یا رسول االه3
ـگلها به گلزار میخونند
دلبر و دلدار میخونند
دلهای بیمار میخوند
دو چشمونِ تار میخونند
جمعِ گرفتار میخونند
تو را مدد کار میخونند
تو سختیها یار میخونند2
یا رسول الله 3
معشوق عاشقا کیه؟
با همه آشنا کیه؟
دردِ ما رو دو کیه؟
خاتم الانبیاء کیه؟
حضرت مصطفی کیه؟
یا رسول الله 3
عسل عسل نگاهش
گلشنه روی ماهش
داره فلک میریزه
گلاب و گل به راهش
از کوه دل بر اومد
عمرِ بدی سر اومد
مفسّرِ جملهی
الله اکبر اومد
یا رسول الله3
مکه گشوده سینه
مجنونشه مدینه
میگن به هم عاشقا
اوّل عشق همینه
یه دنیا نور خدایش
ریخته به پیش پایش
میترسه هر چی کافر
با رعدِ هر صدایش3
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلحشور(عیدمبعث).mp3
6.19M
🌺 #عید_مبعث
💐لا اله الا الله
💐محمد رسول الله
💐علی ولی الله
🎙 #مهدی_سلحشور
متن این رو میخواستم بی زحمت
🌹#عید_مبعث
🌹سبک :کربلا میخوام ابوالفضل
🌹#ترکی
💫💫💫💫💫💫💫
مژده ای محبان گلوب گنه بعثت رسول اکرم
اولدی تاج عزوشرف بوگون قسمت رسول اکرم
آقالارآقاسیدی زهرانون آتاسیدی
💫💫💫💫💫💫
آنداولا خداوند اکبره عزت وشرفده تکدی
بذرمهرین آلله اوزی اونون قلب ماسواده اکدی
درگهینه نوکرلیگه گلن فوج اعظم ملکدی
کائناته واجب اولوبدی چون خدمت رسول اکرم
آقالارآقاسیدی زهرانون آتاسیدی
💫💫💫💫💫💫💫
گل وجودی اول حضرتین اولوب زینت زمین وافلاک
هم اوزودوهم جانشین لری عیب ونقص ورجسیدن پاک
دمبدم صراحتله هی دیورعالمه حدیث لولاک
اولدی خلقت عالمه سبب خلقت رسول اکرم
آقالارآقاسیدی زهرانون آتاسیدی
💫💫💫💫💫💫
جبرئیله امرایلدی اوزی عرشیده خدای سرمد
لایق وبرازنددی اولا رهنماجهانه احمد
اندی عرشیدن جبرئیل دئدی اقرباسم یامحمد
اولدی حدن آرتیق اوحینیده حیرت رسول اکرم
آقالارآقاسیدی زهرانون آتاسیدی
💫💫💫💫💫💫💫
جبرئیل دئدی حبذاکه سن عبدپاک کبریاسن
حیرته دوشوب اولمامضطرب کائناته رهنماسن
عزت وجلالوه جان فدابنده ی خدانماسن
حیرته سلیمانلاری سالوب شوکت رسول اکرم
آقالارآقاسیدی زهرانون بالاسیدی
💫💫💫💫💫💫💫
طبعمون دوشوب لکنته بوگون بنده دوشمین زبانی
لنگ اولوب کمیت بیانمون ساکت اولمیان بیانی
قالمیشام نجه وصف ائدم سیزه عزوجاه مصطفانی
دولدوروبدی ارض وسمانی چون شهرت رسول اکرم
آقالارآقاسیدی زهرانون بالاسیدی
💫💫💫💫💫💫
بیلمورم ننوعی یازام اونون اول مقام اعظمیندن
عرشین اهلی هی فخریله ئوپرخاک پاک مقدمیندن
حضرت مسیحین دمی یقین آیریلوب اونون دمیندن
خاکیه چتین ایشدی ایلیه مدحت رسول اکرم
آقالارآقاسیدی زهرانون بالاسیدی
#خروج_از_مدینه
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
#محمدحسین_بهجت_تبریزی
@navaye_asheghaan
#خروج_از_مدینه
سر پر نشئه ی ما شیشه ی پُر باده ی توست
این هم از لطف تو و حسن خدا داده ی تو ست
