نوای حسینیان
#علمدار_عشق 『✦تنها دݪ بیچاره ے من، نقشِ زمین شد❗️ یا هر کہ نگاهش به تو افتاد چنین شد✦』⁉️ #شهید_عل
#خاطرات_شهدا
#راوے_یکے_از_نزدیڪان_شهید
🔰شب #عاشورا بود.از مراسم کہ برگشتیم به سید و رفقا گفتم امشب رو🌙 بیان منزل ما...
اون شب هم کسے منزلمون نبود
🔰خیلے خسته شده بودیم. هیئت و کار توے #هیئت انرژی برامون نزاشته بود.به محض اینکہ به خونہ رسیدیم خیلی سریع خوابمون برد
🔰ساعت سہ یا چهار #صبح احساس ڪردم یہ صدایی از راهرو میاد ، ترسیدم😨 !!!
خیلے #آروم رفتم تا ببینم صداے چیه⁉️
🔰با تعجب دیدم سیده ، مشغول خوندن نـمـــاز
به حالش خیلـے #غبطہ خوردم سید اون روز از همہ ما خسته تر بود.
کار و مداحے🎤 و #هیئت رمقی براش نذاشتہ بود
🔰اما #خلوت_باخدا براش صفایـے داشت کہ حاضر نبود به این راحتے ها از دستش بده اون هم در #شب_عـاشـــورا ...
🔰گاهے کہ با دوستان دور هم جمع مےشدیم👥 و صحبتمون درباره ی مسائل #روزمره زندگی و دنیا می شد #سید با ناراحتی می گفت ::
اگہ این دوستان #نماز_شب بخونند اصلاً این حرفـــ ها رو بیان نمےکنند🚫
🔰 #نماز_شب باعث میشه قدر و منزلت خودشون رو #بهتر متوجه بشوند👌.
#شهید_سید_مجتبی_علـمــــدار
✍ از کتاب : علـمــــدار🚩
✙『 @navayehosseinian 』✙
نوای حسینیان
#کلام_شهید🌷 💢 •• توے ذهنت باشد که #یکے دارد مرا می بیند، دست از پا خطا نکنم❌ 🔸مهدے فاطمہ(س) خجالت
#آخرین_جملات...
•شبـے که حال سید بسیار وخیم و تنفس او بسیار تند و مشکل شدهـ بود، او را به اتاقے که دستگاه تنفس مصنوعی بود بردیـم؛
در حالیکہ تنفس بسیار سریعے داشت و تشنہ هوا بود، پزشڪ دستور داد که داروی #بیهوشی بہ او تزریق شود تا لولـہ جهٺ تنفس گذاشته شود
و من #آخرین جمله ای که از سید شنــیدم و بعد از آن تا زمان #شهادت🌷 بیهوش بود،این بود::
#یا_عمه_سادات
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
🌹🍃