eitaa logo
سیره‍ شُهدا
64 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
538 ویدیو
54 فایل
گفت فحشا در کجا آید پدید؟ گفتمش در کوچه های بی شهید...🥀 ارتباط با خادم، انتقادات و پیشنهادات 👇 @Mughniyeh7093 تبادل پذیریم( با هر تعداد عضو )🔗 کپی ترجیحا با ذکر صلوات...♥🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 در آخرین برایم نوشته بود : هرجا باشم عاشقتم . ایران باشم یا خارج ، هرجا باشم عاشقتم . می‌گفت همسر داشتن هم خوب است و هم سخت . فکر اینکه همسرت دختر (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش زندگی است . در انجام وظیفه و کارهایش عجیبی داشت . یادم هست که می‌گفت من سر کارم را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتن‌هایم را حساب می‌کنم و از اضافه کاری‌هایم کم می‌کنم که حقی از به گردنم نماند . خیلی بود . واقعاً اگر بگویم او را ندیدم ، گزافه نیست . حتی وقتی درمعراج برای آخرین‌بار او را دیدم همان زیبا و همیشگی را روی لب داشت . خدا را شکر می‌کنم که محمد من هم شد . چون او را دوست داشت . خیلی را دوست داشت . 🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 @navayehshahid
🇮🇷🕊🌹🇮🇷🌹🕊🇮🇷 این اعجاز بزرگ قرن و این بی نظیر و این محتاج به و است . شادی روح و 🇮🇷🕊🌹🇮🇷🌹🕊🇮🇷 @navayehshahid
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 ماه های آخر می گفت : از خودم بدم می آید . خسته شدم از بس برای مجلس شهدا سخنرانی کرده ام . از وقتی آمده ام جبهه ، ماه ها را می شمرم که سر سی ماه جواب و مزد کارهایم را از خدابگیرم . قبل از عملیات ،خانم و بچه هایش از اصفهان آمدند اهواز دیدنش . هادی کوچولو تا او را دید ، پرید بغلش و گفت : "بابا! چراصدام هنوز شما را نکشته ؟" حاجی غش رفت برای هادی . قبل از رفتن ، زیارت حضرت زهرا (س) خواند . ایام فاطمیه بود . رمز عملیات هم یا زهرا (س) ! عملیات که شروع شد، حاجی گفت : فلانی! من در اين عمليات اجر خودم را از خدا مي‌گيرم . شب دوم عملیات بود . حاجی از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد،اما دیگر بر نگشت . تركش خورده بود به سرش . بردنش بیمارستان . چند روز بعد 12 بهمن 65، شهید شد . آن روز، روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود 🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 @navayehshahid
🌷 🍃 ❤️ 📱 سایز استوری ♥️↪️ @navayehshahid
🔰 روایت رهبر انقلاب درباره احمق درجه یکی که به زباله‌دان تاریخ رفت 🔺️ در قضیه تحریم‌ها هم آمریکا مثل زمان انقلاب اشتباه محاسباتی کرد. خیال میکردند این تحریمهای بی‌سابقه در تاریخ ایران را از پا درمی‌آورد. اشتباه می‌کردند. 🔸️ یکی از همان احمق‌های درجه یک، دو سال پیش گفته بود که عید ژانویه 2019 را در تهران جشن می‌گیریم. حالا آن شخص خودش به زباله‌دان تاریخ رفته و رییس او هم با لگد و با افتضاح از کاخ سفید اخراج شده است اما جمهوری اسلامی ایران به لطف خداوند سربلند ایستاده است. 99/11/19 ♥️↪️ @navayehshahid
باران کوثری در جفنگیات جدیدش گفته: حجاب جزو فرهنگ و سنت مملکت من نیست! جدا از اینکه اسناد نشون میده حجاب حتی قبل از اسلام هم تو ایران بوده، سئوال پیش میاد که باران کوثری درمورد کدوم مملکتش صحبت میکنه؟ اونی که پول درمیاره توش یا اونی‌که میره عشق و حال!؟ ♥️↪️ @navayehshahid
🔰ایران بدون آمریکا به راه خودش ادامه می دهد. @navayehshahid
از بس حضرت زهرایے بود در عملیات خیبـر اسم گردانش را عوض کرد گذاشت " یازهرا (س) ” در والفجر۸ شهیـد که شد ایّام فاطمیـه بود ... ترکش خورده بود بہ پهلویش ... 🌷 ۶۴ ╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮ 🆔 @navayehshahid ╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✊🏼قیامِ لِلّه، رمز عملیات حضرت امام برای انقلاب اسلامی ⚠️مسئولی که «قیام لِلّه» نکند، حرف حق را نزند و نگران رأی مردم باشد، شایستگی خدمت ندارد! مثل همین بحث شفافیت مجلس ╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮ 🆔 @navayehshahid ╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
