به روی قلب عاشق میشود زخمی کهن پیدا
کمال عشق تنها میشود در سوختن پیدا
من و شمع و شب و پروانه اهل ماتمآبادیم
در این غربت، خدا را شکر، کردم هموطن پیدا
غم تو رفتهرفته از دل سنگم، چه دُرّی ساخت!
میان سینهی من شد عقیقی از یمن پیدا
شکوه آیهی تطهیر در نُطق تو جاری بود
همان لفظی که میشد در کلام پنجتن پیدا
شبیه فاطمه، مانند زینب بی همانندی
جهان هموزن شأنت هم نخواهد کرد، زن پیدا
کنار سفرهات همواره از جمع گدا پُر بود
کنار سفرهات همواره میشد مثل من پیدا
تو آن آئینهای هستی که هنگام تماشایت
برای چشمها گردیده تصویر حسن پیدا
غریبی تو، غریبی تو، غریبی تو، غریبی تو...
نشد در بَطن این تکرار هم جان سخن پیدا
تو دریایی، کجا قدر تو را مرداب میفهمد؟!
کجا اطراف چشمه میشود جویِ لجن پیدا
عبای صبر زینب روی دوش امِّکلثوم است
نشد در تار و پودِ آن، گُسَستی مطلقاً پیدا
چهل منزل اسارت را چه آزادانه طی کردی
اگرچه روی دستت بوده ردّی از رَسَن پیدا
همین که لب گشودی، خطبهی حیدر تداعی شد
به هم گفتند شامیها: شده خیبرشکن پیدا !
::
تو هم جنجال را دیدی، تهِ گودال را دیدی
میان آن شلوغی شد سنانِ بددهن پیدا
حسینَت؛ حا و سین و یا و نون، افتاد روی خاک
کجای دشت رفتی که نباشد آن بدن پیدا !
سرآخر جسم عریان را حریرِ نیزه پوشاندند
در این صحرا از این بهتر نخواهد شد کفن پیدا
#بردیا_محمدی
#حضرت_ام_کلثوم_س
@nohe_sonnati
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایۀ تاج سرت باشی
صدف باشی و بیاندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحتالشعاع خواهرت باشی
نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب
قدم برداشتی گفتی فقط زینب فقط زینب
مدینه از حسن هم یک نفر مظلومتر دارد
همان خواهر که از حال دل خواهر خبر دارد
فدای ام کلثومی که فرمان از پدر دارد
که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد
برای یاری زهرا، دو دم را مرتضی آورد
علی میخواست تا زینب دوتا باشد، تو را آورد
قسم بر غربت تاریخ؛ این ترفند ممکن نیست
دروغ محضشان کافیست؛ این پیوند ممکن نیست
علی باشد به این وصلت رضایتمند؟ ممکن نیست
به تیغ خشمگین مرتضی سوگند؛ ممکن نیست
فلانی را بگو شهر نبی دروازهای دارد
نمیداند مگر که هر کسی اندازهای دارد
در این مکتب که حفظ شأن کعبه میشود لازم
تویی کعبه، که گرد تو جوانان بنیهاشم
برادرزادههایت از ادب پیش تو چون خادم
حجابت قامت اکبر، رکابت زانوی قاسم
چنان عباس، جانت از وفاداری لبالب بود
که بعد از کربلا کارت علمداری زینب بود
شنیدم ساربان نامهربانی کرده با سرها
سوار ناقه خواهرها، به روی نی برادرها
چهل منزل شدی سنگ صبور داغ مادرها
چهل منزل کشیدی خار از پای کبوترها
گمانم خوب فهمیدی پریشانی زینب را
که بستی با سکینه زخم پیشانی زینب را
#مجید_تال
#حضرت_ام_کلثوم_س
@nohe_sonnati
ای پلههای منبر تو آسمانها
پامنبری روضههایت، روضهخوانها
مثل امیرالمؤمنینی، خطبههایت_
پیچیده در گوش زمانها و مکانها
ای سایهبان عصمت تو ماه و خورشید
ای در پناه غیرت تو ارغوانها
هر تازیانه خطی از غمنامهات بود
ای شانههایت شرح حال نیمهجانها
همراه زینب بین گودال تفحص
گشتی به دنبال نشان از بینشانها
همراه زینب در هجوم سنگ و آتش
بودی پناه بیپناه الامانها
همراه زینب روضههای باز دیدی
بازارها، رقاصهها، آوازخوانها
#محمد_بختیاری
#حضرت_ام_کلثوم_س
@nohe_sonnati
از حسن هرچه که در مرثیه کمتر سخن است
ام کلثوم غریب است چنانکه حسن است
غمش آنقدر بزرگ است که یک روضهی آن
مثنوی گر بشود، دفتر هفتاد من است
شیردل میشود آن مرد که فرزند علیست
دختر فاطمه هر کس بشود شیر زن است
زینب دیگری از کرببلا رفت به شام
دختر دیگر زهراست که دور از وطن است
کربلا دید زنی را که قد افراشت و شد
مرثیهخوان حسینی که بدون کفن است
خیمه میسوزد و او حال عجیبی دارد
شاهد آتش در، باخبر از سوختن است
شام، بازار بدی دارد و گرز سخنش
هرکجا حرف کنیز آمده دندانشکن است
روضهخوان همهی مرثیهها شد مثلاً
روضهی چوب میان آمده، حرف از دهن است
#محسن_ناصحی
#حضرت_ام_کلثوم_س
@nohe_sonnati
نگاه آسیهها محو در قداست اوست
حیا، ادبشدهی مکتب نجابت اوست
به شأن و رتبهی او غبطه میخورد مریم
دلیل این سخنم جایگاه عصمت اوست
غریبتر ز حسن نام ام کلثوم است
که خاکخوردن نامش نشان غربت اوست
نوشتهاند فلک غرق ذکر تسبیح است
حسین گفتن با "آه" هم عبادت اوست*
لهوف مختصری از مصائب بانوست
لهوف گریهکن روضهی اسارت اوست
فقط مقابل او نام "شام" را نبرید...
اگرچه شام اسیر شکوه و هیبت اوست
دوباره مرثیهی قتل صبر میخواند
از آن شلوغی گودال، این غنیمت اوست**
شهیدهی غم گودال باید او را خواند
"حسین" ذکر مدام دم شهادت اوست
*اشاره به آیهی «كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» و روایت «نَفَسُ المَهمومِ لِظُلمِنا تَسبیحٌ» دارد.
**اشاره به مرثیه حضرت در کوفه دارد: «قَتَلْتُمْ أَخِی صَبْراً فَوَیْلٌ لِأُمِّکُمْ»
#محسن_حنیفی
#حضرت_ام_کلثوم_س
@nohe_sonnati
همین که دختر شیر است و خواهر شیر است
بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است
برای شیرزن عصر خود شدن کافیاست
همین که خون علی در رگش سرازیر است
ظهور دیگری از فاطمهست وقتی که
برابرش همهی فتنهها زمینگیر است
محال بوده که با کفر همنشین باشد
کسی که آینهی آیههای تطهیر است
اگر اسیر خطابش کنم زبانم لال...
که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است
هزار داغ به جانش نشست در یک روز
عجیب نیست اگر در جوانیاش پیر است
برای از نَفَس افتادنش همین کافیاست
که روبروش سری روی نیزه تصویر است
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_ام_کلثوم_س
@nohe_sonnati
💠 بخشی از خطبۀ حضرت ام کلثوم(علیهاالسلام) در کوفه
«یا اَهلَ الکوفَةِ!
سوئَةً لَکُم مالَکُم خَذَلتُم حُسَیناً وَ قَتَلتُموهُ وَ انتَهَبتُم اَموالَهُ
وَ وَرِثتُموهُ وَ سَبَبتُم نِسائَهُ وَ بَکَیتُموهُ فُتُّباً لَکُم وَ سُحقاً...»
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
صدای گریۀ او شهر را تکان میداد
میان قوم عرب یک نسبشناس نبود؟
شکوه خطبه علی را فقط نشان میداد
نگاه کرد به تسبیح خواهرش زینب
که این حماسه به او قدرت بیان میداد
کلام دختر نهجالبلاغه نافذ بود
و درس مردی و غیرت به کوفیان میداد
خطاب کرد: «شما تا ابد دو رو بودید،
اگر خدا به شما عمر جاودان میداد
به پاس این همه مدّت که دم تکان دادید
خلیفه کاش همانقدر استخوان میداد
در این معامله، کوفی سفیه بود، سفیه!
که دین خویش نفهمیده رایگان میداد
نشستهاید سر سفرۀ حرام آنقدر
که نامههای شما نیز بوی نان میداد
و رودهای روان را بر آن کسی بستید
که اذن بارش باران به آسمان میداد
شما به نام محمّد چقدر میکشتید
خدا اگر به علی همچنان جوان میداد»
و کاش خطبۀ او تا همیشه جاری بود
و کاش گریه کمی بیشتر امان میداد
#محمد_مهدی_خان_محمدی
#حضرت_ام_کلثوم_س
@nohe_sonnati
دیار عشق و جنون پُر ز آه مظلوم است
روایت غمشان صد کتاب منظوم است
هر آنچه کرببلا بر سر حسین آورد
حکایت دل پر خون ام کلثوم است
یکی فتاده به هامون ز خاک و خون غلطان
یکی اسیر و پریشان، ز یار محروم است
اگر چه زینب ثانی بُوَد ولی او هم
همیشه در کنف ظل چار معصوم است
نصیب زینب و تو شد فراغ و خونجگری
گواه صبر شما ذات حیِّ قیوم است
تو دخت شیر خدایی، تو شیر زن هستی
عناد با اسد اله چقدر مرسوم است
تو خطبه خواندی اگر در رثای مظلومان
کلام نافذ تو هم به گریه مختوم است
به شام و کوفه اسیران حقیر گردیدند
چقدر شامِ بلا، نامبارک و شوم است
کسی که نسبت پیوند با حرامی داد
نفاق و دشمنی او همیشه معلوم است
نگشته بوتهی خاری هنوز لایق گُل
نصیب هرزه فقط میوههای زقوم است
تو و سکینه به باب الصغیر سوریهاید
مزارتان حرم دو فقید مغموم است
تو عین صبر جمیلی، تو زین اب هستی
که حسرت تو فقط بوسهای ز حلقوم است
#جواد_کلهر
#حضرت_ام_کلثوم_س
@nohe_sonnati
مور را رخصت تمجید سلیمانها نیست
پیشگاه کرمت عرصهی جولانها نیست
از کرامات فراوان تو خوبان ماتند
اینهمه حُسن در اندیشهی انسانها نیست
باید ادیان پی اوصاف تو تحقیق کنند
گفتن از شخصیتت وُسع مسلمانها نیست
عصمت از فاطمه داری که مطهر شدهای
احتیاجی پی این امر به برهانها نیست
شام زیر لگد خطبهی تو جان میداد
مثل تو هیچکسی فاتح میدانها نیست
خواستی تا همه جا صحبت زینب باشد
مدح و مرثیه اگر از تو به دیوانها نیست
ام کلثوم شدن، زینب و زهرا شدن است
حرف عشق است، در آن صحبت عنوانها نیست
ازدواج تو و نمرودِ مدینه؟ هیهات
نخی از چادر تو قسمت شیطانها نیست
نمک سفرهی افطار پدر هستی تو
لذتی بی تو در این شیر و در این نانها نیست
میشود گفت ز تو، از غم و درد تو نگفت؟
مدح خوب است؛ ولی مُکفی گریانها نیست
یوسفت در عوض چاه به گودال افتاد
چون تو دلسوخته در یثرب و کنعانها نیست
نازپروردهی دستان پُر از مهر علی!
شأن تو ناقهی عریان و بیابانها نیست
هرچه گفتم کمی از قدر و مقام تو نشد
مور را رخصت تمجید سلیمانها نیست
#سید_پوریا_هاشمی
#حضرت_ام_کلثوم_س
@nohe_sonnati
عاشقان را غمِ سر نیست که سر ناچیز است
داغ این رنگ به سیمای جگر ناچیز است
تیر این راه بر آیینه نشستن دارد
سینه تا هست و دلی هست، سپر ناچیز است
ذرّه را جذبهی خورشید قمر خواهد کرد
در بقا، نیستیِ ذره مگر ناچیز است؟
سر خورشید به نیزه است! بزرگ است خبر
راه بستند؛ ولی پیش خبر ناچیز است
بادیه بادیه آوارهشدن چیزی نیست
تا برادر همهجا هست، سفر ناچیز است
راوی قصّهی درد است؛ سخن کوتاه است
بار این داغ، گران؛ کفّه اگر ناچیز است
او چه کرده است که از سنگ عرق میریزد
پیش اکسیر دمش قیمت زر ناچیز است
رد شدن از دل این شام بسی طولانی است
گرچه با بودن خورشید و قمر ناچیز است
#مجید_لشکری
#حضرت_ام_کلثوم_س
@nohe_sonnati
از قرائن این چنین پیداست در را دیده است
ما شنیدیم، او ولیکن چل نفر را دیده است
قبل ضربت خوردن مولا و شاید قبلتر
بارها در کوچهها داغ پدر را دیده است
آنکه عمری با حسن خون جگر را خورده بود
بین تشتی عاقبت خون جگر را دیده است
صبر پنهان داشت در کرب و بلا؛ از این جهت
دور از چشم همه رنج سفر را دیده است
در که جای خود، پدر که جای خود، در شهر شام
چل نفر که هیچ از این بیشتر را دیده است
ام کلثوم است یا زینب نمیدانم کدام!
دور خواهر خواهری چندین نفر را دیده است
بارها این شرم بیاندازه او را میکُشد
اینکه زینب پیش او داغ پسر را دیده است
شرم او یک بار اما میکشد او را دو بار
اینکه هم در دشت هم در تشت، سر را دیده است
#مجید_تال
#حضرت_ام_کلثوم_س
@nohe_sonnati
دوبیتی
باید که تو را به برج دین کوکب گفت
باید که تو را حافظ این مکتب گفت
در قدر و جلال و عزت و فضل و شرف
باید که تو را شریکة الزینب گفت
#حسین_میرزایی_قمی
◾️
در انجمنی چرا نشد صحبت تو؟
در روضه کسی نگفته از غربت تو
شرمنده اگر که تازه ما فهمیدیم…
این هفته مصادف است با رحلت تو
#سید_مجتبی_شجاع
◾️
الگوی فرشتگان معصوم است او
بر واژهی صبر و عشق مفهوم است او
از خطبهی آتشین او پیدا شد
بانوی قیام، ام کلثوم است او
#سید_محمد_میرهاشمی
◾️
این قدر بگو غریب و مظلوم چرا؟
از مجلس اوست شیعه محروم چرا؟
زهرا! تو مگر که چند دختر داری؟
پنهان شده نام امّ کلثوم چرا؟
#قاسم_صرافان
◾️
در علم و فضيلت و ادب دريايي
در عصمت و صبر و علم بیهمتايی
سجادهی تو شميم کوثر دارد
تو آينهی حقيقی زهرايی
#یوسف_رحیمی
◾️
اي روح زلال! نور کوثر داری
تو عطر گل ياس پيمبر داری
در حجب و حيا آينهی فاطمهای
در وقت خطابه شور حيدر داری
#یوسف_رحیمی
◾️
هر چند که بي صبر و قراری بانو
هر چند غريب و داغداری بانو
در کوفهی بی کسی و شام غربت
چون کوه وقار استواری بانو
#یوسف_رحیمی
◾️
در روز دهم چو شمع افروختهای
در آتش بیکسی و غم سوختهای
تا سرحد جان حمايت از مولا را
از مادر خود فاطمه آموختهای
#یوسف_رحیمی
◾️
از ديده اگرچه خونِ دل افشاندی
آن روز تمام کوفه را لرزاندی
ای دخت علي، هيمنهی کوفیها
میريخت به هر خطابه که میخواندی
#یوسف_رحیمی
◾️
آن روز رسيده بود جانت بر لب
میسوخت تمام پيکر تو در تب
پروانه صفت گرم طواف عشقی
ذکر لب خستهی تو: زينب زينب
#یوسف_رحیمی
◾️
چه جانهایی که بر لب دیدهای تو
چه غمها در دل شب دیدهای تو
به غیر از روضهی جانسوز گودال...
هر آنچه دیده زینب، دیدهای تو
#سید_مجتبی_شجاع
◾️
تا بوسهی خنجری به حلقوم نشست
بر نیزه، سر امام مظلوم نشست
تنها نه فقط میان رگهای حسین
آن نيز، به قلب امّ كلثوم نشست
#قاسم_صرافان
◾️
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
که زیر سایهی امّ المصائب
تو را اخت المصائب آفریدند
#قاسم_صرافان
◾️
در فصل بهار خود خزان را دیدی
آن غصه که میبُرد امان را دیدی
از کرببلا و از مصیبتهایش
ما هرچه نوشتیم تو آن را دیدی
#سید_محمد_مظلومان
◾️
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
از دوست هرآنچه میرسد زیباییست
ای شیعه پیام ام کلثوم این است
#سید_محمد_رستگار
◾️
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
اگر زینب پناه کاروان بود
تو هم بودی عصای دست زینب
#یوسف_رحیمی
◾️
صبوری غرق در تاب و تب تو
وفا زانو زده در مکتب تو
در این ششماه، یکدم هم نیفتاد
«حسینم وا حسینا» از لب تو
#یوسف_رحیمی
◾️
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
«خَرَجنا مِنکِ بِالاَهلینَ جَمعا»
«رَجَعنا لا رِجالَ لا بَنینا»
#عباس_شاهزیدی
◾️
چون ذرّه به چشم مِهر معلوم شدیم
مهمان حریم پنج معصوم شدیم
در دفتر خاطرات ما بنویسید
ما سائل لطف اُم کلثوم شدیم
#سید_هاشم_وفایی
◾️
چون مادر خود رشیده بودی بانو
هرچند زغم خمیده بودی بانو
با زینب و با رقیه در شام بلا
مهمان سر بریده بودی بانو
#سید_هاشم_وفایی
#حضرت_ام_کلثوم_س
@nohe_sonnati