#امام_زمان_عج
#قصیده
سر می کنم بدون تو شب های تار را
هر شب قصیده می شوم این انتظار را
در حسرت بقیه ی خوبان روزگار
سر می کنم بقیه ی لیل و نهار را
هی چنگ می زنم به ِغزل های ناگزیر
هی شعر می شوم کلمات دچار را
خورجین من پر از غزل انتظار شد
هر شب به دوش می کشم این کوله بار را
با گریه گشته ام صد و ده بار بیشتر
دنبال رد پای تو هر شب بحار را
(باز امشب ای ستاره ی تابان نیامدی)
تکرار می کنم غزل شهریار را
از بس که بی تو گل به نظر خار می رسد
ترجیح می دهم که نبینم بهار را
ای آرزوی گم شده باید نگاه کرد
بی تو کدام پنجره ی بی بخار را؟
خشکیده زنده رود من آخر کجا برم؟
عصر سه شنبه گریه ی بی اختیار را
سرشار غربتم به تو آورده ام پناه
دریاب این پرنده ی بی برگ و بار را
من بارها بدون تو در خواب دیده ام
کابوس بی پرندگی این دیار را
سوهان روح من شده قم ای بهار من
سرسبز کن طبیعت این شوره زار را
تا کی بدون روی تو گل های کاغذی
از خود در آورند ادای بهار را
هی جمعه های بی خبر از راه می رسند
باید چه کرد این خبر ناگوار را؟
سبحان آنکه روز ازل عاشقانه ریخت
در چشم مستت این هیجان خمار را
سبحان آنکه در شب گیسوی تو کشید
زیبایی رها شده در آبشار را
ای کاش در مدار خودش زیر و رو شود
منظومه ای که با تو ندارد قرار را
چل شب کشیده ام به هوای تو مثل ابر
تا کوه خضر گریه دنباله دار را
در حسرت نگاه تو بیرون کشید اشک
از چشم من چهل غزل آبدار را
ایاک نعبد دل تسبیح پاره شد
ایاک نستعین چه کنم داغ یار را
ای آبروی هر دو جهان در قنوت من
آبی بریز این جگر داغدار را
کو آننسیم جمعه ی موعود تا سحر
قد قامت الظهور بخواند بهار را
یا ایهاالعزیز مرا کشت این فراق
کوته کن این حکایت دنباله دار را
بعد از هزار و یکصد و هشتاد و چار سال
بر هم بزن معادله ی روزگار را
یک روز می رسد که به خونخواهی حسین
رو می کنی اراده ی پروردگار را
یک روز می رسد که به تاوان مجتبی
سیراب می کنی جگر ذوالفقار را
دنیا نشسته تا بتکانی فقط خودت
از چادر غریبی مادر غبار را
دارد غروب می شود و باز هم ندید
در امتداد جاده کسی آن سوار را
#عباس_شاه_زیدی
@navaye_asheghaan
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
فرازی از یک #قصیده
🔹نفرین بر آن سکوت🔹
...ممدوحۀ محمد و محبوبۀ خدای
کز کبریا رسیده درود مکررش..
آوای وحی میرسد از صحن خانهاش
بوی بهشت میرسد از خاک معبرش..
پا مینهد گرسنه به محراب بندگی
آن کو رسد طعام بهشتی ز داورش
این است کوثری که خدا داد بر رسول
دشمن چه غم که خواند در آن روز، ابترش..
دشمن گرفته بود کمین در خط رسول
فکر هزار فتنه نهان بود در سرش..
میخواست بعد مرگ پیمبر شود خموش
آن جاودانْ چراغِ همیشه منورش
غافل از آنکه بعد پدر میکند قیام
بر دفع کفر، دختر اسلامپَروَرَش..
از مسجد مدینه تو گویی رسد هنوز
آوای خطبه، بلکه اِلی صبح محشرش
مسجد، شراره از در و دیوار برکشید
شد داغدیده دخت نبی، تا سخنورش..
