده‌ام جسم عبدالله و قاسم دیده‌ام در خون و خاک این خبر با سوز دل بهر حسن آورده‌ام جان سپرد از غم،سه‌ساله دخترى در شام و من حسرتى بر دل از آن شیرین‌سخن آورده‌ام عاقبت پیروز گشتم گر چه بس دیدم ستم نک مدال افتخار اندر وطن آورده‌ام پیش رو بگذاشتم آیینه‌ی مهر حسین تا «مؤیّد» را چو طوطى در سخن آورده‌ام «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom .
به یثرب، کاروانی بی‌سپه‌سالار می‌آید کز آهنگ درایش، ناله‌های زار می‌آید چه پیغامی مگر زین کاروان آورده پیک غم؟ که آوای مصیبت از در و دیوار می‌آید رسان، ای ناله! پیغامی‌ به سوی تربت زهرا که زینب از سفر با دید خون‌بار می‌آید ز راهی دور با شوق مزار پاک پیغمبر مسیحی، سوی این «دار الشّفا»، بیمار می‌آید ز داغ هر عزیزی، صد هزاران خار غم بر دل طبیب دردمندان با تنی تب‌دار می‌آید گلستان ولایت را که شد در کربلا، غارت کنون یک غنچۀ افسرده‌ زآن گلزار می‌آید از این کوهِ گرانِ غم که در عالم نمی‌گنجد به چشم اهل یثرب، زندگی دشوار می‌آید «سهی»! این قصّۀجان‌سوز در دفتر نمی‌گنجد نه در دفتر که در دنیای پهناور نمی‌گنجد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
«ز خون رنگین بود چون لاله دامانی که من دارم» «بود صد پاره همچون گل گریبانی که من دارم» مپرس ای مادر از احوال زار من که می‌ترسم «پریشان گردی از حال پریشانی که من دارم» برادر مرده بسیارست، اما کی بود کس را چنین خونِ دل و داغ فراوانی که من دارم مکن منعم اگر از سوز دل خون گریم ای مادر نخشکد تا قیامت چشم گریانی که من دارم شکیبایی‌ست درمان فراق اما چه سازم من که از اندازه بیرون‌ست هجرانی که من دارم غم مرگ برادر آن چنان آتش به جانم زد که گشته گوش عالم کر ز افغانی که من دارم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
گلم را، خار صحرا پیرهن بود غبار و خاک و خون او را کفن بود سرش بر نی به لب ذکر خدا داشت گلوی پاره با من همسخن داشت خودم دیدم که جسم باغبانم سراپا باغ گل، از زخم تن بود خودم دیدم که از بالای نیزه چهل منزل نگاه او به من بود خودم دیدم که بال بلبلان سوخت خودم دیدم، گلم نقش چمن بود خودم دیدم به صحرا یوسفم را که جسمش پاره‌تر از پیرهن بود خودم دیدم نشان سُمّ اسبان عیان بر روی آن خونین بدن بود خودم دیدم به گلزار شهادت که بلبل نوحه خوان بر یاسمن بود خودم دیدم عزادار حسینم محمّد، فاطمه، زهرا، حسن بود دریغا ای دریغا ای دریغا سلیمان رفت و یارم اهرمن بود خوش آن روزی که در باغ مدینه گل و بلبل به رویم خنده زن بود گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 نخل میثم @emame3vom
. پرستوی مهاجر ای مدینه سوی تو با دیدۀ تر آمدم با برادر رفته بودم، بی برادر آمدم @emame3vom ای مدینه دربرویم وامکن راهم مده چون که بی امید جان خود براین درآمدم ای مدینه تاکه گویم شرح حال خویش را همچو مادر برسر قبر پیمبرآمدم ای مدینه همره یک کاروان رنج وملال سوی تو با کودکان ناز پرور آمدم ای مدینه سوختم از آتش داغ حسین چون پرستویی مهاجر گرکه بی پرآمدم کاخ استبداد را با خطبه ام آتش زدم دشمنان را ناتوان دیدم ، توانگر