گردن جام نوشتند گناهی که مراست
این هم از خاصیت ساغر آماده ی توست
مست و طناز، سر معرکه باز آمده ای
خون مگر مانده که با تیغ فراز آمده ای
وصف قد تو محالی است که من می دانم
سرو، پیش تو نهالی است که من می دانم
ختم بر خیر شود گردن آهوی نظر
ابرویت تیغ قتالی ست که من می دانم
پدر خاک چو گفتند به داماد رسول
نه فلک چرخ سفالی ست که من می دانم
آن که در مهد، تو را خواند ز آیاتی چند
بعد از این نیز شود بر سر دوش تو بلند
هر کجا هست دم از شیر خدا باید زد
چون به دخت تو جلالی است که من می دانم
غرض از هر دو جهان قامت بالای تو بود
غرض از خلق علی، خلقت زهرای تو بود
دشمن شیر خدا نیز به پاکی برسد
گر مطهر شود از آب مضاعف نَجسی
یا بزن با دم خود یا به دم تیغ علی
یسَّرَ الله طریقا بِکَ یا ملتَمَسی
تو نبوغ ازلی، طیف خلایق ماتت
انبیا کاسه به دستان صف خیراتت
امرت از روز ازل بر همگان واجب شد
پاسدار حرمت شخص ابوطالب شد
با علی غار برو، با دگری غار مرو
محرم خَشیتِ الله مکن ترسا را
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
که نبی شد پسر آمنه، ماه عربی
بعثتی کرد که ابلیس طمع کرد به عفو
رحمتی کرد که خاموش شود هر غضبی
بعثتی نیز رسول غم یحیی دارد
جای حیدر شده همراه بر او زِینِ اَبی
خوش رَوی ای پسر فاطمه اما به خدا
طاقت زینب تو نیست کمی بی ادبی
ترسم این بار اگر گوش به خواهر ندهی
خون کند چوب یزیدی ز تو دندان و لبی
چون که جان می دهد امروز ز تب کردن تو
چه کند زینب تو با سر دور از تن تو
#محمد_سهرابی
@navaye_asheghaan
نسیمی جانفزا می آید
بوی کرببلا می آید
واویلا واویلا واویلا
کاروانی به راه افتاده- مادری ناله ها سرداده
شد حسین راهیِ کربلا
واویلا واویلا واویلا
نسیمی جانفزا....
آمده بدرقه یک مادر-می زند شانه مویِ اکبر
کن تماشا به چشمان تر
وداعِ اکبر ولیلا را
واویلا واویلا واویلا
می کند گریه ام البنبن-گوید عباس من دلغمین
همه حرفم به تو باشد این
جان تو جانِ پورِ زهرا
واویلا واویلا واویلا
بِکِش ناز همه دخترها-جان ِ تو جانِ این خواهرها
نشکند غرور معجرها
لحظة بی کسی در صحرا
واویلا واویلا واویلا
دورِ گهوارة اصغر باش-دائما دورِ این مادر باش
فکرِ این رباب مضطر باش
پرنگهداری تو مشکش را
واویلا واویلا واویلا
شب جمعه شد وغوغا شد- روضه خوانِ حرم زهرا شد
واویلا واویلا واویلا
مادرت روضه بر پا کرده-برایت ظرفِ آب آورده
کرده با گریه محشر بر پا
واویلا واویلا واویلا
بُنَی بُنَی جان من-دورِ تو حلقه میزد دشمن
وای از آن غارت پیراهن
بر سر جسم تو شد دعوا
واویلا واویلا واویلا
رویِ نیزه سرت را بردند-باکتک خواهرت را بردند
معجر دخترت را بردند
وای از آن غروب عاشورا
واویلا واویلا واویلا
#قاسم_نعمتی
@navaye_asheghaan
