eitaa logo
کانال نوای عاشقان
23.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
619 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات مدیر کانال نوای عاشقان کربلایی هادی صالحی @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. اگر چه برا دیدنت آقا نالایقم اجازه بده بگذره با تو دقایقم ببین که دلم‌ داره هر لحظه، هوای تو چی میشه که من بشنوم یک بار،صدای تو بدم خیلی ،میدونم اما دوسِت دارم من از لحظه ای که بی تو باشه بیزارم گرفتی تو دستم رو هرجا زمین خوردم بهت قدر یک دنیا خوبی بدهکارم انت فی قلبی یاصاحب الزمان 🌸 میخوام که نفسهام باشه تنها برای تو بشه هستیَم،این سر و جونم فدای تو الهی که من هم باشم جزء سپاه تو نصیبم‌مقام شهادت شه به راه تو بشم خاک پای ابن مهزیار تو توی فتنه ها ،یاور استوار تو دعای ظهورت رو هر لحظه می خونم قبول میشه اعمالم با انتظار تو انت فی قلبی یاصاحب الزمان 🌸 شده ذکر زینب به روی تل بیا مهدی ندای حسینه توی مقتل بیا مهدی صدا میزنه کودکی تشنه بیا مهدی میخونه یه حنجر زیر دشنه بیا مهدی بیا به تن ارباً اربای شهزاده به جسمی که زیر نعل تازه افتاده (بیا منتقم) شد ذکر جدّ تو هر دم تو رو بر سر نی خونده جاده به جاده الساعه العجل یاصاحب الزمان..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
السلام علیک یا بنت رسول الله،السلام علیک یا بنت موسی ابن جعفر یا اخت الرضا یا عمة ولی الله یا اخت ولی الله یا بنت ولی الله اشفعی لی فی الجنة بریم کنار حرم فاطمه معصومه ،امام صادق علیه السلام فرمود هر کی میخواد ما اهل بیت و زیارت کنه ،قم ،فاطمه معصومه رو زیارت کنه ،خیلی مقام داره همه از درکش عاجزند، ای عمه ی بزرگوار امام زمان دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم 2 محتضر، خسته، از این بی کسی ایامم ازهمان کودکی ام روزی من هجران شد چهارده سال هم از وصل پدر ناکامم ▪️چهارده سال بابام رو ندیدم براش خواستگار زیاد میومد ،می فرمود تا بابام رو نبینم .... از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟ شده تسکین به همین نامه کمی آلامم ▪️نامه ی امام رضا براش باقی موند چقدر خوب شد اینجا سروکارم افتاد میهمانِ قم و این سلسله خوش نامم وقتی آمد وارد شهر قم شد بزرگان از علمای قم همه پا برهنه رفتن استقبال بی بی اونقدر براش گل آورده بودن گفتن عمه ی امام خواهر امام دختره امامه... چقدر خوب شد اینجا سروکارم افتاد میهمانِ قم و این سلسله خوش نامم چشم ناپاک نیفتاده سوی محمل من فکر آوارگی زینبو شهر شامم،....آی مردم.. جز سلام،از همه یک بی ادبی نشنیدم سربازار ندادست کسی دشنامم داغها دیدم اگر بی کس و تنها نشدم دست بسته سرهر کوچه تماشا نشدم عزتم را نشکستند خیالت راحت داره با امام رضا حرف میزنه عزتم را نشکستند خیالت راحت داره با امام رضا حرف میزنه عزتم را نشکستند خیالت راحت غیرتم را نشکستند خیالت راحت پر خاکی ننشسته به روی چادر من حرمتم را نشکستند خیالت راحت کسی از بام به پیشانی من سنگ نزد صورتم را نشکستند خیالت راحت مثلِ کوفه وسط خطبه ی من کف نزدند صحبتم را نشکستند خیالت راحت دست بر سینه مودب همه ره وا کردند شوکتم را