💠 #مجروحیت_وتحمل_درد
🔰دفعہ دوم ڪه اومده بود سوریہ یه #ترکش خورد تو دستش.
همہ طبق معمول ٺو این فڪر بودن ڪه الان سید مجتبی (شهید حسین معز غلامی) با یہ ماشین برمےگرده عقب ڪہ به دستش رسیدگے ڪنه و خون ازش نره
🔰ولے دیدیم خیلے #آروم و بدون هیچ ترسے و بدون اینڪه درد رو توے چهره اش نشون بده رفٺــــ یہ گوشه نشستـــ و شروع ڪرد به بیرون آوردن ترڪش با ناخنگیر❗️🌿
🔰مےگفت :: نمےتونم برم عقب ڪار رو زمینه؛ بعدشم #خودش دستشو #پانسمان ڪرد و پاشد.
چون فرمانده بود تمام تلاششو مےڪرد ڪہ حتے یہ ذره 👌 هم احساس درد و ضعفــ تو چهره اش
معلوم نباشہ و روحیـــہ بقیہ #تضعیف نشہ.
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
#شهید_مدافع_حرم
#ذاکر_اهل_بیت
╭━❁🔹❁♥️🌼♥️❁🔹❁━╮
@navayehosseinian
#نواے_حسیــنیــان
╰━❁🔹❁♥️🌼♥️❁🔹❁━╯
نوای حسینیان
#علمدار_عشق 『✦تنها دݪ بیچاره ے من، نقشِ زمین شد❗️ یا هر کہ نگاهش به تو افتاد چنین شد✦』⁉️ #شهید_عل
#خاطرات_شهدا
#راوے_یکے_از_نزدیڪان_شهید
🔰شب #عاشورا بود.از مراسم کہ برگشتیم به سید و رفقا گفتم امشب رو🌙 بیان منزل ما...
اون شب هم کسے منزلمون نبود
🔰خیلے خسته شده بودیم. هیئت و کار توے #هیئت انرژی برامون نزاشته بود.به محض اینکہ به خونہ رسیدیم خیلی سریع خوابمون برد
🔰ساعت سہ یا چهار #صبح احساس ڪردم یہ صدایی از راهرو میاد ، ترسیدم😨 !!!
خیلے #آروم رفتم تا ببینم صداے چیه⁉️
🔰با تعجب دیدم سیده ، مشغول خوندن نـمـــاز
به حالش خیلـے #غبطہ خوردم سید اون روز از همہ ما خسته تر بود.
کار و مداحے🎤 و #هیئت رمقی براش نذاشتہ بود
🔰اما #خلوت_باخدا براش صفایـے داشت کہ حاضر نبود به این راحتے ها از دستش بده اون هم در #شب_عـاشـــورا ...
🔰گاهے کہ با دوستان دور هم جمع مےشدیم👥 و صحبتمون درباره ی مسائل #روزمره زندگی و دنیا می شد #سید با ناراحتی می گفت ::
اگہ این دوستان #نماز_شب بخونند اصلاً این حرفـــ ها رو بیان نمےکنند🚫
🔰 #نماز_شب باعث میشه قدر و منزلت خودشون رو #بهتر متوجه بشوند👌.
#شهید_سید_مجتبی_علـمــــدار
✍ از کتاب : علـمــــدار🚩
✙『 @navayehosseinian 』✙