eitaa logo
نیم پلاک
910 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
333 فایل
کانال #اختصاصی شهدا #سبک_زندگی و #خاطرات https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای جالب گردان چلوکبابی‎ها 🔹در جبهه، همه رزمنده‌ها سلاح دستشان نبود. بعضی‌ها هم یک گردان راه انداخته بودند تا رزمنده‌ها را با غذای چرب و چیلی سورپرایز کنند. 🔹این گردان را یک سید کارگردانی می‌کرد و کارش، پختن چلوکباب برای رزمنده‌ها بود. @Farsna
هدایت شده از خبرگزاری فارس
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شناسایی پيكر شهيد مسيحی پس از ۴ دهه 🔹در این ویدیو لحظه خبر دادن به خانواده شهید «هراچ هاكوپيان» را می‌بینید. @Farsna
🌴🌷🇮🇷🌹🌴 درود خدا بر و تمامی راه حق شیپور که نواخته می‌شود تشخیص از نامرد راحت تر می شود 💐 🌷🌴🇮🇷🌴🌹
هدایت شده از کلیپ سرای عماریون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ من بارها گفتم! ولی ناچارم بازم بگم! چون بعضیا متوجه نمیشن! یا وانمود میکنن متوجه نشدن!
هدایت شده از MOHSEN
🍃 📘 نام : حرمان حور ✍ نویسنده : شهید احمدرضا احدی به همت : علیرضا کمری نوشته‌های آقای جنگ است! شهید والامقام ؛ دانشجوی سال دوم رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی که یکی از نخبگان فدا شده‌ در راه عزت میهن اسلامی است. ویژگی مهم این کتاب که در زمان چاپش، بازار نشر را تکان داد، این است که اولا به قلم خود آن شهید است؛ ثانیا در کوران حوادث این نابرابر به رشته تحریر درآمده... توی سنگرها، زیر آتش، ! همین ویژگی باعث شده فضا و حس حاکم بر های جنگ، به خوبی به مخاطبان کتاب؛ خصوصا و نوجوانانی که آن روزها را ندیده‌اند، منتقل شود. تابستان سال ۱۳۶۶ برخی از دوستان این شهید از وجود چنین یادداشت‌هایی به نویسنده خبر دادند و با کمک و همدلی خانواده آن فرزانه و دوستان وی، اصل دست‌نوشت دفاتر سه‌گانهٔ آن شهید و پراکنده‌هایی چند به دست آمد و سرانجام امکان چاپ و انتشار یافت. آکادمیک شهید احمدرضا احدی و تسلط او به ایران و جهان، این اثر را از دیگر آثار حوزه ادبیات متمایز می‌کند. 📚
هدایت شده از گل زهرا
گفت: راستی جبهه چطور بود؟ گفتم : تا منظورت چه باشد . گفت: مثل حالا رقابت بود؟ گفتم : آری. گفت : در چی؟ گفتم :در خواندن نماز شب. گفت: حسادت بود؟ گفتم: آری. گفت: در چی؟ گفتم: در توفیق شهادت. گفت: جرزنی بود؟ گفتم: آری. گفت: برا چی؟ گفتم: برای شرکت در عملیات . گفت: بخور بخور بود؟ گفتم: آری . گفت: چی میخوردید؟ گفتم: تیر و ترکش 🔫 گفت: پنهان کاری بود ؟ گفتم: آری . گفت: در چی ؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها .👞 گفت: دعوا سر پست هم بود؟ گفتم: آری . گفت: چه پستی؟؟ 🤔 گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین .💂 گفت: آوازم می خوندید؟ 🎙 گفتم: آری . گفت: چه آوازی؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل . گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ 🌫 گفتم: آری . گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب💀☠ گفت: استخر هم می رفتید؟ 💧 گفتم: آری ... گفت: کجا؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊 گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آری . گفت: کجا؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه. گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟ گفتم: آری گفت: کی براتون برمی داشت؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه . گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟ گفتم: آری خندید و گفت: با چی؟ گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان سکوت کرد و چیزی نگفت... 🌹ياد و خاطره بسیجیان بی نام و بی ادعای دفاع مقدس گرامي باد.
