وآغوش تو مادر؛
گرم ترین جای دنیاست
برای زیستن،
همیشه پناهم باش.
#نگاربانو
@negaarbanoo
#احساس_گناه
مادرم همیشه می گوید:
از وقتی پا به درون من گذاشتی، تا زمان دنیا آمدنت، بلایی نبود که برسرم نیاید، وبعد که از آن مشکلات و دردها و بی خوابیهای عجیب و غریبش می گوید احساس گناه می کنم!
بااینکه در آن دوره جنینی بی اختیار بودم و هرچه بر حاملم گذشته جز خیرو حکمت الهی برای او نبوده، اما شنیدن آن آلام و رنجها هم، دردناک و غیر قابل تحمل است.
حالا که دنیا آمده ام و برای خودم کسی هستم، هرگاه از مادر غافل می شوم، حس بدی دارم اما نه به اندازه ی ان احساس گناه در اوج بی گناهی!
می بینید
هرچه انسان پاک تر و معصوم تر باشد، احساس گناه بیشتری می کند.
#نگار_بانو
@negaarbanoo
احساس گناه #علیرضا_عباس_زاده.mp4
4.65M
📍احساس گناه؛
باصدای:
#علیرضا_عباس_زاده
📍نگاربانو
@negaarbanoo
باعث افتخار ماست که همراهانی چون شما داریم. ویژگی خاص #نگاربانو نگارش های زیبا و خواندنی شماست.
برای ما از مادران نمونه و بانوان موفق بنویسید. و از پدر مادرهای عزیزتان.
#نگاربانو
@negaarbanoo
#جای_خالی_آن_دو
از اون روز فقط سایه هاشون یادمه. یادمه که یک ماه بود که نخوابیده بودم. نه از صدای دعواها، نه از شکستن، نه از صدای داد های مادر و نه از فریاد های پدر. از پنجره ی چشمام خواب پر می کشید و از پشت شیشه ی اون همه ی خنده های سه نفرمون، چشم گذاشتن های بابا تا من قایم بشم زیر پارچه ای که مامان روی پاش مینداخت، اون روز که مامان رانندگیش و قبول شد، خونه رنگ زدنامون و گریه کردنای سه تاییمون وقتی لاک پشت من مرد رو دیوار اتاق نقش می بست و دود میشد میرفت هوا. تا صبح اتاق شده بود جهنم و من بی گناهی بودم که تاوان پس می دادم. هفته های آخر سکوت شده بود موسیقی زجرآور خونه ای که اولین آواها، اولین شادی ها و اولین امید های من در اونجا شکل گرفته بود.سایه هاشون رو دیدم که به سمت در رفتند و با بسته شدن در، قلبم را کسی سفت فشرد و با رها کردنش دردی به تنم هجوم آورد و دیدم که تهی، خالی و خسته ام. عکس دوتاییشان روبروی چشمانم دهن کجی میکرد و یادم آمد آن سفر سه تاییمان و این عکس که من انداخته بودمش. فکر می کردم همیشه همین می مانیم و این تصور هم مثل همان شادی، امید حالا دیگر نبود. آنها رفته بودند و حالا سایه هایشان کنار من جای خالیشان را پر میکرد.
نویسنده:
#فرزانه_هراتی
#نگاربانو
@negaarbanoo
چقدر اشک بریزم رها کنم در باد؟
نشسته ام به تماشای هرچه باداباد!
همینکه بی تو نشستیم،خاک برسرمان
کناراین همه سختی،نمیروی از یاد!
کنار این همه سنگی که میخورد بر دل
نبودنت دلمان را شکسته است،زیاد!
حواس شهر نجیبانه پرت نیستی ات
هوای عشق تو بدجور برسرم افتاد
نشسته ام به تماشای هرچه باداباد
بدون عشق محال است اوج گیرد بااااد!
#صفیه_قومنجانی
#نگاربانو
@negaarbanoo