با گریه از صحابه کمک خواست آن زمان
یک تن نداد پاسخ او غیر شوهرش
آن اشک و آه و ناله و فریاد و آن سکوت
بالله نبود هیچکس اینگونه باورش
نفرین بر آن سکوت که در موج فتنهها
طغیان و ظلم و جور، عَلَم شد برابرش
نفرین برآن سکوت که از آن سکوت بود،
اسلام هر چه آمده امروز بر سرش
بالله اگر قیام نمیکرد فاطمه
نامی نبود زاحمد و فرقان و داورش
دین نبی به همت زهرا دوام یافت
نقش بر آب، نقشۀ خصم ستمگرش..
خورشید عمر او به جوانی غروب کرد
پوشیده شد به خاک عذار منورّش
در هر دلی مزاری از آن آل عصمت است
پیدا اگرچه نیست نشانی ز منبرش..
مردانه راه فاطمه باید گرفت کو،
تا پای مرگ کرد حمایت ز رهبرش
بس راز نانوشته بماند ز غصهاش
گیرم شوند جمله سماوات دفترش..
📝 #غلامرضا_سازگار
@navaye_asheghaan
.
#مدح_حضرت_زهرا
السلام علیکِ یا امـ الائمه و النجباء
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام ای وجود بی همتا
ای شبیه خدای خود یکتا
السلام ای شکوه ربّانی
تویی اسرار عشق را معنا
عرشیان خادمان درگاهت
ذکر افلاکیان تویی زهرا
همه عالم ز فیض تو روشن
همه لب تشنه اند و تو دریا
چه بگویم به مدح تو بانو؟
مدح تو آیه های اَعَطَینَا
نه فقط کوثری که یاسینی
تو دُخانی، تو فجری و طاها
همه قرآن کتاب عصمت توست
وَ بدون تو فهم آن هاشا!
واجب الاحترامی و باید
نام تو با وضو برم هر جا
واجب الاحترامی و احمد
بوسه باران نموده دستت را
حضرت مصطفی رسول کریم
گفت بر تو که مادر بابا ...
روح مابین پهلویم هستی
وَ بهشتم تویی تویی زهرا
تک تک لحظه های پربارت
همه مملّوِ از عفاف و حیا
می چکید از قنوت تو هرشب
تا سحر ربنا و ذکر و دعا
سرّ مستوری و نمیدانیم
از تو جز آنچه خود دهی بر ما
هم شکوه تو بی همانند و ...
هم جلالت جلالتی والا
شرح و تفسیر آیه ی تطهیر
که مُبَّرایی از پلیدیها
همهی آبهای این عالم
از تو دارند هر زلالی را
در مقامت همین سخن کافی
که تویی دخت حضرت بطحا
وَ به شأنت همین کلامم بس
که تویی کفو حضرت مولا
دامنت عرش چهار اختر بود
چهار نور مطهر و زیبا
تو امام کریم پروردی
حضرت مجتبای خوبیها
کربلا را تو بوده ای بانی
با حسینت امیر عاشورا
و به صبری که هست با زینب
عرشیان هم نشسته در آوا
ام کلثوم و هجرتش با یار
شده افسانهی پرستوها
ای کنیز خدا به روی زمین
چیست محشر نمایش زهرا
روز محشر دمیکه می آیی
تازه محشر شود در آن صحرا
تومی آیی و غرقه در نوری
تو می آیی شفیعهی عظما
همه سرها به زیر می افتد
به ادب پیش پات یا اُمّا
تو میآیی به صحنه محشر
این ندا میرسد ز بالاها
هرچه می خواهی ای عروس علی
تو طلب کن کنون ز درگه ما
و تو آنجا زبان که بگشایی
میشود مادری تو معنا
با جلالی که خاص حضرت توست
باز سازی در شفاعت را
((مثل مرغی که دانه می چیند))
کاش ما را جدا کنی آنجا
قدرت تو چقدر دیدنی است
روز محشر قسم به ذات خدا
گرچه آلوده و حقیرم من
دست من را بگیر یا زهرا
#قصیده
#مدح
#میلاد_حضرت_زهرا
#نصیر_حسنی ✍
.
