548.4K
#نوحه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
شاعر:حاج احمد واعظی
در کنج زندان دلگیر و خسته
چون مرغ غمگین و پرشکسته
برخشت نمناک زمین
سر میگذارم
چشم انتظارم
ذکر دعایم،این است هرشب
الغوث الغوث خلصنی یا رب
من بسته بر زنجیرها
جان می سپارم
چشم انتظارم
من روزه دار و در هر شبانه
افطار کردم،با تازیانه
پیمانه هم لبریز شد
طاقت ندارم
چشم انتظارم
با یاد مادر خون شد سبویم
سندی چو می زد،سیلی به رویم
پیمانه هم لبریز شد
طاقت ندارم
چشم انتظارم
اشکهای ستاره ها...( حاج عباس واعظی ).m4a
3.22M
#مرثیه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
اشک های ستاره ها میریخت
کهکشان هم به گریه افتاده
از نحیفیِ پیکر خورشید
آسمان هم به گریه افتاده
جسم او ذره ذره آب شده
تازیانه چه کرده با بدنش!؟
این که افتاده گوشهی زندان
پیرُهنخالی است یا بدنش!؟
حجم بال و پرش پُر از زخم است
جای سالم نمانده در پَرِ او
قفسش بس که کوچک و تنگ است
هی به دیوار میخورد سرِ او
(السلام علی المعذب فی قعر السجون...
خدای را که بیایید و بنگرید همه...
در این قفس به جز از مشت استخوانی نیست...
انیس هر شب من حلقه های زنجیر است
مرا به جز غل و زنجیر همزبانی نیست...)
درد تا مغز استخوان میرفت
بازویش را اگر تکان میداد
میتوانست شب بخوابد اگر
درد پهلو کمی امان میداد
وای از آن دم که آرزو باشد
لحظهای آه حسرتی بکشی
غل و زنجیر فرصتی ندهند
نفسی هم به راحتی بکشی
دمِ " عجِّل وفاتی " لب او
زنده کرده است داغ زهرا را
ظاهراً عادت نگهبانهاست
بی جهت میزدند آقا را
آه! با هر تنفسش میشُد
حس کنی دردِ در جِناقش را
بشکند دست سِندی کافر...
خُرد کرد استخوان ساقش را
با هزاران عذاب جان داد و
با هزاران عذاب تشییع شد
روی یک تخته پارهای کوچک
بدن آفتاب تشییع شد
باز هم جای شکر آن باقی است
مصحفاش را بهم نریخت کسی
طرح لبهای نازنینش را
با نوک پا بهم نریخت کسی
لحظهی جان سُپردن او را
خواهرش روی تل نمیدیده
با عصا هیچ نامسلمانی
به سر و صورتش نکوبیده
احدی در پی غنیمت نیست
پیرهن از تنش کسی نَکِشید
بعد جان دادنش خدارا شُکر
مرکبی روی پیکرش ندوید
شاعر:بردیا محمدی
507.8K
#مرثیه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
پروانه ام که بال و پرم درد می کند
شمعم که پای تا به سرم درد می کند
در این سیاه چال ز بس گریه کرده ام
باور کنید چشم ترم درد می کند
زان دم که تازیانه به بازوی من زدند
دستی شکسته در نظرم درد می کند
از یک طرف زشانه و پشتم چکیده خون
از یک طرف دل و کمرم درد می کند
سیلی به من زدند و از آندم نه روی من
کز داغ مادرم جگرم درد می کند
نخلم که شاخه شاخه من را را شکسته اند
دیگر تمام برگ و برم درد می کند
974.6K
#مرثیه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
زباغ زندگی من به جز نشانی نیست
خزان رسیده چو من هیچ باغبانی نیست
زپا فتادم و در این محیط ظلمانی
به دستگیری من دست مهربانی نیست
من آن کبوتر عشقم که در زمانه مرا
به غیر این قفس تنگ آشیانی نیست
خدایا که بیایید و بنگرید همه
در این قفس به جز از مشت استخوانی نیست
به هر کجای تنم جای تازیانه بود
به تا رو پود وجودم دگر توانی نیست
انیس هر شب من حلقه های زنجیر است
مرا به جز غل و زنجیر همزبانی نیست
به میهمانی بابا خوش آمدی پسرم
عزیز تر زتو در خانه مهمانی نیست
675.7K
#مرثیه_حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
کنج زندانم و مبهوت تماشای توام
اینک این جا به مناجات و تمنای توام
در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم
به سکوت آمده ام طالب غوغای توام
روزگارم به مناجات و دعا طی شده است
حال افتاده ز پا بر سر سودای توام
آخرین ذکر دعای منِ تنها این است
جان بگیر از تن من؛ عاشق و شیدای توام
شده ام منتظر لحظه ی زیبای وصال
تا که دیدار کنم روی تو ای اوج کمال
یادگار حرم حضرت صادق هستم
جلوه ی نور خدا بهر خلایق هستم
یک تنه غربت و میراث علی را دارم
وارث خون دل یاس و شقایق هستم
ذره ای قدر مرا گر چه عدویم نشناخت
به خداوند قسم مظهر خالق هستم
یوسف رفته به زندان و غریبم، مادر!