هدایت شده از  🌷مهمانی شهدا 🌷
. 🕋🕋🕋 🏴ادامه مطالب.......🏴 گردنش را کشیده و دهانش را باز کرد. یک، دو، سه... فقط پنج قطره! دهانش هنوز باز بود. اشک در چشمانم حلقه زد. باخجالت گفتم: حاجی تموم شد. با همان حال مجروحیت گفت: یعنی چی! مگه آب نیاوردی! تو رو خدا یه کم آب بده دیگه چیزی نمیخوام! من هم که عصبانی شده بودم گفتم: حاجی مگه یادت رفته کربلا چی شد! اینجا هم کربلاست! بعد مکثی کردم و با صدایی بغض آلود گفتم: ببین حاجی، همه این مجروحها تشنه اند. همه ما تشنه ایم. نیروی کمکی نیومده. دشمن هم شدید داره آتیش میریزه. آقای ترکان دیگر چیزی نگفت. ساکت و آرام خوابید. یا شاید هم از هوش رفت. بعد با ناراحتی گفتم: حاجی به یاد آقا باش. به یاد امام زمان(عج) لحظاتی گذشت. من هم خسته بودم و زخمی. همانجا نشستم. یکدفعه آقای ترکان سرش را بالا گرفت. باتعجب به اطراف نگاه کرد. بعد داد زد و گفت: آقا! آقا! همین الان آقا اینجا بود. همین الان! حیرت زده گفتم: چی شده حاجی!؟ نگاهی به من کرد و ساکت شد. بعد گفت: میخوام نماز بخونم. در همان حالت شروع به خواندن نماز کرد. دو رکعت نماز خوابیده. بعد شروع کرد با صدای بلند شهادتین را گفت. تحمل دیدن این صحنه ها را نداشتم. بقية مجروحین هم ناله میکردند. حاج آقا ترکان شهادتین را گفت و ...! من بلند شدم و از سنگر خارج شدم. هنوز چندقدمی دور نشده بودم. يكباره صدای صوت خمپاره آمد. نشستم روی زمین. خمپاره روی سنگر مجروحین خورد. سنگر خراب شد. دیگر صدای ناله مجروحین نمی آمد. آنها به آرزویشان رسیدند. رفتم سراغ بقیه بچه‌ها. همه سنگرها مثل هم بود. وضعیت خوبی نداشتیم. هر چند دقیقه خبر میرسید که فلانی شهید شد. فلانی مجروح شد و... هر جا میرفتم سراغ آقای ترکان را میگرفتند. من هم میگفتم: حالش بهتر شده! روز یکشنبه به غروب رسید. اما خبری از گردان یازهرا(س) نشد. برادر قربانی وارد سنگر شد. همه ناله میکردند. همه آب میخواستند. من پرسیدم: پس این گردان تازه نفس کجاست!؟ برادر قربانی گفت: یکی از هلیکوپترهای ما رو زدند. برای همین بعضی از خلبانها حركت نكردند. کار انتقال نیروها به تأخیر افتاده. اما گردان در راه است. الان با فرمانده سپاه صحبت کردم. گفت: مقاومت کنید. نیروی جدید تا آخر شب به شما ملحق میشه! همه از عطش ناله میکردند. با این حال به هم دلداری میدادند. همه میگفتند: آب در راهه! گردان جدید داره آب وغذا مییاره. با دیدن مجروحین و صحبتهای آنها یکدفعه اشک از چشمانم جاری شد. دست خودم نبود. یاد کربلا افتادم. یاد بچه‌هایی که منتظر عمو بودند. آنهایی که به هم دلداری میدادند. میگفتند: عمو رفته برای ما آب بیاره! شب از نیمه گذشت. کنار یکی از سنگرها خوابم برد. دقایقی بعد از خواب پریدم. لنگ لنگان راه ميرفتم. زخم پایم را دیگر فراموش کرده بودم. آنقدر شهید ومجروح جابه جا کرده بودم که سر تا پایم خونی بود! سکوت عجیبی در منطقه بود. زیر نور ماه چیزی حرکت میکرد! با دقت نگاه کردم. گروهی به سمت ما می‌آمدند. یکدفعه یکی از بچه‌ها داد زد. گردان جدید اومد. آب اومد! بلافاصله صدای ناله‌ی مجروحها بلند شد. همه جان تازه گرفتند. همه میگفتند: آب آب! ادامه دارد....... ... 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
هدایت شده از با ولایت تا شهادت
