هدایت شده از مکتب حاج قاسم
🔸چه دل، تنگ است بدون پناه نگاهت،
بدون تابش قنوتت...
جای ما خالیست کنار روشنای پاک
سجادهی آسمانیات...
امروز دستهایت را از گلبرگهای
لطیف حیاط خانهات در بهشت پر نما و
برای ما آرزوی شهادت کن...
دستت را که بلند کنی
عطر سلام و صلوات و گلمحمدی در
زندگیمان میپیچد...
🔰 نشر دهید و همراه ما باشید
📌 @maktabehajghassem | مکتب حاج قاسم
🌴☫﷽☫🌴
🌞
روزشمار #دفاع_مقدس (۳۰ شهریور)🌞
🌴 ولادت شهید محمدمهدی فرحزادی ( تهران) (۱۳۴۰ ه.ش)
🍀ولادت شهید کاظم خدامی ( تهران) (۱۳۴۴)
🌴ولادت شهید مهدی چیت سازان (۱۳۴۴)
🍀ولادت شهید مجید صفری ( تهران) (۱۳۴۴)
🌴ولادت شهید داود محمدپورمهرانی ( تهران) (۱۳۴۵ ه.ش)
🌴ولادت شهید جمال علی زاده ( تهران) (۱۳۴۵)
🍀ولادت شهید مهدی دونفری ( تهران) (۱۳۴۶)
🌴ولادت شهید علی رعنایی ( همدان) (۱۳۴۶)
🍀ولادت شهید حمیدرضا خیرخواه قمی ( قم) (۱۳۴۷ )
🌴 ولادت شهید نصرالله شهمرادی (استان بوشهر، گناوه) (۱۳۴۹ ه.ش)
🍀ولادت #شهید_مدافع_حرم اسماعیل زاهدپور ( گلستان، کردکوی) (۱۳۵۰)
🌴ولادت #شهید_مدافع_حرم الیاس چگینی ( قزوین، بویین زهرا، روستای امیرآبادنو) (۱۳۵۳)
🌴ولادت شهید مدافع حرم حسین محرابی ( نیشابور) (۱۳۵۶)
🌹شهادت شهید ایرج عوضی ( بوشهر، گناوه) (۱۳۵۹)
🌺شهادت شهید جعفر نوروزیان ( مازندران، قائمشهر) (۱۳۶۰)
🌷شهادت شهید مجید خزایی ( بوشهر، گناوه) (۱۳۶۰)
🌹شهادت شهید خدابخش کهن ترابی ( البرز، ساوجبلاغ) (۱۳۶۰)
🌺شهادت شهید علی گنجی ( همدان، ملایر) (۱۳۶۲ ه.ش)
🌷شهادت شهید علیاصغر ابارشی ( مشهد) (۱۳۶۳)
💐شهادت شهید محمدرضا ابارشی 🌱 شهید علیرضا ورشوئی جاغرق 🌱 ( مشهد) (۱۳۶۳)
🌷شهادت شهید محمودرضا سبحانیان ( شیراز) (۱۳۶۳ ه.ش)
🌺شهادت شهید محمد مومنی (استان بوشهر، برازجان) (۱۳۶۳ ه.ش)
🌹شهادت شهید امیرفرهنگ گنج جو (استان البرز، کرج) (۱۳۶۴ ه.ش)
🌴ولادت #شهید_مدافع_حرم_حسین_قمی ( گیلان، لنگرود) (۱۳۶۴ ه.ش)
🍀ولادت شهید مدافع حرم محمد اسدی ( تهران) (۱۳۶۴ ه.ش)
🌹شهادت شهید اکبر زادمهرخشنی ( مازندران، ساری) (۱۳۶۵ ه.ش)
👌تهاجم بالگردهای آمریکایی به کشتی تجاری ایرانی در خلیج فارس (۱۳۶۶)👌
🌴 ولادت شهید حجت حیدری ( یزد، تفت) (۱۳۶۷ ه.ش)
🌷شهادت شهید سجاد تختی ( اردبیل) (۱۳۹۳)
🌹شهادت شهید اصغر نجات آغچه کهل (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۹۳)
🌴🌷🇮🇷🌹🌴
هدایت شده از داود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت فرمانده نیروی هوایی ارتش از شب شهادت حاج قاسم سلیمانی
امیر عزیز نصیرزاده:
🔹در شب شهادت سردار سلیمانی ما تا دم جنگ رفتیم.