نشکستند خیالت راحت ▪️برا زینبم همین کارها رو کردن با لگد باز نکردند درِ بیت النور خلوتم را نشکستند خیالت راحت قم کجا شام کجا غربت سادات کجا سرِ بر نیزه و دروازه ساعات کجا حالا آگه میخوای خوب گریه کنی بسم الله... دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند ما که از کوچه فقط خاطره ی بد داریم شود این حادثه تکرار خدارحم کند ▪️سیدها به من اجازه میدن یکی دو جمله بگم.... یک زن و قافله و خنده نامحرم ها بر اسیران گرفتار خدا رحم کند وای وای وای دست انداخت یکی پرده ی محمل را کند جلوی چشم علمدار خدا رحم کند ▪️با هزار خجالت با هزار سرافکندگی عرض میکنم راهشان از گذر برده فروشان افتاد اینهمه چشم خریدار خدا رحم کند ای جانم زینب .... زینب از دور صدا زد نزنیدش با سنگ یک سر و اینهمه آزار خدا رحم کند 🏴🏴🏴 میون اون همه شلوغی چشمم افتاد به سر بریده صدا زد : نیزه داران همه مستند نیفتی پایین 2 حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند زنی از بام صدا زد که کدام است حسین نوبت من شده این بار خدارحم کند حسین ......🍃🍃🍃🍃 حالا روضه بخونم دلهاتون رو ببرم کنار حرم فاطمه معصومه سلام الله علیه،بدن بی بی رو برداشتند میان تابوت ، همه ی قم ، اطراف،سیاه پوشه" آنقدر مردم برا تسلیت گل آوردند پیکر خانم میان تابوت بین گل ها غرق شد کنار قبر آوردند ،آی... شنیدید اون شخص میگه دیدم دو تا سوار اومدن همه کنار رفتن اختیار از همه گرفته شد،این بدن رو میان خاک گذاشتند ای وای ای وای میگم بدن این فاطمه رو روز برداشتن ،بدن این خانم رو خوب تشیع کردن همه گل آورده بودن ،سلمان میگه در خانه ی علی باز شد دیدم یه بدنی رو غریبانه بیرون آوردن حسنین جلو جنازه ،مظلوم عالم سر برهنه پا برهنه دنبال جنازه یه وقت شنیدن یه کسی صدا می زنه مادر مادر اماه ....،کیه داره جانسوز ناله میکنه دختر علی زینبه ،اینجا دنبال تابوت مادر دوید ،اصلا مثل اینکه دویدن شده سهم این خانم  راوی میگه از خیمه ها یه زنی بیرون اومد دودستش رو، رو سر گذاشت فنادا به صوت الحزین ......،یا حسین .....
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم و لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلي العَظيمِ حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى‏ وَنِعْمَ النَّصِیرُ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة سربازای امام زمان با آقا مناجات کنند وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً حالا همه باهم یابن الحسن.... ▪️آقا سلام روضه ی مادر شروع شد(۲) ▪️باران اشک های مکرر شروع شد ▪️آقا اجازه هست بخوانم برایتان ▪️این اتفاق از دم یک در شروع شد ▪️تا ریشه های چادر خاکیِ مادرت ▪️آتش گرفت ، روضه ی معجر شروع شد خود بی بی داره گزارش میکنه فَجَمَعُوا الْحَطَبَ الْجَزَلَ عَلَي بابِنا وَأَتَوْا بِالنَّارِ تا هیزم ها رو آتش زدند فَسَقَطْتُ بِوَجهِى وَ اَنا حٰامِلٌ و النّار تَسعَرُ و تَسفَحُ وجهى یعنی هم آتش صورتم رو سوزاند هم با صورت زمین خوردم... ▪️تا ریشه های چادر خاکیِ مادرت ▪️آتش گرفت ، روضه ی معجر شروع شد ▪️فریاد های مادر پهلو شکسته ات ▪️تا شد فشار در ، دوبرابر ، شروع شد ▪️این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب ▪️بی اختیار گریه ی حیدر شروع شد اسماء میگه من آب میریختم فَلما جَنَّ اللَّیل غَسَّلَها بِماء الجنّة... ملائکه هم دارند بدن رو برمیگردونن... یه وقت دیدم.. فَبَکیٰ ابوالحَسَن..