@navaye_asheghaan
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#قصیده
🔹تبسم کوثر🔹
صبح طلوع زهرۀ زهرا رسیده است
پایان ظلمت شب یلدا رسیده است
ای روزگار، دورۀ هجران تمام شد
یعنی برات وصل به امضا رسیده است
بگشای چشم شوق به سوی فرشتگان
ای باغ گل، زمان تماشا رسیده است
عطر گل محمدی از مکه میوزد
فصل گل و تبسم گلها رسیده است
تا آنکه غرق نور شود آسمان وحی
ماهی به نام اُمّ اَبیها رسیده است
آمد ندا:«فَصَلِّ لِرَبِّک» حبیب ما
محبوب ما! حبیبۀ دلها رسیده است
بر دفتر تبسم کوثر نوشتهاند
آیینۀ تجسّم طاها رسیده است
قفل حدیث قدسیِ لولاک باز شد
امشب کلید حلّ معما رسیده است
امشب سروش غیب به گوش خدیجه گفت:
مام دو مریم و دو مسیحا رسیده است
مرضیهای که سورۀ انسان مدیح اوست
انسیهای به جلوۀ حورا رسیده است
هر کس رسیده است به هر رتبه و مقام
از پرتو ولایت زهرا رسیده است
یعنی که آدم صفیالله از این طریق
کمکم به علمِ «عَلَّمَ الاَسما» رسیده است
از چشمۀ کرامت زهرای اطهر است،
فیضی اگر به مریم و حوّا رسیده است
تا بنگرد کلیم، تجلّای طور را
اشراق او به سینۀ سینا رسیده است...
زهرا که هر شب از دل محراب تا سحر
نورش به عرش «ربّی الاعلی» رسیده است
زهرا که سر به سجدۀ شکر خدا گذاشت
آوازهاش به مسجدالاقصی رسیده است
زهرا که چون به خطبه صدایش بلند شد
پژواک او به عالم بالا رسیده است
زهرا که «اِنَّ اَکرَمَکم» ترجمان اوست
در بندگی به قلّۀ تقوا رسیده است
زهرا که در مقام رضا، مجتبای او
تا بیکرانِ صبر و مُدارا رسیده است
زهرا که در مقام شهادت، حسین او
از کربلا به «لیلةالاسری» رسیده است
زهرا که در جبین درخشان زینبش
ایمان به رتبههای تجلّا رسیده است...
ما مثل قطره، دست به دامان کوثریم
دریاست قطرهای که به دریا رسیده است...
تنها نه مِهر فاطمه آرام جان ماست
عشق علی به دادِ دلِ ما رسیده است
ای دل، نظر به پنجرههای بقیع کن
پایان کار عشق به اینجا رسیده است...
