eitaa logo
نگاربانو | خانم‌ها می‌نویسند
412 دنبال‌کننده
381 عکس
149 ویدیو
6 فایل
خانم‌ها در نوشتن رودست ندارن، چون با احساس زنانه می‌نویسن نگاربانو زندگی به روایت خانم‌ها روایتهای شما اینجا👇 @reiyhan @Ebrahimi62 لینک پیام ناشناس👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://daigo.ir/secret/51524938124
مشاهده در ایتا
دانلود
دار و ندارت را به پایم ریختی، با این که می دانستی از من چیزی به تو نخواهد رسید، هنوز هم دست بردار نیستی، انگار می خواهی دنیا را به نامم کنی، ! @negaarbanoo
  در بازدید از موزه ی پروفسور حسابی می توان از یادگارهای این استاد بازدید کرد و در جریان زندگی نامه ی او قرار گرفت. در پیش رو، عکسی از جوانی دکتر حسابی در کنار مادر بزرگوار ایشان، خانم گوهرشاد حسابی می بینید. جالب است بدانید که مادر ایشان در تربیت و یادگیری این فرد بزرگ نقش بسیار پررنگی داشتند و با وجود مشکلات جسمی و سختی های روزگار، لحظه ای از آموزش دو پسرش از جمله محمود دریغ نکردند؛ به گونه ای که به تنهایی فضایی را پیش آوردند تا فرزندانشان تنها در سنین 9 تا 11 سالگی، بتوانند قرآن کریم، دیوان حافظ و کتاب های گلستان و بوستان را به طور کامل به خاطر بسپارند. البته این تنها بخشی از فداکاری ها و تلاش این بانوی گرامی برای تربیت شخصی چون دکتر حسابی بوده است. بی دلیل نیست که دکتر حسابی می گویند:   من تمام زندگی خود را مدیون دو هستم: و ! @negaarbanoo
در بازدید از موزه ی پروفسور حسابی می توان از یادگارهای این استاد بازدید کرد و در جریان زندگی نامه ی او قرار گرفت. در پیش رو، عکسی از جوانی دکتر حسابی در کنار مادر بزرگوار ایشان، خانم گوهرشاد حسابی می بینید. جالب است بدانید که مادر ایشان در تربیت و یادگیری این فرد بزرگ نقش بسیار پررنگی داشتند و با وجود مشکلات جسمی و سختی های روزگار، لحظه ای از آموزش دو پسرش از جمله محمود دریغ نکردند؛ به گونه ای که به تنهایی فضایی را پیش آوردند تا فرزندانشان تنها در سنین 9 تا 11 سالگی، بتوانند قرآن کریم، دیوان حافظ و کتاب های گلستان و بوستان را به طور کامل به خاطر بسپارند. البته این تنها بخشی از فداکاری ها و تلاش این بانوی گرامی برای تربیت شخصی چون دکتر حسابی بوده است. بی دلیل نیست که دکتر حسابی می گویند:   من تمام زندگی خود را مدیون دو هستم: و ! ══✼🍃🌷🍃✼══ @negaarbanoo ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔸روضه‌خوان...کودک من چه کِیفی می‌دهد دل بدهی به روضه‌های سوزناک و مکشوف نوردیده‌ات! انصافا هم چه خوب حق مطلب را ادا می‌کند... از وقتی قصه‌ی پرغصه‌ی شهادت مادر (س) را با زبان کودکانه برایت روایت کرده‌ام، هر جا و هر لحظه‌ای که عکسی از یک در نیم سوخته😭دیدی مضطرب و غمدیده ازم پرسیدی: مامان! هنوز مامان فاطمه‌ی امام حسین پشت دره؟! برم دستشو بگیرم؟!😭" یا که حتا از نشستنمان در کنار ماکت کوچه مدینه هم ابا می‌کنی و می‌گویی: " مامان! اینجا نشین! می‌ترسم اون آقا بدها از پشت در بیان تو رو هم بزنن😭" پدرت مرا مواخذه می‌کند که دلت تاب این حجم اندوه را نداشته و من نباید داستان این بنرهای نصب شده ب در و دیوارها را برایت روایت می‌کردم یا لااقل باید زبان پراشاره.تری را برای این گیسوان سوخته و زخم سینه و نفس زخمی مادر انتخاب می‌کردم.... راست میگوید؛ دلمان تمام شد این روزها بس که هر لحظه با روضه‌های سوالی‌ات به آتش‌مان کشیدی... "مامان! چرا بابای حضرت زینب، نرفت کمک مامانش کنه؟!😭 مامان! خانمه و بچه‌هاش ترسیده بودند وقتی در خونه شونو می‌سوزوندند؟! مامان! وقتی در رو آتیش زدند، امام حسن و داداشش و آبجیاش هم سوختند؟!😭 مامان! نی نی تو دلش رو هم کشتنش؟😭 مامان! من اگه اونجا بودم نمیذاشتم اون خانمه رو بزنند؟!😭 و من می‌مانم و دریایی از استیصال و درماندگی!😞که مگر میشود مادر و در را به تلمیح و اشاره، روایت کرد! ** مادرجان(س)! گویا همانگونه که در خفا غسل و کفن شدی باید در خفا هم روایتت کرد... اما جانم حسن(ع)! چه بگویم که همه ی این شنیده‌ها را در کوچه، یک پسر بچه از نزدیک دید😭😭 این کودکت چه دیده که هی زار می زند؟! هی دست مُشت کرده به دیوار میزند؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅✧| |‌‌✧┅ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭══════════🎀═╮   @NEGAARBANOO