💐۴۵روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی
در کلام مقام معظم رهبری
۱۷-کارآمد و توانمند
به نظر من مهمترین شرایط نماینده عبارت است از این که متدین، کارآمد، دلسوز و شجاع باشد . اگر این چهار شرط در نماینده ای جمع شد همان کاری را که شما آرزو و توقع دارید انجام خواهد داد نماینده باید متدین باشد بی دینی و بی تقوایی چیز بدی است؛ هر جا باشد انسان را آسیب پذیر می.کند اگر در جای حسّاس باشد، آسیب پذیری آن بسیار گران تمام خواهد شد نماینده باید کارآمد هم باشد. بعضی ها متدین هستند اما از آنها کاری ساخته نیست. باید به گونه ای باشند که بتوانند وظایفی را که بر عهده شان قرار دارد انجام دهند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت بیست و هفتم این داستان: سفر وحشتناک دریایی بردهها با کشتی در بسیاری
برگی از داستان استعمار
قسمت بیست و هشتم
میخواهم خودم را بخرم
در قسمتهای گذشته خواندیم که چطورانسانها را به عنوان برده شکار میکردند و با چه وضع و روشی انها را به کشورهای غربی برای کار و فعالیت میفرستادند این مسیر سخت و کارهای طاقت فرسا باعث شد...
ادامه داستان
بردههایی که گردهای طلا را پنهانی از معدن بیرون میبردند یا بردههای اجاره ای که در کارخانه کار میکردند و به پاداش تولید بیشتر پول میگرفتند، میتوانستند با پس انداز این پول، اگر زنده میماندند، روزی آزادی شان را از اربابشان بخرند.
آنها بهای خودشان را میپرداختند و آزاد میشدند.
این معامله شاید تنها معامله در تاریخ بشر بود که یک نفر باید دانم ارزشهای خودش را انکار میکرد تا بهای کمتری برای خریدش میپرداخت.
خرید آزادی گاهی نیز قسطی به انجام میرسید، برده ای که چنین تصمیمیمیگرفت مبلغی از قیمت خودش را به ارباب میپرداخت و در زمینی نزدیک مزرعه او به کار مشغول میشد.
و از درآمد فعالیتش اقساط آزادی اش را میداد و سرانجام از قید بردگی رها میشد.
این اتفاق بیشتر برای بردههای صاحب مهارت یا بردگانی میافتاد که اربابشان بهره اندکی از خوی انسانی برده بود.
بعضی بردگان نیز که مذهب مسیحیت را در کلیسای کاتولیک میپذیرفتند، از سوی اربابانشان اجازه مییافتند که بهای آزادی شان را بپردازند.
اما بیشتر بردهها در همان اوضاع دشوار و هراسناک زندگی میکردند.
بردههایی که در مزارع نیشکر برای آنکه نتوانند ساقه نیشکری را به دندان بگیرند و مزه کنند نقابهایی از جنس قلع روی صورتشان نصب میشد و اربابان تا هنگام صرف غذا قفل آن را باز نمیکردند.
بردههایی که خود گاه بازو یا پایشان را میشکستند تا از آن اوضاع سخت فرار کنند.
زندگی دردناک بردهها باعث مرگ تدریجی آنها میشد.
استعمارگران هلندی که جزیره سورینام در دریای کارائیب را در اختیار داشتند، اعلام کردند که جمعیت پانصد هزار نفری بردههای این جزیره هر بیست سال یک بار باید نوآوری شود؛ چون همه آنها در این مدت میمردند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
مجلس ششم از تقلب تا تحصن 1- تشکیل و حاکمیت حزب مشارکت در دولت اصلاحات: 1/1- در دوم خرداد 76 دولت س
💐۴۵روز تا #جشن_انتخابات💐
۲- تقلب در انتخابات مجلس ششم:
اصلاح طلبها به رهبری حزب مشارکت در شمارش آرا انتخابات مجلس ششم در تهران دست به تقلب زدند بطوریکه در نتیجه انتخابات در تهران (مورخه 7اسفند 78 ) در لیست 30نفره، 29نفر اصلاحطلب و نفر سی ام اکبرهاشمی رفسنجانی بود.