📝 #محمدجواد_غفورزاده
@navaye_asheghaan
#رضاابوالحسنی:
#مدح
#قصیده
لحظاتی که خدا خلقت دنیا می کرد
یاد از خال رخ حضرت مولا می کرد
عالمی بود اگر, عین عدم بود و فقط
مرتضی بود که با دست خود ابدا می کرد
از ازل حضرت حق با دم یا حیدر خود
در دل اهل یقین معرکه برپا می کرد
آن زمان حضرت جبریل امین در بر عرش
با سر زلف علی ناز به طوبا می کرد
گر نبود امر ید الله؛ مگر دست کلیم
اژدها را ز تن چوب , هویدا می کرد
اگر آن چشم شفابخش علی یار نبود
کی مسیحا نظری بر زن نازا کرد
هر چه میخواند نبی از صحف قرآنش
مرتضی با عملش در دلش انشا می کرد
آن قدر عبد خدا بود که لبهای رسول
هرچه میگفت همان ثانیه اجرا می کرد
در دل کعبه به دنیا نمیامد که؛ نبی
تا ابد سجده بر آن مسجد الاقصی می کرد
هر کجا احمد مختار قدم بر می داشت
هر قدم در همه دم مدح علی را می کرد
میثم از نخله ی عشق علوی می, می خورد
و کفایت به عسلخانه ی خرما می کرد
جالب اینجاست که بابای عجایب همه وقت
تکیه بر تکیه گه حضرت زهرا می کرد
تا که از حضرت حق , وحی غضب می آمد
حیدر آن را وسط معرکه معنا میکرد
در دل جنگ اگر تیغ هویدا می کرد
با دو حرکت همه را نصف ز پهنا می کرد
تا که از راس عدو کاسه ی سر می افتاد
صاحب سر قد خود را ز کمر تا می کرد
با همان نحوه ی شمشیر زنیه پدرش
در دل علقمه عباس چه غوغا می کرد
نه ابالفضل و نه اکبر , و نه قاسم بخدا
هر چه میکرد همان دست توانا می کرد
روز محشر که همه بر کرمش محتاجند
کاش پرونده ی ما را خودش امضا می کرد
#جعفر_ابوالفتحی
___
@navaye_asheghaan
#امام_حسین علیهالسلام
#قصیده
🔹دخیلِ اشک🔹
سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
سفر به سوی سلیمان، سفر به سمت بهار
سفر به آینه با هُدهُد سبا کردند
به سایهسار نبوت در آستانۀ وحی
ملائک از سر اخلاص رَبَّنا کردند
شنیدهاند که در دامن رسول خداست
عطیّهای که به زهرای او عطا کردند
به شوق آنکه بچینند گل ز دیدارش
فرشتگان مقرّب، خدا خدا کردند
سرود عاطفه را با مهاجران خواندند
به رسم سابقه، انصار را صدا کردند
به یک نگاه محبت امیدها بستند
شبی که دیده به دیدار دوست وا کردند
در او ترانۀ خورشید و ماه جاری بود
اگر تلاوتِ وَالشّمسِ وَالضُّحی کردند..
مدینه شاهد لبخند ناز کوثر بود
که جشن عاطفه وعشق را به پا کردند
حدیث روشن معراج سیدالشهدا
حکایتیست که با خیل انبیا کردند
جمال دلکش این ماه را، نگاه کنید
که نذر بوسۀ پیغمبر خدا کردند
::
در آن محیطِ صفا، موج میزد آرامش
چه شد که صحبت طوفان کربلا کردند
دخیلِ اشک به ششگوشۀ ضریحِ حسین
گره زدند و به اصحاب او دعا کردند
حسین گفت به یاران، حدیثی از عرفات
که دست شُسته ز جان، روی بر منا کردند
حسین درس شهادت به عاشقان آموخت
که هر کجا چمنی بود، نینوا کردند
حسین داد به هر روز رنگ عاشورا
بنیاُمیّه اگر عید را عزا کردند
حسین روح شهامت دمید در گلها
که ارغوان و شقایق به خون شنا کردند
حسین غرق مناجات بود مثل نسیم
نگاه زینب او را گرهگشا کردند
مجاهدان فضیلت به عرصۀ ایثار
به این امامتِ بشکوه اقتدا کردند
تمتّعی که حسین از ثواب عمره گرفت
حصار محکم آیین مصطفی کردند
به پاس آن همه سعی بلیغ و صبر جمیل
جمال روشن او را خدانما کردند
به ساق عرش نوشتند نام ثارالله
بر این صحیفۀ فرخنده مرحبا کردند
شمیم تربت پاکش به هر کجا که رسید
کبوتران حرم نیت شفا کردند
حیات در نظر او عقیده است وجهاد
که این ودیعه نهان در نهاد ما کردند
به آفتاب قسم، جلوه در محبت اوست
خوش آن گروه که بر عهد او وفا کردند
«شفق» به ساقی لبتشنگان چو دل میبست
«معاشران گره از زلف یار وا کردند»
📝 #محمدجواد_غفورزاده
@navaye_asheghaan
.