آمدم وقت رفتن قاسم وعباس واکبر داشتم بی علی اکبرو عباس واکبر آمدم دیده ام خونین بدن گلهای باغ عشق را ازکنار گلشنی در خون شناور آمدم یوسف آل علی را دشمنان کشتند ومن همره پیراهنش با دیدۀ تر آمدم گرکه ریزم برسر خود خاک غم،عیبم مکن کزکنار پیکری صد چاک وبی سر آمدم گرکه نشناسد مرا عبدالله جعفر بگو زینبم من کز سفر با دیدۀ تر آمدم کزخودم دادم نشان، ازاین دیار «وفایی» با اشک ریزان رفتم و،با دیدۀ تر آمدم
🔸مراسم هفتگی 📆 زمان: 👈 پنج شنبه ۲ آبان ماه ۹۸ 🔷 با مداحی: 👈 کربلایی 🚩مکان: 👈 زینبیه، حرم حضرت زینب بنت موسی بن جعفر 🔊 بخش اول | کوله بار معصیت دارم ببین دلواپسم 🔊 بخش دوم | دیده بگشا و ببین زینبت آمد مادر 🔊 بخش سوم | اگه دلبر تویی عاقل باید عاشق بشه 🔊 بخش چهارم | به لطف زهرا رسیدم به خیمگات
. بازگشت کاروان حسینی به مدینه ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین عباسم ای مدینه می دانی کربلا چهادیدم لاله های زهراراسرزتن جدا دیدم ای مدینه دردیده اشک ماتمی دارم گرنظر کنی برمن قامت خمی دارم ای مدینه من زارم زینب عزا دارم. من همان گل یاسم بی حسین عباسم ای مدینه برحالم مادرم نظر دارد یک دل پرازخون ودیده های تر دارد ای مدینه غمهای بی شماردیدم من پیکر برادررا پاره پاره دیدم من از سفر رسیدم وای خون جگر رسیدم وای ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین عباسم باغ گل دراتش بود هم تودیده ای هم من لاله در کشاکش بود هم تو دیده ای هم من روی ماه نیلی را هم تو دیده ای هم من جای ضرب سیلی را هم تودیده ای هم من ازسفر رسیدم وای خون جگر رسیدم وای ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین عباسم شد حسین من بی سر توندیدی من دیدم پیش دیده ی مادر تو ندیدی من دیدم سینه ی حسین وتیر توندیدی من دیدم سنگ و نیزه وشمشیر تو ندی دی من دیدم ازسفر رسیدم وای خوان جگر رسیدم وای ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین وعباسم ساقی بدون دست توندیدی من دیدم تشنه لب یه خون بنشست توندیدی من دیدم ان دل پر احساس را توندیدی من دیدم تیرو چشم عباس را توندیدی من دیدم ازسفر رسیدم وای خون جگررسیدم وای ای مدینه من زا رم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین وعبا سم 👇
. روز ما در شامتان جز شام ظلمانی نبود ای زنان شهر شام این رسم مهمانی نبود سنگ باران مسلمان آنهم از بالای بام این ستم بالله روا در حق نصرانی نبود پایکوبی در کنار رأس فرزند رسول با نوای ساز آیین مسلمانی نبود ما که رفتیم ای زنان شام نفرین بر شما ناسزا گفتن سزای صوت قرآنی نبود مردهاتان بر من آوردند هفده دسته گل دستۀ گل غیر آن سرهای نورانی نبود ای زنان شام، آتش بر سر ما ریختید در شما یک ذرّه خُلق و خوی انسانی نبود @emame3vom ای زنان شام، در اطراف مشتی داغدار جای خوشحالیّ و رقص و دست افشانی نبود ای زنان شام، گیرم خارجی بودیم ما خارجی هم گوشۀ ویرانه زندانی نبود طفل ما در گوشۀ ویران، دل شب دفن شد هیچکس آگاه از آن سرّ پنهانی نبود ای سرشک شیعه شاهد باشد بر آل رسول کار «میثم» غیر مدح و مرثیه خوانی نبود 🔸شاعر: حاج غلامرضا سازگار .
. بازگشت کاروان حسینی به مدینه ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین عباسم ای مدینه می دانی کربلا چهادیدم لاله های زهراراسرزتن جدا دیدم ای مدینه دردیده اشک ماتمی دارم گرنظر کنی برمن قامت خمی دارم ای مدینه من زارم زینب عزا دارم. من همان گل یاسم بی حسین عباسم ای مدینه برحالم مادرم نظر دارد یک دل پرازخون ودیده های تر دارد ای مدینه غمهای بی شماردیدم من پیکر برادررا پاره پاره دیدم من از سفر رسیدم وای خون جگر رسیدم وای ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین عباسم باغ گل دراتش بود هم تودیده ای هم من لاله در کشاکش بود هم تو دیده ای هم من روی ماه نیلی را هم تو دیده ای هم من جای ضرب سیلی را هم تودیده ای هم من ازسفر رسیدم وای خون جگر رسیدم وای ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین عباسم شد حسین من بی سر توندیدی من دیدم پیش دیده ی مادر تو ندیدی من دیدم سینه ی حسین وتیر توندیدی من دیدم سنگ و نیزه وشمشیر تو ندی دی من دیدم ازسفر رسیدم وای خوان جگر رسیدم وای ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین وعباسم ساقی بدون دست توندیدی من دیدم تشنه لب یه خون بنشست توندیدی من دیدم ان دل پر احساس را توندیدی من دیدم تیرو چشم عباس را توندیدی من دیدم ازسفر رسیدم وای خون جگررسیدم وای ای مدینه من زا رم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین وعبا سم 👇
. مى رسد بانوى باران، شرف الشمس حیا حضرت صبر، علمدار وفا، روح دعا مى رسد مظهر غم، عالمه ى عالمه ها مى رسد سنگ صبور همه ى فاطمه ها اینکه ارث از نفس غیرت مادر دارد داغ هفتاد و دو آلاله ى پرپر دارد شکوه ها از غم ایام اسارت دارد قد خمیده است ولى باز ابهت دارد   بر لبش در همه جا موعظه اى غرّا بود نایب شیر خدا، نائبه الزهرا بود گرچه دلخسته از این مردم گمراه شده یک تنه مظهرى از `نصر من الله” شده وسعت سینه ى او وسعت دنیایى نیست هر چه دیده است به جز نیکى و زیبایى نیست ذلت و زندگى زینب کبرى !!!؟ هرگز    او جوان داده ولى معجر خود را هرگز بر لبش ذکر رضى الله، ولى سیر شده قدر صد سال شکسته شده و پیر شده باز هم در دل خود داغ پیمبر دارد جگرى سوخته از ماتم اکبر دارد قطعه قطعه شدن پیکر او را دیده پاره هاى تن او روى عبایى چیده چه غریبانه پریشان اباالفضل  شده دست او دیده و گریان اباالفضل شده دیده او رنگ و روى دختر در خیمه پرید نیزه اى آمد و چشمان علمدار درید   فکر تاثیر یکى قطره ى آب است هنوز از همه بیشتر او فکر رباب است هنوز دیده که تیر رسیده است به مقصد بخورد گوش تا گوش على اصغر او را ببُرد با سرِ بر روى نیزه سفرى کرد به شام طعنه ها می شنود جای ادب، جاى سلام   نیش دشنام نشسته به دل محزونش چوبه ى محمل و پیشانى غرق خونش گذر از کوچه ى پر بغض یهودی ها واى صورت انسیه و موج کبودی ها واى   پر و بالش به خدا لحظه ى پرواز شکست   سنگى آمد ز لب بام سرش باز شکست غصه ى شام چه بر قلب صبورش آورد؟ صدقه ... واى! چه بر روز غرورش آورد خاطراتش دل او را بدهد باز عذاب خیزران، بغض یزید، طشت طلا، بزم شراب رضا تاجیک .
. به آغوش مدینه عاقبت مادر رسیدم من اگر چه قد کمان و مو سپیدم،روسفیدم من تو میدانی چه آمد بر سرم، ای مادر خسته هر آنچه از مدینه تا مدینه بود، دیدم من مپرس از من، چرا پس کاروانت بی حسین آمد که دیدم ذبح اعظم را به گودال و خمیدم من چه اوضاعی، چه احوالی، چه طوفانی، چه گودالی غباری آمد و دیگر حسینم را ندیدم من خدا میخواست او را کشته، من را دربدر بیند به امر حق بلا و داغ را بر جان خریدم من دمی که اسب بی صاحب به خیمه غرقِ خون آمد ز خود بیخود شدم مادر، گریبان می دریدم من چه گویم مادر مظلومه، بهتر که ندیدی تو چه جوری از حرم تا قتلگه را میدویدم من دو دستم را که زیر نعش او بُردم، به او گفتم: نه از حق نا امیدم من، نه از تو دل بریدم من به او گفتم برادر جان؛ صبوری میکنم اما دعایم کن، که خود راه اسارت برگزیدم من منم اُم المصائب دخترِ اُم اَبیهایم چهل منزل همه بارِ ولایت را کشیدم من قسم بر آن مصیبتهای سنگینِ تو در کوچه مصیباتِ تُرا، از شام تا کوفه چشیدم من به ناموسِ علی هم شام، هم کوفه، جسارت شد جواب یاحسینم، حرفهای بَد شنیدم من مکرر معجر پاره، مکرر گوش و گوشواره مکرر چادر خاکی، خود از نزدیک دیدم من چگویم یا رسول الله، شرم از درد دل دارم از آن چشمانِ هیزی که هزاران خار چیدم من در آن مجلس که بیگانه یتیمت را کنیرک خواند فقط با حربه نفرین، نفسهایش بریدم من قسم بر پرچم عباس، فاتح آمدم مادر قسم بر چادر خاکی علمدار رشیدم من بنام نامیِ حیدر سخن آغاز چون کردم سپاهِ کوفه را با خطبه ام از هم دریدم من دوباره بعد دهها سال شد نام علی زنده پیام کربلا دادم، سفیر هر شهیدم من خرابه رفتم اما دینِ حق آباد شد تا حشر به این فتح و ظفر با دختری کوچک رسیدم من ز کلُ یومٍ عاشورا هزاران اربعین خیزد و دشمن نا امید اما ز دل غرق امیدم من محمود ژولیده .
. ▶️ به آغوش مدینه عاقبت مادر رسیدم من اگر چه قد کمان و مو سپیدم،روسفیدم من تو میدانی چه آمد بر سرم، ای مادر خسته هر آنچه از مدینه تا مدینه بود، دیدم من مپرس از من، چرا پس کاروانت بی حسین آمد که دیدم ذبح اعظم را به گودال و خمیدم من چه اوضاعی، چه احوالی، چه طوفانی، چه گودالی غباری آمد و دیگر حسینم را ندیدم من خدا میخواست او را کشته، من را دربدر بیند به امر حق بلا و داغ را بر جان خریدم من دمی که اسب بی صاحب به خیمه غرقِ خون آمد ز خود بیخود شدم مادر، گریبان می دریدم من چه گویم مادر مظلومه، بهتر که ندیدی تو چه جوری از حرم تا قتلگه را میدویدم من دو دستم را که زیر نعش او بُردم، به او گفتم: نه از حق نا امیدم من، نه از تو دل بریدم من به او گفتم برادر جان؛ صبوری میکنم اما دعایم کن، که خود راه اسارت برگزیدم من منم اُم المصائب دخترِ اُم اَبیهایم چهل منزل همه بارِ ولایت را کشیدم من قسم بر آن مصیبتهای سنگینِ تو در کوچه مصیباتِ تو را، از شام تا کوفه چشیدم من به ناموسِ علی هم شام، هم کوفه، جسارت شد جواب یاحسینم، حرفهای بَد شنیدم من مکرر معجر پاره، مکرر گوش و گوشواره مکرر چادر خاکی، خود از نزدیک دیدم من چگویم یا رسول الله، شرم از درد دل دارم از آن چشمانِ هیزی که هزاران خار چیدم من در آن مجلس که بیگانه یتیمت را کنیرك خواند فقط با حربة نفرین، نفسهایش بریدم من قسم بر پرچم عباس، فاتح آمدم مادر قسم بر چادر خاکی علمدار رشیدم من بنام نامیِ حیدر سخن آغاز چون کردم سپاهِ کوفه را با خطبه ام از هم دریدم من دوباره بعد دهها سال شد نام علی زنده پیام کربلا دادم، سفیر هر شهیدم من خرابه رفتم اما دینِ حق آباد شد تا حشر به این فتح و ظفر با دختری کوچک رسیدم من ز کلُ یومٍ عاشورا هزاران اربعین خیزد و دشمن نا امید اما ز دل غرق امیدم من
در حضرت ام کلثوم (س) در حالى که همراه کاروان کربلا عازم شهر مدینه گردید می‌گریست و این اشعار را می‌خواند: مدینةِ جدِّنا لا تَقبَلینا فَبِالحَسَراتِ وَ الاَحزانِ جینا اى مدینه جد ما! نپذیر ما را، که ما با حسرت و اندوه‏ ها بازگشتیم؛ الا فَاخبِر رَسُولَ اللهِ عَنّا بِانّا قَد فُجِعنا فی اَبینا ای مدینه! از جانب ما به رسول خدا(ص) خبر بده، که ما در مصیبت فقدان پدرمان، دردمند و اندوهبار شدیم؛ خَرجنا مِنکَ بالاَهلینَ جمعا رَجعنا لا رِجالَ وَ لا بَنینا از تو با همه خویشان بیرون رفته، و چون بازگشتیم نه مردان و نه کودکانى با ماست؛ و کُنّا فِی الخُروجِ بِجَمعِ شَملٍ ‏رَجَعنا حاسِرینَ مُسلِبینا در هنگام خروج جمع ما کامل بود و اکنون در بازگشت برهنه و غارت شده‏ایم؛ و کُنّا فى اَمانِ اللهِ جَهرا رَجَعنا بِالقَطیعَةِ خائِفینا در ظاهر در امان خدا بودیم و اکنون که بازگشتیم هنوز بر ستم ظالمان و بریدن پیمانشان بیمناک هستیم؛ و مَولانَا الحُسَینُ لَنا اَنیسٌ‏ رَجَعنا و الحُسَینُ بِهِ رَهینا انیس ما مولایمان حسین بود، و چون آمدیم حسین را در کربلا گرو گذاردیم؛ فَنَحنُ الضّائعاتُ بِلا کَفیلٍ و نَحنُ النّائِحاتُ عَلى اَخینا مائیم که سرگردان و بدون کفیل شدیم، مائیم که بر برادر خود نوحه کردیم؛ و نَحنُ السّائراتُ عَلَى المَطایا نَشالُ عَلَى الجَمالِ المُبغِضینا؟ و مائیم که بر شتران حمل شدیم، و ما را بر شتران درشت خوى سوار کردند؛ و نَحنُ بَناتُ یس و طه‏ و نَحنُ الباکیاتُ عَلى اَبینا ما دختران یاسین و طاهائیم، و مائیم که در سوگ پدر خود گریستیم؛ وَ نَحنُ الطّاهِراتُ بِلا خِفاء و نَحنُ المُخلِصونَ المُصطَفونا پاکان بدون خفاء مائیم، و مخلصان و برگزیدگان مائیم؛ و نحنُ الصّابراتُ عَلَى البلایا و نحنُ الصّادقون النّاصِحُونا ما بردباران بر بلا هستیم، و ما راستگویان ناصحیم؛ الا یا جَدِّنا بَلَغتَ عِدانا مُناها وَ اشتَفىِ الاعداءُ فینا اى جد ما! دشمنان ما به آرزویشان رسیدند، و تشفى یافتند به سبب قتل ما؛ لَقَد هَتکُوا النّساءَ و حَمَّلُوها عَلى الاَقتابِ قَهراً اَجمَعِینا «حرمت زنان را هتک نمودند و تمام آنها را به اجبار بر جحاز بی روپوش شتران حمل کردند» 📚 الدمعة الساکبه 📚 نفس المهموم 📚 سوگنامه آل محمد(ص) _محقق_
‍ ‍ ⇦🕊شعر خوانی و توسل جانسوز _ ویژۀ بازگشت خاندان آل الله به شهر مدینه _حاج حسین رجبیه ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ نمی دانم چه بر سر خامۀ عنبر فشان دارد که خواهد سّری از اسرارِ پنهانی عیان دارد به مدح دخترِ زهرا مگر خواهد سخن گوید که با نغمات منصوری انا الحق بر زبان دارد به آهنگِ حسینی مدحِ بانویِ حجازی را به صد شور و نوا خواهد بر عالم رایگان دارد چه بانو آن که او را نورِ حق در آستین باشد چه بانوآنکه جبریلش سرش در آستان دارد حیا بندِ نقابِ او ، بُوَد عفت حجابِ او ز عصمت آفتاب او مکان در لا مکان دارد بیا عصمت تماشا کن که از بهرِ خریداری در این بازار یوسف هم کلافُ و ریسمان دارد نبوت شانِ پیغمبر ولایت در خوره حیدر نه این دارد نه آن اما نشان از این و آن دارد تکلّم کردنش را هر که دیدی فاش می گفتی لسانِ حیدری گویا که در طیِ لسان دارد نگویم من بُوَد مریم کنیزِ مادرش زهرا اگر راضی شود او مریم ش منت به جان دارد ای که اخلاص درآمیخته با ایمانت صبر و ایثار درآویخته از دامانت روحِ روحانیِ تو از دم روح القدسیس نفسِ رحمانیِ تو از نفسِ رحمانت ای خدایِ عظمت قبلۀ مردانِ خدا بانویِ هر دو جهان جانِ جهان قربانت زینبی "زینِ اَبی" عالمۀ فاضله ای تو که هستی که ستوده ست تو را یزدانت چه مبارک سحری داشت علی با زهرا شبِ قدری که درخشید رُخِ تابانت شبِ میلادِ تو آنگاه که خندید حسین تازه شد روحِ شفاعت زِ لبِ خندانت هر کرامت که علی داشت بُوَد در خورِ تو هر فضیلت که حسن داشت بُوَد شایانت گفت مولا به نمازِ شبت از من کن یاد چه نمازیست تو را اهلِ دعا قربانت آن شب که در خرابه نمازِ نشسته خواند آن شب که ریخت خونِ دل از دیدۀ ترش آن شب که دفن کرد یتیم سه ساله را با گریه خاک ریخت بر اندامِ لاغرش آن شب که کرد صرفِ نظر از غذایِ خویش تا کودکان گرسنه نخوابند در برش هفت آسمان خروش برآورد کیست این؟ این زینب است یا که پدر یا که مادرش گردون به یادِ فاطمه افتاد تا که دید زینب نماز خواند و خاکی ست معجرش سوغات از برای پیمبر ز شهرِ شام مویِ سپید بود و کبودیِ منظرش از بس در آتش غم آب گشته بود آمد برای دیدن و نشناخت شوهرش گفت عبدالله: مویِ سپید را فلکم رایگان نداد این رشته را به خونِ حسینم خریده ام .... عبدالله نبودی از بالا تل نگاه کردم ... دیدم نیزه دار با نیزه داره میره تو گودی .. بی نیزه بر می گرده ... شمشیر دار با شمشیر می رفت .. بی شمشیر بر می گشت ... صدا زد حسین : ...... بی حیایی که بر آن سینۀ پاکِ تو نشست @navaye_asheghaan
1. دشتی 1387.mp3
3.55M
با دشتی شروع میکنند اما در ادامه وارد دستگاه شور میشوند ، خصوصا اون شعر : بعد از تو ای ماه مدینه ... که سبک گل پونه هاست ... جانسوز_حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و سلام الله علیها _ ویژه شب جمعه _سید مهدی میرداماد 🍂 اخی .... الا مادر به قربون جمالت اخ رخ چون بدر و ابروی هلالت آخ ... آخ ... شنیدم کام عطشان جان سپردی گل ام البنین شیرم حلالت .... ای حسین ..... گل ام البنین شیرم حلالت .... 2 🍂 شد آسمانم بی ستاره سوغاتی زینب شده یک مشک پاره .... *زینب برا ام البنین سوغاتی آورده ... سوغاتی زینب شده یک مشک پاره .... آمد شب دلگیری من ... ( ای دریغا )2 رفته عصای پیری من ... ( ای دریغا ) 2 بعد از تو ای ماه مدینه من ماندم و شرم از سکینه ..... 2 در خواب دیدم (عباسم خواب دیدم،ان شاالله درست نباشه) در خواب دیدم در منایی ...(پیش زهرا)2 دیدم سوار نیزه هایی ... ( پیش زهرا ) 2 حسین ..... 🍂 کربلا بگو حسین ..... مدینه بگو حسین ..... شفای مریض ها بگو حسین ..... فرج امام زمان(عج) بگو حسین ..... به ابوالفضل (ع) یا الله .... @navaye_asheghaan
5033540131.mp3
1.28M
🎤 ندارد چشم من سویی ندارد پای من قدرت بیا مادر سر راهم که بر می گردم از غربت گلم از من جدا مانده دلم در نینوا مانده وجودم مبتلا مانده حسینم کربلا مانده ➖حسین جانم(۲) ➖حسین ای جان جانانم(۲) چه سوغات سفر مادر ز فرزندت من آوردم ببین خونین ببین گلگون همان پیراهن آوردم به فرزندت جفا گشته لبِ تشنه فدا گشته اسیر کینه ها گشته جدا سر از قفا گشته ➖حسین جانم(۲) ➖حسین ای جان جانانم(۲) چهل منزل اسیری و چهل منزل کتک خوردن چهل منزل به پای سر به روی نیزه ها مُردن تمامی یه طرف مادر امان بزم و طشت زر امان از خواهری مضطر لب و چوب و شراب و سر ➖حسین جانم(۲) ➖حسین ای جان جانانم(۲) (حسن ثابت جو)✍ @navaye_asheghaan
بازگشت کاروان به مدینه آمدم از سفر، مدینه سلام خسته و خون جگر مدینه سلام با شکوه و جلال رفتم من دیده ای با چه حال رفتم من وقت رفتن غرورِ من دیدی آن شکوهِ عبورِ من دیدی محملم پرده داشت یادت هست؟ جای دستی نداشت یادت هست ثروت عالمین بود مرا دلبری چون حسین بود مرا دستِ عباس پرده دارم بود علی اکبرم کنارم بود هر زنی یک نفر مُلازم داشت نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت کاروان آیه های کوثر داشت روی دامان رباب اصغر داشت حال بنگر غریب و سرگشته کاروان را چنین که برگشته با غمِ عالمین آمده ام کن نظر بی حسین آمده ام ای مدینه خمیده برگشتم زار و محنت کشیده بر گشتم با رسولِ خدا سخن دارم بر سرِ دست پیرهن دارم دل من شاکی است یا جدّاه چادرم خاکی است یا جدّاه سو ندارد ز گریه چشمانم پینه بسته ببین به دستانم خاطرت هست ناله ها کردم دست بر سر تو را صدا کردم از حرم سویِ او دویدم من هر چه نادیدنی ست دیدم من من غروبی پر از بلا دیدم شاه را زیر دست و پا دیدم آن چه را کس ندیده من دیدم صحنۀ دست و پا زدن دیدم خنجری کُند و حنجری دیدم تَه گودال پیکری دیدم آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین جملۀ آخرم به اُمّ بنین پسرت تکیه گاه زینب بود مرد بود و سپاه زینب بود پسر تو ز زین اسب افتاد ضربه هایِ عمود کار دستش داد او زمین خورده و بلند نشد سرِ او روی نیزه بند نشد بعد عباس قلبم آزُردند تا زمین خورد ، معجرم بُردند ‌. @navaye_asheghaan
زمزمه بازگشت اسرا به مدینه.mp3
3.01M
مدینه کاروان از ره رسیده غریب و بیکس و مِحنت کشیده تماشا کن که زینب بی حسین است رسیده از سفر قامت خمیده دم پیری بی یاور شد – عزادار برادر شد دو چشمانش از غم تر شد زدم ناله – خودم دیدم – غم دلبر زدم بوسه – به قدی خم – بر آن حنجر وای حسین وای ۳ برای جد خود روضه بخوانم نما گریه بر آن قد کمانم کنار قتله گه کردم صدایت تماشا کرده ای اشک روانت دمی که سینه سنگین شد – محاسن از خون رنگین شد جسارت بر همه دین شد نمی گویم – چه شد از آن – همه غوغا همین پیراهن از او مانده یا جدا وای حسین وای ۳ انیس سینه ام آهی حزین است به یاد علقمه قلبم غمین است دگر سوغاتیم یک مشک پاره / برای مادرم ام البنین است کجا بودی ام البنین – که با عمود آهنین شده سقا نقش زمین ز بعد او – عدو رویش – به ما وا شد شبیه خارجی ها با – حرم تا شد شعر ✍ نغمه پردازی: @navaye_asheghaan
۲۰ (ورود اهل بیت به مدینه) یا محمد زینب تو ز کربلا آمد سوی دیار آشنا آمد با دل خون غرق عزا آمد یا رسول الله خون شده دلم یا رسول الله از تو خجلم یا رسول الله زینب توام داغ حسینت گشته قاتلم یا رسول الله وا محمدا۴ یا محمد از سفر آمده سویت زینب روزم در این سفر شده چون شب از این مصیبت شده جان بر لب یا رسول الله گویم این خبر یا رسول الله گشته خونجگر یا رسول الله جد اطهرم زد داغ حسین بر دلم شرر یا رسول الله وا محمدا۴ یا محمد رنج و محن به کربلا دیدم گل های پرپر از جفا دیدم سر بریده از قفا دیدم یا رسول الله شمر دون رسید یا رسول الله خنجرش کشید یا رسول الله از ظلم و ستم سر حسینت از قفا برید یا رسول الله وا محمدا۴ یا محمد ظلم و ستم شام بلا دیدم سرها به روی نیزه ها دیدم من گریه های بی صدا دیدم یا رسول الله مردمان شام یا رسول الله بهر انتقام یا رسول الله سنگ کین زدند بر سر و روی ما ز روی بام یا رسول الله وا محمدا۴
. عزیمت قافله اهلبیت ع از کربلا به سوی مدینه ----------- خیز و ببین یا اَخا می روم از کربلا با غم تو هم‌نوا می روم از کربلا قافله ی خسته را قامت بشکسته را می برم از نینوا می روم از کربلا داده ام اینجا ز کف دُرّ گران با صدف دستِ تهی حالیا می روم از کربلا شام بلا رفته ام از تو جدا رفته ام باز جدا از شما می روم از کربلا گشته ز جور زمان گلشن و باغم خزان با غمشان مبتلا می روم از کربلا خسته و خونین جگر با غمِ جان همسفر با دلِ در خون رها می روم از کربلا داغ تو شد منتشر شهر نبی منتظر من ز غمت در عزا می روم از کربلا می روم از کوی تو بی خبر از روی تو ای همه دَم دلربا می روم از کربلا ** حاج محمود تاری «یاسر» ✍ ‌.
ببین زینب رسیده در مدینه شکایت میکند از زخم سینه شکسته قامت و با روی نیلی شده هم ناله با آه سکینه ▪️حسینم وا حسینم وا حسینا اگر بار غم و غصه کشیده اگر صد طعنه در کوفه شنیده بهمراه رباب و خواهرانش بدون اکبر و قاسم رسیده ▪️حسینم وا حسینم وا حسینا بگوید از گل یاس کبودش بگوید از همه بود و نبودش زند سینه کند مویه دمادم به ناله ذکر لبها این سرودش ▪️حسینم وا حسینم وا حسینا شاعر: مرتضی محمودپور