3- نامه شورای نگهبان به رهبری و رهنمودهای معظم له:
تخلفات گسترده در انتخابات تهران نارضایتی زیادی به همراه داشت بطوری که شورای نگهبان بر اساس وظیفة نظارتی خود حاضر به تأیید انتخابات نشد و جناح حاکم که خود راپیروز انتخابات میدانست و مناصب کلیدی در ستاد انتخابات وزارت را در اختیار کشور داشت، بر مواضع خود تأکید کرد و حملات شدیدی را بر علیه نهاد نظارتی شورای نگهبان تدارک دید. در این شرایط شورای نگهبان در نامه ای به رهبر انقلاب ماوقع حوادث انتخابات و نتایج بازشماری تعدادی از صندوقها را بازگو کرده و از ایشان رهنمود خواستند. معظم له طی نامه ای متضمن تشکر از تلاشهای اعضاء شورای نگهبان، تأکید فرمودند:
الف: صندوقهای مخدوش از نظر شورای نگهبان ابطال گردد.
ب: بازشماری بقیه صندوقها که مدّت زمان طولانی میطلبد و ناممکن است ایرادی از نظر قانونی و شرعی متوجه شورای نگهبان نیست.
ج: وضعیت منتخبان تهران با توّجه به کلیه صندوقها ملاحظه و نتایج آن بعنوان نتایج قطعی اعلام شود.
د: دستگاه قضایی و بازرسی موظفاند عاملان تخلف را شناسایی و تحت تعقیب قانونی قرار دهند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
قسمت نهم
حاج کاظم گفت:
«قبل از این استراحت طولانی که بفرستیمش، جَسته و گریخته پیرامون این مسئله ی بسیار مهم، مختصر گفتگویی رو باهم داشتیم.»
حجت الاسلام لبخندی زد، رو به من کرد گفت:
«نظرتون درمورد اون حرف ها چیه؟»
گفتم:
+من سرباز این کشورم. هر دستوری که شما بدید آماده ام اطاعت کنم. اما اگر واقعا نظر من و بخواید، من در حال حاضر نمیتونم برم در حوزه ی مفاسداقتصادی نوکری مردم و این مملکت و کنم. چون اصلا آمادگی چنین مسئولیتی رو ندارم. حاج آقا هم گفتند فعلا قرار هست در همون ضد جاسوسی بمونم اما نظر شما روی مفاسد اقتصادی هست. بازم هر تصمیمی بگیرید من مطیعم.
حجت الاسلام تاملی کرد گفت:
_من مشکلی ندارم که در ضدجاسوسی و ضدتروریسم بمونی. اتفاقا سیف هم از اینکه تو در مسئولیت معاونت این بخش بمونی استقبال کرده. اما چرا مخالفی بری مفاسد اقتصادی؟ مشکلت چیه؟
+راستش حاج آقا مفاسد اقتصادی با روحیات من سازگار نیست. حداقل الان نمیتونم. نیاز به زمان دارم. شما میدونید مفسدین اقتصادی و ابر بدهکاران و رانت خوارها، آدم های قدرتمندی هستند که انقدر گستاخانه این جنایت های بزرگ و در حق مردم انجام میدن. گذشته ی من ثابت کرده که از هیچ کسی نمیترسم. عرضم و مختصر میکنم وقت شریف شمارو نمیگیرم، اونم اینکه اگر بخوام در اون بخش برم، شک نکنید رحم به صغیر و کبیر نمیکنم. من آدمی نیستم زیر فشار فلان مقام قرار بگیرم و به برادش کاری نداشته باشم.
_مگه ما میترسیم؟
+نه. جسارت نکردم، اما...
رییس حرفم و قطع کرد گفت:
_به هرحال صلاح مملکت اینه که شما یا اینکه یک نفر مثل شما در حوزه مفاسد اقتصادی حضور فعال داشته باشه. میبینی که وضعیت جامعه چطوره! یک روز برادر رییس جمهور، یک روز برادر معاون اول ایشان، یک روز فلان نماینده مجلس، یک روز فلان وزیر، یک روز فلان به ظاهر آقازاده اما در حقیقت انگل زاده، مشغول چپاول بیت المال هستند و دارند به این مملکت گند میزنند. اونم به کدوم مملکت؟ به این مملکتی که حاصل خون چندصدهزار شهید هست و برادر من وَ پسر حاج کاظم و پدر تو وَ خیلی از جوان های مومن در این آب و خاک جزء اون کسانی هستند که ثمره ی خون سرخشون شده درخت تنموندی مثل جمهوری اسلامی ایران.