دیوونه مهدی شدم دلبر دیگر ندارم * یه دل دارم عشقی به جز دیدن دلبر ندارم
در دل من هستی و من غیر تو دلبر ندارم * یک نفس ای دلبر من من ز تو دل برندارم
گُل بهشت رنگ و صفای گُل ما رو نداره * خال سیاه خوشگلش دل ز دو عالم می بره
عاشق دلبر شده ام درسم و از بر شده ام * دل چو به دلبر داده ام دلبر دلبر شده ام
زلف سیات روز منو تیره تر از شب می کنه * دل روز و شب در غم تو ناله یارب می کنه
کِی باشه در کنار من باشی و من کنار تو * قرار من باشی و من عاشق بی قرار تو
اگر بدونم که کجاست عزیز من خونه تو * جون می زارم تا ببینم نگاه مستونه تو
عمریه مجنون توأم بی سر و سامون توأم * مست و پریشون سر زلف پریشون توأم
مُردم از انتظار تو امروز و فردا می کنی *** یه روز می آد که کشته منو تماشا می کنی
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج
تو صاحبش شدی و هی زمان ادامه دار شد
نیامدی و روز و شب جهان ادامه دار شد
نشست تیر پشت تیر روی پلکهایت و
در ابروان نافذت کمان ادامه دار شد
پس از عبور از نهاد سیزده نفر فقط
به جسم تو که کوچ کرد جان ادامه دار شد
تمام گشت باخدا و با نبی اگر،ولی
به واژه ی علی رسید اذان ادامه دار شد
فقط به این دلیل که به وقت دردها تو را
صدا زدیم،بی گمان دهان ادامه دار شد
برای امتحان هرکسی زمان معین است
برای تو همیشه امتحان ادامه دار شد
صغیر بود غیبتت ضرر به شیعیان رسید
کبیر گشت غیبت و زیان ادامه دار شد
مهدی رحیمی زمستان
#امام_زمان_عج
تو یار باشی،داغ هجران درد دارد
سر؛در فراق رویت ای جان،درد دارد
یک عمر نوکر بودن،آقا را ندیدن
ای باطن قرآن به قرآن درد دارد
گُم کردن تو ای بهار آرزوها
بسیار در فصل زمستان درد دارد
از فرط تنهایی در این سرما کِرِختیم
آغوش تو باز است و حِرمان،درد دارد
ای خوش بحال آنکه بعد از غفلت از تو
در خلوتش با خویش،وجدان درد دارد
از جرم ما بگذر خطا دیدی ندیدی
خوبم كن ای جان گرچه درمان،درد دارد
باید زلیخا بود تا حس کرد بی جُرم
یوسف که باشد کنج زندان درد دارد
تو یازده قرن است هر آن لمس کردی
چشمی که دائم هست گریان،درد دارد
قلبت نه تنها در مُحرّم،دوره ی سال
در سوگ سالار شهیدان درد دارد
تاوان جنگ بدر و خیبر را گرفتن
از حلق یک مظلومِ عطشان درد دارد
در آفتاب داغ و روی ریگ صحرا
افتادن يك جسم عریان درد دارد
می گفت زینب با چه حالی بر سر تل
نامرد،جانم را نگردان درد دارد
محمد قاسمی
@navaye_asheghaan
نوحه خروج قافله ی سیدالشهدا علیه السلام از مدینة النبي
مدینه امامت کجا میرود
گمانم سوی کربلا میرود
شبانه به همراه اهل و عیال
به انجام اعمالِ حجّ وصال
به اشک و به سوز و نوا می رود
گمانم سوی کربلا می رود
مدینه امامت کجا میرود
گمانم سوی کربلا میرود...
