eitaa logo
نوحوا علی الحسین🎤
3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
605 ویدیو
27 فایل
متن روضه، نوحه، زمزمه، زمینه، تک، واحد، واحد حماسی، شور،مناجات و.. به همراه اجرای سبک مناسبت های مختلف اهل بیت و 🎤آموزش مداحی🎤 @noaheh_khajehpoor کانال مولودی و عروسی خوانی مرج البحرین @marajalbahrain ارتباط با مدیر کانال خواجه پور _ 6998 342 0917
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 دلبرم یوسف زهراست خدا می داند یادش آرامش دلهاست خدا می داند علت غیبت او هست گناه من و تو خون جگر،از گنه ماست خدا می داند بر عطا و کرمش جن و ملک محتاجند از دمش زنده مسیحاست خدا می داند همه دنبال زر و سیم و گرفتار دلند پسر فاطمه تنهاست خدا می داند 🔸الان کجای عالم داره مناجات می کنه، کجا داره برامن و تو دعا می کنه، چرا هر کی آقا رو زیارت کرده، خیمه نشین زیارتش کرده؟.. 😭 ▪️چرا هر کی یوسف زهرا رو دیده تو بیابونا دیده؟ مگه این آقا تو بین ما،تو شهر ما، توخونه های ما جا نداره؟ 🔸 از امیرالمومنین علیه السلام طلب کردن مهدی فاطمه رو برا ما معرفی کنید، حضرت با سه چهار جمله معرفی کرد: فرمود: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ ان الشَّرِیدُ الطَّرِیدُ الْفَرِیدُ الْوَحِیدُ؛  یعنی مهدی من غریبه، مهدی من تک و تنهاست، مهدی من از شهرها رانده شده.. 😭 آری اعمال من و توست حجاب من و تو ور نه آن چهره هویداست خدا میداند از همه بیشتر آنکس که بود منتظرش مادرش حضرت زهراست خدا میداند ▪️حالا آماده ای گریه هات با گریه های امام زمانت عجین بشه،مگه نفرمود یا جداه اگه نبودم کربلا یاریت کنم، اما صبح و شام برات گریه می کنم، نه تنها گریه می کنم،بلکه فرمود: لاَبْکِیَنَّ لَک  بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً؛  یعنی برات خون گریه میکنم.. 😭 برا کدوم مصیبت امام زمان خون گریه می کنه؟.. 😭 آن مصیبت که کند گریه برایش شب و روز روضه زینب کبری است،خدا میداند ▪️آن قدر به روضه ی عمه جانش امام زمان، ارادت داره که به شیخ حسین سامرایی هم دستور داد، به شیعیان ما بگو،خدا رو به حق عمه جانم زینب قسم بدن،موانع فرج من برطرف بشه.. 😭 امشب دلاتونو کجا ببرم،کدوم گوشه ی روضه رو بخوانم؟ ان شاالله چشمی نباشه که گریان نباشه،پیغمبر فرمود: فاطمه جان، همه چشمها قیامت گریانه،غیر از اون چشمی که بر حسین تو گریه کنه. ▪️حالا آماده ای یا نه؟ دلاتونو ببرم اون روضه ای که راوی میگه،زینب کاری کرد که دوست و دشمن به گریه افتادن، بی مقدمه میرم وارد روضه میشم.. وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید ▪️یاصاحب الزمان، چه گذشت به عمه جان شما در این مجلس، الان این مسجد و جلسه به این وسعت خدام محترم جایگاه بانوان مجلله رو جدا کردن، اگه یه بانو اشتباهی وارد قسمت مردانه بشه، همه مردهای غیرتی بهش تذکر میدن،راه رو براش باز می کنن، مبادا اسباب مزاحمتی براش فراهمبشه.. ▪️ اما عمه امام زمان وارد مجلس نامحرم؛ اونم مجلسی که همه مشغول لهو و لعبن.. همه مشغول میگساری اند، همه مشغول شادی اند، سرهای بریده رو بالا نیزه زدن، این زن و بچه ابی عبدالله رو در لباس اسیری.. 