سرم پایین بود و فقط به حرفاش گوش میدادم. خیلی برام توضیح داد، اما من دلم نمیخواست برم مفاسد اقتصادی و مرغم یک پا داشت! «من باید در معاونت اطلاعات و عملیات ضدنفوذ«ضدجاسوسی» و ضد تروریسم میموندم، مگر اینکه دستور حجت الاسلام موکدی باشه.» چون اگر موکدی بود وظیفه شرعی و قانونی و کاری ایجاب میکرد یک کلمه بگم: «اطاعت امر میشه.»
اما چون با مشورت خودم بود، همچنان مقاومت میکردم.
تلفن دفتر ریاست ستاد زنگ خورد. گوشی رو گرفت شروع کرد به صحبت کردن...
«سلام علیکم. بگو حاج عباس! میشنوم. خب... نه زحمت نکش. نه برادر توی جلسه نیستم. فقط یه دیدار ساده هست با یکی از برادرا. خب. چه زمانی اومد؟... آها... بسیارعالی... الان آقای سلیمانی رو میفرستم از شما تحویل بگیره. ضمنا حاج عباس، برای ساعت 5 امروز عصر، به تیم حفاظت من بگو آماده باشن... چون میریم جایی. مجتبی رو تا یکساعت دیگه بفرست بیاد دفتر من، چون باهاش کار واجب دارم. خداحافظ.»
حجت الاسلام گوشی رو قطع کرد، فورا نگاهی به من انداخت گفت:
«بپر برو دفتر حاج عباس.(مسئول دفتر) نامه اومده برای من، بگیر بیارش.»
رفتم اتاق بغلی نامه رو گرفتم برگشتم دفتر ریاست. وقتی برگشتم، نامه رو دادم به رییس. نامه ی مهر و موم شده رو باز کرد، لبخندی زد و نگاهی به حاج کاظم کرد گفت:
«از شورای عالی امنیت ملی هست.»
حاج کاظم به نشانه تایید سری تکان داد... نگاهی به من کرد، گفت:
«حاج آقا سیف در دفتر خودشون منتظر شما هستند. برید خدمتشون.»
گفتم چشم، وَ خداحافظی کردم و اومدم بیرون رفتم دفتر مدیر کل بخش ضدجاسوسی.
هماهنگ شد رفتم اتاق حاج آقا سیف...
بعد از مدت ها حاج آقا سیف رو میدیدم. چقدر شکسته شده بود. چقدر صورتش خسته بود. اینکه میگم بعد از مدت ها دیدمش یعنی شاید چیزی حدود 2 سال میشد که ندیدمش. قبل از این مرخصی که برم از حاج کاظم شنیده بودم که حاج آقا سیف از طرف ستاد حدود 2 سال قبل ماموریت کاری رفته بود و سمت فلسطین و اردن و... بوده.
وقتی وارد شدم خیلی سنگین رفتار کرد. تعجب کردم!! چون قبلا رفتارش مهربانانه تر بود. گوشی تلفن دفترش دستش بود و داشت با یکی حرف میزد.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
🚨🚨اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران:
بسم الله الرَّحْمنِ الرَّحِیم
به آگاهی ملت شریف و قهرمان ایران اسلامی میرساند با توکل به خداوند متعال و عنایات حضرت ولی عصر (عج ) در پاسخ به جنایات اخیر تروریستی دشمنان ایران اسلامی مقرهای جاسوسی و تجمع گروهکهای تروریستی ضد ایرانی در بخشهایی از منطقه در نیمه امشب با موشکهای بالستیک سپاه مورد هدف قرار گرفت
🚨🚨انهدام محلهای تجمع فرماندهان و عناصر اصلی مرتبط با جنایات اخیر تروریستی کرمان و راسک در سوریه
♦️ سپاه در پاسخ به جنایات اخیر گروهکهای تروریستی ، در به شهادت رساندن مظلومانه جمعی از هموطنان عزیزمان در کرمان و راسک؛ محل های تجمع فرماندهان و عناصر اصلی مرتبط با عملیات های تروریستی اخیر ؛ به ویژه داعش، در سرزمین های اشغالی سوریه را شناسایی و آنها را با شلیک تعدادی موشک بالستیک منهدم نمود.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به ملت بزرگ ایران اطمینان می دهد ، گروهک های تروریستی بدخواه ملت ایران هرکجا که باشند را خواهد یافت و آنها را به سزای اعمال ننگینشان خواهد رساند.سایر اهداف منهدم شده اعلام خواهد شد.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
♨️ اخبار تایید نشده در مورد کشته شدن پیشوا ضایی، مالک گروه فالکون و شخصیت نزدیک به خانواده بارزانی و شریک تجاری رژیم اشغالگر، در حمله موشکی به مقر موساد در شمال عراق
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
پیشرو دیزایی کیست؟
پیشرو دیزایی، مسئولیت صادرات نفت از کردستان عراق به اسرائیل را به عهده داشت که در حملات امشب سپاه کشته شد.