بُکاءًطویلا... تاریکی شب... غسل زیر پیراهن... علی چی دیده... قطعا چیزی ندیده بود... اما وقتی داره دست میکشه و غسل میده.. علی مرد جنگه..زخم های کاری و جنگی رو میشناسه... فقط همین نقل شده تو تاریخ... تا دستم رسید به بازوی ورم کرده.... ▪️وقتی رسیدقصه به اینجای شعر من ▪️ایام خانه داری دختر شروع شد حال این روزای بی بی دو عالم اینه.. بٰاکِیَةَ العَین خانم کمک کن ما هم..رزق گریه داشته باشیم... یعنی نه یه بار نه یه روز... مَا زالَت بَعدَ اَبِیها بٰاکِیَةَ العَین مُحتَرِقَةَ القَلب و یُغشیٰ عَلیها ساعَتاً بَعدَ ساعة... یعنی دم به دم مادرمون از حال میرفت... یه لحظه به هوش اومد... دید علی بالا سرشه.. نمیدونم تو چشمان امیر المومنین چه دید.. فرمود .... ابکِ لِی یٰا اَبالحسن وَابکِ لِلیَتاما علی جان برا من و بچه یتیمام گریه کن... اما ولا تَنسَ قتیل العِدٰاء بِطَفِّ العِراق... امیر المومنینم گریه کرد.. زبان حال علی رو بگم... گفت... ▪️خانم شده پاییز بهار منو تو.. ▪️غم و غصه ست، کنار من و تو.... ▪️برو زهرا ولی کرب و بلا.. ▪️ته گودال، قرار من و تو... حسین.... ===================
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم و لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلي العَظيمِ حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى‏ وَنِعْمَ النَّصِیرُ این تویی حالا اینم منم کنتُ بِئسَ العَبد وَ اَنتَ نِعمَ الرَّب أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ ذُوالجَلالِ وَ الاِکرَام بَدِيعُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ مِنْ جَمِيعِ ظُلْمِي وَجُرْمِي وَ إِسْرافِي عَلَىٰ نَفْسِي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ بخدا اگه همین یه فراز رو بفهمم، دیگه از در خونه ات جایی نمیرم يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ یعنی همیشه دو دستی به بنده ات عطا میکنی يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ صلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَىٰ سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَىٰ فِي هَذِهِ الْعَشِيَّة به حجة بن الحسن الهی العفو.... ◾️آمدم یا رب گدای روسیاهت را ببخش ◾️سائل آلوده و پراشتباهت را ببخش ◾️حضرت غفار، عبد پرگناهت را ببخش ◾️این گدای بی حیا و بی پناهت را ببخش ◾️بر در لطف تو اشک چشم و آه اورده ام ◾️هرچه هستم باز سوی تو پناه آورده ام ◾️ای خدا من سینه ام را غرق ظلمت کرده ام ◾️توبه کردم، توبه بشکستم خیانت کرده ام امشب به خاطر مادر سادات یه نگاه به دلم کن حالم خیلی خرابه ◾️جای خلوت باتو، با غیرتو خلوت کرده ام ◾️من به عصیان و گناه خویش عادت کرده ام ◾️میکنم اقرار یا رب که تو خوب و من بدم ◾️باامیدی بر سر ابن سفره امشب امدم ◾️نیست این گر حال اشک و حال گریه حال من ◾️سنگ عصیان بارها