#قصیده
#حضرت_عبدالعظیم علیه_السلام
به سوی قبله ی تهران نماز عشق می خوانم
"الا یا ایها الساقی اَدِر کَاسا" که حیرانم
تبرک می برم از نام ارزشمندت ای آقا !
نگاهی، گوشه ی چشمی نما ای جان جانانم
زیارت می کنم با یک حرم، جان حرم ها را
به افلاک ست پروازم به این درگاه ایمانم
سبکبالان درآمیزند با هم در هوای صبح
هوای مضجعت مجذوب گرداند دل و جانم
خدا عبدالعظیمش را امید قلبها گرداند
مُقلّب اوست اینجا آستان دوست درمانم
حضوری گر که خواهم با دلی بشکسته و زخمی
به این درگاه، مسکینم به این درگاه، نالانم
اگر یک اربعین در کربلا توفیق می گیرم
تمام روزها درشهر رِی هر سال مهمانم
"کَمَن زارَالحُسَینَت" روی کاشی ها تجلی کرد
دراینجا یاد شش گوشه حزین و زار و گریانم
به زیر بال هایت ذاکران آرام خوابیدند
به صحنینت به یاد مسلمیه ابر بارانم
شب جمعه مناجات حرم را دوست می دارم
امیدعفو می پیچد در این درگاه از عصیانم
مرا با صدق وارد کن خدایا "رب ادخلنی"
که من افتاده از پا، ناگزیرم، غرق حرمانم
مرا پرواز ده تا خود خدایا "رب اخرجنی"
به زیر سایه ی شخص کریمی دادی اسکانم
زیارت نامه می خوانم به لحن دوستان، آقا
غریبان را قریبان کن الا ای مهر تابانم
اصول فقه با فقه وِلایی گشت تعبیرت
وَلایت در وِلایت بانی بُرنای بنیانم
به عبداللهی و عبدالعظیمی ات دخیلم من
کشیدم از همه غیر از شما تا دوست دامانم
"هنیئا لک" به آن محضرنشینی ها "هنیئا لک"
امام غائبم را سیدا ! دیری ست عطشانم
تلالوهای خورشید از حضورت آشکارا شد
فقیهان را نشانی از حضور یار می دانم
فرج نزدیکِ نزدیک است "کمن زارالامام" اینجاست
به این درگاه می آیم که سخت از یار پنهانم
***
به این خاطر دراینجا روضه ی بی دست می خوانند
به دستان بریده پای عهد دوست می مانم
دلم تنگ است، یاران کشته یک یک پیش چشم من
روم تا علقمه تا تازه گردد عهد و پیمانم
حسین و فاطمه بر پیکرم نالان و گریانند
چنین جاری ست اشک من به آغاز و به پایانم
صدای انتظارِ طفلِ اشک آید، عطشناک ست
به این مرثیه من تا روز حشر آئینه گردانم
سرشته شد گِلم با اشک و خون دل، بدان"طاهر"!
حرم از اشک دارم ملتجای اشک، ایوانم
#مجید_طاهری ✍
.
@navaye_asheghaan
.