پیشرو دیزایی صاحب گروه ساختمانسازی فالکون بود.
این تاجر کُرد از نزدیک با موساد و رهبری کردستان در ارتباط بود.
او همچنین مالک مجموعه شرکتهای امپایر بود که در حوزه تجارت نفت فعال بود. این مجموعه در سال ۲۰۰۳ و پس از حوادث عراق تأسیس شد و به تولید نفت مشغول بود.
طبق اخبار موثق، گروه SB Falcon، یک ارتش خصوصی کوچک نیز داشت که پرسنل نظامی سابق ایالات متحده را استخدام میکرد.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
✅ انهدام مقر گروهک جیشالظلم در پاکستان با پهپاد و موشک
دقایقی پیش دو مقر مهم گروهک تروریستی جیش الظلم( جیش العدل) در خاک پاکستان منهدم شد.
محل سکونت تروریست های جیش العدل در روستایی در منطقه مرزی بین ایران و پاکستان در نزدیکی شهرستان پنجگور پاکستان مورد هدف موشکی قرار گرفته است
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
✅ انهدام مقر گروهک جیشالظلم در پاکستان با پهپاد و موشک دقایقی پیش دو مقر مهم گروهک تروریستی جیش ال
منطقه هدف قرار گرفته منطقه ای به نام کوه سبز در استان بلوچستان پاکستان است که یکی از بزرگترین مقرهای گروهک جیش الظلم در آن قرار داشته است.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
#سلام_امام_زمانم🌸
صبحت بخیر ای غزل ناب دفترم
ای اولین سروده و ای شعر آخرم
صبحی که یاد تو در آن شکفته شد
گویا تلنگری زده بر صبح محشرم
❣اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج❣
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۴۴روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی
در کلام مقام معظم رهبری
۱۸- اهل خدمت به مردم
نماینده باید خدوم امتحان ،داده با کفایت برنامه،دار خوشنام و جوانگرا باشد. ه نامزد انتخابات باید با قصد خدمت وارد شود. اگر با قصد قدرت طلبی و جمع کردن پول و مسائل گوناگون و انگیزههای ناسالم دیگر وارد شود، به کشور خدمت نمی کند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
💐۴۵روز تا #جشن_انتخابات💐 ۲- تقلب در انتخابات مجلس ششم: اصلاح طلبها به رهبری حزب مشارکت در شمارش
۴- نتیجه اقدامات شورای نگهبان:
شورای نگهبان با توجّه به رهنمودها و تلاش سه ماهه در اوّل خرداد 79 نتیجه قطعی انتخابات را طی بیانیهای اعلام کرد. با مقایسه دو لیست اعلام شده تهران، سه نفر از افراد اصلاحطلب رأی لازم را نیاوردند و یک نفر از اصولگراها انتخاب شد و اکبرهاشمی رفسنجانی از نفر آخر به نفر بیستم ارتقاء یافت. در پی این اعلام هاشمیرفسنجانی ترک مجلس را بر حضور ترجیح داد و با صدور بیانیهای بطور رسمی انصراف خود را از نمایندگی مجلس اعلام کرد.
۵- پیگیری قضایی جرائم انتخاباتی:
بر اساس نامه رهبر انقلاب، آیتالله جنتی دبیر شورای نگهبان طی نامه ای به قوه قضایه خواستار رسیدگی فوری به جرائم تخلفات انتخاباتی ستاد انتخابات وزارت کشور به ریاست مصطفی تاجزاده عضو حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، دو حزب اصلاح طلبان شد.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت بیست و هشتم میخواهم خودم را بخرم در قسمتهای گذشته خواندیم که چطورانس
برگی از داستان استعمار
شروع جلد چهارم(صلیب خونین)
قسمت بیست و نهم:
گذرنامه بهشت
مقدمه: هنگامیکه نخستین کشتیهای اروپایی به قارههای جدید رسیدند، کشیشان هم همراه کاشفان پا به ساحل گذاشتند.
آنها به دنبال مسیحی کردن بومیها بودند.
پادشاهان اروپایی از صدها سال پیش از آن مجبور بودند خود را دوستدار و پیرو پاپها، بالاترین مقام مذهبی در اروپا، معرفی کنند. برای همین بایـد بـه هـر تصمیم خود رنگ و بوی مذهبی میدادند.
هنگامیکه اکتشافات جغرافیایی آغاز شد تمام این پادشاهان مدعی بودند که قصد دارند مسیحیت را گسترش دهند.
بومیهایی که مسیحی میشدند مجبور بودند به پاپ و پادشاهان مسیحی احترام بگذارند؛ در این صورت احتمال شورش بسیار کمتر میشد.
همچنین آنها با دور شدن از فرهنگ بومیخود مصرف کننده کالاهای اروپایی میشدند و این بهترین کار برای استعمارگران بود اما ادامه داستان.....
افزایش قدرت، جنگ با دشمنانی مثـل ترکان عثمانی و ساختن بناهای عظیمی که نشانه عظمت پاپ و کلیسا باشند بدون «پول» ممکن نبود.
به همین خاطر پاپها مجبور بودند منصبهای کلیسایی را در کشورهای مختلف به فروش بگذارند.
کسی که میخواست به عنوان اسقف ناحیهای منصوب شود باید مبلغ کلانی را به پاپ میپرداخت و اینجا بود که پای سرمایهدارهای بزرگ به ماجرا باز میشد.
کشیشها برای رسیدن به مقام اسقفی از این ثروتمندان قرض میگرفتند و به آنها وابسته میشدند.
اما این پول را چطور باید برمیگرداندند؟
پاپ به کشیشها اجازه میداد که از طرف او «آموزش نامه» بفروشند.
نامههایی که هر کس با در دست داشتن آنها احساس میکرد تمام گناهانش بخشیده شده است و درست مثل روزی که از مادرزاده شد پاک و معصوم است.
اسقف جدید، درحالی که کیسه ای پر از آمرزش نامـه در دست داشت، وارد شهر میشد.
هنگام ورود او زنگ کلیساها به نشانه شـادی بـه صـدا در میآمد.
گروهی از کشیشها و مردم عادی با پرچم و شمعهای روشـن بـه پیشوازش میرفتند.
کشیش دیگری جلوتر از او راه میرفت و مـتـن آمرزش نامه را که روی بالشی مخملی نصب شده بود به مردم نشان میداد: «خداونـد مـا، عیسی مسیح، برتو ترحم کند. با اختیاری که خداوند در این منطقه بـه مـن داده است تو را از همه گناهان و نافرمانیها، هر اندازه که سنگین باشند، میبخشم و پاکی و معصومیتی را که هنگام تولد از آن برخوردار بودی بـه تـو بازمیگردانم. همین که از دنیا بروی دروازههای جهنم به روی تو بسته خواهند شد و درهای بهشت گشوده میشوند.»
کشیش فریاد میزد : «گذرنامه دارم... گذرنامه سفر روح آدمیبه بهشت جاودان...»
کاروان در برابر کلیسای اصلی شهر میایستاد. صندوق بزرگی با قفلهای برنجی جلوی در کلیسا قرار داده میشد تا خریداران «آمرزش نامه» پولها را درون آن بیندازند.
کشیشی که بالش مخملی را در دست داشت میگفت ؛ «یک گناه کبیره به هفت سال توبه نیاز دارد اما با پرداخت ربع فلورین (یکی از واحدهای پول اروپا در قرن شانزدهم) همین حالا میتوانید از شر آن راحـت شـوید؛ حتی اگر پدرتان را کشته باشید.»