زخمی نموده بال من ◾️غرق غفلت ها گذشته روز و ماه و سال من ◾️یا کریم الصفح ، رحمی تو بر احوال من ◾️این شب جمعه بگیر از لطف دست این گدا ◾️عفو کن یا رب به حق چادر زهرا مرا اومد خونه همینکه فهمید تو خونه چیزی برا خوردن نیست، چقدر علی خجالت کشید اما مگه تا فاطمه زنده هست میزاره علی خجالت بکشه، علی جان چادرم رو ببر نزد زید یهودی گرو بزار، اصلا تصورشم برا ما محاله، علی چادر خانمش رو آورد، زید یهودی یه نگاه کرد، دید دوازده تا وصله داره، اما تا فرمود این چادر فاطمه است، آنچه که میخواست زید یهودی بهش گرو داد، سه کیلو جو گرفت اومد خونه، خانومش آرد کرد، نان پخت، آخر شب زید یهودی چادر گرو گرفته از علی رو برد خونه، چیزی نگذشت خانومش دید خونه اش نورانی شده چیه تو این صندوق ... علی چادر خانومش رو گرو گذاشته، نوشتن همون شب هشتاد یهودی مسلمان شدند، اومدن در خونه امیرالمومنین شهادتین رو بر زبان جاری کردند (۱) به نور چادر وصله دار فاطمه هشتاد یهودی مسلمان شدند اما به نوری که از سر بریده ی ابی عبدالله از تنور خانه خولی.... ◾️چادر زهرا به دادم روز محشر میرسد فرمود یه سرچادر توی بهشت دست فاطمه ی منه یه سر چادر هم روی صراط پهنه، ندا میاد : یٰا اَیُّهَا المُحِبُّون لِفٰاطِمَة، تَعَلَّقُوا بِأَهْدَابِ مِرْطِ فَاطِمَةَ (۲) ◾️چادر زهرا به دادم روز محشر میرسد ببین یه ذره با صدا بلند خوندیم اذیت شدیم نه سینه ات شکافته شده نه لگد خوردی من نمیدونم چجوری فریاد زد : خَلُّوا عَن اِبن عَمِّی (۳) خانمی که نفس به سختی میکشید برا علی داد میزد رها کنید علی رو تا حالا یه نامحرم صدای این خانم رو نشنیده، بخدا یه نامحرم هم صدای زینبش رو نشنیده بود اما کربلا کار به جایی رسید دیدن داره داد میزنه هی میگه واحُسَینٰاه 📚منابع: ۱. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 537 – 538 ۲. بحار الأنوار ج ۱۷، ص ۲۳۹ ۳. همان، ج ۲۸، ص ۲۰۶ ====================
چیزی از فاطمه نمونده بوده واااااااااای مادرم مادرم مادرم مادرم ⬅️فکر کردم رو به بهبودیست حال خانومم امروز خودش پا شد، همه ی کارارو انجام داد خودش شروع کرد به آب و جارو کردن خونه موهای بچه ها رو دونه دونه شونه کرده اما شونه زدن گیسوان حسین فرق داره 😭😭😭😭 من با وضو موی تو را… 😭😭😭 💠فکر کردم رو به بهبودیست حال خانومم 💠ناگهان دیدم که تو داری وصیت میکنی یکی دوتا از وصیتای خانومو بگم ها؟؟… ♥️… ✅شبونه غسل و کفنم کن ✅عبای کُهنتو تنم کن ✅بدجوریه مادریه بچم ✅فکری به حال حسنم کن 😭😭😭 یه چیزایی پسرم میدونه بقیه نمیدونن دونه دونه بگم… ♥️ ⬅️جونم رسیده دیگه بر لب ⬅️یه خواهشی میکنم امشب ⬅️با داداشت حسن، مرتب ⬅️حواستون باشه به زینب 😭😭 تا روزیکه یه نگاه کرد گفت سالار زینب… 🔘تنها، شدم میان جمع نامحرم 🔘نظر نما به قامتم یک دم 🔘که جان من به لب رسیده 😭😭 اصلا درستشم همینه هی میری مدینه هی میری کربلا 🔶ناگهان دیدم که تو داری وصیت میکنی ☑️خانومم، پشت و پناه علی، همه سپاه علی دار و ندار علی،،، فاطمه جانم 🔵زینب از عجل وفاتی گفتنت تب کرده است بچه ها رو جمع کرد گفت برید وضو بگیرید، مادر میخواد براتون دعا کنه با چه امیدی اومدن نشستن کنار بستر مادر دستای