eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
11.1هزار دنبال‌کننده
346 عکس
10 ویدیو
1.4هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
ای دهم حجّت خدای ودود هادی ملک خالق معبود آفرینش یم عنایت تو هادیان بندۀ هدایت تو حلم ها لاله ای ز گلشن تو علم ها خوشه ای ز خرمن تو منجلی در تو نور کل علوم همه ی حسن چارده معصوم چشم دشمن به لطف و رحمت تو متوکّل حقیر عزّت تو ابر بارنده فیضی از جامت شیر درّنده در قفس رامت جامعه سطری از عبارت تو انبیا عاشق زیارت تو در خراسان، مدینه، سامرّا نجف و کاظمین و کرب و بلا زائرین هرکجا که مهمانند جامعه با دم تو می خوانند ای تو ابن الرّضای دوّم ما در امامان علیّ چارم ما به مزار مطهّر تو سلام به عروس و به خواهر تو سلام زده بر سر هوای سامره ام خاک پای گدای سامره ام سامره آفتاب سینه ی من کربلای من و مدینۀ من سامره شهر نور، شهر شرف سامره باغی از بهشت نجف سامره در زمین بهشت اله آسمان دو آفتاب و دو ماه تو علیّ علیّ و فاطمه ای تو چراغ هدایت همه ای به دعای تو سنگ گل آرد به ولای تو ابر می بارد ذکر حق چیست؟ ذکر خیر شما کیست میزان حق به غیر شما؟ بی دمت آدمی نمی ماند به خدا عالمی نمی ماند طایر وحی از تو دانه گرفت در ریاض تو آشیانه گرفت یم جود و فتوتید شما اهلبیت نبوّتید شما چشم دل بی چراغتان کور است شاهد من "کلامُکم نور" است... @nohe_sonnati
د‌وبیتی در شهر غریب ، از نفس افتادی در حجره ی تنهایی خود جان دادی مظلوم ترین غریبِ سامرّایی جانها به فدات ، یا امام هادی @nohe_sonnati
د‌وبیتی امروز که زمین و آسمان می گرید از بهر غريب سامرا می گرید جا دارد اگر كه شیعه خون گریه کند چون مهدی صاحب الزمان می گرید @nohe_sonnati
آسمان را آهِ جان سوزت ز پا انداخته مادرت را باز در هول و ولا انداخته کاری از دستِ طبیبان بَر نمی آید غریب در کنارِ بستر تو مرگ جا انداخته پوستی بَر استخوان داری،به زهرا رفته ای خونِ دل خوردن تو را از اشتها انداخته رفته رفته حجره ات گودال سرخی میشود زهر، لب هایِ تو را از ربنا انداخته تشنگی بی رحم تر از نیزه ی زیرِ گلوست تارهایِ صوتی ات را از صدا انداخته جامِ مِی شرمنده ی اندوهِ چشمانت شده ماجرا را گردنِ شام بلا انداخته شام گفتم، خیزران آمد به یادم «وای وای» گریه ها را یادِ تشتی از طلا انداخته @nohe_sonnati
د‌وبیتی همین که در تنش زهر شب افتاد امام هادی از تاب و تب افتاد چو وارد کردنش در بزم شادی به یاد عمه‌جانش زینب افتاد @nohe_sonnati
یا رب از زهر جفا سوخت زپا تا به سرم شعله با ناله برآید همه دم از جگرم جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه که چه آورده جفای متوکّل به سرم می دوانید پیاده به پی خویش مرا گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب گشت از شدّت غم، مرگ عیان در نظرم خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب شرم ننمود در آن لحظه زجدّ و پدرم زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی ریخته خاک یتیمی به عذار پسرم با که این ظلم بگویم که به زندان بلا قبر من کند عدو پیش دو چشمان ترم هر زمان هست در این دار فنا مظلومی حق گواه است که من از همه مظلوم ترم فخر (میثم) همه این است به فردا کامروز هم ثنا گستر من آمده هم نوحه گرم @nohe_sonnati