😭 زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید ابی عبدالله یه لحظه چشمانشو باز کرد، اشک سر بریده درآمد، دیدن سر بریده داره اشک می ریزه.. اشک سر بریده درآمد که پا گذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید آاای حسین.. اما امشب می خوام اسم یه بانویی رو ببرم،که خیلی تو کربلا مضطر شد، تا به مقام اضطرار نرسی، نمی تونی با آقات درد دل کنی.. داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید ◾️این زن و بچه رو به سلسله و غل و زنجیر بسته بود،چه جوری وارد شدن بماند.. همه دارن نظاره میکنن،این بانوی مجلله ای که تا کربلا چشم نامحرمی سایه شو هم ندیده بود.. 😭 ◾️این دختر علی که یحیی مازنی میگه،بیست سال با علی همسایه بودم،یه بارم نشد قد و قامت دختر علی رو ببینم.. حالا بین نامحرما گیر افتاده..😭 یا صاحب الزمان”وقتی با خطبه خوانیش یزید رو رسوا کرد،دیدن یزید دستور داد، سر بریده ابی عبدالله رو از رو نیزه بیرون بیارن، ذاارن تو تشت طلا.. 😭 آخ بمیرم این تشت طلا رو زیر پای نحسش گذاشت، میز قمارشو رو تشت طلا قرار داد.. ◾️اینجا زینب کاری کرده که دوست و دشمن به گریه افتادن ،حریف خطبه زینبنشد. ◾️ دیدن چوب دستی شو بالا میبره، انقده با چوب خیزران بر لب و دندان حسین..😭 بچه ها دیدن چوب یزید که بالا میاد دو دست عمه هم بالا میاد، چوب که به تشت پایین میاد عمه چنان با سیلی به سر و صورت میزنه.. 😭 ناله بزن یا حسین.. هرچه سفارش کرد.. مزن ظالم که او از ره رسیده لبان غنچه اش زهرا مکیده مردم از شما می پرسم، قاری قرآن محترم هست یا نه؟ پیغمبر لب های قاری قرآن رو می بوسید، امیرالمومنین علیه السلام به قاری و معلم قرآن جایزه می داد.. ◾️ اما من یه قاری قرآن می شناسم، تا شروع کرد به قرآن خوندن، نه تنها احترامش نکردن، بلکه جلو زن و بچه انقده با چوب خیزران بر لب و دندانش زدن.. 😭 آااای حسین... @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 خواهرت آمده در این صحرا بعدِ یک اربعین ولی تنها خیز و بین پیکر کبودم را صورتم مثل مادرم زهرا این چهل روز قوتمان غم شد هرچه شد جرعه جرعه، کم کم شد قامت خواهرت ببین خم شد خواهرت کوه صبر و ماتم شد لحظه های غروب یادم هست بارش سنگ و چوب یادم هست ناله های تو خوب یادم هست به تنش پا نکوب ... یادم هست تو زمین خوردی آسمان افتاد از تنت نیزه ی سنان افتاد خاتمت دست ساربان افتاد شعله بر خیمه ی زنان افتاد بین این مردمان خدا گم شد عزت و احترام ما گم شد دختری زیر دست و پا گم شد پیکرت زیر نیزه ها گم شد رمق از ذکر روی آن لب رفت تن تو زیر سمّ مرکب رفت روی آن جسمِ نامرتب رفت چه به حال خراب زینب رفت من بمیرم پر تو خاکی شد صورت اطهر تو خاکی شد بین مقتل سر تو خاکی شد چادر خواهر تو خاکی شد بعد از آن پیکر تو غارت شد به زنان حرم جسارت شد روزی مردها شهادت شد قسمت بانوان اسارت شد در میان حرامیان رفتیم لاجَرَم، بین این و آن رفتیم وسط بزم کوفیان رفتیم سر بازار شامیان رفتیم در شلوغی گذارمان افتاد رنگ از روی دختران افتاد معجرم دست این و آن افتاد سر عباس از سنان افتاد صحبت گوشواره شد بد شد گوش ها پاره پاره شد بد شد چشم ها پر ستاره شد بد شد به زنانت اشاره شد بد شد تا نگاهش به سوی آب افتاد یاد شش ماهه اش رباب افتاد دردهای من از حساب افتاد گذرم مجلس شراب افتاد نیمه شب پشت کاروان جا ماند بارها زیر و دست و پاها ماند سعی کردم برادر، امّا ماند دخترت در خرابه تنها ماند  شاعر: وحید محمدی @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
Mahmood Karimi tarikhema.orgmahmood_karimi_baradar_jan yatimato avordam man 128.mp3
زمان: حجم: 6.6M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 حاج محمود کریمی 🎤 برادر جان یتیماتو آوردم من سر خاکت چهل روزه که ماها رو نیاوردن سر خاکت خودم رفتم دلم جا موند دم رفتن سر نعشت رسیدم با سر زانو با جون کندن سر خاکت بی قرارم سر خاکت شکوه دارم سر خاکت جای شونه ات برا گریه سر می ذارم سر خاکت خودم دیدم سر تو با بنی هاشم سر نیزه سر عباس سر اکبر سر قاسم سر نیزه خودم دیدم چه آیاتی برام خوندی سر بازار صدات می برد دل تنگ منو دائم سر نیزه گریه کردی سر نیزه دل رو بردی سر نیزه قاری من سر بازار سنگ می خوردی سر نیزه بی قرارم سر خاکت شکوه دارم سر خاکت جای شونه ات برا گریه سر می ذارم سر خاکت نمی دونی چیا دیدم دم آخر سر گودال تک و تنها می جنگیدم با یک لشکر سر گودال از اونی که می ترسیدم از اون بدتر سرم اومد تو روی خاک ته گودال من و مادر سر گودال می زدم بال سر گودال رفتم از حال سر گودال چادر رو سر زینب شد لگد مال سر گودال بی قرارم سر خاکت شکوه دارم سر خاکت جای شونه ات برا گریه سر می ذارم سر خاکت https://eitaa.com/joinchat/1411383588C803b9d928e
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 گلی گم کرده ام می جویم او را به هر گل می رسم می بویم او را گل من یک نشانه در بدن داشت یکی پیراهن کهنه به تن داشت اگر پیدا کنم زیبا گلم را به آب دیدگان می شویم او را گل گم کرده ات خواهر منم من سرور سنه ات خواهر منم من نشانی را گفتی جان خواهر که دارد در بدن خواهر منم من در آن دم زینب غم دیده ی زار روان اشک از دو چشمان گهر بار به سوی آن صدا شد زار و نالان گل خود را بدید و کرد افغان @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ای ساربان ای ساربان آهسته راهی شو میخواد بخوابونه رباب طفل خیالی شو آهسته تر شاید که آورده باشه سقا حتی همون مشکای خالی شو ای ساربان ای ساربان وقتی حسینم بود هم احترامی داشتم من، آبرویی هم تو این همه سالی که توو شهر خودم بودم من رو ندید حتی یه نامحرم وای از غم و درد و غریبی، آه از زمین آه از زمانه آه از جسارت از اسارت، از کعبه نی از تازیانه ای ساربان یادم نمیره که حسین میخوند: «آوارگی تا کوفه و تا شام نزدیکه» به خار و سنگای بیابون زیر لب می‌گفت: «پاهای دخترهام کوچیکه» ای ساربان ما رو تموم کوفه میشناسن میشه بگی که پس بِـدَن اون چادرامونو؟ میشه که بردارن نگاه از کاروان ما میشه نببینن دخترامونو؟ وای از غم و درد و غریبی، آه از زمین آه از زمانه آه از جسارت از اسارت، از کعبه نی از تازیانه @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🩸مصیبت جانسوز سوارشدن زينب کبری سلام‌اللّه‌علیها بر شتر بی جهاز... | وقتی‌که زينب کبری عليهاالسلام نظر به قتلگاه می‌کند و می‌فرماید: کجایید ای مَحرَمانِ من؟! راوی گوید: 📋 ثُمَّ أمَرَ ابنُ سَعدٍ بِأنْ تَحمِلَ النِّساءَ عَلىٰ الْأقتابِ بِلا وِطاءٍ و حِجابٍ ▪️سپس ابن سعد دستور داد زنان را بر شتران بی جهاز سوار کنند، پس شترها را نزدیک زنان آوردند و گفتند:زود بیایید و سوار شوید و ابن سعد دستور حرکت داد. 🥀 زینب کبری عليهاالسلام چون این حالت را مشاهده نمود، فریاد برآورد: 📋 سَوَّدَ اللّهُ وَجهَكَ يا ابنَ سَعدٍ! في الدُّنيا و الآخِرَةِ.تَأمُرُ هٰؤلاءِ الٍقومِ بِأنْ يُرَكِّبونا، و نَحنُ وَدائِعَ رَسولِ اللّهِ صَلّىٰ اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ ▪️خدا رویَت را در دنیا و آخرت سیاه کُنَد ای ابن سعد! تو به این مردان امر می‌کنی که ما را سوار کنند در حالی که ما امانت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستیم!؟ 🥀 به آنها بگو: از ما دوری شوند تا ما خودمان سوار شویم. عمرسعد دستور داد تا لشکریان از شتران فاصله گرفتند. پس زینب کبری و أم کلثوم سلام‌الله‌علیهما جلو آمدند و هر یک از زنان و بچه ها را به اسم صدا زدند و در نهایت همه را سوار بر شتران کردند. همه زن ها و بچه ها سوار شدند تا اینکه جز زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها کسی نماند. 🥀 در این هنگام حضرت زینب علیهاالسلام نظری به سمت چپ و راست خود انداخت و کسی را جز امام سجاد علیه السلام ندید که از شدت بیماری نمی‌توانست سوار شود. پس نزدیک آن حضرت آمد و فرمود: ای برادرزاده! برخیز و با کمک من بر شتر سوار شو. 🥀 امام سجاد علیهالسلام فرمود: عمه جانم! شما سوار شويد و من و اين جماعت را به حال خود واگذارید. حضرت زينب کبری عليهاالسلام نتوانست از امام علیه السلام نافرمانی کند، لذا برگشت تا سوار بر محمل شود. 📋 فَالْتَفَتَتْ يَميناً و شِمالاً، فَلَم تَرَ إلّا أجساداً عَلىٰ الرِّمالِ و رُؤوساً عَلىٰ الْأسِنَّةِ بِأيدِي الرِّجالِ، فَصَرَخَتْ، و قَالَتْ: وا غُربَتاه! وا أخاه! وا حُسيناه! وا عَبّاساه! وا رِجالاه! وا ضَيعَتاه بَعدَكَ يا أباعبداللّه ▪️پس به سمت راست و چپ خود نظر کرد و کسی را ندید جز اجسادی که بر روی ریگ و رمل بیابان افتاده بودند و سرهایی که بر روی نیزه در دست سپاهيان عمر سعد بود. پس فریادی کشید و فرمود: آه از غريبي...آه ای برادر...آه ای حسین من...آه ای عباس من... آه ای مَحرمان من... چقدر بعد از تو ما خوار و ذليل شدیم ای اباعبدالله... 📋 فَلَمَّا نَظَرَ الْإمامُ زَينُ الْعابدينَ عَلَيْهِ السَّلامُ إلىٰ ذٰلِكَ لَم يَتَمالَكْ عَلىٰ نَفسِهِ دونَ أن قامَ و هو يَرتَعِشُ مِنَ الضَّعفِ، فأخَذَ بِعَصاةِ يَتَوَكَّاُ عَلَيْها، و أتَىٰ إلىٰ عَمَّتِهِ، و ثَنىٰ رُكبَتُه،فأخَذَ لِيَركَبُها فَاِرتَعَشَ مِنَ الضَّعفِ،و سَقَطَ عَلىٰ الْأرضِ ▪️چون امام زین العابدین علیه السلام این حالت زينب کبری عليهاالسلام رامشاهده کرد، نتوانست کاری کند جز اینکه به سختی از جای برخاست و عصایی را به دست گرفت و از ضعف به خود می‌لرزید.پس خود را با همان حالت به کنار محمل زينب کبری عليهاالسلام رساند و زانو گرفت و فرمود: عمه جان! بیا و سوار شو! پس زينب کبری عليهاالسلام آمد تا سوار شود اما امام‌ سجاد علیه السّلام از شدت ضعف لرزید و با صورت به زمین خورد. 📋 فَلَمَّا رَآهُ الشِّمرَ (لَعَنَهُ اللّهُ) أتىٰ إلَيْه، و بِيَدِهِ سَوطٌ، فَضَرَبَهُ ▪️چون شمر (لعنة الله علیه) این حالت را دید، در حالی که تازیانه در دست داشت، به امام سجاد علیه السلام نزدیک شد و امام را با تازیانه زد. زين العابدين عليه السلام فریاد می‌زد؛ وا جدّاه! وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه! وا حسيناه 🥀 زينب کبری عليهاالسلام از مشاهده این صحنه گریه می‌کرد و به شمر می‌فرمود: وای بر تو ای شمر!به باقی مانده نبوت رحم کن . و دائمًا این را فرمود تا شمر از امام سجاد علیه السلام دست کشید. 🥀 پس در این هنگام کنیز مُسنّی آمد نزد زینب کبری عليهاالسلام و او را سوار کرد. راوی گوید: من پرسیدم که آن پیرزن که بود؟ گفتند: آن پیرزن ،فضه، خادمه فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. پس سپاه عمر سعد هر جور که بود امام سجاد علیه‌السّلام را بر یک شتر لاغری سوار کردند و پاهایش را هم از زیر شتر به هم بستند. 📚معالي السّبطين ج۲ ص۹۰ 📚وسيلة الدّارين ص۳۵۰ غمی بزرگ در دلم مرا عذاب می‌دهد تورا صدا که می‌زنم، سنان جواب می‌دهد برای بار اول است خود سوار می‌شوم کار رسیده تا کجا ! فضه رکاب می‌دهد مقابل نگاه یک سپاه می‌خورم زمین همینکه شمر ناقه‌ی مرا شتاب می‌دهد آیه‌ی تطهیر! بگو چه خاک بر سرم کنم دهان قاتلان تو بوی شراب می‌دهد شیر درست می‌شود گریه بلند میشود همینکه بر لب خودش رباب آب می‌دهد @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔸سهل ساعدی میگه من از بیت المقدس میومدم،دیدم شهرُ زینت کردن، میدونستم این روزا مردم شام عیدی ندار.. پرسیدم این چه عیدیه که من خبر ندارم؟ گفتن مگه نمیدونی یه مشت خارجی رو دارن میارن ...".. 😭 یا صاحب الزمان آجرک اله " گفتن اگه میخوای ببینی بیا دم دروازه شهر ..." ▪️"کامل بهایی" می نویسد 500 هزار نفر به تماشا اومده بودن"آخ بمیرم،همه نوشتن صبح زود قافله وارد شهر شد"از دروازه ساعات تا مجلس یزید چند تا کوچه بیشتر نبود،اما همه نوشتن غروب بود که اسرا رو وارد مجلس یزید کرد.. 😭 ▪️" یعنی انقده ازدحام جمعیت، مانع شده بود" زن های رقاصه می‌زدند و می‌رقصیدند ".. 😭 ▪️سرای بریده بالا نیزه" زین العابدین تو غل و زنجیر جامعه".. 😭 وای وای ... گفت :  من آن گلم که خفته به خون باغبان من نه گل نه غنچه مانده به باغ خزان من *میخواید بدونید من کی ام؟ هفتاد داغ دارم و در زیر آفتاب هجده سر بریده بود سایبان من ▪️آخ یکی طعنه میزنه،از بالای بام یه عده دارن سنگ میزنن ..."😭 خار و خاشاک دارن بر سر اهل بیت میریزن".. یاصاحب الزمان یه وقت دیدن سر بریده شروع کرد تلاوت قرآن ..😭 "أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقیمِ كانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً .... " ▪️ قاری قرآن محترمه ..." علی لب های قاری قرآن رو می بوسید .. ▪️ اما من یه قاری خاکی میشناسم،تا قرآن خواند،سنگ ها بر اون  لب و دندان زدن ..." آخ بمیرم ...حسین ...😭 بابا قرآن می خونه،سنگا به اون لب میخوره.. ▪️خدا نیاره هیچ دختری کتک خوردن باباشو ببینه،اونقده تو این کوچه ها سنگ زدن که تو بعضی نقل ها داره خود سر بریده به زبان درآمد،فرمود: انا المظلوم"...😭 ▪️ من نمیدونم بعضی از نانجیبا با چه سنگی سر ابی عبدالله رو میزدن که بارها سر از روی نیزه جلوی چشم بچه ها به زمین افتاد ..😭 آااای حسین... @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
کانال نوحوا علی الحسین تک و تنـها زینب.mp3
زمان: حجم: 1.02M
شماره 1891 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 تک و تنها زینب دست تنها زینب پاشو از جا عباس بین مستا زینب شامیا جار زدن طعنه بسیار زدن خواهرت رو داداش سر بازار زدن ▪️زینبا یا زینب زنم از دل فریاد دشمن آزارم داد سر اصغر از نی روی خاکا افتاد منم و بند طناب منم و بزم شراب حرمله خنده میکرد به لالایی رباب ▪️زینبا یا زینب شاعر: محمود اسدی(شائق) @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 بفرمایید روضه.. آدرس: دروازه ی ساعات😭 بعد از کوچه ی تنگِ یهودی ها.. 😭 تَهِ بازارِ شامِ سابق و امروز بازارِ حمیدیّه گرفته مجلسی ارباب در کاخ یزیدیّه بفرمایید روضه.. با حضور قاتلان،شمر و سنان و حرمله امشب بفرمایید روضه با حضور ذاکران این بار چوب خیزران با لب... بفرمایید روضه.. شام،بعدش هم به صرف شام به صرف شام،بعدش هم شراب از جام بفرمایید روضه.. شامیان،بعد از نماز مغرب و عشاء بفرمائید روضه.. شامیان با خطبه خوانی هایِ زین العابدین و زینب کبری ندیدم مجلسی کامل تر از این مجلس روضه نه بی خود نیست اربابم در آورده سر از این مجلس روضه که در آن قاسم و عباس و اکبر بر روی نیزه،میان دارند و در هر گوشه ی مجلس ▪️شبیه عمه ی سادات و طفلان،کربلایی های بسیارند به نوبت راویان،شمر و سنان و حرمله از کربلا گفتند تمام قصّه را از ابتدا تا انتها گفتند ولی هر یک جدا از روضه ی سرهای از پیکر جدا گفتند سپس بر منبرِ تشت طلایی آن لب کرب و بلایی آیه ای از کهف را آن شب تلاوت کرد تمام نکته ها را مو به مو در خواندن آیه رعایت کرد حسین بن علی لب وا نکرده،ناگهان مجلس دگرگون شد از این سو چشمِ زین العابدین از آن طرف، زینب دلش خون شد پس از لب خیزران برخواست آهسته ولی با شدت از دست یزید افتاد رقیه دید بالا رفت چوب خیزران امّا خدا را شکر بر صورت ندید افتاد  همین که خیزران، این ذاکر معروف بالا رفت صدای جمع از این روضه ی مکشوف بالا رفت زمینه، نوبت جُندَب شد و از داستان بوسه ی سرخ پیمبر خواند زمینه ، نوبت جُندَب شد و او هم دوباره روضه را از قسمت ِ سر خواند  ولیکن ، واحدِ سنگین آن مداح رومی ، چیزِ دیگر شد خدا خیرش دهد او خواند و حال عمّه ی سادات بهتر شد بکوب ای سینه زن در واحد شلاقیِ امشب تو می کوبی به سینه ظاهراً امّا فقط شلاق ها را می خورد زینب برای لطمه ی آخر ، فضا جور است در مجلس سر زینب  سلامت ، نوبت شور است در مجلس به شدت خطبه خواندن های زینب شور می بخشد به این مجلس خصوصاً موقعِ طرز ادای اسمِ ارباب جهان، از بس حسین بن علی را می کشد با حس  دل سنگ آب می گردد رقیه بیشتر بی تاب می گردد دل سنگ آب می گردد دل سنگ آب شد امّا دل آب فرات آن روز ، سنگ و سنگ تر می شد سَرِ ظهر عطش از شدت گرما و تیر و نیزه ها خون در رگ خون خدا پُر رنگ تر می شد دل سنگ آب شد روزی ، دل سنگ آب می گردد دل سنگ آب خواهد گشت زمان دیروز یا امروز یا فردا برای کربلا بی تاب خواهد گشت  شما حالا بفرمایید روضه.. اهل بیت اما به زور تازیانه ، راهیِ مجلس شدند آن شب شما حالا بفرمایید روضه.. بچه ها ، از بس که  تازیانه خوردند از عدو، بی حس شدند آن شب بفرمایید روضه.. روضه ی ناگفتنی در مجلس از آغاز بسیار است از این بسیار ها تنها ، یکی اش این که زین العابدین  بسیار بیمار است یکی دیگر از این بسیار ها این که ، کمان حرمله ، بسیار در چشم همه مشغول ِآزار است بفرمایید روضه.. تا که شام زینب کبری سحر گردد بفرمایید روضه تا مگر تعدادمان از دعوتی های یزید بی مروت بیشتر گردد بفرمایید روضه.. تا که بازوهایمان امشب برای بچّه ها در وقت تازیانه مانند سپر گردد بفرمایید روضه.. آدرس دروازه ی ساعات🏴 بفرمایید روضه.. بچه ها تنها برای شادی قلب حسین و عمه ی سادات.. 🙏 شاعر: مهدی رحیمی @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
اول سالروز ورود کاروان اسیران کربلا به شام 😭💔 پُشت‌ِدَروازِه‌ساعات‌مُعطَّل‌بُودیم خُوب‌آمادِه‌مِهمانی‌ِمان می‌کَردَند @noaheh_khajehpoor
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🩸هفت مصیبت وارده در شهر شام از لسان مبارک امام سجاد علیه‌السلام ... نعمان بن منذر گوید: 🥀 سه سال بعد از شهادت امام حسين عليه‌السلام در مدينه منوّره به زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله مشرّف شدم، چون داخل مدينه و مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله شدم ديدم كه مولى و آقايم، سيّدِ سجّاد عليه السلام بر سر قبر مطهر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله درد و دل می‌کند و عرضه می‌دارد: 🥀 اى جدّ بزرگوار، به درستی كه معصيت كاران امّت تو بر دور ما جمع شدند و هتك حرمت ما نمودند و راه را بر ما مسدود ساختند و اميد ما را قطع كردند، مردان ما را كشتند و كودكان ما را ذبح نمودند، ما را در بلاد گردانيدند و زنان ما را اسير كردند، پس باقى نماند براى ما حرمتى مگر آنكه هتك نمودند و قرابت ما را به جناب مقدّست ملاحظه نكردند، و آنچه ستم و ضرب كه خواستند در حقّ ما به جا آوردند. 🥀 نعمان گويد: آن مظلوم بعد از آن شكايات آواز خود را به گريه بلند نمود و گفت: وا لَهفاه! كشتند كسى را كه از اهل بيت وحى و تنزيل بود و اصل ايمان و تاجِ عزّت بود، و مثل و مانند نداشت؛ آه! آه! 📋 ثُمَّ رفَعُوا رَأسَهُ علَى السِّنانِ وَ تمَنّوا مِنَّا الجارِيَة ؛ ▪️... بلند كردند سر مقدّس او را بر نيزه و از ما اهل بيت خواهش كنيزى نمودند، 🥀 فَوا ضَجَّتاهُ ! از اين ظلمی که بر ما وارد شده. بعد از آن، آن مظلوم فریادی كشيد و غش نمود، پس جمع شدند بر دور آن سروَر اصحاب و غلامان او، و آن حضرت را به سوی خانه بردند‌. 🥀 من با ايشان بودم، چون آن حضرت را وارد حجره مباركه نمودند و از حالت غشوه به خود آمد، در مقابلش ايستادم و هر دو دست آن سرور را بوسيدم و عرض كردم: يا سيّدى، از همه اين مصيبت كه بر شما وارد آمده كدام مصيبت سخت تر بود؟ 🥀 امام علیه‌السلام فرمودند: اى نعمان، نديدم مصيبت را كه شديدتر باشد از آن زمانى كه ما را وارد شهر شام نمودند. عرض كردم: اى مولاى من، چگونه بود آن مصيبت؟ فرمود: 📋 فَعَلوا بِنا سَبعةَ أفعالٍ لَم يَستَعمِلوها مِن أسرِنا إلى أن ورَدنا إلَى الشّامِ، ▪️ بنى اميّه بر ما وارد آوردند هفت مصيبت كه از زمان اسيرى ما تا ورود به شام مثل آن مصايب را بر ما وارد نياورده بودند: 📋 أوّلًا قَد أحاطُوا علَينا سالينَ سيُوفَهُم وَ مَقدَمينَ أسنانَهُم حامِلينَ علَينا وَ يَضربُونَنا بِكِعابِ السّنان وَ أمسكونا في حَوزةِ الشّامِ إلى أن اجتَمَعوا علَينا مِن أهلِ الطّنابيرِ وَالمضاميرِ جمعاً كَثيراً يفرَحونَ وَ يطرِبُونَ وَ يضحكونَ، ▪️مصيبت اوّل اين بود كه آن كافران بر دور ما احاطه نمودند در حالتى كه شمشيرهاى خود را كشيده بودند از غلاف، و نيزه هاى خود را راست كردند و بر ما حمله مى كردند، و با كعب نيزه ما را مى زدند، و در ميان جمعيّت اهل شام ما را نگه داشته بودند تا اينكه از اهل طنبور و مضمار بر دور ما جمع شدند، و آن گروه فرح و شادى مى‌كردند و مى‌خنديدند، و به جهت اسيرى ما دف و طنبور مى زدند. 📋 ثانياً قَد أجمَعوا بينَ الرّؤوسِ وَ الاسارى فجَعَلوا رأسَ أبِي الحُسَين عليه السلام وَ عَمِّيَ العَبّاسِ مَقام عرشتي عمّتي زَينَب وَ امّ كُلثوم وَ رأسَ أخي علِيّاً وَ ابن عَمّي قاسِماً مُحاذياً لِناقةِ اختي سَكينَةَ وَ فاطِمَةَ وَ قَسَّموا الرُّؤوسَ بَينَنا وَ يُلاعِبونَ مَعَ الرّؤوسِ فكَم مِن رأسٍ يكبُّ علَى الأرضِ بَينَ قَوائمِ المَراكِب، ▪️ دوّم از آن مصايب اين بود كه جمع كردند ميان سرهاى شهدا و اسرا را؛ و سر بزرگوار پدرم و عمویم عبّاس علیه‌السلام را مقابل كجاوه عمّه‌ام زينب خاتون و امّ كلثوم واداشته بودند، و سر برادرم على اكبر و پسر عمویم قاسم را مقابل ناقه خواهرم سكينه و فاطمه واداشته بودند، و سرهاى شهدا را ميان ما اسيران قسمت نموده بودند، و به اين اكتفا ننموده، در مقابل نظر ما، با سرهاى منوّره كه بر بالاى نيزه بود بازى مى كردند، در آن وقت بعضى از سرهاى شهدا از بالاى نيزه‌ها به روى زمين در بين دست و پاى اسبان مخالف مى افتاد. 📋 ثالثاً ألقوا علَينَا الماءَ وَ النّارَ الموقدَة مِن سُطُوحِ الدّورِ وَ البُيوتِ حتّى أوقَدوا عمّامَتي فَما قدَرتُ على إطفائِها لأنّهُم قَد غلُّوا يدَيَّ وَ رِجلَيَّ فَما رَحِموا علَيَّ وَ ما أطفَؤُا النّارَ إلى أن احتَرَقَ رَأسي، ▪️ مصيبت سومی كه آن نانجیبان بر سر ما اسيران وارد آوردند اين بود كه آب و آتش از بالاى خانه‌ها و منز لها بر سر ما ريختند، و آن‌قدر آتش بر سرم ريختند كه عمّامه‌ام آتش گرفت و مشتعل شد، و قدرت نداشتم كه او را خاموش نمايم زيرا كه دستها و پاهاى مرا غل نموده بودند، پس آن بى‌رحمان بر من رحم نكردند و آتش را از عمّامه خاموش نكردند تا آنكه از سوز آتش سر رنجورم سوخت.. @noaheh_khajehpoor ادامه👇
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 📋 رابِعاً دَوَّرونا في دربِ الشّامِ مِن طُلوعِ الشّمسِ إلى قريبِ الغُروبِ في مجامِع النّاسِ وَ مضاريبِهِم بِالطنابيرِ وَ يقولونَ اقتُلُوا هذِهِ الخَوارِجَ الطّاغيَةَ فَلا حُرمَةَ لَهُم فِي الإسلامِ، ▪️ ظلم چهارمى كه در شام به ما كردند اين بود كه ما را در كوچه هاى شام گردانيدند از طلوع آفتاب تا نزديك غروب در جايى كه محلّ اجتماع مردم بود، و جايى كه اهل طنبور و طرب طنبور مى زدند و مى گفتند: بكُشيد اين خارجيهاى طاغى را كه احترامى براى ايشان در شريعت اسلام نيست. 📋 خامِساً قَد أنزَلُونا مِنَ المَطايا وَ شدَّدونا بِحبلٍ واحدٍ وَ دَوَّرونا عِندَ اليَهودِ وَ يقُولونَ لهُم: هُم مِن أهلِ بيتٍ قَد قتَلوا آبائَكُم وَ انهَدَموا بُنيانَكُم فَخُذُوا مِنهُم غيظَ قلُوبِكُم؛ يا نُعمانُ، فَما بَقى أحدٌ مِنهُم إلّاوَ قَد ألقوا علَينا مِنَ التّرابِ وَ الأحجارِ وَ الأخشابِ ما أرادُوا، ▪️ظلم پنجم كه بنى اميّه وارد آوردند بر ما اين بود كه ما را از شتران به زير آوردند و تمامى ما اهل بيت را به يك ريسمان بستند، و در محله يهودی ها مى‌گردانيدند و به ايشان مى‌گفتند كه: اين گروه اسيران، خانواده‌اى هستند كه پدران شما را كشتند و دين شما را باطل نمودند و اركان شما را منهدم ساختند، پس شما امروز تلافى نماييد بر ايشان و غيظ قلوب خود را به سبب اذيّت و آزار بر ايشان خاموش سازيد. حضرت فرمود: اى نعمان، وقتى كه آن ظالمان به طايفه يهود اين كلمات را گفتند باقى نماند از ايشان احدى مگر اينكه خاك و سنگ و چوب و هر چه که می‌خواستند بر سر ما ریختند. 📋 سادِساً قَد أضبَطونا في سَوقٍ يُباعُ فيهِ العَبيدُ وَ الأمآءُ وَ هَمّوا بِأن يَبيعونا فَما جَعَلَ اللَّهُ لَهُم ذلِكَ» ، ▪️ ششم اين بود كه ما را نگاه داشتند در بازارى كه در آنجا غلام و كنيز مى‌فروختند، و قصد آن كردند كه ما را بفروشند، خداوند عالم از براى ايشان اين را ميسّر نفرموده بود. 📋 سابِعاً قَد أسكَنونا في مسكَنٍ غيرَ مُسقَّفٍ لا يَقينا مِن حَرٍّ وَ لا بردٍ وَ ما رَعونا حقَّ رِعايَتِنا وَ كُنّا مِن شِدَّةِ الجوعِ وَ البَردِ وَ خوفِ القَتلِ إلَى الصُّبحِ مُرتَجِعينَ . ▪️مصيبت هفتم اين بود كه ما را ساكن نمودند در مكانى كه سقف نداشت، و ما را از سرما و گرما نگه نمى داشت، پس بنى اميّه حقّ ما را رعايت نكردند آنچه لازمه رعايت بود، و ما اهل بيت از شدّت جوع و گرسنگى و سرما و خوف كشته شدن، تا صبح مضطرب بوديم و آرام نداشتيم. 📚تذکرة الشهداء، ص۵۶۱ 📚سفینة النجاة، ج۱ ص۳۷۲ @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