کوچولوشونو بالا آوردن یهو یه جمله ای گفت مادر، دلشون ریخت اللهم عجّل وفاتی سریعاً خدا دیگه مرگ منو برسون 🟩 زینب از عجل وفاتی گفتنت، تب کرده است 🟩این دعاها چیست پیش بچه هایت میکنی?? زینب داره میمیره حسین داره میمیره حسن داره جون میده ☑️میگن بعد اینکه مصیبتی به کسی وارد شده، اونیکه داره گریه میکنه ناله میزنه رهاش کنید ☑️حواستون به اونی باشه که گریه نمیکنه بغض میگیرتش شاید دق کنه ☑️دیدید یه بزرگتر خونواده،،، فرزند ارشد خودشو کنترل میکنه که کوچیکترا عنان از دست ندن امام حسن مگه تو چی دیدی????? 😭😭😭😭😭 ✔️گفت قول دادم،،، به مادرم قول دادم چیزی نگم یکیشو بگم ها؟؟… 🟠ای کاش، خاک زبون وا میکرد 🟠کوچه، رازشو افشا میکرد 🟠حس بدی که داره این راه، چیه? 🟠هول و هراس این گذرگاه چیه?? 🟠گرفتگیه صورت ماه چیه?? 🟠قصه این کوچه ی غمبارو کی میدونه?? 🟠علت این خون رو دیوارو کی میدونه?? 😭😭😭😭 🟣هر چی مادر عقب تر میرفت 🟣نامرد، به سمت مادر میرفت 🟣حیا نکرد و بی هوا زد چرا?? 🟣لجش در اومد و با پا زد چرا?? 🟣سیلی به ناموس خدا زد چرا?? 🔵شکستن غرور بانو رو حسن دیده 🔵کبودیه گوشه ی ابرو رو حسن دیده 🟢تنگ غروبه تنگ غروبه 🟢از کوچه تا خونه حسن سینه میکوبه 🟢ای قد خمیده ای قد خمیده 🟢تو زیر دست و پا منم رنگم پریده 🟢آتیش به قلبم میزنه تا از فدک دم میزنه 🟢ببین چجوری بی حیا سیلی محکم میزنه 😭😭😭 🟢این دعاها چیست پیش بچه هایت میکنی?? 🟤هرچه میخواهی بگو ، اما حلالم کن نگو 🟤من خجالت میکشم اینگونه صحبت میکنی تو باید حلالم کنی ۹سال تو خونه ی من، با همه ی سختیا کنار اومدی حالا لحظه ی آخر داری آتیش به قلبم میزنی میگی حلالم کن… 😭😭 🔆خانه داری میکنی، دستاس خونی میشود 🔆با چه اوضاعی به ما لطف و محبت میکنی 🔆نان بپز، باشد ولی دیگر چرا پای تنور 🔆از سَری خاکستری، ذکر مصیبت میکنی ☑️زن خولی میگه بین چنتا زن، یه خانوم قامت خمیده ای سر بریده ای رو بغل گرفته ❤️‍🔥یمّاه یمّاه یمّاه یمّاه یمّاه ❇️فکر دوری از حسینت را نکن، میبینیَش ❇️قتلگاهش را تو قبل از ما زیارت میکنی ❇️خوشی ز عمر ندیده، صنوبری که خمیده ❇️قرار بعدیه ما، قتلگاه دم غروب کنار رأس بریده 💔… حسن خودشو انداخت رو سینه ی مادر کلمینی کلمینی مادر.. 😭😭😭 ارباب من و شما، صورت کف پای مادر گذاشت اینجا کف پای مادر به صورت ارباب خورده اما تو گودال… 🔷پا پس نمیکشه… همه رفتن ولی شمر که دست نمیکشه 🔷زینب رسید و گفت… مادر بیا ببین دیگه نفس نمیکشه 🔷تاختن… اونا که مُلک ری باختن بدجوری با همدیگه ساختن ♻️زیر و رو شدی پشت و رو شدی ♻️چجوری با مادرت روبرو شدی ♻️بی هوا زدن با عصا زدن ♻️جلو خواهر تو با کف پا زدن 😭السلام علی المرمل بالدما 😭السلام علی المقطع الاعضا 😭السلام علی من نحره منحور 😭السلام علی من صدره مکثور استخونای سینشو شکستن 😭😭😭😭😭😭 ♥️ حاج عباس طهماسب پور ⬅️