رُخش همچنان مِهر و مَهپاره است
علی اصغرش بین گهواره است
به همراه او تا مِنا میرود
گمانم سوی کربلا می رود
مدینه امامت کجا میرود
گمانم سوی کربلا میرود
رود سوی وعده گهش با خدا
سرش میرود بر روی نیزه ها
به اِحیای امرِ خدا میرود
گمانم سوی کربلا می رود
مدینه امامت کجا میرود
گمانم سوی کربلا میرود
#خروج_قافله_از_مدینه
#خروج_کاروان_از_مدینه
@navaye_asheghaan
نوحه خروج قافله ی سیدالشهدا علیه السلام از مدینة النبي(زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با امام حسین علیه السلام)
قافله رفت از شهر پیغمبر
ناله خیزد از مرقد مادر
نور عین من ای حسین من...
می روی مادر سوی قربانگاه
می کشم من از غربت تو آه
نور عین من ای حسین من...
حق نگهدارت ای گل زهرا
وعده ی ما در عصر عاشورا
نور عین من ای حسین من...
بین آن گودال ای همه هستم
غم مخور آنجا پیش تو هستم
نور عین من ای حسین من...
میشوی بی سر ای حسین من
بشکند دست شمرِ ذی الجوشن
نور عین من ای حسین من...
#خروج_قافله_از_مدینه
#خروج_کاروان_از_مدینه
@navaye_asheghaan
نوحه خروج قافله ی سیدالشهدا علیه السلام از مدینة النبي
حسین رود از شهر پیمبر
به عزم دیدار حیّ داور؛ با دیده ی تر
آه؛ رود به ناله؛ با یک سه ساله؛ به کرببلا
آه؛ آه و واویلا...
آخر چرا رفته در دل شب
با اهل بیت و رباب و زینب، در آن دل شب
با عباس و اکبر؛ قاسم و جعفر؛ رود نینوا
آه؛ آه و واویلا...
کرده وداع با یاس شهیده
زهرای دلخونِ قد خمیده؛ آن نور دیده
آه؛ مادر غمخوار؛ خدا نگهدار؛ تا به عاشورا
آه؛ آه و واویلا...
#خروج_قافله_از_مدینه
#خروج_کاروان_از_مدینه
@navaye_asheghaan
#حرکت_کاروان_امام_حسین
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند پشت پای آن ها
چشمان جبرائیل حتی گریه می کرد
پائین پای ناقه مریم گریه می کرد
دورِ سر گهواره عیسی گریه می کرد
این است آن داغ عظیمی که برایش
حتّی میان تشت یحیی گریه می کرد
این است زینب بانویی که زیر پایش
زانوی لرزه دار سقا گریه می کرد
بوسید اکبر دست های مادرش را
در زیر چادر، ام لیلا گریه می کرد
بر روی دامن مادری در گوش طفلش
آهسته تا می گفت لالا گریه می کرد
یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه
با گفتن بابا، بابا گریه می کرد
در زیر پای محمل مستوره ی عشق
منزل به منزل ریگ صحرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند عالم سینه می زد
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
@navaye_asheghaan
#حرکت_امام_حسین_از_مدینه
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود شب چرا میرود؟
غریب وطن نیمهشب از وطن
غریبانه پیش خدا میرود
دلِ شب خدا را صدا میزند
چرا ساکت و بیصدا میرود؟
اجل پیش رو، مادرش فاطمه
به دنبال او از قفا میرود
به تعجیل رو در کجا میبرد؟
مگـر سـر بـرای خدا میبرد؟
صدای جرس آه جان بر لب است
جگرسوز چون ناله زینب است
«طرماح» یک لحظه محمل مران!
خدا را که وقت نماز شب است
نفسها همه نالۀ یا حسین
دعاها همه سوز و تاب و تب است
به هر منزلی مرگ چشم انتظار
به هر محملی نغمۀ (یارب) است
شما هم چو مرغ شب ای ناقهها
بنـالیـد بـا زینـب ای ناقـهها
@navaye_asheghaan
.
