eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.6هزار دنبال‌کننده
353 عکس
29 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
اینجا به زائران دل خرسند می‌دهند دائم نوید لطف خداوند می‌دهند رنگین کمان و بارش باران چه دیدنی‌ست وقتی به زائران تو لبخند می‌دهند از روضۀ منّور تو چشم شور دور در دست خادمان تو اسپند می‌دهند آیات نور در حرمت کم که نیستند نقاره‌ها مدام مرا پند می‌دهند دارد نبی دو بضعه، از آن روی زائران اینجا تو را به فاطمه سوگند می‌دهند از آن زمان که گفته‌ای «ان کُنتَ باکیا» ما را هنوز بغض گلوبند می‌دهند حاجت که هیچ، رزق «وفایی» خسته را بی آن که یک سؤال بپرسند می‌دهند @nohe_sonnati
این جاست که هر دلبر و دلداده بیاید هم شخص گرفتار، هم آزاده بیاید در این حرم قدس که باغی زبهشت است هرکس به توّلای تو دلداده بیاید پُر نور شود آینۀ بود و نبودش آنکس که چو آئینه‌دلان ساده بیاید اینجا میِ توحید به زوّار ببخشند هردل که بود تشنۀ این باده بیاید پرواز ز خود تا به خدا از حرم توست از بهر سفر هرکه شد آماده بیاید این گنبد و گلدسته نشانی‌ست که گوید هرکس که بهشتی‌ست ازاین جاده بیاید بر سر در این کعبۀ امیّد نوشتند هرکس که به کارش گره افتاده بیاید از حق طلب جلب رضای تو نماید هرگاه «وفائی» سر سجّاده بیاید @nohe_sonnati
هر کس که با ولای تو دل آشنا نکرد لب تشنه ماند و روی به آب بقا نکرد چشمی که دید روضۀ نورانی تو را دیدار باغ خُلد طلب از خدا نکرد هرگز نمی رسد به مشامش نسیم عشق آن کس هوای قبر تو در سامرا نکرد ای عسکری لقب، که غم تو عظیم بود دل را غمی چو داغ تو ماتم سرا نکرد گل ها به عمر کوته تو گریه می کنند یک غنچه لب به خنده ز داغ تو وا نکرد قربان آن دلی که به شب های سوز و ساز حتی به حبس، دامن شب را رها نکرد دشمن ز کشتن تو کجا می کند حیا جایی که او ز کشتن زهرا حیا نکرد هر گوشه از دل تو پُر از درد و غصه بود جز زهر کینه درد دلت را دوا نکرد دشمن پس از تو بُرد به کاشانه ات هجوم تنها به زهر دادن تو اکتفا نکرد ای گل ز بی وفائی گلچین روزگار دنیای دون نصیب تو غیر از جفا نکرد @nohe_sonnati
دوبیتی در دست امام ما زمام عصر است از حضرت او به پا قوام عصر است تبریك به شیعیـان عـالـم گــوئید آغــاز امــامت امــام عصر است @nohe_sonnati
دوبیتی امروز جهان شور قیامت دارد ابر کرم خدا کرامت دارد ذرات جهان به یکدگر می گویند خورشید به سر تاج امامت دارد @nohe_sonnati
روزی که شور عشق را تفسیر کردند ملک دل عشاق را تسخیر کردند هستی ز نور تو منّور شد در آن روز تا آیۀ نام تو را تفسیر کردند عکسی ز رویت را نشان مهر دادند خورشید را مبهوت آن تصویر کردند آوازۀ حُسن تو در آفاق پیچید نام تو را یکباره عالمگیر کردند روزی که آزادی به نام تو رقم خورد ابلیس را در بند و در زنجیر کردند خواب طلائی گرفتاران غم را با روشنائی  رُخت تعبیر کردند حکم شفاعت را بدستت گر سپُردند از تو به پاس بندگی تقدیر کردند می خواستم در مقدم تو هدیه آرم نام محمّد را به لب تقریر کردند ای گرمی طبع «وفائی» با قدومت آیات نور و عشق را تفسیر کردند @nohe_sonnati
دوبیتی روزی که به عرش احترامش کردند آئینه ی حسن ذوالکرامش کردند از باغ بهشت با ورود احمد گل های محمدی سلامش کردند ▪️ وقتی که شکوفه ی تولا گل کرد صد شاخه ی امّید و تمنا گل کرد گفتند گل روی محمد بشکفت ذکر صلوات بر لب ما گل کرد ▪️ در فصل گل و بهارِ اسماء و صفات در موسم عشق و جوشش آب حیات جبریل به همره ملائک می گفت بر آل علی و آل احمد صلوات @nohe_sonnati