. بدن فاطمه (س) هم شب دفن شد. بدن علی (ع) هم شب دفن شد بدن حسین (ع) هم شب دفن شد امّا اینها علّتش با یکدیگر فرق می کند و امّا زهرا (س) که می فرمود: راضی نیستم آنها که آزارم کردند دنبال جنازه ام بیایند. امّا علی از ترس خوارِج دیوانۀ متعصّب بود که می ترسید جسارت کنند فلذا وصیّت کرده بود جنازه اش شب دفن شود. امّا حسین (ع) از ترسِ عبیدالله بود که شب به خاک، سپرده شد. جنازۀ مبارک امام در روز عاشورا روی زمین افتاد. روز دوازدهم بود. موقع عصر که زنهای بنی اسد آمدند به مردها گفتند: آهای مردها! این بدن پسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است که روی خاک افتاده اگر شما نمی روید جنازه را دفن کنید، ما می رویم. مردها گفتند: ما می رویم. قرار شد شب بروند؛ زیرا از عبیدالله می ترسیدند. فلذا سر جادّه کوفه یک دیده بان گذاشتند، خودشان برای برداشتن بدنها آمدند. امّا آمدند بدن حسین (ع) را بردارند، دیدند نمی توانند چرا که بدن قطعه قطعه است. آمدند بدن ابوالفضل علیه السلام را بردارند از بس ضربه خورده بود نتوانستند. آمدند بدن شهدا را بردارند دیدند صحابی را از هاشمی نمی شناسد افراد را تمیز نمی دهند همین طور متحیّر مانده بودند که یک وقت نگهبان آمد. شب سیزدهم ماه است؛ بیابان در پرتوی نورِ ماه روشن است. نگهبان دوید، خطاب به افراد گفت: بروید! بروید! بروید! یک نفر از کوفه دارد می آید اینها خیال کردند مأمور عبیدالله است، رفتند عقب دیدند، آن یک نفر آمد و رفت داخل گودال قتلگاه، کنار بدنِ ابی عبدالله ع، یک کمی نزدیک آمدند، دیدند گریه می کند. بعد فهمیدند دوست است از جا حرکت کرد فرمود: شما چه کسی هستید؟ گفتند: از طایفۀ بنی اسد هستیم. فرمود: چرا آمدید؟ -آمدیم بدنها را دفن کنیم؛ -چرا دفن نکردید؟ -نمی شناختیم؛ -فرمود: بیائید، من می شناسم. بدنها را جدا کرد یک قبر کَند، تمام بنی هاشم را در کنار آن دفن کرد. بعد آمد. بنی اسد گفتند: کنار گودال قتلگاه آمد، دستش را، زیر بدن مبارک برد و فرمود:(بِسمِ الله وَ بِالله وَ فی سَبیلِ الله وَ عَلی مِلَّةِ رَسُولِ الله)بدن را از داخل گودال درآورد و رفت داخل قبر، بدن را در قبر خواباند. بنی اسد نگاه می کردند. دیدند، آقا خم شد و لبان مبارکش را به گلوی بُریده ابی عبدالله علیه السلام و صورتش را نیز به گلو گذارد. (فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلی نَحرِهِ الشّریف. )-[1]صورتش را به گلو گذارد. دیدند چیزی می گوید، وقتی گوش کردند دیدند می گوید: بابا! (اَبَتاه! إنَّ الدُّنیا مِن بَعدِکَ مُظلِمَه و الآخرة بِنُورِ وَجهِکَ مُشرِقَة. )[2]
چنان مسمار در قلبم فرو رفت که محسن گفت مادر سینه ام سوخت ریختن تو خونه ام با داد و بیداد این اولین باره دیدم فاطمه افتاد اون نانجیبه بی‌شرف پست سر زنو بچه من میزنه فریاد *ناله داری بگم..* اومد زد چه جور بگم چقدر زد بگم چه دیدم که مو سفیدم چقدر تو کوچه‌ها همراه مادرم دویدم چهره‌ی زردم دستای سردم روی خاک دنبال گوشواره بودم، پیدا نکردم واااای غرور واسم نذاشتن جلو من جلو من رو چادرش هی پا میذاشتن * امام باقر فرمود یه جوری زده بود تو صورت مادرم سفیدی چشمش سیاه شد..* اومدم کمک کنم بهش نذاشتن دیگه پا نشد یه جوری مادرمو زدن که مثل قبلنا پا نشد ضربه پا زدن مادرم مشغول صحبت بود که اینا، بی هوا زدن یه جوری زد بازوم شکست نعره می کشید قنفذ مست می‌گفت بزن فاطمه رو با هر چی که هست * سیدا گوش می‌گیرن بگم..* تازیونه چرخید توی دست رو ابرو نشست ابروی مادرم شکست نشد که پا شه بغض تو صداشه دل مادرم به این خوش بود که یک مرد باهاشه صدام پیچیدش تو کل شهرو یه نفر کمک کنه مغیره کشتش مادرم رو وااااااای می‌دونست پا به ماهه *صدا زدن علی جان تو برو مسجد بچه‌هارم آماده کرد فرستاد سمت مسجد آره والا بچه نباید جون دادن پدر و مادر رو ببینه..* تا که جارو بزند پا شد و بازو را بست به روی دست خودش دسته ی جارو را بست بین جارو زدنش بازویش از کار افتاد تا نگاهش به نوک تیزی مسمار این میخ محسنمو ازم گرفت گریه کنید مادر ما بی‌گناه بود گریه کنید مادر ما پا به ماه بود * تو مقتل اومده عین عبارته "تُدیرُ طَرفاً خَفیّاً الی رَحلِکَ و بیتِکَ" میگه دیدن سیدالشهدا با گوشه‌ی چشمش داره نگاه میکنه، سکینه داره صدا می‌زنه.. گرفتی چرا گفت: ای استخوان شکسته حیدر.."فرفسه برجله" ,برید مقتلو بخونید یعنی لگدی که به سینه بخوره میگن "فرفسه"..یه جا دیگه تو گودالم اومده نوشتن جوری به سینه‌ی سیدالشهدا لگد زدن آقای ما با صورت به زمین خورد روی این صورت زرد و زار پاتو نذار پاتو نذار پاتو نذار به گلوی پاره با فشار پاتو نذار «حسین جان، آقا » *هزار و‌ چهارصد ساله میگن که خواهرش رفته تو گودال نیزه شکسته ها رو کنار زده شمشیر شکسته ها رو کنار زده..یه سئوال کسی مگه با نیزه شکسته جنگ می ره؟ کسی مگه با شمشیر شکسته جنگ می ره ؟پس چرا میگن نیزه شکسته‌ها رو شمشیر شکسته‌ها را..؟* نگام به سمت علقمه کجاست برادرم ببینه دست به دست داره می گرده معجرم منو زدن اباالفضل اباالفضل اباالفضل صد نفری زدن اباالفضل اباالفضل اباالفضل گفت عمه! عمه! یه پارچه بده سرمو بپوشونم اینا نامحرمن.. عمه نزدیک بود امشب کنیز خانه ای باشم *یه ضربه تو سینه ی زهرا زدن من خودمم فکر می کردم پشت در زده دیدم تو مقرّم نوشته یه نگاه کرد اینور کوچه دید هیچ خبری نیست. یه نگاه کرد اینور کوچه دید هیچ خبری نیست. زهرا که افتاد رو زمین من نمی گم مُقَرَم میگه اینقده با پا زد.."فرفسه برجله" یعنی خورده تو سینه اش.. تو گودال زدن تو سینه ی ابی عبدالله اما من یه جور دیگه می گم دختر علی دوید تو گودال گفت: دختر علی برگرد اینجا دعوا مردونه اس.. گفت: زندگیم‌ زیر زانواته کجا برگردم؟ عبارت اینه ..شمر یه نیزه برداشت گفت برمی گردی یا نه؟ گفت: زندگیم زیر زانواته یه نیزه زد تخت سینه ی زینب ..* «یا رحمت الله الواسعه و یا باب نجات الامه یا مظلوم حسین» @navaye_asheghaan
کانال متن روضه مجمع الذاکرین.mp3
زمان: حجم: 1.21M
دل شد بی قرار باز از انتظار کی میای دیگه تنها یادگار تنها یادگاری که نور حیدری داری تنها یادگاری که حق سروری داری تنها یادگاری که وجه کوثری داری بیا که عالم بی تو دلگیره جوون عاشقت پیره برا تو روضه می گیره مددی یا اباصالح..... 〰〰〰〰〰 عمرم شد تباه کردم اشتباه امیدم شده غفران گناه غفران گناهی که شد بهونه ی دوری غفران گناهی که شد دلیل مهجوری غفران گناهی که شد گواه مستوری بیا ببین این دیده ی خونم همیشه غرق بارونم تویی درمون وسامونم مددی یا اباصالح.... 〰〰〰〰〰 ای آخر امام نور مستدام کی میشه آقا وقت انتقام وقت انتقام سر بشکسته ی مولا وقت انتقام گل شش ماهه ی زهرا وقت انتقام حسین آن کشته ی صحرا بیا به حق غربت حیدر به حق ناله ی اکبر به حق گریه ی اصغر مددی یااباصالح... 📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) @navaye_asheghaan
