eitaa logo
کانال نوای عاشقان
14.4هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
349 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
▶️ عالم امكان سراسر نور شد شیعه بعد از سال‌ها مسرور شد پور زهرا تاج بر سر می‌نهد بر همه آفاق فرمان می‌دهد حكم تنفیذش رسیده از سما نامه‌ای با مُهر و امضاء خدا می‌نشیند بر سریر عدل و داد آخرین فرمانروای ابر و باد پادشاه كشور آیینه‌ها تک‌سوار قصه‌ی آدینه‌ها امپراتور زمین و آسمان حُكمران سرزمین بی‌دلان پهلوان نامی افسانه‌ها تحت امرش لشگر پروانه‌ها لشگری دارد بزرگ و بی‌بدیل افسرانش نوح و موسی و خلیل ××× عرشیان و قدسیان فرمان‌برش مردمان مهربان كشورش ساحران مصر مبهوت‌اند و مات از نگاه نافذ و افسون‌گرش ساقیان و می‌فروشان جملگی مست لایعقل شدند از ساغرش عالمان حوزه‌های علم عشق درس‌ها آموختند از محضرش نام‌های شاعران شیعه را ثبت كرده ابتدای دفترش ××× خیمه‌ای سبز و محقر قصر او پایتختش شهر سبز آرزو خادمان بارگاهش اولیاء كاتبان نامه‌هایش اوصیاء یوسف مصری سفیر دولتش پیر كنعان هم وزیر دولتش در حریمش قدسیان هو می‌كشند فطرس و جبریل جارو می‌كشند خیمه‌اش دارالشفای خاكیان قبله‌گاه اصلی افلاكیان عطر سیب و یاس دارد خیمه‌اش گرمی و احساس دارد خیمه‌اش بیرق عباس پیش تخت او تكیه‌گاه لحظه‌های سخت او چادری خاكی درون گنجه‌اش گوشواری سرخ بین پنجه‌اش نیمه‌شب‌ها عقده‌ها وا می‌كند مخفیانه گنجه را وا می‌كند بوسه‌باران می‌شود با شور و شین گوهر انگشتر جدش حسین ‌ .
|⇦• ذکر توسل و روضه ویژۀ ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به شهر مقدس قم و شهادتِ حضرت ، به نفسِ حاج سید محمد جوادی •✾• ┅═❁•○◉♡◉○•❁═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═❁•○◉♡◉○•❁═┅ محملت با وقار می آمد (بی بی جانم ..) سبز تر از بهار می آمد وه! عجب خوش خرام می آمد با شکوهِ تمام می آمد محملت بود و … خیلِ استقبال کم محلی نشد زبانم لال *بعضیا انگاری هنوز خودشونو به جلسه نرسوندن ، برا اونا آروم آروم میخونم .. فقط بدونید ما ایرانیا جلو فاطمه سربلندیم .. چه تشییع امام رضا .. چه استقبالِ بی بی معصومه کم نزاشتیم .. بگم ناله بزنی ؟ ..* دم قم گرم! سربلند شدیم ازدعایِ تو بهره مند شدیم *هرجا نشستی زمزمه کن .. نفس بزن .. امام رضا به مهمونایِ خواهرش خوش آمد میگه انقده جمعیت اومد .. هیچ کسی دست خالی نیومد .. انقدر گل به قدمایِ خانم ریختن ..* دم قم گرم ! احترام گذاشت هرچه گل داشت ، رویِ بام گذاشت *رفقا ، خوش به حالتون برا این بی بی بلند گریه می کنید ..* با مَحارم به قم رسیدی ، شکر دمِ دروازه ای ندیدی ، شکر *بهترینِ جایِ قم بردن اسکانش دادن .. بردنش بیتُ النور .. میگن اون محلُ از همه طرف قُرُق کردن .. گفتن مردا اینجا حق ندارن تردد کنن .. (خودشو که نه نه) ، نکنه از دور سایه شُ ببینن .. ای روزگار ..