#مدح_امام_رضا_علیه_السلام
#دهه_کرامت
#قصیده
السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّئوفِ
الَّذِی هَیجَ أَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ
احساس می کنم که همینجاست جنتم
هر وقت در حریم تو گرم زیارتم
هرگز به جز تو از تو نمی خواهم ای رئوف
این است آرزوی من این است حاجتم
آهو شدم فقط که نوازش کنی مرا
من صید مبتلاشده ی این ضمانتم
یک سال می شود که به مشهد نیامدم
یک سال می شود که فقط آهِ حسرتم
خلوتگُزین صحنِ گوهرشاد تو..،منم
یک شب سری بزن به من و کنجعزلتم
در شهر شُهرتم شده دیوانه ی رضا
در ماجرای عاشقیات درس عبرتم
گندمبهدست..،گوشه ای از بارگاه تو
با جبرئیل های حرم گرم صحبتم
گاهی هوای مشهد و گاهی هوای قم...
شکر خدا کبوتر بام کرامتم
وقتی که شاه مملکت ماست شاه طوس
پس خوشبهحال من که در این مُلک،رعیتم
جاروکش حریم تواَم..،نوکر تواَم
گرد و غبار صحن تو شد تاج عزتم
خورشید عالمِین،همین گنبدِ طلاست
بر بام تو دمیده شود صبح دولتم
من در جوار غیرِ تو جا خوش نمی کنم
من سالیان سال کنار تو راحتم
کُلِّ عشیره..،نانخور موسی بن جعفریم
قربان این گداشدنِ بااصالتم
ای مهربانتر از پدرم! دوستدارمت...
از کودکی همیشه تو کردی حمایتم
مُهر تو مُهر نیست..،مسیحایِ طوس ماست
صد مُرده زنده می شود از عطر تربتم
صد جرعه از شراب بهشتی اگر دهند
با چای حضرتیست فقط اوج لذتم
محشر، شفیعِ گریهکنانِ تو فاطمه است
زهرا به یُمن اشکِ تو کرده شفاعتم
کاملترین عبادت من نام حیدر است
ذکر علی علی شده کُلِّ دیانتم
سرباز حیدریم،نجف پادگان ماست...
در لشگر امیرِ عرب گرمِ خدمتم
صحن رضاست آینه ی صحن مرتضی...
من محو در تجلیِ این بی نهایتم
سلمانِ سرسپرده ی سَلمانیِ تواَم
لطفاً بیا به دیدن من وقت رحلتم
بابُ الجواد؛ بابِ مُرادِ دل من است
عمریست داده ای به همین راه عادتم
نُطقم کنار پنجرهفولاد باز شد
با ذکر یا رقیه بهم ریخت لُکنتم
ای عُهدهدار مجلس عطشان کربلا!
من آن حسینگویِ دمِ دربِ هیئتم
تو روضهخوان آن لب سرنیزهخورده ای
من سینهچاکِ لطمهی ذکر مصیبتم
یَابْنَالشَّبیبگُفتنِ تو می کُشد مرا...
گفتی:که زخم خوردهی آن هتک حرمتم
▪️
یابن الشبیب جد مرا بی هوا زدند
یابن الشبیب جد مرا با عصا زدند
#بردیا_محمدی ✍
.
@navaye_asheghaan
#عید_غدیر
#قصیده
🔹دریا در غدیر🔹
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن
خنده، گل میکرد بر لبهای صحرا در غدیر
بود پیدا در زلال جاری تکبیرها
نقطۀ پایان عمر تشنگیها در غدیر
جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زانکه نیست
این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر
رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند
خطبهای شورآفرین و شورافزا در غدیر
تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ
کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر
عرشیان، در اشتیاق خاکیان میسوختند
تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر
«گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست»
کرد گل، گلنغمۀ احمد چه زیبا در غدیر...
دستِ رد بر سینه اغیار میزد آشکار
«عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر
گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنهها
خیمه میزد در کنار آرزوها در غدیر
خشمهای شعلهور، پژواک کینِ جاهلی
خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر...
یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی
از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟!
کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی
از طلوع آفتابِ عالمآرا، در غدیر
طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود
شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر
لَنْ تَرانی گو، ترانی گوی شد تا جلوه کرد
با تماشاییترین تصویر، مولا در غدیر...