دوستان بر من تنها ز وفا گریه کنید به غم نور دل اِبنِ رضا گریه کنید مادرم فاطمه امروز عزادار من است یاریِ فاطمه گیرید عزا گریه کنید به تسلیِ دل زار و غمین پسرم پای تابوت به صد شور و نوا گریه کنید حضرت هادیِ تان را به غریبی کشتند به غریبیِ من امروز شما گریه کنید پاره پاره شد از آن زهر دل پر دردم به دل پاره ام از زهر جفا گریه کنید زهر دادند ولی تشنه نکشتند مرا همه بر تشنه لبِ کرب و بلا گریه کنید چون شنیدید که در بزم شرابم بردند به غم عمه ی مظلومه ی ما گریه کنید زینب زار کجا مجلس اغیار کجا به پریشانیِ ناموس خدا گریه کنید به نگاهی که ز خجلت به روی خواهر بست سر ببریده ی شاه شهدا گریه کنید یاد آن قاری قرآن که لبش پر خون شد یاد آن چوب و لب و تشت طلا گریه کنید جای آنان که به هم جام تعارف کردند جای آن قهقهه و هلهله ها گریه کنید یاد طفلان یتیمی که کتک می خوردند جرم شان جمله همین بود چرا گریه کنید @nohe_sonnati
آن روز از کبوتر زخمی پری نبود خورشید فاطمه که به این لاغری نبود! شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش فرقی که داشت این که جوان بستری نبود آیا دلیل غصّه‌ی او زهر بوده؟ نه از آن شراب، دردسر بدتری نبود یک بی‌حیا و ظرف شراب و امام بود اما به لعل لب، لب چوب تری نبود یک شهر دشمن از همه‌جانب ولی دگر چشم طمع که در پی انگشتری نبود آنجا کشنده بود که در پیش دختران می‌زد یزید چوب،… وَ آب‌آوری نبود ای کاش در مقابل چشمان خواهری رأس بریده داخل طشت زری نبود فریاد می‌کشید صدای گرفته‌ای: بابا محاسن تو که خاکستری نبود! وای از غروب شام غریبان که ناقه بود امّا میان جمع، علی اکبری نبود @nohe_sonnati
حال و هوای چشم ترت جور دیگری ست ذکر قنوت هر سحرت جور دیگری ست وقتی میان سجده به معراج می پَری پِی می برم که جنس پرت جور دیگری ست حتّی نسیم کویِ تو هم اعتراف کرد عطر بهشتی گذرت جور دیگری ست در سامرا همیشه زیارت لذیذ هست طعم زیارت سحرت جور دیگری ست هادی ترین چراغ هدایت کلام توست نور چراغ شعله ورت جور دیگری ست این جامعه ز "جامعه" ات رُشد کرده است محصول کِشت پر ثمرت جور دیگری ست درندگان کنار تو آرام می شوند بر روی قلب ها اثرت جور دیگری ست ارباب های ما همگی با سخاوتند امّا عنایت پدرت جور دیگری ست کشکول چشم های مرا پر ز اشک کن حال گدای پُشت درت جور دیگری ست زهری رسید و شمع وجود تو آب شد سوسوی نور مختصرت جور دیگری ست دیگر گُمان کنم جگری هم نمانده چون خون لخته های دور و برت جور دیگری ست او دیده دست و پا زدنت کنج حجره را... آه دمادم پسرت جور دیگری ست شُکر خدا سر از بدن تو جدا نشد شُکر خدا کفن به تنت "بوریا" نشد شکر خدا به پیرهنت نیزه ای نخورد شکر خدا که بر بدنت نیزه ای نخورد پیشانی تو سنگ و عصایی ندیده است آقا!دو پلک شب شکنت نیزه ای نخورد تو دست و پا زدی نه ولی زیر دست و پا بال تو وقت پر زدنت نیزه ای نخورد شکر خدا که دور و بر تو سنان نبود شکر خدا که بر دهنت نیزه ای نخورد عمامه و عبای تو سهم عدو نشد با سُمِّ اسب پیکر تو زیر و رو نشد @nohe_sonnati
راهم بده راهی عرش اعظمت باشم در من بدم، خوب است مدیون دمت باشم از کل قرآن فیض "کلب باسط" کافیست تا راه را پیدا کنم تا آدمت باشم بد را بخر با خوب ها! بد نیز دل دارد شاید که من هم بین جنس درهمت باشم هر چند خیلی ها نمی آیند سامرا کاری بکن من جزو زوار کمت باشم از شیرهای برکه این را خوب فهمیدم باید همیشه خاکسار مقدمت باشم آموزگار جامعه دستم به دامانت! اذنی بده تا سوگوار ماتمت باشم ای منتهای حلم ای رکن بلاد ما یا حضرت هادی سلام الله علیک آقا در پادگانی غصه ی تبعید را داری اندازه ی یک عمر درد بی دوا داری سربازها خیلی به تو بی حرمتی کردند قدی خم و چشمی تر از آن طعنه ها داری قبر خودت را دیدی و آرام باریدی آقای خوبم غربتی بی انتها داری وقتی به تو ظرف شرابی را تعارف کرد معلوم شد که دشمنانی بی حیا داری خیلی به یاد عمه زینب سوختی آن جا خیلی به دل زخم عمیق از کربلا داری شکر خدا چشمی به ناموست نیوفتاده شکر خدا اهل و عیالی در خفا داری شکر خدا غارت نمی شد پیکرت هرگز عمامه داری پیرهن داری عبا داری نه هیچ کس نیزه به پهلویت فرو کرده نه با تن زخمی ته گودال جا داری نه بی کفن ماندی نه عریان بین صحرایی نه کار با کهنه حصیر روستا داری.. @nohe_sonnati
امامی که از انوارش قیامت می‌شود معنا اگر هادی‌ست از اسمش هدایت می‌شود معنا صبوری جلوه می‌گیرد اگر یک گوشه بنشیند اگر برخیزد از جایش شجاعت می‌شود معنا عرق از روی پیشانیش اگر بر روی آب افتد از آن یک قطره دریای طهارت می‌شود معنا کسی که حلقه‌ی وصل محمد با محمد شد علی هم گر شود با او رسالت می‌شود معنا علیِّ چارمین وقتی که خود جد محمد شد برای شیعه‌اش قطعا ولایت می‌شود معنا علیِّ آخرین یعنی که بعد از حیدر کرّار امامت در امامت در امامت می‌شود معنا نه این که کور بینا گردد و از جا به پا خیزد فقط با بردن نامش شفاعت می‌شود معنا برای جامعه از یک فراز «جامعه» بی‌شک؛ دیانت می‌شود پیدا، سیاست می‌شود معنا علیِّ دیگری هم برده شد در بزم«مِی» این بار؛ به سامرّا به جای شام غربت می‌شود معنا گریز روضه دارد می‌رود در بزم «مِی» وقتی؛ میان تشت، خورشید قیامت می‌شود معنا حسابش را بکن مستی بگیرد چوب در دستی در این حالت برای ضربه سرعت می‌شود معنا دو چندان می‌شود در حالت مستی توان فرد بدین ترتیب در برخورد شدت می‌شود معنا وَ در برخوردها یک روز هم آیینه بر در خورد شکستن بعد از آن برخورد راحت می‌شود معنا یکی از دست،آن یک از در و آن دیگر از دیوار فقط سیلی بر این صورت سه صورت می‌شود معنا @nohe_sonnati
تمام اهل نظر بر تو التجا بکنند به نام پاک نقی خاک را طلا بکنند هنوز بردن نامت کمال بی‌ادبی است به لفظ "حضرت آقا" تو را صدا بکنند فرشته‌ها همه هنگام سجده حیرانند که رو به قبله و یا رو به سامرا بکنند چقدر روی دلت زخم کهنه بسیار است به زهر زخم دلت را چرا دوا بکنند دوباره یک دو نفر را به کربلا بفرست که زیر قبه برایت کمی دعا بکنند خدا کند که شبانه تو را دگر نبرند ز نام مادرتان لااقل حیا بکنند خدا کند که غریبانه دست و پا نزنی ملائک از پرشان فرش دست و پا بکنند دوباره از لب خشکت سلام می‌ریزد همین‌که روی تو رو سوی کربلا بکنند... سلام بر بدنی که سه روز بعد آن را ز دست نیزه گرفته که بوریا بکنند... @nohe_sonnati