* قم کجا کوفۀ خراب کجا تو کجا زینب و رباب کجا ساربان محملت عجول نراند چادرت زیرپایِ شمر نماند .. شاعر : شام بلا تیره تر از شام بود شام فقط سنگِ لبِ بام بود شام فقط طعنه و دشنام بود آل رسول و ملاءِ عام بود .. *زینبی که کسی سایه شم ندیده بود حالا همه دارن تماشاش میکنن .. حالا داره میگه :* حسین .. خبر داری مرا بازار بردن میانِ مجلسِ اغیار بردن *از دمِ دروازه تا دمِ قصرِ اون ملعون راهی نبوده ، اما طول کشید .. اونجا هم که رفتن زینب چی گفت .. :* نزن .. ببین که دندوناش شکسته .. *سادات معذرت میخوام ، دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَي ابنِ‏زِيادٍ وَ عليها اَرْذَلُ ثِيابِها وَ هِيَ مُتَنَکِّرَةٌ ..* زینب کجا و مجلسِ نامحرمان کجا مِضمار و چنگ و نای ، حضور رباب خواست کلثوم چاک داد ، گریبانِ صبر را پس دفع ظلم ، از پدرش بو‌تراب خواست کای «شحْنهُ النَّجف»! نظری سویِ بی‌کسان بنْگر یزید ، خانۀ ایمان ، خراب خواست شاعر: تو بی كسم شدی و منم بی كست شدم از تل تو را نديدم و دلواپست شدم پنجاه سال خواهری ام را چه ميكنی؟ احساس هایِ مادری ام را چه ميكنی؟ مانندِ دخترانِ تو طاقت نداشتم گفتی نيا به جان تو طاقت نداشتم وقتي كه پيكر تو زمين گيرِ نيزه هاست زينب تمام زندگی اش زيرِ نيزه هاست خواهر بميرد آه دگر دست و پا نزن تنگ است جات مادرمان را صدا نزن شاعر :
. شكسته تر شده و دست بركمر دارد  چه پيش آمده ! آيا حسن خبر دارد؟  به گريه گفت كه زينب مواظب خود باش  عبور كردن از اين كوچه ها خطر دارد  شبيه روز برايم  نرفته روشن  بود  فدك گرفتن از اين قوم  دردسر دارد  گرفت دست مرا مادرم... نشد...نگذاشت...  تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد  شهود خواسته از دختر نبي خدا  اگرچه ديده سندهاي معتبر دارد  سكوت و صبر و رضاي خدا به جاي خودش  ولي اگر پدرم ذوالفقار بردارد...  كسي نبود به معمار اين محل گويد  عريض ساختن كوچه كي ضرر دارد!؟ .
. «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» ماه عزای فاطمه روح مُحرم است خون گریه کن ز غم،که عقیق یمن شوی رخصت دهد خدا که تو هم سینه زن شوی در فاطمیه از دل و جان گریه می کنیم همراه با امام زمان گریه می کنیم در فاطمیه رنگ جگر سرخ تر شود آتش فشان غیرت ما شعله ور شود شمشیر خشم شیعه پدیدار می شود وقتی که حرف کوچه و دیوار می شود لعنت به آنکه پایگذار سقیفه شد لعنت به هر کسی که به ناحق خلیفه شد لعنت بر آنکه برتن اسلام خرقه کرد این قوم متحد شده را فرقه فرقه کرد تکفیر دشمنان علی رکن کیش ماست هر کس محب فاطمه شد،قوم وخویش ماست ما بی خیال سیلی زهرا نمی شویم راضی به ترک و نهی تبرا نمی شویم قرآن و اهل بیت نبی اصل سنت است هر کس جدا ز این دو شود،اهل بدعت است ما همکلام منکر حیدر نمی شویم «با قنفذ و مغیره برادر نمی شویم» ما از الست طایفه ای سینه خسته ایم ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم امروز اگر که سینه و زنجیر می زنیم فردا به عشق فاطمه شمشیر می زنیم ما را نبی «قبیله ی سلمان» خطاب کرد روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد از ما بترس،طایفه ای پر اراده ایم ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم از اما بترس، شیعه ی سرسخت حیدریم جان برکفان جبهه ی فتوای رهبریم از جمعه ای بترس که روز سوارهاست پشت سر امام زمان ذوالفقارهاست از جمعه ای بترس،که دنیا به کام ماست فرخنده روز پر ظفر انتقام ماست از جمعه ای بترس،که پولاد می شویم از هرم عشق مالک ومقداد می شویم .
. چطوری دلت میاد بدون ما بری سفر حالا که داری میری، پس ما دو تا رو هم ببر نه قرارمون نبود، رفیق نیمه راه باشی گفتی پا به پام می مونی ،تا یه تکیه گاه باشی به دلم آتیش نزن، گریه ی بی صدا نکن واسه زنده موندنم، زیر لبت دعا نکن خیلی زود داری میری!، دخترمون سه ساله شه نذا باغِ زندگیش، رنگِ گلای لاله شه وقت کوچت ای پرستو، نمِ پاییزی می خوای!؟ بعد عمری زندگی، تازه ازم چیزی می خوای!؟ نگو دریای غمِ خدیجه ساحل نداره ! همه زندگیم فدات، عبام که قابل نداره ! کفنت رو قراره ازآسمونا بیارن قراره فرشته ها حلوا و خرما بیارن به جونم آتیش زده؛ حرفِ کفن-اسمِ عبا یادتِ گفته بودم براتُ از کرببلا یادتِ گفته بودم، ازیه غریبِ بی کفن گفته بودم نوه مُ ؛ کرببلا سر می بُرن سی هزارتا نامسلمون، نینوا می کشنش با لبِ تشنه تو گودال بلا می کشنش توی کربلا سرِ همین عبا بلوا میشه سر غارتِ یه تیکه پیرهن دعوا میشه @emame3vom 🔸شاعر: ________________ 🔹👇👇
. پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود در اعتلای نهضت جدش سهیم بود مسند نشین کُرسی تدریس علم ها شایسته ی صفات حکیم و علیم بود نوح و خلیل جمله مریدان مکتبش استاد درس حکمت و پند کلیم بود بر مردمان تب زده ی شهر شرجی اش عطر مبارک نفسش چون نسیم بود زحمت کشید و باغ تشیع شکوفه داد مسئول باغبانی باغی عظیم بود قلبش شبیه شیشه ی تُنگ بلور بود عمری به فکر نان شب هر یتیم بود از ابتدای کودکی اش تا دم وفات نزدیکی محله ی زهرا مقیم بود منت نهاد و آمد و ما پیروش شدیم امروز اگر نبود شرایط وخیم بود تازه سروده ام غزل مدحتش ولی یادش میان قافیه از قدیم بود شاعر : .👇
. گلدسته های مرقدتان پایه های عرش فانوس های ساحل بی انتهای عرش بر ساحت ضریح تو انس و ملک دخیل آئینه کاری حرمت کار جبرئیل زوار خاکی حرمت کبریایی اند سرگرم کار و کسب شریف گدایی اند لاهوتیان مقلد احکام عشقتان مِی خوارگان دائمی جام عشقتان ای قبله ی نماز سماواتیان رضا پیر مغان دِیر خراباتیان رضا هر لحظه فطرس آمده پابوسی شما طفلی همیشه مانده پرش زیر دست و پا صدها ستاره مست شراب نگاهتان بال فرشته های سماء فرش راهتان پیغمبران زِ محضرتان فیض میبرند بهر کبوتران حرم دانه میخرند روح الامین به لطف شما دل سپرده است او با کبوتران حرم دانه خورده است امشب دخیل پنجره فولاد میشوم در بیستون عشق تو فرهاد میشوم ای نور لایزال بگو با دلم سخن شد بقعه ی مطهرتان کوه طور من شیرین دهن حدیث تو طعم عسل دهد زیبا سخن کلام تو عطر غزل دهد آقا نگاهتان به گِلم روح داده است تأثیر چشمهای شما فوق العاده است من کافر نگاه اهورایی تواَم مجذوب طرز خنده ی زهرایی تواَم در بین پیروان تو ملحد ترین منم زندیقی رسیده به مرز یقین منم تا بت پرست کعبه ی خال شما شدم زاهد ترین خلیفه ی مُلک خدا شدم از زیر قبه ی تو به معراج میروم دیوانه وار در پی حلاج میروم قرآن مقام شامختان را ستوده است گنجینه ی حقایق خود را گشوده است با گوشه چشم فاطمی خود چه ها کنی سنگ سیاه قلب مرا کهربا کنی من از پل صراط جزا پرت میشوم دستم اگر که روز قیامت رها کنی آقا چه میشود که مرا در صف حساب از لا به لای آن همه آدم سوا کنی آقا چه میشود که شوم مَحرَم و شما من را برای دیدن زهرا صدا کنی آقا سعادت دو جهان قسمتم شود یک بار اگر برای غلامت دعا کنی شاعر : 👇
