ɴᴇᴊᴀᴛ|نِجاٺ
• السلامعلیكیامبدلسیئاتبالحسنات ؛
~
پرسیدھای چرا با این نام به تو
سلام کردم و تو را اینگونهـ صدا زدم .
من نمیتوانم پاسخِ دلم را برایت بگویم
و بنویسم، پاسخ مشخصی به جانب تو
بفرستم .
من میدانم چرا این سلام، اینگونہ به تو
آمده و بر نامت مثل ردای احمدی نشسته .
ای تغییر دهندهۍ عاقبتها !
که نگاهتـ زهیر را از مکتب عثمان مینشاند بر سفرھ صاحبان آیه تطهیر .
که جملهاي از زبان تو، حر را از سپاه
اشقیا بہ اولین شھید سپاهت بدل میکند .
که شوق دیدنت، مُحبات حبیب را
دو بار فدایت میکند تا نه همانند اطرافیانش در بستر، که در رزم در رکاب تو، مانند پروانھ به دور شمع بسوزد .
که وقتی فاصلهـ حیات و زندگی به تار مویی میماند، سعید [ابنعبداللهرامیگویم] برایتـ جان سپردن عھد کند و بعد سر بر دامن تو بپرسد ؛ اَوفیتُ یاابنرسولالله ؟
که موقع را، آن جوان شوریده مکتبت که
تعلیم یافتہ حبیب بود اما به اجبار و
بیهیچ انتخابی میان سپاه عمر ملعون،
جانباز راهت شود .
که وهب را، آن نصرانی را ناصرالحسین میکند و خشنودی مادرش را کهـ مرگ در راھ توست رقم میزند .
که بریر را در آن روزگار که قاریان، سر قرآنناطق را با همراهی نکردن بر نیزھ نهادند، زیر پرچم تو آورد، تا به آنچھ عمری بر لب میخواند عمل کند .
که عابس را، آن خشم بر دشمن و محبت به تو، مردی شود کھ سپاه کفر او را شیر شیران میخواند و برائت میکند از جنگِ با او .
که عمرو و پدرش جُناده را، آنانی کھ هنوز میان صفوف سپاهت قرار نگرفته بودند را ' یارمن ' خواندۍ و پس از شہادت پدر عاقبت او را نیز به خیر دنیا و آخرت گرھ زدی .
و تنھا تو اینگونهـ قلم میزنی حسینجان ! 💙
| از رحمت خدا دور باد،
گروهـے كه تو را كُشتند
و كسانى كهـ طرفِ دعوایشان
در روز قیامت، جدّ توست 🖤 ! !
~
از آخرین بار کھ کسی این دو برادر را
در قرابت هم میدید، یازدھ سال
میگذشت . آخرین قابها را همہ
اهل خانهـ به خاطر سپرده بودند .
تمام آن ثانیھهایی که شیعیان
خروشیدند بر صفوف تیراندازان،
و ندایی که برآمد ؛ حسینابنعلی
با وصیت برادر، نمیخواهند خونی
از کسی بر زمین ریخته شود .
و آن ثانیھ که عباس دست بر
غلاف شمشیر گذاشت و شمشیر
از گرمای دو چندان غیرت میسوخت .
دست حسین، بر دست برادر آمده بود
با وعدهي کربلاء !
و حالا، پس از آن یازدھ سال چشمانۍ
بودند کہ به یاد آخرین ثانیههای تنفس
حضرتحسن [ع] در کنار برادرش،
حسین را میدیدند کھ در آخرین لحظات
حسن را به آغوش کشیده . 🌴
عبداللھ ؛ ای راز کنیہ اباعبدالله ،
بھ سبب آمیخته شدن خون میان
رگهایت با خونِ عمو . .
| ♥️
از تو ممنونیم، در زمانۍ کهـ
کسانی ما را، نوجوانهای این
زمان را، طور دیگري خطاب میکنند
گویی کهـ محبتی از سیدالشھداء
به حفرھهای دلمان راه ندارد
و راه نمۍیابد
تو در این مکتب ؛ علمداری میکنی
و به عموجان، ثابت میکنـے کہ
براي ما مرگ معنای دیگرۍ جُز
احلیمنالعسل ندارد و نخواهد داشت .
تو ضامن ما میشوۍ نزد صاحبمان،
عزیزمان، مھدي [ع] .
ما را در صفوف سینہزنی جلو مینشانی
و یارۍمان را باور میکنی . آبروی ما را میخری ؛
•
.
قرار گذاشتهام با تو تا، بھ مقدار
آن ثانیہهای استیصال، سر بھ بالا
بگیرم و صدا بزنم ؛
خدایِ من! چون آنچھ بر من پیشآمده
در محضر توست، آسان است!
و صبر کنم بر آنچہ رخ داده .
چه خوب شاهدي هستی بر آن اتفاقات
عمر من کهـ تاب آوردن برایم دشوار است .