شعر حدیث کسا
#حدیث_کساء
این حدیث آمد ز زهرای بتول ،
فاطمه صدیقه بنت الرسول ،
روزی آمد خانه ما مصطفی ،
گفت با حالی شبیه التجا ،
ضعف دارم جان بابا دخترم ،
پهن کن بابا عبایی بر سرم ،
آن عبایی را که دارم از یمن ،
آن عبا بر من بکش ای ممتحن ،
گفتمش بابا بلا دور از شما ،
در پناه مهر و الطاف خدا ،
من کشیدم آن عبا بر روی او ،
یک نظر کردم به ماه روی او ،
صورتی زیبا تر از قرص قمر ،
روشن و زیبا نکو تر از سحر ،
ساعتی بگذشت و آمد مجتبی ،
گفت ای مادر سلام و صد دعا ،
گفتمش مادر سلامم بر شما ،
نور چشمم ای عزیز با وفا ،
گفت مادر خانه دارد عطر گل ،
هست بوی جد ما ختم رسل ،
گفتمش ای نور چشمم بوی او ،
آمده در خانه با گیسوی او ،
رفت نزد حضرت خاتم حسن ،
گفت بابا جان فدایت جان و تن ،
گفت بابا صد سلام و صد درود ،
بر شما ای خاتم رب ودود ،
با اجازه رفت در تحت کسا ،
در کنار مصطفی شد مجتبی ،
بعد از آن آمد حسین و با سلام ،
گفت بوی جدم آید بر مشام ،
گفتمش ای نور چشمانم حسین ،
ای عزیز فاطمه ای نور عین ،
جدتان در خانه در زیر کسا ،
آمده امروز شد مهمان ما ،
با اجازه رفت در زیر کسا ،
در کنار مصطفی شد با حیا ،
بعد از آن آمد علی مرتضا ،
گفت زهرا جان سلامم بر شما ،
بوی یار مهربان آید همی ،
بوی جوی مولیان آید همی ،
گفتم او را یار ختمی مرتبت ،
صاحب خُلقِ عظیم و مرتبت ،
آمده مهمان ما بابای من ،
آمده مانند جان در جسم و تن ،
رفت نزد احمد و گفت این سوال ،
چیست رمز و راز این وقت و مجال ،
با اجازه رفت در زیر کسا ،
در کنار مصطفی شد مرتضا ،
بعد از آن رفتم کنار اهل خود ،
تا بجویم با عزیزان وصل خود ،
ما همه بودیم در زیر کسا ،
دست خود برداشت بابا بر دعا ،
گفت یارب اهلبیتم را ببین ،
بهترین خلق خدا روی زمین ،
خونشان با خون پاک من قرین ،
جسم و جان دارند از من با یقین ،
جسمشان را از بدیها دور کن ،
قلبشان را خانه ای از نور کن ،
لطف کن بر خاندانم با کرم ،
تا ابد آباد گردان این حرم ،
دشمن آنها مرا هم دشمن است ،
پیش چشمم جلوه اهریمن است ،
هر که در دل حُبِّشان دارد به جان ،
می شود محبوب من در دو جهان ،
بانگ حق برخاست از عرش برین ،
کای ملائک بشنوید این با یقین ،
هر چه را من آفریدم در جهان ،
این زمین و جمله هفت آسمان ،
کوه و دریا را اگر من ساختم ،
نه فلک را اینچنین پرداختم ،
هر چه زیبائیست در شمس و قمر ،
ظلمتِ شبها و نور در سحر ،
ساختم اینها به عشق مصطفی ،
ساختم با مهر این اهل کسا ،
بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا ،
صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا ،
بانگ حق برخاست زهرا س و پدر ،
معدن ایمان و کان هر گوهر ،
حیدر و فرزند پاکش مجتبی ،
هم حسینِ بنِ علی در کربلا ،
گفت جبرائیل ای رب جلی
میروم من نزد زهرا و علی ،
با اجازه نزد ما زیر کسا
آمد و می خواند ، پیغام خدا
گفت ای پیغمبر عالی مقام ،
می رساند حق به درگاهت سلام ،
هر چه که در کل عالم خلق شد ،
از برای اهل زیر دلق شد ،
گفت از این خانواده تا ابد
دور شد ناپاکی و هر فعل بد ،
جسم و روح خاندانت پاک شد ،
نامشان بر تارک افلاک شد ،
گفت حیدر چیست رمز جمع ما ،
چیست مزد راوی این وضع ما
گفت هر کس نقل کرد این ماجرا ،
در میان دوستان مرتضا
هر غمی دارد خدا شادی کند ،
بر اسیران بانگ آزادی کند
مشکلات جمعشان حل می شود ،
سحر درد و غصه باطل می شود ،
گفت مولا رستگارانیم ما
همچنان گل در بهارانیم ما ،
شیعه با این نقل می گردد سعید
بهتر از این مژدگانی کس ندید
حدیث کسا بصورت شعر
#حدیث_کسا
.