. روز ولادت تو غزل آفریده شد مفعول و فاعلات و فَعَل آفریده شد پلکی زدی و معجزه ای را رقم زدی از برق چشم هات زحل آفریده شد از شهد غنچه ی لب پُر خنده ی شما در چشمه ی بهشت عسل آفریده شد عالم به رقص آمد و از پایکوبی اش از طوس تا حجاز گسل آفریده شد سینه به سینه شکر خدا عاشق توئیم این عشق پاک روز ازل آفریده شد ما از پدر ولای شما ارث میبریم ایرانیان کشور موسی بن جعفریم در جشن پایکوبی تنبورهای مست در بزم مِی گساری انگورهای مست نور خدایی تو چه اعجاز کرده است هو میکشند دور و برت کورهای مست شیرینی ولای شما چیز دیگریست این را شنیدم از لب زنبورهای مست دارد تمام شهر به دیوار میخورد در پیش چشم قاصر مأمورهای مست از این به بعد حرف خدایی نمی زنند با دیدن جلال تو منصورهای مست اذن دخول مِیکده ورد زبان ما بوی شراب میدهد امشب دهان ما وقتی همه به عشق تو پروانه میشوند پروانه ها کنایه و افسانه میشوند روح بهار هستی و این بوته های خار از عطر گام های تو ریحانه میشوند با دیدن جمال زلیخا کش شما یوسف شناس ها همه دیوانه میشوند شانه به شانه شاه و گدا در سرایتان مهمان سفره های کریمانه میشوند عمری کتاب تزکیه تدریس کرده ای در شهر طوس مِیکده تأسیس کرده ای آن سوی شهر قبه ای از نور دیده ام صحن و سرای کیست که از دور دیده ام هوش از سرم پریده و مستانه میروم حس میکنم که باغ پُر انگور دیده ام دیگر چه احتیاج به نعلین و چوب دست موسیِ پا برهنه شدم طور دیده ام مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا خود را شبیه وصله ی ناجور دیده ام در محضرت جناب سلیمان شهر طوس بال ملخ به شانه ی یک مور دیده ام اینجا ندیده ام گدایی که دلخور است اینجا فقیرها چقدر جیبشان پُر است گریه بهانه ایست که عاشق ترم کنی شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی آقای من کلاغ به دردت نمی خورد از راه دور آمده ام باورم کنی با ذوق و شوق آمده ام حضرت رئوف فکری به حال رنگ سیاه پرم کنی زشتم قبول بچه ی آهو که نیستم باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی باید تو را به پهلوی زهرا قسم دهم تا عاقبت به خیر ترین نوکرم کنی مادر سپرده است به دست شما مرا گفته فقط شما ببری کربلا مرا شاعر : https://eitaa.com/emame3vom/25409 .👇
. ساقی به پیاله باده کم میریزی این مِیکده را چرا بهم میریزی از گردش ساغرت شکایت دارم آسوده بریز بنده عادت دارم با خستگی آمدم فرح میخواهم سجاده و تسبیح و قدح میخواهم ما قوم عجم به باده عادت داریم بر پیر مغان علی ارادت داریم بر طایفه مان نگاه حق معطوف است مِیخانه ی شهر طوس ما معروف است من اهل ری اَم ، مست ولی اللّهم یک خمره مِی سفارشی میخواهم در روز ازل که دل به آدم دادند فریاد زدم پیاله دستم دادند فریاد زدم علی پناهم دادند اینگونه به این مِیکده راهم دادند با دیدن این شوق عنایاتی کرد لبخند علی مرا خراباتی کرد من مست مِی ابوترام یک عمر سر زنده به نشئه ی شرابم یک عمر یک ثانیه بی شراب نتوانم زیست در مذهب ما حلال تر از مِی نیست جامی بده لب به لب خرابم ساقی از مشتریان خوش حسابم ساقی ساقی بده باده ای که گیرا باشد از خُم کهنسال تولا باشد ساقی بده باده ای که روشن باشد خوشرنگ و زلال و مردافکن باشد زُهاد پر از افاده را دلخور کن با نام خدا پیاله ها را پر کن بدمستی من قصه ی پر دنبال است زیر سر باده ای صد و ده ساله است این بزم مرا اهل سخن میسازد تنها مِی کوثری به من میسازد من معتقدم باده سرشتی دارد انگور نجف طعم بهشتی دارد مِی داخل خُم سینجلی میگوید غل میزند و علی علی میگوید