🔹 پس از شهادت سردار سلیمانی خلبانان از ما طلب مأموریت میکردند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای جالب گردان چلوکبابیها
🔹در جبهه، همه رزمندهها سلاح دستشان نبود. بعضیها هم یک گردان راه انداخته بودند تا رزمندهها را با غذای چرب و چیلی سورپرایز کنند.
🔹این گردان را یک سید کارگردانی میکرد و کارش، پختن چلوکباب برای رزمندهها بود.
@Farsna
هدایت شده از خبرگزاری فارس
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شناسایی پيكر شهيد مسيحی پس از ۴ دهه
🔹در این ویدیو لحظه خبر دادن به خانواده شهید «هراچ هاكوپيان» را میبینید.
@Farsna
هدایت شده از کلیپ سرای عماریون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ من بارها گفتم! ولی ناچارم بازم بگم! چون بعضیا متوجه نمیشن! یا وانمود میکنن متوجه نشدن!
#برجام_نافرجام
هدایت شده از MOHSEN
🍃 #برگی_از_یک_کتاب
📘 نام : حرمان حور
✍ نویسنده : شهید احمدرضا احدی
به همت : علیرضا کمری
#حرمان_هور نوشتههای آقای #دکتر جنگ است! شهید والامقام #احمدرضا_احدی؛ دانشجوی سال دوم رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی که یکی از نخبگان فدا شده در راه عزت میهن اسلامی است.
ویژگی مهم این کتاب که در زمان چاپش، بازار نشر را تکان داد، این است که اولا به قلم خود آن شهید #نخبه است؛ ثانیا در کوران حوادث این #جنگ نابرابر به رشته تحریر درآمده... توی سنگرها، زیر آتش، #ایستاده_در_غبار!
همین ویژگی باعث شده فضا و حس حاکم بر #جبهه های جنگ، به خوبی به مخاطبان کتاب؛ خصوصا #جوانان و نوجوانانی که آن روزها را ندیدهاند، منتقل شود.
تابستان سال ۱۳۶۶ برخی از دوستان این شهید از وجود چنین یادداشتهایی به نویسنده خبر دادند و با کمک و همدلی خانواده آن فرزانه و دوستان وی، اصل دستنوشت دفاتر سهگانهٔ آن شهید و پراکندههایی چند به دست آمد و سرانجام امکان چاپ و انتشار یافت.
#تحصیلات آکادمیک شهید احمدرضا احدی و تسلط او به #ادبیات ایران و جهان، این اثر را از دیگر آثار حوزه ادبیات #دفاع_مقدس متمایز میکند.
📚 #معرفی_کتاب
هدایت شده از گل زهرا
گفت: راستی جبهه چطور بود؟
گفتم : تا منظورت چه باشد .
گفت: مثل حالا رقابت بود؟
گفتم : آری.
گفت : در چی؟
گفتم :در خواندن نماز شب.
گفت: حسادت بود؟
گفتم: آری.
گفت: در چی؟
گفتم: در توفیق شهادت.
گفت: جرزنی بود؟
گفتم: آری.
گفت: برا چی؟
گفتم: برای شرکت در عملیات .
گفت: بخور بخور بود؟
گفتم: آری .
گفت: چی میخوردید؟
گفتم: تیر و ترکش 🔫
گفت: پنهان کاری بود ؟
گفتم: آری .
گفت: در چی ؟
گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها .👞
گفت: دعوا سر پست هم بود؟
گفتم: آری .
گفت: چه پستی؟؟ 🤔
گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین .💂
گفت: آوازم می خوندید؟ 🎙
گفتم: آری .
گفت: چه آوازی؟
گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل .
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ 🌫
گفتم: آری .
گفت: صنعتی یا سنتی؟؟
گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب💀☠
گفت: استخر هم می رفتید؟ 💧
گفتم: آری ...
گفت: کجا؟
گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊
گفت: سونا خشک هم داشتید ؟
گفتم: آری .
گفت: کجا؟
گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه.
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟
گفتم: آری
گفت: کی براتون برمی داشت؟
گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه .
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟ گفتم: آری
خندید و گفت: با چی؟
گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان
سکوت کرد و چیزی نگفت...
🌹ياد و خاطره بسیجیان بی نام و بی ادعای دفاع مقدس گرامي باد.