مردم گرد آنها حلقه میزدند، هر کس که مبلغ مشخصی را درون صندوق میانداخت از اسقف جدید آمرزش نامه ای دریافت میکرد.
در تمام ایـن مـاجـرا فـرد غریبه ای هـم کـنـار اسقف و کشیشها حاضـر بـود و بـه دقت حساب همه پولهایی را کـه بـه صندوق ریخته میشد نگه میداشت؛ نماینده بانکدار یا سرمایهداری که به اسقف برای خرید این مقام قرض داده بود.
خاندان «فوگر» که بانکداران بزرگی در آلمان بودند یکی از این ثروتمندان بودند که به کشیشها برای خرید مقام قرض میدادند.
آنها به کشیشی به نام «آلبرشت» سی هـزار سکه طلا وام دادند تا او با پرداخت آن به پاپ به عنوان اسقف اعظم شهر«ماینتس» منصوب شود.
در همین دوران کشتیهایی پر از طلا و نقره از آمریکای تازه فتـح شـده بـه سواحل اسپانیا و پرتغال میرسید.
کشورهای دیگر اروپایی به این موفقیت اسپانیاییها وپرتغالیها خیره بودند و آرزو میکردند آنها نیز سهمیاز این گنجها به دست آورند.
سرمایه دارها و بانکداران این کشورها نیز با ولع به فتح سرزمینهای آن سوی اقیانوس فکر میکردند و اسقفهایی که همواره به آنها بدهکار بودند احساس میکردند گنجینه ای تمام نشدنی در قارههای تازه، پنهان شده است.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت نهم حاج کاظم گفت: «قبل از این استراحت طولانی که بفرستیمش، جَسته و گریخته پیرامون این مسئله ی
قسمت دهم
با همه این تفاسیر، حاج آقا سیف تا من و دید، به گفتگوی تلفنیش پایان داد و تماس و قطع کرد. از پشت میزش بلند شد اومد سمتم، روبوسی کردیم و همدیگر و در آغوش گرفتیم. نکته ای که برام عجیب بود این بود که سیف چقدر شکسته شده و خیلی خشک رفتار میکرد.
بهم تعارف زد نشستم روی مبل ساده ای که داخل اتاقش بود. خودشم اومد نشست روبروم. لبخند تلخی روی لباش دیده میشد. قبلا خیلی رفتارش بهتر بود. این سیف، اون سیف دوسال قبل نبود. نمیدونستم چشه! با خودم گفتم حتما فعلا مشکلی داره و ذهنش درگیره!
بگذریم...
وارد بخش گفتگوی کاری شدیم...
با اخمی که روی صورتش نقش بسته بود، با صدای بم و نسبتا آرامی گفت:
_آقا عاکف، میدونم روزهای سختی رو پشت سر گذاشتی و هنوز داغ همسرت برات تازه هست و یقین دارم با عشقی که نسبت به هم دیگه داشتید، این داغ، الی الابد برای شما ماندگار هست. اما هم تشکیلات و هم بنده با سوابق درخشانی که از شما و پرونده شما سراغ دارم، میخوام ازتون که مجددا وارد میدان جهادی و کاری بشی. آماده ای؟
لبخندی زدم و سری به نشانه تأیید تکان دادم...
حاج آقا یه نگاه بهم انداخت و مجدد سرش و انداخت پایین، با همون صورت اخمو گفت:
_من دلم میخواد بمونی و معاونت اطلاعات و عملیات ضدجاسوسی رو عهده دار باشی.
+من تحت امرم. هر دستوری بدید آماده ام...
_یکی از پرونده هایی که الان در دست اقدام هست، وَ من میخوام شما اون و به عهده بگیری، حالا یا بطور مستقیم یا غیر مستقیم، مربوط میشه به شخصی که هم ما رو درگیر مفاسد اقتصادی خودش کرده، وَ هم اخلاقی وَ هم زدو بندهای سیاسی. متاسفانه برخی اشخاصی که ازشون توقع نداریم، به طور ناخواسته با این شخص وارد رابطه کاری شدند و به هیچ عنوان نمیدونن چه ضررهای اقتصادی و حیثیتی در انتظارشون هست.