هوهوی تمام خمره ها را بشنو تفسیر شگرف هی اَتی را بشنو با تلخی این دُرد رطب میچسبد با حال خوشم توبه عجب میچسبد گویم به تو حرف عشق بی پرده علی این شور مرا به رقص آورده علی با غصه و غم عجب وداعی دارم سرمست تواَم چه خوش سماعی دارم هوهو نکنم جنون مرا میگیرد این دل به هوای کربلا میمیرد دیوانه ترم نکن کجا میکِشیم سمت حرم دوست چرا میکِشیم تا طور کشانده ای عصا میخواهم یک تذکره ی کرب و بلا میخواهم باز عکس خال و ابرو میکشم یکصد و ده مرتبه هو میکشم بس که از عشق علی سرگشته ام عاقلان گویند کافر گشته ام مادرم میگفت ذکر هو بگیر یا علی گو دست بر زانو بگیر یا علی از جا بلندت میکند در دو دنیا سربلندت میکند شاعر : 👇
. گفتم علی مدد قلمم ذوالفقار شد مضمون اسیر لشکر زلف نگار شد حرف از نجف که شد دل پیمانه ام گرفت آهی کشید و قافیه دیدم خمار شد من پای آن یَمُت یَرَنی رگ گذاشتم تیغت کجاست وقت قرار و مدار شد اثبات این جنون به قیامت نمی رسد پرونده ام به خال لبت واگذار شد کفران نعمت است اگر کم طلب کنم قنبر به لطف بندگی ات شهریار شد اجداد ایل من همه معشوق مذهب اند سلمان اگر نشد نسبم مهزیار شد از بس که وصله های عبایت شکوه داشت سلطانی از مقام خودش برکنار شد رنگ اُحد پرید همین که نگاه کرد تیغی دو دم به گرده ی طوفان سوار شد گاهی مرا به چوب محبت بزن علی دل سر به راه ترکه ی آموزگار شد فکر رفوی پیرهن کهنه ات نباش پیراهن تو پرچم پروردگار شد سر در تنور خانه ی بدکاره ها نکن ای پرده پوش صبر خدا آشکار شد وقتی کُلون در پر شال تو را گرفت عالم دچار گریه ی بی اختیار شد رفتی و تا قیام قیامت امام عشق پیراهنی سیاه تن روزگار شد خورشید پیش گنبد این شاه زرد نیست هر کس که خاک پای علی نیست مرد نیست یک شب میان صحن نجف داد میزنم گشتم نبود بهتر از اینجا نگرد نیست شاعر : 👇
علیه‌السلام 🔹فریاد استغاثۀ ما🔹 گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین... در وقت مرگ، چهرۀ ما دیدنی‌تر است از اشک‌هایِ شوق ملاقات با حسین هنگام غسل دادن ما، روضه‌خوان بگو: عالم فدای بی‌کفن کربلا حسین با گریه بر غریبی او خاکمان کنید بر ریگ‌های داغ، تنش شد رها حسین وقتی به سمت قبر سرازیر می‌شویم مشکل‌گشای ماست در آن تنگنا حسین نوکر به اسم و رسم خودش بی‌علاقه است بر سنگ قبر ما بنویسید: «یا حسین» در گیر و دار محشر و هول و هراس آن فریاد استغاثۀ ما یک‌صدا: حسین... 📝 .
. تو لحظه های آخر،وقتی دارم می میرم ترسم اینِ که مزدِ نوکریمُ نگیرم ترسم اینِ دم مرگ،چشم انتظار بشینم تنها باشم آقاجون،رویِ تو رو نبینم وصیتی نوشتم،دردِ دلایی داشتم تموم که شد تو جیبِ پیرهن سیام گذاشتم سفارشایی کردم، تا که همه بدونن پیش جنازه ی من روضه هاتُ بخونن منی که عمری خوندم،آقام کفن نداره خیلی بَده برا من کسی کفن بیاره سه روزی پیکرم رو، رها کنید تو آفتاب رویِ لبم بذارید تربت پاک ارباب قبر گِرون نمیخوام،فاتحه خون نمیخوام واسه نشونی داشتن، یه سایبون نمیخوام فقط بالا مزارم، یه شاخه یاس بکارید پرچم یا رقیه، بالا سرم بذارید مظلوم حسین، حسین جان ۴ 🔸شاعر: ________________________ .👇
. بسم‌الله الرحمن الرحیم تقدیم به و ▶️ گفتم که پریشان نکنم اذهان را رویِ جگرم گذاشتم دندان را ماندم به خدا چگونه خون گریه کنم!؟ مرثیه‌ی کربلایِ خان طومان را ⏭ نشنیده بگیر صوت ألرحمن را نادیده بگیر رویِ نی قرآن را امروز أبوهُریره هم تحسین کرد تحریف‌کنندگان خان‌طومان را .
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ عالم امكان سراسر نور شد شیعه بعد از سال‌ها مسرور شد پور زهرا تاج بر سر می‌نهد بر همه آفاق فرمان می‌دهد حكم تنفیذش رسیده از سما نامه‌ای با مُهر و امضاء خدا می‌نشیند بر سریر عدل و داد آخرین فرمانروای ابر و باد پادشاه كشور آیینه‌ها تک‌سوار قصه‌ی آدینه‌ها امپراتور زمین و آسمان حُكمران سرزمین بی‌دلان پهلوان نامی افسانه‌ها تحت امرش لشگر پروانه‌ها لشگری دارد بزرگ و بی‌بدیل افسرانش نوح و موسی و خلیل ××× عرشیان و قدسیان فرمان‌برش مردمان مهربان كشورش ساحران مصر مبهوت‌اند و مات از نگاه نافذ و افسون‌گرش ساقیان و می‌فروشان جملگی مست لایعقل شدند از ساغرش عالمان حوزه‌های علم عشق درس‌ها آموختند از محضرش نام‌های شاعران شیعه را ثبت كرده ابتدای دفترش ××× خیمه‌ای سبز و محقر قصر او پایتختش شهر سبز آرزو خادمان بارگاهش اولیاء كاتبان نامه‌هایش اوصیاء یوسف مصری سفیر دولتش پیر كنعان هم وزیر دولتش در حریمش قدسیان هو می‌كشند فطرس و جبریل جارو می‌كشند خیمه‌اش دارالشفای خاكیان قبله‌گاه اصلی افلاكیان عطر سیب و یاس دارد خیمه‌اش گرمی و احساس دارد خیمه‌اش بیرق عباس پیش تخت او تكیه‌گاه لحظه‌های سخت او چادری خاكی درون گنجه‌اش گوشواری سرخ بین پنجه‌اش نیمه‌شب‌ها عقده‌ها وا می‌كند مخفیانه گنجه را وا می‌كند بوسه‌باران می‌شود با شور و شین گوهر انگشتر جدش حسین ⏹ .
. با امام زمان _ حاج محمود کریمی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ خسته شدم، بریده ام آقا، شتاب کن یا انتخاب كن بخرم، یا جواب كن برگشتنم همان و فنا گشتنم همان هرچه پل است پشت سر من خراب كن رویم سیاه! روز قیامت به جای من بنشین و با خدا؛ تو حساب و كتاب كن نام مرا عزیز نیندازی از قلم !؟ لطفی كن و بهشت، حضور و غیاب كن چله نشینِ میكده ی روضه ام كنید این غوره های اشك مرا هم شراب كن محشر وبال گردنتانم حلال كن! دست مرا بگیر و دوباره ثواب كن در این بساط، گریه مرا سیر می كند آتش بزن، بیا؛ جگرم را كباب كن حالا كه خرجِ كربُبلایم به پای توست از سهم الأرث مادری خود حساب كن شاعر : ــــــــــــــــــ 👇
السلام علیک یا ساقی  گوشه چشمی ، خراب آمده ام  اشک هایم دخیل دامن تان  زائر بارگاه میکده ام  دارم اذن دخول می خوانم  های و هوی مرا نگاه نکن  به دلم دست رد نزن امشب  روزگار مرا سیاه نکن  به سبوخانه ی نگاهت من  یازده جام می بدهکارم  چوب خط ِ مرا نگاه نکن  آمدم باز نسیه بردارم  درحجاز خمار چشمانت  باغ انگور عسکری داری  باده ات کهنه کار می خواهد!  عده ای خاص مشتری داری  «بسم رب الشراب» ؛ می نوشم  چه شرابی ! سرت سلامت باد  همه جا را بهشت می بینم  باغت آباد ، خانه ات آباد  قدحت تا مرا مسلمان کرد  أَشهدُ أَنَ باده... را خواندم  با لبی تر نماز عیشم را  سوی ایوان سامرا خواندم  در طواف پیاله ات دیدم  از سماعم ، سما به رقص آمد  قطره ای از مِی ات زمین افتاد  نجف و کربلا به رقص آمد  در سماعی چنین تماشایی  با دفش ؛ قم دوان دوان آمد  آخرین باده را کنار گذار  با نی و تار جمکران آمد ............................................................
السلام علیک یا ساقی  گوشه چشمی ، خراب آمده ام  اشک هایم دخیل دامن تان  زائر بارگاه میکده ام  دارم اذن دخول می خوانم  های و هوی مرا نگاه نکن  به دلم دست رد نزن امشب  روزگار مرا سیاه نکن  به سبوخانه ی نگاهت من  یازده جام می بدهکارم  چوب خط ِ مرا نگاه نکن  آمدم باز نسیه بردارم  درحجاز خمار چشمانت  باغ انگور عسکری داری  باده ات کهنه کار می خواهد!  عده ای خاص مشتری داری  «بسم رب الشراب» ؛ می نوشم  چه شرابی ! سرت سلامت باد  همه جا را بهشت می بینم  باغت آباد ، خانه ات آباد  قدحت تا مرا مسلمان کرد  أَشهدُ أَنَ باده... را خواندم  با لبی تر نماز عیشم را  سوی ایوان سامرا خواندم  در طواف پیاله ات دیدم  از سماعم ، سما به رقص آمد  قطره ای از مِی ات زمین افتاد  نجف و کربلا به رقص آمد  در سماعی چنین تماشایی  با دفش ؛ قم دوان دوان آمد  آخرین باده را کنار گذار  با نی و تار جمکران آمد ............................................................
4_5855229928525532846.mp3
1.01M
کوچه باریکه (۲) چرا امروز آسمون تیره و تاریکه !؟ کوچه تاریکه (۲) شیعه ها روزایِ  بی مادری نزدیکه کوچه دلگیره (۲) زود بیاید به دادِ مادر برسیم دیره ! به خدا دیره (۲) یه حرومیه داره راهشُ می گیره بی هوا می زنه (۲) بی حیا لگد به قرآن خدا می زنه ! بی حیا می زنه (۲) مادرُ جلو چش همسایه ها می زنه خیلی بددهنه (۲) جُعده نه ! همین حرومی قاتلِ حسنه ! قاتلِ حسنه (۲) کی یه مادرُ کنار پسرش می زنه !؟ پستِ بد کینه (۲) بدونید دستایِ این حرومی سنگینه ضربِ سنگینه (۲) چشایِ فاطمه جایی رو نمی بینه !
علیه السلام 😭 شب جمعه شب زیارتی ارباب التماس دعا «این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت» هرکجا نام حسین است «همانجاست بهشت» بیرق و پیروهن مشکی و یک عکس حرم در مکانی چو شود جور مهیاست بهشت 🔸شاعر: ____________________ علیه السلام 😭🔹شب جمعه، شب زیارتی ارباب (ان شاءالله ذاکرین بزرگوار حق شعر ادا شود) هر نی فغانِ نایِ تو را در می آورد آوایِ ربنایِ تو را در می آورد با اینکه زنده ای! چه حریصانه نیزه دار دارد لباسهای تو را در می آورد پا بر زمین نکش، که کماندار سنگدل می خندد و ادای تو را در می آورد دارد نگاه ماتِ من از متن تیغ ها تفسیر بوریایِ تو را در می آورد در حیرتم که سنگ به من می خورد، ولی بالای نی، صدایِ تو را در می آورد زخم لبت هم اشک مرا در می آورد هم گریه ی خدایِ تو را در می آورد وقت نماز، افسری از خورجین خویش عمامه و عبایِ تو را در می آورد 🔸شاعر: ___________________ @navaye_asheghaan
آسمان را آهِ جان سوزت ز پا انداخته مادرت را باز در هول و ولا انداخته کاری از دستِ طبیبان بَر نمی آید غریب در کنارِ بستر تو مرگ جا انداخته پوستی بَر استخوان داری،به زهرا رفته ای خونِ دل خوردن تو را از اشتها انداخته رفته رفته حجره ات گودال سرخی میشود زهر، لب هایِ تو را از ربنا انداخته تشنگی بی رحم تر از نیزه ی زیرِ گلوست تارهایِ صوتی ات را از صدا انداخته جامِ مِی شرمنده ی اندوهِ چشمانت شده ماجرا را گردنِ شام بلا انداخته شام گفتم، خیزران آمد به یادم «وای وای» گریه ها را یادِ تشتی از طلا انداخته @navaye_asheghaan
وقتِ خداحافظیه، مهمونی ام تموم شد! حسرتِ این روزایِ خوش، بغضی توی گلوم شد صاب خونه ممنون توأم، هیچ چیزی کم نذاشتی با اینکه لایق نبودم، سنگ تموم گذاشتی نمی تونم دل بِکنم، جدایی خیلی سخته! بدرقه رفتن اینطوری، خدایی خیلی سخته! ماه رمضون کجا میری!؟ نرو دلم می گیره از این به بعد باز غروبا، بی تو دلم می گیره تا سال بعد چیکار کنم! زنده شاید نباشم با چشم گریون دوباره، از تو باید جداشم حرف جدایی که میشه، دلم عزا می گیره دلم به یادِ روضه های کربلا می گیره ** حسین من نرو بمون، سایه ی روسرم باش حالا که عباس ندارم، پناه این حرم باش دلم شده پشتِ سرت، مثل موهات پریشون خودت بگو چیکار کنم، تنها تو این بیابون داداش نرو تورو خدا، نذار که در به در شم نذار با شمر و حرمله، تا کوفه همسفر شم @navaye_asheghaan
ghazal,rozeh hazrat moslem 14010216.mp3
12M
☑️ ☑️ ☑️ 🎤مداح :حاج حسین سازور کوفه دلبستگی اش را به تو ابراز نکرد در زدم خانه به خانه، احدی باز نکرد خسته از راه، دعا کن به دو راهی نخورد هیچ مردی به در بسته الهی نخورد غیر از این طوعه در این شهر ندیدم مردی کاش می شد به تو پیغام دهم برگردی کاش می شد به تو پیغام دهم: کوفه نیا به علی اصغر شش ماهه قسم کوفه نیا دیدن حرمله دلشوره به جانم انداخت جملۀ «کوفه نیا» را به زبانم انداخت پینۀ مُهر به پیشانیِ شان توطئه بود قول این طایفۀ چرب زبان توطئه بود پشتِ پایِ بدی از دوست نماها خوردم زخم از نیزۀ تکفیر به فتوا خوردم ان شالله بریم کنارِ حرمش اونجا عرض ادب کنیم .. سر به دیوار غریبی نگذارم چه کنم!؟ دست دشمن پسرانم نسپارم چه کنم!؟ کوچه گردی شده کارم،همه رفتند حسین! راه برگشت ندارم،همه رفتند حسین! حقِ اولاد علی نیست چنین بی مِهری گریه ام بند نمی آید از این بی مِهری روضه هایم به تو بسیار شباهت دارد اشکم از غربت گودال شکایت دارد در دلِ خاک،دلم خون جگرت می ماند سرِ دروازه سرم منتظرت می ماند سرِ دروازه رسیدی،طلب باران کن با لب تشنه مرا فاتحه ای مهمان کن غم نخور ! چون که شنیدی به پرم سنگ زدند به فدای سر زینب به سرم سنگ زدند شاعر: وقتی میان گودال افتاد از هر طرف نیزه بارانش کردن .. اما تفاوت از اینجا به بعدِ .. مسلم رو دست بسته و خاک آلود از گودال بیرون آوردن اما ابی عبدالله دیگه از گودال بیرون نیامد .. وقتی وارد دارالاماره شد، سلام نکرد؛ گفتن چرا به امیر سلام @navaye_asheghaan
؛ سال‌روز ؛ دستِ اسلام را چرا بستيد!؟ فاتح بدر و خندق است اين مرد يادتان رفته درب خيبر را با همين دست‌ها شكست اين مرد يادتان رفته در حنين و احد ذوالفقار گره‌گشايی داشت يادتان رفته تا همين ديروز در مدينه برو بيايی داشت شرم‌تان باد! ناجوانمردان نكشيدش چنين غريبانه اسدالغالب است، می‌جنگد پنجه در پنجه، مرد و مردانه يادتان رفته از لبِ تيغش جايِ خون، رأفت و كرم می‌ريخت يادتان رفته بی‌زره، تنها لشگری را علی به هم می‌ريخت يادتان رفته ذوالفقارش را ماجراهای فنِ دستش را مَرحبُ و عَمروَد دو نيم شدند يادتان رفته ضربِ شصتش را يادتان رفته آن رشادت‌ها مرد ميدان غزوه‌ها می‌شد تا شماها فرار می‌كرديد سپر جان مصطفی می‌شد نبريدش چنين، يدالله است كفر از او سيلی عيان خورده ای عرب‌های بی‌حياء؛ اصلاّ اسم حيدر به گوش‌تان خورده؟ نور توحيد را نمی‌بينيد!؟ كور دل‌های باطن‌آلوده وا كنيد اين طناب‌ها را زود او برای خودش كسی بوده تيره‌بختان ز فيض محروميد در صف دشمن ولی هستيد رفته از يادتان كه مديونِ دست پُر پينه‌ی علی هستيد چاه‌های مدينه می‌دانند كه كمر قصدِ كشتنش بستيد آبروی تمام عالم را ريسمان دور گردنش بستيد حرمتش را نگه نمی‌داريد!؟ روي دوشش عبا بيندازيد او غرورش شكسته نامردان از سرش تيغ را بيندازيد پا برهنه به مسجدش نبريد او خودش خاكیِ خدايی هست نيمی از كينه را نگه داريد چون كه گودال كربلايی هست كربلا باز فرصت خوبی است عقده‌هاتان به كار می‌آيند سرِ بر نيزه رفتن پسرش همه با هم كنار می‌آيند ✍ @navaye_asheghaan
وقتی شبیه فاطمه لبخند می‌زنی بر چینی شکسته‌ی دل، بند می‌زنی من غرق خوابم و تو برای ظهور خویش هر صبح جمعه، رو به خداوند می‌زنی کی پرچم مقدس دارالخلافه را بر قُله‌ی رفیع دماوند می‌زنی!؟ در دولت کریم شما حرف فقر نیست آقا تو حرف‌های خوشایند می‌زنی بعد از زیارت نجف و طوس و کربلا حتماً سری به فکه و اروند می‌زنی با اشکِ دیده، آب به قبر مطهّرِ آنان که کُشتگانِ فراقند می‌زنی @navaye_asheghaan