هدایت شده از 🌷مهمانی شهدا 🌷
#سیره_شهدا. 🕋🕋🕋
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🏴ادامه مطالب.......🏴
گردنش را کشیده و دهانش را باز کرد. یک، دو، سه... فقط پنج قطره! دهانش هنوز باز بود.
اشک در چشمانم حلقه زد. باخجالت گفتم: حاجی تموم شد.
با همان حال مجروحیت گفت: یعنی چی! مگه آب نیاوردی! تو رو خدا یه کم
آب بده دیگه چیزی نمیخوام! من هم که عصبانی شده بودم گفتم: حاجی مگه
یادت رفته کربلا چی شد! اینجا هم کربلاست!
بعد مکثی کردم و با صدایی بغض آلود گفتم: ببین حاجی، همه این مجروحها
تشنه اند. همه ما تشنه ایم. نیروی کمکی نیومده. دشمن هم شدید داره آتیش میریزه.
آقای ترکان دیگر چیزی نگفت. ساکت و آرام خوابید. یا شاید هم از هوش
رفت. بعد با ناراحتی گفتم: حاجی به یاد آقا باش. به یاد امام زمان(عج)
لحظاتی گذشت. من هم خسته بودم و زخمی. همانجا نشستم. یکدفعه آقای
ترکان سرش را بالا گرفت. باتعجب به اطراف نگاه کرد. بعد داد زد و گفت: آقا!
آقا! همین الان آقا اینجا بود. همین الان!
حیرت زده گفتم: چی شده حاجی!؟ نگاهی به من کرد و ساکت شد. بعد
گفت: میخوام نماز بخونم. در همان حالت شروع به خواندن نماز کرد. دو رکعت
نماز خوابیده. بعد شروع کرد با صدای بلند شهادتین را گفت.
تحمل دیدن این صحنه ها را نداشتم. بقية مجروحین هم ناله میکردند. حاج آقا ترکان شهادتین را گفت و ...!
من بلند شدم و از سنگر خارج شدم. هنوز چندقدمی دور نشده بودم. يكباره
صدای صوت خمپاره آمد. نشستم روی زمین.
خمپاره روی سنگر مجروحین خورد. سنگر خراب شد. دیگر صدای ناله
مجروحین نمی آمد. آنها به آرزویشان رسیدند.
رفتم سراغ بقیه بچهها. همه سنگرها مثل هم بود. وضعیت خوبی نداشتیم. هر
چند دقیقه خبر میرسید که فلانی شهید شد. فلانی مجروح شد و...
هر جا میرفتم سراغ آقای ترکان را میگرفتند. من هم میگفتم: حالش بهتر شده!
روز یکشنبه به غروب رسید. اما خبری از گردان یازهرا(س) نشد. برادر قربانی
وارد سنگر شد. همه ناله میکردند. همه آب میخواستند. من پرسیدم: پس این
گردان تازه نفس کجاست!؟
برادر قربانی گفت: یکی از هلیکوپترهای ما رو زدند. برای همین بعضی از
خلبانها حركت نكردند. کار انتقال نیروها به تأخیر افتاده. اما گردان در راه است.
الان با فرمانده سپاه صحبت کردم. گفت: مقاومت کنید. نیروی جدید تا آخر شب
به شما ملحق میشه!
همه از عطش ناله میکردند. با این حال به هم دلداری میدادند. همه میگفتند:
آب در راهه! گردان جدید داره آب وغذا مییاره.
با دیدن مجروحین و صحبتهای آنها یکدفعه اشک از چشمانم جاری شد.
دست خودم نبود. یاد کربلا افتادم. یاد بچههایی که منتظر عمو بودند. آنهایی که به هم دلداری میدادند. میگفتند: عمو رفته برای ما آب بیاره!
شب از نیمه گذشت. کنار یکی از سنگرها خوابم برد. دقایقی بعد از خواب
پریدم. لنگ لنگان راه ميرفتم. زخم پایم را دیگر فراموش کرده بودم. آنقدر شهید ومجروح جابه جا کرده بودم که سر تا پایم خونی بود!
سکوت عجیبی در منطقه بود. زیر نور ماه چیزی حرکت میکرد! با دقت نگاه
کردم. گروهی به سمت ما میآمدند.
یکدفعه یکی از بچهها داد زد. گردان جدید اومد. آب اومد!
بلافاصله صدای نالهی مجروحها بلند شد. همه جان تازه گرفتند. همه میگفتند:
آب آب!
ادامه دارد....... ...
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
#محمد_رضا_تورجی_زاده
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha