eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.6هزار دنبال‌کننده
342 عکس
8 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
ای سربریده بال و پرم را نگاه کن داغی که مانده بر جگرم را نگاه کن پاشو کمک بده که سوار شتر شوم نامحرمان دور و برم را نگاه کن با شمر و حرمله طرف کوفه میروم برخیز همسفر سفرم‌ را نگاه کن رفتم پی لباس تو اما مرا زدند بر روی گونه هام ورم‌ را نگاه کن عباس را بگو که زمین خورد زینبت حالا کبودی کمرم را نگاه کن ای آفتاب کم‌ به تن دلبرم بتاب! ای آفتاب چشم ترم را نگاه کن! چادر نماند تا بکشم روی پیکرت شرمندگی اهل حرم را نگاه کن @nohe_sonnati
نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند مونس بی کسی من تک و تنها مانده کاش میشد که لباسی برسانم به تنش آبروی همه عریان روى صحرا مانده بین یک گونی کهنه سر او را بردند ته گودال ولی پیکر او جا مانده ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم ساربان راه مرو همسفر ما مانده چند باری شده گم کرده ام او را اصلاً بس که از دور تنش مثل معما مانده باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟ بازهم آمده این حرمله ى وا مانده برسانید خبر را به علمدار حرم چادر زینب تو زیر لگدها مانده ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم چشم من سمت علی اکبرم اما مانده @nohe_sonnati
باید که از زندان غم ها پر بگیرم یکبار دیگر روضه را از سر بگیرم وقتی که گرفتارند خواهرها چگونه.. راه فراری از دل لشگر بگیرم؟؟ من که نخ عمامه ام حبل المتین است سخت است از عمامه خاکستر بگیرم از سهل، کهنه پارچه درخواست کردم تا مرهمی بر زخم این پیکر بگیرم اصلا تمام سعی من در راه اینست گهواره را از حرمله دیگر بگیرم حالا که ناموسم معذب در گذرهاست هرچیز دارم میدهم معجر بگیرم شلاق هی خورده به پهلویم چه بهتر دراین میانه روضه مادر بگیرم شرمنده از بابا شدم بیمار بودم آخر نشد از قاتلش خنجر بگیرم بین قنوتم آرزوی مرگ کردم شاید که مرگ خویش را آخر بگیرم @nohe_sonnati
وقت باران داغ چشم تر عذابم می‌دهد آب می‌نوشم غم حنجر عذابم می‌دهد شیرخواره سیر باشد زود خوابش می‌برد از عطش بی‌خوابی اصغر عذابم می‌دهد مجلس ختم جوان رفتم دلم آتش گرفت یاد تشییع تن اکبر عذابم می‌دهد غیرتم را شعله‌ور کرده! چهل سالست که ماجرای غارت معجر عذابم می‌دهد ذبح را وقتی که می‌بینم کسی سر می‌برد خاطرات کندی خنجر عذابم می‌دهد روی دست من اثر از حلقه‌های آهن است این کبودی‌های بر پیکر عذابم می‌دهد موی بابایم به روی نیزه‌ها آشفته بود شانه را تا می‌زنم بر سر عذابم می‌دهد کاش غارت می‌شد از روی سرم عمامه‌ام بر سرم جامانده خاکستر عذابم می‌دهد از دم دروازه تا بازار ساعت‌ها گذشت این شلوغی‌های هر معبر عذابم می‌دهد شامیان در پیش من حرف از کنیزی می‌زدند التماس چشم آن دختر عذابم می‌دهد داغ چوب خیزران و مجلس شوم شراب از تمام داغ‌ها بدتر عذابم می‌دهد خطبه را با لعن بر جدم علی آغاز کرد چون به مسجد می‌روم منبر عذابم می‌دهد هرچه آمد بر سر ما از بلای شام بود قتلگاه اصلی ما کوچه‌های شام بود @nohe_sonnati
هرچند فاتح همه ی جنگ ها شدم خیلی میان کوفه اسیر بلا شدم ابروی من شکست سر کوچه ای شلوغ زخمی سنگ بازی این بچه ها شدم همسایه ی قدیمیمان داد زد سرم آزرده از نگاه بد آشنا شدم خیلی سرت مقابل من خورد بر زمین افتاد زیر پا و من از غصه تا شدم پایین نیزه ی تو به من پشت پا زدند دست خودم نبود که از تو جدا شدم ام‌ حبیبه آمد و‌ نشاخت زینبم! من تا نبینمش دو قدم جابجا شدم لب باز کردم‌ و همه کوفه لال شد من‌ ناخدای کشتی کرببلا شدم @nohe_sonnati
همین که کرد تجلی رخ منور تو‌ به سجده آمدم ای شاه من به محضر تو خوش آمدید.. قدم رنجه کرده اید امشب.. تو میزبانی و من تا به صبح نوکر تو آهای بی کسِ بر نیزه رفته نامت چیست؟ کجاست اهل و عیالت کجاست خواهر تو؟! سر تو سوخته اما چراغ دیر شده گمان کنم که مسیح است نام دیگر تو ببخش خون سرت با گلاب پاک نشد عمیق وا شده پیشانی مطهر تو بگو چرا عوض خانه ی مسلمانان رسیده است به آغوش راهب این سر تو؟! بگو چرا به روی نیزه گریه می کردی مگر چه منظره ای بود در برابر تو سر بریده زبان باز کرد ای راهب.. بس است..سوختم از این سؤال آخر تو شده مقابل تو دختری کتک بخورد؟ شده غریبه بیاید به سمت خواهر تو؟ @nohe_sonnati
پشت دروازه عجب غوغا شده کاری بکن ای برادر خواهرت تنها شده کاری بکن گفتم از اینجا نبر مارا ولی لج کرد و برد روی خیلی ها برویم‌ وا شده کاری بکن خم شدم بردارم این سر را مرا محکم زدند قامتم زیر لگدها تا شده کاری بکن دختری را که سر بازار گم کردم حسین در کنار نیزه ات پیدا شده کاری بکن کوچه گردی با لباس پاره خیلی مشکل است دیدنم سرگرمی زنها شده کاری بکن سنگ آن بدکاره از ایوان سر من را شکست خون این سر غصه سقا شده کاری بکن با‌ کنیزم سمت بازار کنیزان میروم فضه میفهمد چه ها بر ما شده کاری‌ بکن من سر یک روسری صدبار سیلی خورده ام تازه میفهمم چه بر زهرا شده کاری بکن دور زنها یک تماشاخانه راه انداختند میهمانی ذوی القربا شده کاری بکن خیزرانش بیشتر از تازیانه درد داشت که رباب از شدت آن پا شده کاری بکن @nohe_sonnati
کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من! وای از شام که بغض پدرم را دارند.‌. سرهرکوچه معطل شده ام،خسته شدم! چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند! سر بازار که رفتیم سرم داد زدند... ای ابالفضل بیا! نیت دعوا دارند! جگرم سوخت زمانیکه رقیه میگفت عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند دخترانی که پس پرده عصمت بودند.. بعد تو در وسط مجلس می جا دارند! @nohe_sonnati
مادر میان کوچه ها یکبار اگر رفت دختر چهل منزل میان هر گذر رفت مادر میان آتش در معجرش سوخت دختر بزور آستین معجر به سر رفت مادر میان‌ چهل نفر افتاد اما دختر میان حلقه صدها نفر رفت مادر اگر با درد پهلو رفت مسجد دختر به کاخ شام با درد کمر رفت مادر اگر باگوش پاره خانه برگشت دختر به ویرانه ولی پاره جگر رفت مادر به پیش دیده انصار افتاد دختر به پیش چشم قومی بدنظر رفت @nohe_sonnati
از طشت دیدم ازدحام دور و بر را می داد چشمانت به چشمانم خبر را سربازها بالا سرِ تو جمع هستند روی سرت دیدم هجوم صد نفر را این ها نشستند و تو سرپایی عزیزم پا دردِ تو آتش کشیده هر جگر را چشم سفیران سوی وجه الله مانده دیدند با خنده زنان بی سپر را قرآن که خواندم نانجیبِ مست لج کرد انداخت با چوب از دهانم دو گهر را دیدم چگونه سر به زیرت کرد کارش پیش تو می کوبید بین طشت سر را گوش مرا باید بگیری نشنوم من حرفِ در گوشیِ مُشتی بد نظر را خطبه بخوان ویران کنی کاخ ستم را خطبه بخوان زنده کنی یاد پدر را خطبه بخوان تا خنده هایش زهر گردد تا که ببیند در بیانِ تو اثر را تو ذوالفقاری در زبان داری عقیله بین غل و زنجیر کراری عقیله @nohe_sonnati
دنیا چه با عزیز دل بوتراب کرد؟ ابری رسید و خون به دل آفتاب کرد سنی نداشت یک‌شبه مویش سفید شد رویش حنا کشید غمش را خضاب کرد از کوچه‌‌های تنگ دگر رد نمی‌شود این کوچه‌ها چقدر حسن را عذاب کرد! دستی که خورد بر روی مادر به کوچه‌ها آن دست گنبد حسنش را خراب کرد چون روزه بود تشنگی‌اش اوج می‌گرفت وقت اذان رسید تقاضای آب کرد فهمید آب نیست ولی باز سرکشید این زهر لعنتی جگرش را کباب کرد سوزاند زهر از نوک پا تا سرش ولی چون راحتش نمود ز دنیا ثواب کرد از دوست زخم خورد و ز بیگانه‌ها جدا دنیا چه با عزیز دل بوتراب کرد... @nohe_sonnati
ای تشت یاری ام‌ بده دیگر بریده ام این زهر را به قصد شفایم چشیده ام کم سن و سال بودم و پیری به من رسید مانند شمع قطره به قطره چکیده ام راضی به مردنم که نبینم‌ مغیره را! من‌ ناز مرگ‌ را به دل و جان خریده ام عمری ز کوچه رد شدم و سوخت صورتم! کوچه‌ نرفته ای‌ که‌ بدانی چه دیده ام نامحرمی به مادر من حرف تند زد جایی نگفته ام که چه حرفی شنیده ام! سنگین‌ شدست گوش حسن مثل مادرم آزرده از صدای بلند کشیده ام! ناموس مرتضی به کمک احتیاج داشت فریاد زد حسن! کمکم‌ کن خمیده ام! این تنگی نفس اثر زهر کینه نیست از کوچه تا به خانه فراوان دویده ام @nohe_sonnati
صبح ازل طلوعش  باطلعت حسن بود و الشمس و ضحها در صورت حسن بود یک ذره خاک او ماند مارا درست کردند گویا که خلفت ما از خلقت حسن بود بابا همیشه میگفت دیدی خدا کریم است؟! نانی که خوردی امشب از برکت حسن بود هرجا حسین قدم زد دنبال مجتبی بود شخصا حسین محو شخصیت حسن بود با دوستان مروت با دشمنان مروت این خُلق در یکی بود  او حضرت حسن بود یک گوشه چشم کرد و شش گوشه را بنا کرد کرببلا محیطش تا تربت حسن بود صد سال اشک ادم یک گریه ی شبش بود صدسال صبر ایوب یک ساعت حسن بود در خانه جعده بود و در کوچه هم مغیره پس‌ کی خدا دراین شهر هم صحبت حسن بود؟ در کوچه پیش رویش کشتند مادرش را فریاد ازین زمانه این قسمت حسن بود @nohe_sonnati
به مدینه خبری داغ ببر از فردا که ز شب‌های شما رفته سحر از فردا پدر پیر شما میل به رفتن کرده نیست روی سرتان دست پدر از فردا مَلَک الموت خجالت زده ی فاطمه شد مانده پشت در و آورده خبر از فردا بستر مرگِ نبی مجلس روضه شده است روضه می‌خواند به صد سوزِ جگر از فردا گفت احمد که علی دوره صبرت آمد بی جواب است سلام تو دگر از فردا کار تو سوختن و سوختن و سوختن است تویی و خون دل و دیده‌ی تر از فردا تیغ تو فاطمه است و سپرت فاطمه است چه نیازی ست به تیغ و به سپر از فردا نظری کرد به زهرا نفسش بند آمد.. فاطمه جان نرو دیگر دمِ در از فردا بی علی رد نشو از کوچه خطر بسیار است امنیت نیست ز کوچه نگذر از فردا @nohe_sonnati
هرکجا حرف شما آمد سعادت دیده ایم ما چه رحمت هایی از آقای رحمت دیده ایم بیشتر نام تو روی بچه های ماست چون بیشتر از هرکسی از تو محبت دیده ایم چشم تو اسلام شد ما نیز تسلیمش شدیم در نگاه تو کرامت بی نهایت دیده ایم از یهودی ها عیادت کردی ازماهم بکن با چه شوقی شب به شب خواب عیادت دیده ایم تو امینی پس دل ماهم امانت پیش تو سربه راهش کن که از غفلت خسارت دیده ایم سیرمان کن باهمان یک تکه نان سفره ات از همان رزق کمت هم خیر و برکت دیده ایم سیزده خورشید دیگر جلوه خورشید توست مصطفی را ماهمه در چند نوبت دیده ایم اسم زیبای تورا گفتیم و گفتی یاعلی از شما جز گفتن از حیدر به ندرت دیده ایم دختر مظلومه ات امشب سه جا دارد عزا او مصیبت دیده پس ماهم مصیبت دیده ایم @nohe_sonnati
به مدینه خبری داغ ببر از فردا که ز شبهای شما رفته سحر از فردا پدر پیر شما میل به رفتن کرده نیست روی سرتان دست پدر از فردا ملک الموت خجالت زده ی فاطمه شد مانده پشت در و آورده خبر از فردا بستر مرگ نبی مجلس روضه شده است روضه میخواند به صد سوز جگر از فردا گفت احمد که علی دوره صبرت آمد بی جواب است سلام تو دگر از فردا کار تو سوختن و سوختن و سوختن است تویی و خون دل و دیده تر از فردا تیغ تو فاطمه است و سپرت فاطمه است چه نیازی ست به تیغ و به سپر از فردا نظری کرد به زهرا نفسش بند امد.. فاطمه جان نرو دیگر دم در از فردا بی علی رد نشو از کوچه خطر بسیار است امنیت نیست ز کوچه نگذر از فردا @nohe_sonnati
عبا کشیده به سر غربتی نهان دارد نگاه زار به این حالش آسمان دارد به یک قدم نرسیده دوباره می‌افتد مشخص است تنی زار و ناتوان دارد به سوز زهر پذیرایی از غریبی شد چه یادگاری تلخی ز میزبان دارد نباید اصلا از او انتظار حرفی داشت نفس‌بریده کجا قدرت بیان دارد؟ کمک گرفت ز دیوار کم زمین بخورد چه آمده به سرش قامتی کمان دارد تلاش کرد که بیرون نریزد این غم را چقدر لخته‌ی خون داخل دهان دارد اگر که بسته در حجره را دلیلی داشت نخواست تا که ببینند نیمه‌جان دارد هزارشکر سرش روی دامن پسر است در این دقایق جانسوز روضه‌خوان دارد هزار شکر تنش زیر آفتاب نرفت هزار شکر که در حجره سایبان دارد نه اهل بیت رضا را کسی اسارت برد نه اینکه قاتل او چوب خیزران دارد @nohe_sonnati
خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم رفتم از یاد تو انگار! چه باید بکنم این دوماه از کف من رفت و‌ نکردم کاری وای از غفلت بسیار! چه باید بکنم اهل دل با تو شب خویش سحر میکردند منِ محروم ز دیدار چه باید بکنم با همه خوب شدم با تو ولی بد بودم چشم‌ من بود به اغیار چه باید بکنم هرچه گفتی تو به من‌ گوش ندادم! العفو! شدم امروز گنهکار چه باید بکنم مثل هربار زدم زیر قرارم با تو تو بگو تا که من اینبار چه باید بکنم نروم کرببلا خاک به سر خواهم شد تا روم محضر دلدار چه باید بکنم؟! @nohe_sonnati
پرِ پرواز گشودی و مهیا شده ای زهر افتاده به جانت که چنین تا شده ای؟ کمرت خم شده و تاب و توانت رفته با همین دست به دیوار چو زهرا شده ای جگرت مثل حسن سوخته صدپاره شده آه با آتش این زهر مداوا شده ای هی زمین خوردی و کل بدنت خاکی شد مثل از اسب زمین خوردن آقا شده ای هرچه آمد به سرت تیر به قلبت که نخورد سنگ باران وسط هلهله آیا شده ای؟ راستی پیرهنت را ز تنت دزدیدند راستی از اثر تیغ مجزا شده ای؟ زخم شلاق نشسته به تن دختر تو؟ چه قَدَر خونجگر از زخم زبان ها شده ای؟ راستی در وسط تشت سرت را بردند؟ به سوی خواهر خود گرم تماشا شده ای؟ @nohe_sonnati
اثر زهر به کل بدنت معلوم است شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است گاه غش می‌کنی و گاه به خود می‌پیچی خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است حرف خود را به تکان دادن سر می‌گویی حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است سعی داری که نبیند پسرت اما حیف باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است چه سرت آمده جسم تو زمرّد شده است؟ تکه‌تکه ز عقیق یمنت معلوم است پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود در نگاه تو غم دل‌شکنت معلوم است کاسه نزدیک لبت می‌شود و می‌افتد باهمین زاویه زخم دهنت معلوم است قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی این مواسات در عطشان‌شدنت معلوم است فرق بسیار تو با جد غریبت آقا وقت تشییع و کفن‌داشتنت معلوم است گوشه‌ی دیگر فرق تو در این امنیتِ‌ خواهران و حرم لطمه‌زنت معلوم است ته گودال نرفتی، به سرت سنگ نخورد شکر این لحظه‌ی آخر بدنت معلوم است @nohe_sonnati
امروز نوشتند کبوتر شدنم را پروازکنان راهى دلبر شدنم را چشمان من از شوق، مهیاى شراب است مدیون توأم لذت ساغر شدنم را آنقدر نرفتم ز در خانه گرفتم تا روز ابد سائل این در شدنم را گفتند برو نوکر صاحب‌کرمى باش دادم به شما نامه‌ى قنبر شدنم را یک‌عمر به دور سر تو گرد طوافم امضا بزن از اهل جهان سر شدنم را باید که به گوش همه حالا برسانم فوراً خبر مست پیمبر شدنم را خوب است بدانید به دربار رسیدم تا پشت در احمد مختار رسیدم روزى که تو از راه رسیدى دل ما ریخت خیر قدمت وِلوله در أرض و سما ریخت کفار هم از بودن تو بهره گرفتند باران کرامات تو آقا همه‌جا ریخت مکه ز نفس‌هاى تو توحید سرا شد از بس‌که به هر جا گذرت عطر خدا ریخت دیدند به ایوان مدائن ترک افتاد از هیبت سبحانى تو بت‌کده‌ها ریخت پیچید در عالم خبر آمدن تو تا صبح در خانه‌ى تو خیل گدا ریخت گر اهل مناجات شدیم علتش این بود الطاف تو در کاسه‌ى ما شوق دعا ریخت با امر شما ساعت خورشید عوض شد حتى جهت حرکت خورشید عوض شد تا هست خدا نام تو برجاست یقیناً بر دامن تو دست گداهاست یقیناً در کشور ما اسم تو در صدر اسامى است چون نام محمد شرف ماست یقیناً یک عمر پناه غم تو چادر زهراست پس دختر تو ام ابیهاست یقیناً فهمیده‌ام از بوسه‌ى هر روزه به دستش آرامش تو حضرت زهراست یقیناً وقتى همه‌جا ورد زبان تو على بود یعنى که وصى، حضرت مولاست یقیناً هربار که در جنگ به کار تو گره خورد شمشیر على حل معماست یقیناً با تیغ کج آورده به حیرت همگان را خم کرده قد و قامت شمشاد قدان را ما تا به ابد دست به دامان شماییم خاریم ولى جزو گلستان شماییم خشکیم، کویریم ولى شکرگزاریم صد شکر که لب‌تشنه‌ى باران شماییم از رى به امیدى در این خانه رسیدیم راهى بده آقا همه مهمان شماییم اى کاش که ما را به غلامى بپذیرد تا فخر کنیم این که غلامان شماییم ما شیعه شدیم از کرم حضرت صادق مؤمن به تعالیم و مسلمان شماییم ارث از تو گرفتیم که بى‌تاب حسینیم دل‌سوخته‌ى دیده‌ى گریان شماییم از یُمن روایات شما روضه‌نشینیم در بَندِ حسینیم و گرفتار ترینیم @nohe_sonnati
با گنبدت قشنگ شده آسمان ما کهف حصین توست همیشه امان ما مهمان شهر ما شدی و میزبان ما یا سید الکریم فدای تو جان ما دارالسلام سوختن ما شدی بس است اصلا همین که هم وطن ما شدی بس است صحنت بهشت ما شد و جنت نشین شدیم ما سنگ های خاره کنارت نگین شدیم هفته به هفته راهی این سرزمین شدیم از لطف آن چنانی تو این چنین شدیم که سائل و غلام حسینیم تا ابد بی تاب صبح و شام حسینیم تا ابد اوقات شرعی تو ز اوقات کربلاست ساعات تو تداعی ساعات کربلاست خیری که داده ای تو ز خیرات کربلاست یعنی مقام تو ز مقامات کربلاست سرمست از این شراب پیاپی شدیم ما چون کربلایی سفر ری شدیم ما این جا کسی برای سرت خنجری نبرد عمامه و عبای تو را لشکری نبرد نامردی از سر حرمت معجری نبرد از دست و پای دختر تو زیوری نبرد از خیمه ی تو آتش و دودی هوا نرفت یک سم اسب هم روی جسم شما نرفت @nohe_sonnati
پایین شهر ما پدر ما نشسته است پایین که نه بروی سر ما نشسته است پایین نشسته کعبه ما را بنا کند در ری ضریح کرب و بلا را بنا کند تا حشر حلقه های ضریحش دخیل ماست این جا وکیل حضرت هادی وکیل ماست با هر رواق هدیه به ما کرده طور را دستش سپرده ایم گره های کور را هر صبح در برابر این شاه با خضوع خورشید ما ز جانب ری می کند طلوع دستم به این ضریح پر از توشه می شود این چارگوش جلوه ی شش گوشه می شود تا چشم ما به حلقه ی این در همیشه هست لطف بزرگزاده به نوکر همیشه هست جبریل هم به گنبد او بال و پر زده زهرا به این حریم چه شب ها که سر زده عمریست ساخته به گداخانه ی پلِ کریم هستیم دست بوس تو یا سید الکریم @nohe_sonnati
در شلوغی گذرها غالبا سخت خواهد بود تنها رد شدن وای اگر دعوا نباشد تن به تن مانده باشد بین سیصد مرد! زن.. جنگ جنگ عصمت و بی عصمتی ست فاطمه بر اسم حیدر غیرتی ست شعله بالا رفت زهرا جا نزد حرفی از سازش به کافرها نزد پشت پا بر غربت مولا نزد جز به خون این حکم را امضا نزد حکم صادر کرد با خون این چنین هست علی تنها امیرالمؤمنین اهرمن هیزم به دست آمد اگر فاطمه بسته است چادر بر کمر گر گرفته بین آتش میخ در باز اما می کند سینه سپر صد هزاران میخ پیش او کم است فاطمه در راه حیدر محکم است تا که دود شعله شد از در بلند گشت دیگر ناله ی کوثر بلند از زمین دیگر نشد پیکر بلند زیر پا افتاده اما سربلند نیمه جان هم باز او صاحب لواست چادر خاکی او مشکل گشاست گرچه هر روضه مکرر می رسد روضه روضه حرف دیگر می رسد این حماسه کی به آخر می رسد ارث مادر تا به دختر می رسد کربلا زهرای خیمه زینب است روز دشمن از وقار او شب است گوشه ی گودال تنها می شود گرچه می افتد زمین پا می شود زینب کرار دنیا می شود دین ز صبرش باز احیا می شود در اسیری سرفرازی می کند صبر او با مرگ بازی می کند @nohe_sonnati
فاطمه جلوه ی باقی ازل تا ابد است آی مردم! به خدای احد! او هم احد است قامت سرو خودش را به علی داد و خمید.. راز زیبایی دریا به همین جزر و مد است از غذای حسنینش زد و بخشید به ما مادر ما به خدا مادری اش را بلد است جامه ی نو به تن فضه و اسما می کرد بانویی که به تنش پیرهنی از نمد است به فدک کار ندارد هدفش نام علیست نکند فکر کنی در طلب یک سند است گر علی پیکر یک عبدود انداخت به خاک پشت در فاطمه درگیر چهل عبدود است لال باد آن که از او شاهد حرفش را خواست آن چه صادر بشود از لب او مستند است نبی از خانه ی او دست به سینه‌ می رفت تو ببین خانه ی زهرا شرفش تا چه حد است شأنی از تربت ارباب فراتر دارد خاک آن چادر خاکی که به زیر لگد است بین دیوار و در خانه چه آمد به سرش.. مدد از فضه گرفت آن که به عالم مدد است.. @nohe_sonnati
این قصه ی پایان رسیده ابتدا هم داشت این خانه ی تاریک روزی سرصدا هم داشت این زن که حالا پوستی بر استخوان ماندست هر نیمه شب در سجده اش یا ربنا هم داشت این حیدری که دیر شب ها می رود خانه.. یک روز بین خانه اش مشکل گشا هم داشت خونابه های گوش بانو خوب می دانند این گوش پاره گوشواری از طلا هم داشت یا للعجب اوباش زهرا را چه بد کشتند! در کوچه ای که خانم آن جا آشنا هم داشت! ثانی لگد می زد بقیه کِیف می کردند نامردِ کوچه دوستانی بی حیا هم داشت در روی زهرا ماند در را هم لگد کردند تو فکر کن آن لحظه بار شیشه را هم داشت! مردان نمی فهمند، بهتر که نمی فهمند.. اوضاع زهرا پشت در (فضه بیا) هم داشت یک سیلی معروف و صدها سیلی پنهان.. بین شلوغی ضربه هایی بی هوا هم داشت مولا عبا انداخت بر رویش ولی زهرا.. ‌یک چادر افتاده زیر دست و پا هم داشت... @nohe_sonnati
این قصه ی پایان رسیده ابتدا هم داشت این خانه ی تاریک روزی سرصدا هم داشت این زن که حالا پوستی بر استخوان ماندست هر نیمه شب در سجده اش یا ربنا هم داشت این حیدری که دیر شب ها می رود خانه.. یک روز بین خانه اش مشکل گشا هم داشت خونابه های گوش بانو خوب می دانند این گوش پاره گوشواری از طلا هم داشت یا للعجب اوباش زهرا را چه بد کشتند! در کوچه ای که خانم آن جا آشنا هم داشت! ثانی لگد می زد بقیه کِیف می کردند نامردِ کوچه دوستانی بی حیا هم داشت در روی زهرا ماند در را هم لگد کردند تو فکر کن آن لحظه بار شیشه را هم داشت! مردان نمی فهمند، بهتر که نمی فهمند.. اوضاع زهرا پشت در (فضه بیا) هم داشت یک سیلی معروف و صدها سیلی پنهان.. بین شلوغی ضربه هایی بی هوا هم داشت مولا عبا انداخت بر رویش ولی زهرا.. ‌یک چادر افتاده زیر دست و پا هم داشت... @nohe_sonnati
مور را رخصت تمجید سلیمان‌ها نیست پیشگاه کرمت عرصه‌ی جولان‌ها نیست از کرامات فراوان تو خوبان ماتند این‌همه حُسن در اندیشه‌ی انسان‌ها نیست باید ادیان پی اوصاف تو تحقیق کنند گفتن از شخصیتت وُسع مسلمان‌ها نیست عصمت از فاطمه داری که مطهر شده‌ای احتیاجی پی این امر به برهان‌ها نیست شام زیر لگد خطبه‌ی تو جان می‌داد مثل تو هیچ‌کسی فاتح میدان‌ها نیست خواستی تا همه جا صحبت زینب باشد مدح و مرثیه اگر از تو به دیوان‌ها نیست ام کلثوم شدن، زینب و زهرا شدن است حرف عشق است، در آن صحبت عنوان‌ها نیست ازدواج تو و نمرودِ مدینه؟ هیهات نخی از چادر تو قسمت شیطان‌ها نیست نمک سفره‌ی افطار پدر هستی تو لذتی بی تو در این شیر و در این نان‌ها نیست می‌شود گفت ز تو، از غم و درد تو نگفت؟ مدح خوب است؛ ولی مُکفی گریان‌ها نیست یوسفت در عوض چاه به گودال افتاد چون تو دلسوخته در یثرب و کنعان‌ها نیست نازپرورده‌ی دستان پُر از مهر علی! شأن تو ناقه‌ی عریان و بیابان‌ها نیست هرچه گفتم کمی از قدر و مقام تو نشد مور را رخصت تمجید سلیمان‌ها نیست @nohe_sonnati
راهم بده راهی عرش اعظمت باشم در من بدم، خوب است مدیون دمت باشم از کل قرآن فیض "کلب باسط" کافیست تا راه را پیدا کنم تا آدمت باشم بد را بخر با خوب ها! بد نیز دل دارد شاید که من هم بین جنس درهمت باشم هر چند خیلی ها نمی آیند سامرا کاری بکن من جزو زوار کمت باشم از شیرهای برکه این را خوب فهمیدم باید همیشه خاکسار مقدمت باشم آموزگار جامعه دستم به دامانت! اذنی بده تا سوگوار ماتمت باشم ای منتهای حلم ای رکن بلاد ما یا حضرت هادی سلام الله علیک آقا در پادگانی غصه ی تبعید را داری اندازه ی یک عمر درد بی دوا داری سربازها خیلی به تو بی حرمتی کردند قدی خم و چشمی تر از آن طعنه ها داری قبر خودت را دیدی و آرام باریدی آقای خوبم غربتی بی انتها داری وقتی به تو ظرف شرابی را تعارف کرد معلوم شد که دشمنانی بی حیا داری خیلی به یاد عمه زینب سوختی آن جا خیلی به دل زخم عمیق از کربلا داری شکر خدا چشمی به ناموست نیوفتاده شکر خدا اهل و عیالی در خفا داری شکر خدا غارت نمی شد پیکرت هرگز عمامه داری پیرهن داری عبا داری نه هیچ کس نیزه به پهلویت فرو کرده نه با تن زخمی ته گودال جا داری نه بی کفن ماندی نه عریان بین صحرایی نه کار با کهنه حصیر روستا داری.. @nohe_sonnati
علی الدوام‌ نمک‌گیر دست خوبانم چه سِرّی است در این رابطه نمی‌دانم! فقط به دامن آل علی دخیل شدم اگر چه تر شده با هرگناه دامانم سلام حضرت هادی! سلام اربابم! بگیر دست مرا خسته‌ام پریشانم به زیر دست شما تربیت شدم یک‌ عمر همیشه نان تو بوده به زیر دندانم دلم‌ گرفته برایت، غریب جان دادی برای مادرتان باز روضه می‌خوانم عزا عزا! جگر فاطمه شرر دارد علی شدن چقدر رنج و دردسر دارد مصیبت است که از دوستان جدا باشی اسیر هر شبه‌ی نانجیب‌ها باشی دلت برای مدینه همیشه پَر بزند ولی همیشه‌ گرفتار سامرا باشی دعای اهل و عیالت به پادگان این است که از جسارت سربازها رها باشی عزیزکرده‌ی زهرا! نبینم آقا جان... به‌روی خاک بیفتی و بی عصا باشی! قرار نیست سرت را به نیزه‌ها ببرند قرار نیست که بر روی بوریا باشی میان ناله‌ی تو کف نمی‌زند احدی خدا نخواست که بین سر و صدا باشی تمام اهل حرم خانه‌اند! پشت حجاب! به‌فکر غارت پوشیه‌ها چرا باشی؟! چه روضه‌ها که نهان مانده است با زینب بزن به سینه‌ی خود دم بگیر یا زینب... @nohe_sonnati