‍ ‍ ♥️ 😍 "زهرا" از وقتی چشمام رو باز کرده بودم همه وی عوض شده بود. زندگی، کارن، محدثه، حتی خودم.. خیلی خوشحال بودم که کارن اینهمه تغییر کرده و دیگه مثل قبل نیست. وقتی همه میومدن ملاقاتم مثل پروانه دورم میچرخید و قربون صدقه ام میرفت. عمه هنوز هم کینه ای نگاهم میکرد، آناهید هم که اصلا نیومده بود. مهم نبودن هیچکدومشون. مهم شوهرم بود که هوامو داشت. محدثه رو هم ندیده بودن اجازه نمیدادن بیارنش تو. آتنا طفلی همش میگفت و میخندید میخواست خوشحالم کنه اما نمیدونست از اون لحظه ای که چشمام رو باز کردم و کارن رو دیدم خوشحالم. نه دردی داشتم نه ضعفی. جواب آزمایشام که اومد مرخص شدم و برگشتم به خونه ام. اولین کاری که کردم خلوت کردن با دختر نازم بود. بزرگ و خواستنی شده بود و من چقدر خوشحال بودم که بعد دوماه میبینمش. درسته یکم غریبیش میکرد اما برام فرقی نداشت بازم عادت میکنه بهم. اون شب یکی از بهترین شبای زندگیم بود کنار همسرم و دخترم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر میکردم که از زندگیم راضیم و دیگه چیزی کم ندارم. بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ❥•ʝσɨŋ↷ ❤️°•| @navayehshahid
‍ ‍ ‍ ♥️ 😍 چند روزی گذشت و کم کم محدثه به من عادت کرد.یک شب که یک لباس قشنگ پوشیده بودم و با دخترم ست کرده بودم، کارن اومد خونه با دست پر. _بیا خانم برات سورپرایز دارم. با ذوق رفتم سمتش و گفتم:چی؟چی؟ _اول چایی.. با ناز، محدثه رو دادم بغلش و گفتم:چشم آقا. رفتم دو تا فنجون چای ریختم با بیسکوییت و آب نبات گل محمدی بردم برای آقامون. _بفرمایین همسری. نشستم کنارش که دستش دور کمرم حلقه شد. _ممنون خانمم. خب خدمتت عرض شود که چمدون ببند میخوایم بریم مسافرت. با ذوق از جا پریدم و گفتم:وای آخ جون کجاااا؟ لبخندی گوشه لبش نشست و گفت:زیارت آقا. میریم مشهد من قول دادم اگه خوب شب نذرمو ادا کنم خانمی. شوکه شده بودم. من همیشه آرزوی دیدن صحن و سرای حرم آقا رو داشتم حالا قراره با همسرم و دخترم عازم مشهد بشیم. پریدم بغلش و گونشو بوسیدم. _وای ممنون آقایی. خیلی خوشحالم کردی نمیدونم چجوری تشکر کنم. _لازم به تشکر نیست عزیزم همینکه تو زندگیمی کافیه. بودنت برام یه دنیا ارزش داره. خیلی خوشحال بودم. زندگیم طبق روالم بود و این خوشحالم میکرد. محدثه رو بغل کردم و با خوشحالی چرخوندمش دور خودم. _عاشقتونم عشقای من. کارن هم گفت:ما هم عاشقتیم خانومی. شب خیلی خوبی بود. با خوشحالی و خنده و شوخی گذشت و صبح روز بعدش، بعد از رفتن کارن شروع کردم به جمع کردن چمدون. پروازمون فردا صبح ساعت۸بود. به مامان و مادرجون زنگ زدم خبر دادم. کلی خوشحال شدن. اما عمه مثل همیشه خودشو پنهون کرد و باهام حرف نزد. منم با خودم گفتم عیب نداره شب میریم دیدنشون. شب کارن اومد و راهیش کردم بریم به مامانش سر بزنیم. خودش اصلا دوست نداشت اما راضیش کردم بالاخره. عمه برخورد خوبی باهامون نداشت اما اومد پیشمون نشست و از اول تا آخر جز چند تا کلمه معمولی حرفی نزد. آخرم موقع رفتن فقط گفت سفرتون بی خطر. ما هم تشکر کردیم و رفتیم. شب زود خوابیدیم تا صبح موقع رفتن کسل نباشیم. میدونستم کارن هنوز مسلمون نشده برای همین واسه نماز بیدارش نکردم و خودم به تنهایی نماز خوندم. تو نماز کلی از خدا تشکر کردم بخاطر اینکه سلامتیم رو دوباره به دست آوردم و دعا کردم تا کارن هم به زودی زود به راه راست برگرده. بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ❥•ʝσɨŋ↷ ❤️°•| @navayehshahid