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
@navaye_asheghaan
#حرکت_کاروان_امام_حسین
مدینه! امامت کجا میرود؟
سفر کرده سوی خدا میرود
دلِ شب، غریبانه تنها حسین
نهان از همه چشمها میرود
مدینه! چـه آرامی و ساکـتی
امـام غریبت کجا میرود؟
مدینه! زعباس و ا کبر بپرس
اگر میرود شب، چرا میرود؟
مدیـنه! تماشا کن ایـن قافـله
چه عاشق سوی کربلا میرود
اگر جان بـه بزم بـلا میبرد
علیاصغرش را کجا میبرد؟
فضا محو تاب و تب زینب است
گمانم که وقت نمـاز شب است
همه هـاشمیات، مشغـول ذکر
بیابان پر از نغمۀ «یا رب» است
«طرِمّاح»! محمل به سرعت مران
که بانوی این کاروان زینب است
همه کودکـان را هم امشب مـدام
غریبانـه ذکر خدا بـر لب است
حسین است چون ماه و اطراف او
فروزنـده هفتـاد و دو کوکب است
بیابـان! بـزن نـالهای دلـنشین
که دخت علی گشته محمل نشین
عجب کاروانی، خـدا یـارشان
اجل آیـد از ره بـه دیدارشان
متـاعِ همه گشته خونِ گلـو
خداونـد عالم خریـدارشان
شود حجّشان با شهادت شروع
اسارت بـود آخرِ کـارشان
گواهی دهم در کنـار فرات
بوَد آبشان خون رخسارشان
چو اینان عزیـزان پیغمبرند
مبادا کنی ای فلک خوارشان
قضا را چه امری مقدر شده؟
کـه سقّا پـریشانِ اصغر شده
در این کاروان کودکی شیرخوار
بـه دامـان مادر کشد انتـظار
که روزی در آغوش گرم پدر
کند تشنه لب، جان خود را نثار
بپاشد پدر خون او را به عرش
کند هدیـه بـر ذات پروردگار
در آغوش خون خدا پر زند
بـه دامان زهرا بگیرد قرار
به بابا بگوید که با دست خویش
سپر کن به تیر و به خاکش سپار
بـه سقا بگویید آبش دهـد
ز خون دو بازو، گلابش دهد
به زینب بگویید: با سوز و آه
بوَد کعبهات گودی قتـلگاه
بـه اکبر بـگویید: بـابا کنـد
چگونه به زخم جبینت نگاه؟
بـه زهرا بگویید: از کعب نی
شود پیکر دخترانـت سیـاه
به قاسم بگویید: خون سرت
خضابِ رُخَت می شود بیگناه
به طفلان بگویید: در زیر خاک
بیاریـد از تـرس دشمن پناه
به "میثم" بگویید اشک روان
فرستد بـه دنبال این کاروان
استاد حاج غلامرضا سازگار
@navaye_asheghaan