▪️پای روضه تلفنی اشک میریخت! ✍ روایت جالبی از گریه سردار سلیمانی پای روضه تلفنی، وقتی به جلسه روضه نرسیده بود... 🆘 @JEDALL | جـــــدال
🌴☫﷽☫🌴 🌞 روزشمار (اول مهر) 🌞 تظاهرات دانش‌‏آموزان و دانشجویان علیه رژیم شاهنشاهی (۱۳۴۹ ه.ش) 🇮🇷حمله نیروی هوایی ارتش به خاک دشمن ( ۹۹) متجاوز یک روز پس از آغاز جنگ (۱۳۵۹ 🌴 ولادت شهید محمدعلی پورمحمدی تنگستانی ( بوشهر) (۱۳۳۰ ه.ش) 🍀ولادت شهید ولی‌الله چراغچی ( مشهد) (۱۳۳۷ ه.ش) 🌴ولادت شهید حمید رجبی مقدم (استان گیلان، بندر انزلی) (۱۳۳۷ ه.ش) 🍀ولادت شهید ابراهیم دهقانی (استان اصفهان، آران و بیدگل) (۱۳۴۱ ه.ش) 🍀ولادت شهید عباس سلیمانی (استان مازندران، آمل، بخش لاریجان) (۱۳۴۴ ه.ش) 🍀ولادت شهید مدافع حرم عبدالرشید رشوند (استان قزوین، الموت، روستای آوا) (۱۳۴۶ ه.ش) 🌴 ولادت شهید مهدی کروبی (استان تهران) (۱۳۴۷ ه.ش) 🍀ولادت شهید عبدالعزیز مذکوری (استان بوشهر، گناوه) (۱۳۴۷ ه.ش) 🌹شهادت شهید اسماعیل لحدانی (استان بوشهر، گناوه) (۱۳۵۹ ه.ش) 🌷شهادت شهید حسن قادری (استان بوشهر، گناوه) (۱۳۵۹ ه.ش) 🌺ولادت شهید روح‌الله سلطانی (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۵۹ ه.ش) 🌹 شهادت شهید گل علی تقوی لالیمی (استان مازندران، میاندورود) (۱۳۵۹ ه.ش) 🌺شهادت شهید قاسم قادری (استان بوشهر، گناوه) (۱۳۵۹ ه.ش) 🌷 شهادت شهید خالد قادری (استان بوشهر، گناوه) (۱۳۵۹ ه.ش) 🌺شهادت شهید مجید عرشی (استان بوشهر، بندر ریگ) (۱۳۵۹ ه.ش) 🌷شهادت شهید خسرو عبدامامی (استان بوشهر، بندر ریگ) (۱۳۵۹ ه.ش) 🌹شهادت شهید بهادر غلامعلی‌زاده (استان بوشهر، گناوه) (۱۳۶۰ ه.ش) 🌺شهادت شهید آرش جلیلی بشرویه (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۰ ه.ش) 🌷شهادت شهید احمد نجارزاده (استان بوشهر، گناوه) (۱۳۶۱ ه.ش) 🌹ولادت شهید مدافع حرم مهدی عزیزی ( تهران) (۱۳۶۱ ه.ش) 🌹شهادت شهید حسین علی توپا ابراهیمی (استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۶۱ ه.ش) 🌷شهادت شهید سیدحسن امینی (استان لرستان، خرم‌آباد) (۱۳۶۱ ه.ش) 🌹شهادت شهید عبدالله خادمی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) 🌺شهادت شهید عباسعلی کدخدا (استان خراسان رضوی، چناران) (۱۳۶۲ ه.ش) 🌷 شهادت شهید فیض‌الله تقوی پنبه چوله (استان مازندران، میاندورود) (۱۳۶۳ ه.ش) 🌴ولادت شهید مدافع حرم حسین جمالی (استان فارس، فسا، روستای خورنگان) (۱۳۶۵ ه.ش) 🌷شهادت شهید علی رضایی تنابی کلایی (استان مازندران، ساری) (۱۳۶۵ ه.ش) 🌹شهادت شهید سیدعلی کاظمی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۶ ه.ش) 🌺شهادت شهید هاشم بندار (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۶ ) 🌴🌹🇮🇷🌷🌴
هدایت شده از ستارگان درخشان
♦️زمین عرصه ظهور یک حقیقت آسمانی است و جنگ ها شده بود تا آن حقیقت ظهور یابد... ⬅️۳۱ شهریور سالروز آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران➡️ @setareganederakhshaan
هدایت شده از دیده‌بان‌هوشیار
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ، بزرگ مردان خردسالی بودند که ره صدساله عرفان را یک شبه طی کردند وصیت عجیب شهید 12 ساله با صدای خودش این کلیپ را از دست ندهید تا ببینید مکتب امام چه تربیت می‌کرد