📝 #محمدعلی_مجاهدی
.@navaye_asheghaan
#ورود_حضرت_معصومه_س
#مدح
#قصیده
ای به قم آفتاب قلب جهان!
دخت موسی !سلالۀ قرآن!
عمه و دخت و خواهر سه امام!
مادر کل عالم امکان!
تو به چشم ائمه زهرایی
بعد زهرا به قدر و عزت و شان
زینب دوم بنی الزهرا
عمۀ چار حجّت یزدان
هم وجودت کریمة عترت
هم ولایت، حقیقتِ ایمان
فیض فیضیه از کرامت توست
شهر قم از تو گشته مهد امان
حرم یازده ولی خدا
حرم توست ای سپهرمکان
مدح تو ای ملیکۀ هستی
وصف تو ای یگانۀ دوران
نه توان با هزار دست نوشت
نه!توان گفت با هزار زبان
صحن تو مسجدالرسول همه
حرمِ امن توست کعبۀ جان
پدر و مادرم به قربانت
نه، همه جان عالمت قربان
کوثر کوثر رسول خدا
عصمت عصمت الله منّان
قم، جلال مدینه پیدا کرد
تا نهادی قدم به دیدۀ آن
گشت روز ورود تو در قم
روز عید کرامت و احسان
روز عید نزول رحمت ها
روز عفو و عنایت و غفران
اهل قم از برای استقبال
همه با دستهگل شدند روان
مرد و زن دور محملت گشتند
اشک شوق همه ز دیده روان
قم دل از گلشن بهشت گرفت
محملت بس که گشت گلباران
همه گفتند فاطمه در حشر
پای بنهاده ای گنهکاران
حرمت شیعیان قم، ز تو کرد
ستم اهل شام را جبران
کاش زینب به قم سفر می کرد
تا نمی دید آن همه طغیان
اهل قم کی برند مهمان را
گه به بزم شراب و گه زندان؟
جای تو بیتِ «موسی خزرج»
جای زینب به گوشۀ ویران
دور تو عالمان فقه و اصول
دور او ابن سعد و شمر و سنان
دور تو دسته های گل در دست
دور او سنگ بود و زخم زبان
#استاد_غلامرضا_سازگار
.
#قصیده
#فاطمیه
قلم کجا و قدم در حریم حرمت تو؟
کلام را نبُوَد جوهر قداست تو
سخن به حسرت مدح تو از نفس افتاد
که هیچ حرف نباشد حریف مدحت تو
چه هیجده غزلی داشت دفتر عمرت!
قد کدام قصیده رسد به رفعت تو؟
تو ناسرودهترین شعر خلقتی، بانو!
که شاعر تو همانا خدای خلقت تو
مگر به شأن تو جبریل آورد کوثر
مگر به قدر تو قرآن کند تلاوت تو،
مگر که خطبهی حیدر شود به تفسیرت
مگر که منطق احمد کند روایت تو،
وگرنه وصف تو از ما و من نمیآید
کجا مدیحهی ما و کجا مدیحت تو؟
تراوش یم عصمت ز رشحهی اسمت
طلوع نور حیا از نقاب عفّت تو
سپهر، جلوهای از کهکشان دوستیات
بهار، غنچهای از گلشن محبّت تو
نسیم، کودک نوپای کوچهی لطفت
بهشت، سفرهی گستردهی ضیافت تو
سزد که شیعه کند با وضو نگاه به آب
که این زلال بُوَد مهریه به حضرت تو
نبود درخور تو ظلمت شب دنیا
که هست صبح قیامت، صباح دولت تو
به یُمن عید، تفأّل زدم چو بر "حافظ"
《نوید داد که عام است فیض رحمت تو》
ندیدهایم و نبینیم مثل تو خاتون
نیامده است و نیاید زنی به رتبت تو
چهل حضور، چهل خلوت و چهل معراج
چه چلچراغ شگفتی است در ولادت تو!!!
محبّت تو و اولاد توست خیر عمل
ولای عترت تو نازم و ولایت تو!
مراست دوستی هر که دوست است تو را
و بغض آن که ندارد به دل، ارادت تو
شگفت نیست کند فضّه، خاک را زر و سیم
《که نیست در سر او جز هوای خدمت تو》
سلام خویش رساندی به نسل خود تا حشر
هنوز عاطفه میخوانم از وصایت تو
چه حسّ و حال عجیبی است زائران تو را!
چه اشک و آه غریبی است در زیارت تو!
ز خاطرم نرود قاب عکس خاطرهاش
بقیع و تنگ غروب و حدیث غربت تو
طواف خاک تو بیتالحرام چون نکند؟
که بود زادهی کعبه به طوف "تربت" تو
▫️دو مصراع در گیومه، وامی از #حافظ است.
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
#جواد_هاشمی_تربت ✍
.
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج
#قصیده
سر می کنم بدون تو شب های تار را
هر شب قصیده می شوم این انتظار را
در حسرت بقیه ی خوبان روزگار
سر می کنم بقیه ی لیل و نهار را
هی چنگ می زنم به ِغزل های ناگزیر
هی شعر می شوم کلمات دچار را
خورجین من پر از غزل انتظار شد
هر شب به دوش می کشم این کوله بار را
با گریه گشته ام صد و ده بار بیشتر
دنبال رد پای تو هر شب بحار را
(باز امشب ای ستاره ی تابان نیامدی)
تکرار می کنم غزل شهریار را
از بس که بی تو گل به نظر خار می رسد
ترجیح می دهم که نبینم بهار را
ای آرزوی گم شده باید نگاه کرد
بی تو کدام پنجره ی بی بخار را؟
خشکیده زنده رود من آخر کجا برم؟
عصر سه شنبه گریه ی بی اختیار را
سرشار غربتم به تو آورده ام پناه
دریاب این پرنده ی بی برگ و بار را
من بارها بدون تو در خواب دیده ام
کابوس بی پرندگی این دیار را
سوهان روح من شده قم ای بهار من
سرسبز کن طبیعت این شوره زار را
تا کی بدون روی تو گل های کاغذی
از خود در آورند ادای بهار را
هی جمعه های بی خبر از راه می رسند
باید چه کرد این خبر ناگوار را؟
سبحان آنکه روز ازل عاشقانه ریخت
در چشم مستت این هیجان خمار را
سبحان آنکه در شب گیسوی تو کشید
زیبایی رها شده در آبشار را
ای کاش در مدار خودش زیر و رو شود
منظومه ای که با تو ندارد قرار را
چل شب کشیده ام به هوای تو مثل ابر
تا کوه خضر گریه دنباله دار را
در حسرت نگاه تو بیرون کشید اشک
از چشم من چهل غزل آبدار را
ایاک نعبد دل تسبیح پاره شد
ایاک نستعین چه کنم داغ یار را
ای آبروی هر دو جهان در قنوت من
آبی بریز این جگر داغدار را
کو آننسیم جمعه ی موعود تا سحر
قد قامت الظهور بخواند بهار را
یا ایهاالعزیز مرا کشت این فراق
کوته کن این حکایت دنباله دار را
بعد از هزار و یکصد و هشتاد و چار سال
بر هم بزن معادله ی روزگار را
یک روز می رسد که به خونخواهی حسین
رو می کنی اراده ی پروردگار را
یک روز می رسد که به تاوان مجتبی
سیراب می کنی جگر ذوالفقار را
دنیا نشسته تا بتکانی فقط خودت
از چادر غریبی مادر غبار را
دارد غروب می شود و باز هم ندید
در امتداد جاده کسی آن سوار را
#عباس_شاه_زیدی
@navaye_asheghaan