▪️یابن الحسن فدای تو دیده ی ترت ▪️خون جای اشک می چکد از چشم اطهرت ▪️داغی نشسته بر جگر داغدار تو ▪️در خون نشسته است دل دردپرورت ▪️بهر تسلی دل دردآشنای تو ▪️صف بسته اند خیل ملک در برابرت آقا جان ▪️مارا شریک درد و غم خود حساب کن ▪️ما دل شکسته ایم ز احوال مضطرت ▪️دلتنگ سامرای تو هستیم چون نسیم ▪️مارا ببر به دیدن گلزار پرپرت ▪️قربان آن امام که در آخرین نفس ▪️سیراب گشته است ز دست مطهرت مثل امروزی غلام امام عسکری میگه حضرت فرمود اون ظرف دارو رو بیار من بنوشم ظرف دوا رو آوردم دیدم دستان مبارکش داره میلرزه لب و دندانش داره میلرزه نمی تونه بنوشه فرمود برو توی اون حجره ، یه آقا زاده ای مثل ماه شب چهارده می درخشه بگو بیاد اومدم دیدم توی اون حجره یه آقا زاده ی پنج ساله ، مشغول عبادته پیغام پدر رو دادم تا این آقا زاده آمد دیدم امام عسکری فرمود یا سید أَهْلَ بَیْتِه ای بزرگ اهل بیت إسْقِنِی المَاء یعنی تشنه لبم آبم بنوشان فَإنِّی ذَاهِبٌ إلیٰ رَبّی میدونم دلت کجاست اینجا هم آقا زاده ای آمد پدر تشنه لب و مسمومش رو سیراب کرد درستش هم همینه از آداب احتضار یکیش همینه بالا سر محتضر که رسیدی ، تشنگیش رو رفع کن، سیرابش کن اما لٰایَوم کیَومِکَ یٰا ابا عَبدِالله من یه آقایی رو می شناسم کربلا هرچه صدا زد ای مردم جگرم داره میسوزه نه تنها آبش ندادند بلکه فِرقَةٌ بِالسُّیوف شمشیر زنا محاصره اش کردند فِرقَةٌ بِالرِّمٰاح نیزه دارها هم اومدند فِرقَةٌ بِالنّبال و الحَجٰارَة سنگ انداز ها و تیراندازها محاصره اش کردند هرکی با هرچی دستش بود پسر فاطمه رو میزد این دهانت رو خوشبو کن ناله بزن یا حسین....
(ع) آقا سلام بر تو و بر سامرای تو زانوی غم گرفته دلم در عزای تو آقا سلام بر تو و بر پاره ی تَنَت یعنی نشسته یوسف زهرا به ماتمت رفتی و با غمت دل مهدی شکسته است گَرد فِراق تو به رُخ او نشسته است با ما بگو که با جگر اطهرت چه کرد ؟ زهر جفای دشمن دون با تنت چه کرد از یادمان نرفته شکستند حُرمتت ویران نموده دشمن تو صحن و تُربتت مسموم زهر کین شدی آقا وُ پَر زدی با رفتنت به قلب پسر هم شرر زدی شکر خدا سر از تن پاکت جدا نشد بر خاک سامرا بدن تو رها نشد شکر خدا سَرَت به روی نیزها نرفت خنجر به زیر حنجرِ پاک شما نرفت آقا سلام بر تو و لب های تشنه ات ( یاد حسین می دَمَد از نای تشنه ات ) ✍️ @navaye_asheghaan
(ع) آقا سلام بر تو و بر سامرای تو زانوی غم گرفته دلم در عزای تو آقا سلام بر تو و بر پاره ی تَنَت یعنی نشسته یوسف زهرا به ماتمت رفتی و با غمت دل مهدی شکسته است گَرد فِراق تو به رُخ او نشسته است با ما بگو که با جگر اطهرت چه کرد ؟ زهر جفای دشمن دون با تنت چه کرد از یادمان نرفته شکستند حُرمتت ویران نموده دشمن تو صحن و تُربتت مسموم زهر کین شدی آقا وُ پَر زدی با رفتنت به قلب پسر هم شرر زدی شکر خدا سر از تن پاکت جدا نشد بر خاک سامرا بدن تو رها نشد شکر خدا سَرَت به روی نیزها نرفت خنجر به زیر حنجرِ پاک شما نرفت آقا سلام بر تو و لب های تشنه ات ( یاد حسین می دَمَد از نای تشنه ات ) ✍️ @navaye_asheghaan