همین طور خیره شده بودم به صورت نورانی ولی عبوس حاج آقا سیف و به صحبتاش گوش میدادم. حاج آقا سیف ادامه داد گفت:
«کسانی که در امور اقتصادی باهاش فعالیت میکنند، از مفاسد اخلاقی این آدم با خبر نیستند.»
گفتم:
+جسارتا میخوام مطلبی رو عرض کنم.
_بفرمایید.
+عادت ندارم قبل از مطالعه ی زوایای روشن شده در پرونده ای که قرار هست برسه به دستم، چیزی رو بپرسم. اما برای اینکه درگیر کلاف های سر در گم نشم، وَ اینکه زودتر و با کیفیت بالا بتونم پرونده رو جمع کنم سوالی دارم از خدمتتون.
_بفرمایید جناب عاکف.
+این شخص برای پیشبرد اهداف اقتصادی خودش از کجا خط میگیره؟ وَ اینکه این کیس اقتصادی چه ربطی به ضدجاسوسی داره؟
_ طی این مدت کوتاهی که زیر چتر ما قرار گرفته، هنوز هیچ ردی از خودش باقی نگذاشته. اما یکسری روابط مشکوک با برخی افراد داره که ما رو حساس کرده.
+جالبه! یعنی میخواید بگید این آدم، اقتصادی نیست؟
_هست.
حاج آقا سیف کم حرف هم شده بود. به سوالات من با جملاتی تک کلمه ای، یا خیلی کوتاه جواب میداد! توی دلم گفتم خدایا خودت بخیر کن! هرچی هادی گند اخلاق بود، این بدتر!!!
این بار جسارت به خرج دادم و گفتم:
+میشه من و روشنتر کنید تا بدونم چی به چیه؟
نگاه عاقل اندر سفیهانه ای بهم انداخت، با تسبیحش کمی ور رفت، آهی کشید و معلوم بود حوصله زیاد نداره... گفت:
_عاصف و تیمش به خوبی بر روی این کِیس سوار شدند. اما نتونستند ازش چیزی پیدا کنند.
+پس این آدم، فقط اقتصادی و... مشکل نداره.
_منظورت و واضح تر بگو.
+مطلبی که میخوام عرض کنم فقط یک تحلیل و فرضیه هست. ممکنه اصلا چنین چیزی نباشه اما خب در حد همون فرضیه و تحلیل میخوام روش حساب کنم.
_بگو.
+ممکنه در پوشش کارهای اقتصادی، جاسوس باشه.
_بعید نیست. اما در حد تحلیل و فرضیه میتونم روی حرفت حساب کنم. اگر تا مدتی که تعیین شده، ما به نتایج مطلوبی نرسیم، کیس و واگذار میکنیم به حوزه مربوطه.
چندثانیه ای به سکوت گذشت و دستی به محاسنش کشید و به روی زمین خیره شد... همونطور که در فکر فرو رفته بود گفت:
_میخوام از این لحظه به بعد، این پرونده زیر نظر خودت هدایت بشه.
+درخدمتم حاج آقا.
گوشی رو برداشت و تماس گرفت. به اون کسی که پشت خط بود گفت «بیا اتاقم.»
چندلحظه بعد در باز شد دیدم عاصف اومد داخل. بلند شدم با هم سلام علیک کردیم. همدیگر و در آغوش گرفتیم.
آخ که چقدر من دوسش دارم این عاصف و! هنوزم که هنوزه عشق منه. خدا کنه همتون یه سیدعاصف عبدالزهرا توی زندگیتون داشته باشید. رفیق روزهای سخت، مرد، مهربون، دلسوز، جهادی، امام حسینی، و...
عاصف هم به جمع اضافه شد. حاج آقا سیف با همون سگرمه های تو هم رفته به عاصف نگاهی کرد و بعد از چند ثانیه گفت:
«میخوام از این لحظه به بعد، پرونده ی آقای آرین محمد زاده، زیر نظر مستقیم آقای عاکف سلیمانی هدایت بشه و شماهم در کنار ایشون زحمات لازم و بکشید.»
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️کاربرگ نقاشی کودک ویژه #انتخابات + فایل با کیفیت
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
عکس نوشته و تصویر پروفایل ویژه #انتخابات - شماره 2
فایل با کیفیت 👇
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods