.
#امام_حسبن
🎼 ای که به عشقت اسیر ..
|⇦• روضه و توسل به ساحتِ مقدسِ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ، به امید شفایِ همه مریضان مخصوصاً مریض های درگیر با ویروس کرونا که چشم امیدشان به این توسل ها و عرض ارادت هاست با نوایِ گرم حاج سید محمد جوادی
┅↭༺⊱┄═┅
ای که به عشقت اسیر خیلِ بنی آدمند
سوختگانِ غمت ، با غم دل خرمند
هر که غمت را خرید ، عشرت عالم فروخت
با خبرانِ غمت بی خبر از عالمند ..
حسینِ من .. حسینِ من ..
*ان شالله به همین زودیا کربلا زیارت ارباب بریم ..*
ای وارثِ سریر امامت زجای خیز
بر کشته گانِ بی کفنِ خود نماز کن
*همه ی شهدا ، مدافعانِ حرم همه فیض ببرن ..*
برخیز صبح شام شد ای میر کاروان
ما را سوار بر شترِ بی جهاز کن
شاعر : نيّر تبريزي
داد آسمان به بادِ ستم دودمانِ من
تا از کدام بادیه پرسی نشان من
گردون به انتقام قتیلانِ روز بدر
نگذاشت یک ستاره به هفت آسمان من
آن سروِ قامتی که تو دیدی ز غم خمید
دیدی که چون کشید غم آخر کمان من؟
شاعر : نيّر تبريزي
ساربان تند مران ورنه چنان میگریم
که تو ناقله و محمل همه در گِل بروند
شاعر : شاطر عباس صبوحی
*به خدا میترسم بمیریم دیگه نتونیم براش روضه بگیریم و نوکری کنیم .. اون موقع بگیم بی بی ما تا آخرین نفس برا بچه ت داد زدیم ..*
ساربان داد نزن ما کس و کاری داریم
ساربان تند مران همسفرم جا مانده ..
باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب
باز هم آمده این حرمله ی وامانده ...
شاعر : سید پوریا هاشمی
بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد
با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم
داغِ تو چون علی اکبر کمرم را خم کرد
ناله خواهم زنم از دل نتوانم پسرم ..
شاعر : قاسم نعمتی
صل الله علیک یا مظلوم یا غریب ..
بابی المستضعف بلا ناصر ..
به جز حسین مرا ملجا و پناهی نیست
در این عقیده یقین دارم اشتباهی نیست
ره نجات حسین است و دوستی حسین
به سویِ حق به جز این ره طریقُ راهی نیست
شهان به جاه و جلال غلام تو نرسند
که فوق آن به دوعالم جلال و جاهی نیست
شاعر : مرحوم سید ابوالقاسم موسوی ( فانی )
اجازه بدید شبِ جمعه ست ، مریض زیاد ، التماسِ دعا گو زیاد .. دفع بلا از همه ی بلاد مخصوصا کشورِ عزیزمون یه عده این روزها نذر موسی ابن جعفر (ع) کردن .. آخر جلسه امید داریم به سفره موسی ابن جعفر ..
یا بابُ الحَوائِج ..
السَّلامُ عَلَی الْمُعذَّبِ فی قَعر السُّجُون ..
صیدِ غریبِ کنجِ قفس را نمیزنند
صیادِ من ولی دلش از جنس خاره است
*پشتِ درِ زندانِ بغداد جمع شدن شیعیان .. خبر پیچیده میخوان آزادش کنن .. یکی گفت ببینمش رو پاهاش می افتم .. یکی گفت دستاشُ میبوسم .. هر کی یه حرفی زد ..
یه وقت درِ زندان باز شد .. دیدن چهار تا حمال یه بدنِ نحیفُ رو تخته ی در دارن میارن .. هی میگن : هذا إمام الرافضة .. با این که این بدن نحیفه اما چرا انقدر سنگینه؟! عبا رو کنار زدن .. (هر کی گرفتارِ دیگه گریه کنه .. هر کی مریض داره ، هر کی گره به کارشِ .. اومدیم درِ خونه باب الحوائج ..) دیدن هنوز تو غل و زنجیرِ ..
بگو غریب آقا ...
#سید_محمد_جوادی
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
#روضه_شب_جمعه
.
.
🎼زیر سنگینی زنجیر ...
#روضه و توسل به ساحت مقدس حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفسِ سید مجید بنی فاطمه •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
@emame3vom
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
*گفت: زندان بان می اومد،سر میزد؛ میدید موسی بن جعفر یه گوشه غُل و زنجیر به دست و پا و گردن، گاهی زیر لب یه چیزی میگه، هی صدا میزنه: پسرم رضاجان!گاهی زیر لب میگه:دلم برات تنگ شده معصومه جان!...
من بی مقدمه میخوام برم تو روضه...یا امام رضا!شبِ شهادت باباتونِ... امشب یه نگاه ویژه به ما بکن...*
زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده
خواست پرواز کند دید پرش افتاده
می شود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست
بسکه شلاق به جان کمرش افتاده
آدمِ تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد
چقدر لخته ی خون دور و برش افتاده
گریه پیوسته که باشد اثراتی دارد
چند تاری مژه از پلک تَرَش افتاده
هر کس ایام کهنسالی عصا میخواهد
پسرش نیست ببیند پدرش افتاده
آنکه از کودکی اش مورد حرمت بوده است
سر پیری به چه جایی گذرش افتاده
به جراحات تنش ربط ندارد اشکش
حتم دارم که به یاد پسرش افتاده
#شاعر حسین رستمی
گفت:آقا روزها روزه بود،شب ها عبادت می کرد... توی سیاه چالی انداختن آقارو که به علم امامت روز و شب رو تشخیص میداد،موسی بن جعفر زندان زیاد رفته،زندانبان زیاد دیده،خیلی هاشون عوض شدن،اما این زندانبان آخری جگر موسی بن جعفر رو خون کرد،آخه این سندی بن شاهک یهودی بود، وقتی برا آقا افطار می برد، اول با تازیانه اینقدر آقارو میزد...الهی دستت بشکنه...کار به جایی می رسید موسی بن جعفر می گفت: هر چی دوست داری منو بزن...اما دیگه اسمِ مادرم رو نیار...
امشب ما اومدیم با امام رضا و حضرت معصومه گریه کنیم...امشب اینقدر داد بزن،مادرش نگه بچه ام غریبِ...بچه ام مظلومِ...مادر جان ببین موسی بن جعفر چقدر گریه کن داره...
خبر دادن گفتن: مردم! فردا موسی بن جعفر رو آزاد میکنن،شیعیان همه جمع شدن جلو زندان،همه به هم خبر میدادن آقارو میخوان آزاد کنن بعدِ چهارده سال...
همه جلو زندان نشستن،با هم حرف میزنن،یکی میگه:اگه آقارو ببینم،میگم: آقا! بچه بودم دست محبتت رو سرم بود،یکی میگفت:اگه آقارو ببینم میگم،بابام خیلی دوست داشت ببینه شمارو،خیلی انتظار کشید از زندان آزاد کنند شمارو،به من سفارش کرد،گفت: اگه من مُردم سلامِ من رو به موسی بن جعفر برسون...
همه ی مردم چشم انتظارن،الان آقامون میاد،یه وقت دیدن درهای زندان داره باز میشه،مردم از جا بلند شدن،لبخند رو لبشون بود،یه وقت دیدن چهارتا حمّال یه لنگه ی دری رو گرفتن، از اون لنگه ی در یه سری آویزانه،هی میگن: "هذا امامُ الرَّفَضَه" این امام شیعیانه،مردم به سر و صورت زدن،اومدن زیر بدنِ آقارو گرفتن،همه باتعجب به هم نگاه کردن،چی شده؟ گفتن چرا این بدن که اینقدر نحیف و لاغر شده چرا سنگینی میکنه،همچین که عبارو کنار زدن دیدن هنوز غل و زنجیر به دست و پای موسی بن جعفرِ...
یا باب الحوائج! غریبی میدونم،چهارده سال اذیت و آزار، فراق بچه ها، تا آخرین لحظه غل و زنجیر رو از پاهات جدا نکردن، اما آقاجان! شیعیان اومدن،بهترین تشییع جنازه رو گرفتن،یه عده ای ثروت مند بودن کفن جور کردن،گفت: ما نمیذاریم آقامون رو اینجوری ببرن،گُل ریختن زن و مرد رو بدن ِ آقا...کفن براش آوردن...به امام رضا دلداری دادن...اما یه آقایِ بی کفن تو گودال افتاد،عوض اینکه گُل هارو کنار بزنن،خواهرش اومد هی این تیرهارو از بدن بیرون می آوُرد، همچین که خواهرش این تیرهارو از بدن بیرون میکشید دید یه دستی رو شونه اشِ،عمه! بلند شو بریم دنبال بابام بگردیم...گفت: عزیزم! این،بدنِ بابات حسینِ...
میدونی چرا شناخته شده نبود؟ بدنی که تیر بخوره،بدنی که سنگ بارون بشه،بدنی که زیر سُمِّ اسب ها...حسین....*
به شب نشینی زندانیان خورم حسرت
که نُقلِ مجلسشان دانه های زنجیر است
*خدایا به عظمت باب الحوائج، آقا موسی بن جعفر، فرج امام زمان را معجل بفرما....
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
.
.
|⇦•رسم نامردا همینه...
#روضه و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاجعباس حیدرزاده ونریمان پناهی
●━━━━━━───────
*بی بی جان! ایام شهادت پدر بزرگوارتان، آقا موسیَ بنِ جعفر است ... نمیدونم چند سال بابا رو ندیدی؟ چند سال از دیدن پدر محروم بودی ؟
میگن هر کاروانی که وارد مدینه میشد، می فرمود: بروید بپرسید ببینید بابای من هم آزاد شده یا نه ؟
اما یه روز براش خبر آوردند: بی بی جان، دیگه منتظر نباش، بابای غریبت، گوشه زندان، زیر غل و زنجیر از دنیا رفت ... چه میگذره به دختر وقتی بفهمه باباش از دنیا رفته ... نمیدونم بی بی جان چه کردید شما ؟
بی بی جان، نبودید اون روزی که بابای غریبتون از زندان آزاد شد، دیدند چهار غلام زیر یک تخته پاره رو گرفتند، بدن تو غل و زنجیره، سنگینه، بدن رو زمین گذاشتند، روپوش رو کنار زدند، دیدند غل و زنجیر به گردن آقاست ...
خوب شد نبودی ببینی، اگر بودی می دیدی، دق میکردی ! ... هان میدونی میخوام کجا ببرمت ؟ ای کاش دختر خرابه هم سر بریده ی بابا رو نمیدید....*
رسم نامردا همینه
سر بابا رو زمینه
عمه چادری سرم کن
بابا گوشامو نبینه
ببین عمه بی قرارم
سرشو رو سینه دارم
چرا قرآن نمیخونه
من که خیزران ندارم
شدم از جفا و کینه
مثل بانوی مدینه
بس که سیلی خوردم عمه
دیگه چشمام نمیبینه ...
آنشب که من از ناقه
افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی
از ما تو جدا بودی ؟
بابا حسین جانم ..
آن دم که تو از ناقه
افتادی و غش کردی
من بر سر نی بودم
کی از تو جدا بودم ؟
بابا حسین جانم ..
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_حیدرزاده
#کربلایی_نریمان_پناهی
#شهادت_امام_کاظم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
@navaye_asheghaan
.
|⇦•بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست
#روضه موسی بن جعفر علیه السلام اجرا شده به نفس حاج #مهدی_رسولی
●━━━━━━───────
بر روی لبهایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا، غیر از خدا، غیر از خدا نیست
چیزی نمانده از تمام پیکر تو
انگار که یک پوستی بر استخوانی است
زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید صدا نیست
زخم گلویِ تو پذیرفته است اما
زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست
این ایستادن با زمین خوردن مساوی است
از چه تقلا میکنی؟ این پا که پا نیست
اصلا رها کن این پلید بد دهان را
از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست
*خیلی شیعیان فشار آوُردن به هارون، گفتن که آقای ما در سختی است، این نانجیب زیرِ این فشار، یه مَکری زد، میگه: دستور داد آقا موسی بن جعفر رو لباسِ تازه پوشاندن، آوُردنش تویِ یک تالاری، میوه ها و غذاها جلویِ آقا گذاشتن، یه عده هم شاهد آوُرد، از همون تالار بالا و ایوان ها گفت: نگاه کنید موسی بن جعفر رو، برید به شیعیانش بگید چطوری در ناز و نعمتِ، کجا تویِ زندانِ؟ میگه: اینهارو آوُردن از بالا نگاه میکردن، آقا در لباسِ تازه، جلویِ آقا بهترین غذاها و نوشیدنی ها، میگه: یهو موسی بن جعفر سر رو بالا گرفت، گفت: همه ی اینها دروغِ، دروغ میگن...
نقشه ی هارون رو زد بهم....دوباره آقارو برگردوندن تویِ سیاه چال، زندانبانش هم آمد، موسی بن جعفر نیمه شب تویِ زندان، این زندانبانِ آخری یهودیِ خبیث، دست بُرد به تازیانه، گفت: حالا نقشه ی مارو خراب میکنی؟ اینقدر با تازیانه به سر و صورتِ موسی بن جعفر زد..*
نامرد، زندان بان، در این زندان تاریک
اینکه کنارش میزنی با پا، عبا نیست
*اما یا موسی بن جعفر!...*
اما تو را با نیزه ها بالا نبردند
پس هیچ روزی مثل روزِ کربلا نیست
#شاعر علی اکبر لطیفیان ✍
*یا موسی بن جعفر! تازیانه خوردی آقا! اما آقاجان! شما عزیزی، شما بزرگی، شما مَرد هستید، اما بمیرم برا عمه جانِ شما زینب، به جای همه ی بچه ها تازیانه خورد، به جای تمامِ اُسرا کتک خورد...ای حسین...*
#روضه_امام_کاظم
ــــــــــــــــــ
#کربلایی_مهدی_رسولی
#شهادت_امام_کاظم
#روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
@navaye_asheghaan
.
|⇦•هرچه کردم دلم...
#روضه_امام_کاظم ویژه شهادت باب الحوائج امام موسی بن جعفر علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی #سماواتی
●━━━━━━───────
دلا بره کاظمین و تو حرم آقا موسی بن جعفر علیهم السلام؛"السلام علی الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ"یعنی سلام بر اون آقایی که گوشهٔ زندان و سیاه چالهها معذّب بود" بِالسَّاقِ الْمَرْضُوض،ِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ" زنجیرها ساقِ پاهاشو خُرد کرده.."وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الاِسْتِخْفَافِ"نازنین بدنش رو تخت پارهای از زندان بیرون آمد."وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وعلیَ أَبِيهِ الْمُرْتَضَى و علی جدّتِهِ فاطمة الزهرا" هرچه کردم دلم جای دیگه نرفت غیر از در خونهٔ بابالحوائج موسی بن جعفر علیه السلام..*
زندانیی که غیر خدا در نظر نداشت
عمری شکنجه دید و کس از وی خبر نداشت
هر روز، روزه بود ولی وقت شامگاه
جز تازیانه، قوت و غذایی دگر نداشت
گفت:صیاد را ببین که چه بیداد میکند
نه میکُشد مرا و نه آزاد میکند
یا فاطمه به جان تو سوگند، روزگار
زندانی از عزیز تو مظلومتر نداشت
*چه کردن با حجت خدا، گفت از روزنهٔ در به زندان نگاه کردم دیدم کأنّه لباسی روی زمین افتاده، دقت کردم دیدم حجت خدا، موسی بن جعفر، علیه السلام، سالها گوشهٔ زندان با او چه کردن، جز مُشتی گوشت و پوست و استخوان، چیزی از نازنین بدنش نماند، بمیرم..*
جان داد با شکنجه ولی مصلحت چه بود
زنجیر را ز گردن مجروح بر نداشت
ممنوع بود کس به ملاقات او رود
یا آن عزیزِ مانده به زندان پسر نداشت
*لحظات آخر چشمشو باز کرد دید دیگه سرش روی دامن میوهٔ دلشه..*
ای نور دیده گوشهٔ زندان خوشآمدی
بر دیدن پدر تو پسر جان خوشآمدی
زندان کجا، مدینه کجا و تو در کجا
امشب مرا به این سر و سامان خوشآمدی
بر لب رسیده جانمو از دیده رفته نور
نورم به چشم و بر لبم ای جان خوشآمدی
بابا..!تو ضامن غُرَبائی و من غریب
امشب مرا به شام غریبان خوشآمدی
*ردای امامتو تحویل گرفت، پدر، گوشهٔ زندان روی دامن پسر جان داد..حسینیها! کربلاییها! دلسوختهها! گریه کنها!
اینجا آقا موسی بن جعفر، سرش به دامن میوهٔ دلش امام رضا بود لحظهٔ آخر، بمیرم، کربلا نه تنها کسی نبود سر جدّ مظلومشو به دامن بگیره، بمیرم، یا امام رضا! یه وقتی دید سینه سنگینی میکنه ...«حسین»
به همینجا ختم شد؟ نه.. خیلی طول نکشید.. این نازنین سینه زیر سم اسبها کوبیده شد.... *
«حسین »
کفنی داشت ز خاک و کفنی داشت ز خون
تا نگویند حسین بن علی بیکفن است
استخوانی اگر از سینهٔ او ماند به جا
آن هم از ضربِ سُمِ اسب شکن در شکن است
*به خدا حق داشت میوهٔ دلشو صدا بزنه برام حصیر بیارین..ببخشید یابنالحسن، عذر میخوام، ببخشید آقا! شنیدم اسبهای سنگینو انتخاب کردن "و تَطَؤُک َ الْخُیُولُ بِحَوافِرِها".حسین ...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#امام_کاظم
#روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
#حاج_مهدی_سماواتی
#شهادت_امام_کاظم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
@navaye_asheghaan