خود بیا که به تماشای تو لایق هستم
دیدن چهره ی یار است همه خواهش من
ذکر یا فاطمه شد مایه ی آرامش من
در سیه چال بلا تن که به تاب و تب بود
ذکر "یا فاطمه" ام نقش میان لب بود
هر چه از سیلی و از زخم زبان، سهمم کرد
آن نگهبان ستم پیشه که لا مذهب بود
تازیانه که انیس بدنم می شد باز
آینه دار صبوری دلم زینب بود
دم به دم یاد از آن جد غریبم کردم
او که هر جای تنش جای سُمِ مَرکب بود
واژه ای سرخ میان غزلی کُشت مرا
داغ و اندوه حسین بن علی کُشت مرا
سال ها این غل و زنجیر کشیدم به خدا
از یهودی صفتی، طعنه شنیدم به خدا
من که خود نور به خورشید و قمر می دادم
سال ها تابش خورشید ندیدم به خدا
گوشه ی تنگ سیه چال و شب و تاریکی
یاد زهراست همه نور امیدم به خدا
داغ اجداد من از پنجه ی یک سیلی بود
من که خود کشته ی آن دست پلیدم به خدا
مادر! از زندگی ام چون تو دگر سیر شدم
من به شرح غم و اندوه تو تفسیر شدم
626.6K
#نوحه_حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
خزون شده بهار من
سیاهه روزگار من
تنهای تنهام
یه دنیا غم تو دلمه
خسته شدم از زندگی
تو اوج غمهام
تو این روزای بی کسی
از ناسزا و طعنه ها
دل غرق خونه
کنج قفس افتادم و
بال و پرم شکسته
زیر تازیونه
خدا می دونه آب خوش
نرفته پایین از گلوم
یه لحظه اینجا
وقتی که زیردست وپا
لگدزدن به پهلوهام
گفتم یازهرا
کاش
این دم آخر
با دلی مضطر
تنها نمونم
کاش
تو این دقایق
بیاد کنارم
عزیز جونم
وای(ازاین غریبی)۳
یه عمره از شکنجه ها
از اینهمه دردوبلا
به غم اسیرم
یارب شده ذکر لبم
شکر خدا امشب دیگه
دارم میمیرم
رمق نمونده به تنم
صدام دیگه در نمیاد
این شب آخر
با هرنفس میگم همش
با اضطراب و دلهره
کجایی مادر
کجایی که دلتنگتم
آروم میشم با دیدنت
ای مهربونم
میبینی مادر حالمو
یه گوشه ی زندون دارم
اشهد میخونم
وای
به هر بهونه
با تازیونه
افتاد به جونم
وای
حالم چه زاره
دل بی قراره
قدِّ کمونم
وای(ازاین غریبی)۳
نایی نمونده تو تنم
چشم انتظار مُردنم
عجل وفاتی
تو این شبای بی کسی
اینه دعای هرشبم
عجل وفاتی
زنجیر فرو رفت به گلوم
اشکم شده آب وضوم
خسته ترینم
زهر بلا شد مرهمم
دق می کنم از غصه و
غمِ تو سینم
معصومه جان بابات داره
مابین فحش و ناسزا
بی کس می میره
لب تشنه یاد کربلا
با دست و پای بسته تو
قفس میمیره
آه
بالب خشکم
با دل پرغم
فکر حسینم
آه
خسته ی خسته
به لب نشسته
ذکرحسینم
وای (ازاین غریبی)۳
367.3K
#مدح_حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
تمامِ مردمِ ایران سرِ خوانِ شما هستند
که هم شیراز، هم قم، هم خراسان را دعا کردی
اثر کرده دعایت در زنی آوازهخوان حتی
و این یعنی تمامِ روسیاهان را دعا کردی
مبادا آن که دِینی باشد از زنجیر بر دوشت
غل و زنجیر را، دیوارِ زندان را دعا کردی
به ضربِ تازیانه روزهات را باز میکردند
تو اما قبلِ افطارت نگهبان را دعا کردی
346.8K
#نوحه_حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
من گرچه زهر خوردم
هرچند رنج بردم
در گوشه سیه چال
لب تشنه جان سپرده ام
اما نرفته بر فراز نی سر من
دیگر نشد پامال اسبان پیکر من
من غریبم(۴)
من گرچه داغ دیده
جان به لبم رسیده
هر چند دست و پا زدم
اما کسی ندیده
وای از غریبی که به پیش چشم خواهر او
قاتل جدا میکرده از تن تشنه لب سر او
من غریبم(۴)
هرچند خسته گشتم
از جور و کین دشمن
سندی اگر جفا کرد
از راه کینه با من
دیگر نشد خونین دل گلهای لاله من
سیلی نخورده بعد من طفل سه ساله من
من غریبم(۴)
R26.mp356622.mp3
2.38M
#نوحه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_احمد_واعظی
کبوتری خسته به دام صیادم
نمی رسد جایی صدای فریادم
پرپر از جور خزان
این شاخه و برگ مرا
ای خدا خدا خدا
دیگر رسان مرگ مرا
واویلا آه و واویلا
به کند و زنجیر در این سیه چالم
کسی نمی گیرد خبر زاحوالم
کاش دمی یک آشنا زند صدایم اینجا
ناگه از در بنگرد آید رضایم اینجا
واویلا آه و واویلا
منی که روح دعا،گُل مناجاتم
منی که در عالم قبله حاجاتم
روز و شب ها سال ها،اُفتاده ام به زندان
بیگنه بی هم نفس،دور از همه عزیزان
واویلا آه و واویلا
تو آگهی یارب،چه بیقرارم من
دگر زجان به لبی،رمق ندارم من
من روزه و حُرم عطش،در دل زبانه می زد
هنگام افطارم عدو،با تازیانه می زد
واویلا آه و واویلا
ای روح و ریحان من رضا( حاج عباس واعظی ).m4a
2.55M
#نوحه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
ای روح و ریحان من رضا
ای نور چشمان من رضا
قلبم شکسته،قلبم شکسته
ای راحت جان من رضا
عمری بود کز سنگ مصیبت
جام دلم را بشکسته اند
زندان به زندان این جا و آنجا
قلب من از غصه خسته اند
باز آ و بنگر،زنجیر کینه
بر دست و پای من بسته اند
از گردن من خون می چکد
اشک من محزون می چکد
قلبم شکسته،قلبم شکسته
ای راحت جان من رضا
تنها خدا آگه از دل من
از این دل پر غم من است
سلول در بسته باغ عشق و
این اشک من شبنم من است
تنهای تنها این کُند و زنجیر
یار من و همدم من است
هرشب دعای من این شده
ای خالق من مرگم بده
قلبم شکسته،قلبم شکسته
ای راحت جان من رضا
در سینه دارم دریایی از غم
دریای من بی کرانه است
من روزه دارم،اما به شب ها
افطار من تازیانه است
بر پشت و پهلو،بر کتف و بازو
از تازیانه نشانه است
خون شد دل پر احساس من
نیلوفری گشته یاس من
قلبم شکسته،قلبم شکسته
ای راحت جان من رضا
505.8K
#نوحه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
شاعر:حاج احمد واعظی
ای نور چشم ترم،ای پسرم
رضا کجایی تو
می گردد این دل و جان،باغ جنان
اگر بیایی تو
شکسته این پر من
خون شده ساغر من
بازآ بازآ و بگیر
بر زانویت سر من
نور دو چشم ترم
بیا بیا پسرم
کُند و زنجیر بلا،خصم دغا
به گردنم بسته
زنجیر گردن من،از غم من
به ناله بنشسته
همچون زهرای جوان
من با این قد کمان
می گویم من که خدا
مرگ من را برسان
نور دو چشم ترم
بیا بیا پسرم
در کُنج سینه ی من،آتش غم
زده زبانه ها
افطار روزه ی من،داده عدو
به تازیانه ها
صد آه و آوُخ من
غم بوده پاسخ من
می زند دشمن دون
سیلی ها بر رُخ من
نور دو چشم ترم
بیا بیا پسرم
بیهوده قفس را..(حاج عباس واعظی ).m4a
1.98M
#نوحه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مُشتِ پری گوشه ی زندان اثری نیست
در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخه ی بشکسته،امّید ثمری نیست
گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم
امّا به سیه چال،صبا را گذری نیست
گیرم که صبا را گذر افتاد،چه گويم؟
ديگر ز من و دردِ دل من خبری نیست
امّید رهایی چو از این بند محال است
ناچار بجز مرگ،نجاتِ دگری نیست
ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست
تا بال و پری بود قفس را نگشودند
امروز گشودند قفس را که پری نیست
شاعر : استادعلی انسانی