باز هم از غیب خبر می دهند آگهی از راز دگر می دهند خیل ملک رو به زمین می کنند زمزمه از عشق چنین می کنند راهبر راه و حقیقت رسید پیشرو عشق و طریقت رسید نور جلال احدیت دمید شور کمال بشریت رسید باب وفا بر همگان باز شد راه کمال بشر آغاز شد از قدمش هیبت کسری شکست بتکده ویران شد و بت ها شکست تا که محمد به زمین پا گذاشت چشم فلک را به تماشا گذاشت باز از این موکب فرخنده فر چشم من از شوق و شعف گشت تر رو به سویش کرد به صد احترام گفت پس از عرض درود و سلام ای تو هستی ملکوتی صفات نور خداوندی و مرآت ذات واسطۀ فیض خدا بر همه عرش برین را تو شدی قائمه زیر لوای تو همه کائنات پرچم تو بیرق صبر و ثبات آینۀ ذات خدا روی توست عطر جنان نکهتی از بوی توست آن صدفی که همه پر گوهر است در یتیمی که گهر پرور است خلق عظیمی که تو را داده دوست پرتوی از روشنی خلق اوست خواجۀ لولاک تو را گفته اند بانی افلاک تو را گفته اند ای که توئی آینۀ نور ذات ختم شده در تو نزول صفات ای که بود خادم تو صد خلیل بوسه زده بر قدمت جبرئیل آیت حسن احدیت توئی محور دین صمدیت توئی نخل امید از قدمت آب خورد بهره ز میلاد تو ابلیس برد خلق گدایان حریم تواند سائل دستان کریم تواند قبلۀ من کعبۀ امید من چشمۀ جوشندۀ توحید من من که رسیدم به برت با امید کی روم از درگه تو نا امید قطرۀ ناچیزم و دریا توئی بندۀ درگاهم و مولا توئی گر که نگاهی به «وفائی» کنی هستی او را تو خدائی کنی @nohe_sonnati
خورشیـد چهـرۀ تـو برون از حجاب شد بـا جلـوۀ فــروغ رُخـت ، آفتــاب شـد از شـرم نــور قدسیت، ای مهـر لایـزال خـورشیــد تاکه دید تو را در حجاب شد تـا بـا خبــر شـونـد همــه از شکفتنت در آفـرینش از قــدمـت انقــلاب شـد از شــوکـت بلنـد و رفیــع قــدوم تـو کسری شکست و سقف مدائن خراب شد آتشکده شگفت زده شد خموش و باز آتش پـس از شنیـدن نـام تـو آب شد عطـر بهشتـی تـو جهـان را فـرا گرفت هستی ز عطـر وب وی تـو غرق گلاب شد یـک جلـوه از تجلـّی نـور تـو در فلـک یک آسمان ستـاره و مـاه و شهـاب شد آمـد وجـود از تــو بهشت محمّـدی نـامت بـه لـوح سینۀ تـاریخ قـاب شد بـر خـدمت مقّـدس ایـن آستـان رسید پیک امیــن وحـی کـه پـا در رکـاب شد ختـم رُسـل شـدی و بـه آوای سـرمدی در انبیــا حضـور تـو فصل الخطـاب شد ایمـان شکفتـه است ز خلـق نکـوی تـو اســـلام از محبّـت تـو کــامیــاب شد چیــزی نگفتـه انـد ز قــدر و فضیلتت مدحت اگر چه گفته به صدها کتـاب شد ای کشتی نجــات بشــر، بـا حضـور تو بـالله دعـای غمـزدگـان مستجـاب شد تـا رنگ و بـو دهنــد بـه بـاغ محمّـدی گل هـای وحـی در ره دیـن انتخـاب شد رو بـر تـو کـرد تا که «وفائی» ز شـوق گفت کی سـائلی ز درگــه لطفت جــواب شد @nohe_sonnati
ای دل همه جا دوباره زیباست هرسو که کنی نظاره زیباست بنگر تو به ماه و رقص نورش چشمک زدن ستاره زیباست فصل گل و موسم بهار است دیدار گل بهاره زیباست بنگر تو به آسمان که خورشید در هاله ای از شراره زیباست ذرّات جهان به چشمت امروز دانی که چرا هماره زیباست مرآت جلال ایزد آمد عطر نفس محمّد آمد این نور که جلوه ای خدائی است آئینۀ حُسن کبریائی است زین مهر پُر از تجلی و عشق هستی همه غرق روشنائی است این زمزمۀ ولادت او آهنگ نسیم دلربائی است گر غنچه صفت تو عقده داری کارش همه دم گره گشائی است فریاد بزن زدل، دل تو گر همچو کبوتری هوائی است مرآت جلال ایزد آمد عطر نفس محمّد آمد تا رشتۀ غم گسست آن روز شد آمنه گل به دست آن روز بشکفت گل وجود احمد با جلوۀ حق پرست آن روز تا شور ولادتش به پا خواست آتشکده ها نشست آن روز در موکب این امین خلقت بت های جهان شکست آن روز در حالت وجد و شور کعبه از شوق شنفته است آن روز مرآت جلال ایزد آمد عطر نفس محمّد آمد عاشق شده مهر بر جمالش مات است ز جلوه و جلالش این است همان گلی که یزدان گفته سخن از گل جمالش این است همان پیمبر نور جان همه برخی کمالش شور دگری فکند در دل گلبانگ اذانی از بلالش جبریل شب ولادتش گفت با زمزمه و طنین بالش مرآت جلال ایزد آمد عطر نفس محمّد آمد قرآن ورق روایت اوست گلزار پِر از حکایت اوست اسلام اگر شده ست جاوید از همت و از درایت اوست هرکس که محمّدی است فردا در سایه ای از حمایت اوست منشور نجات امت او در دست پُر از کفایت اوست ای آن که به روز ناامیدی چشمت به سوی عنایت اوست مرآت جلال ایزد آمد عطر نفس محمّد آمد چشمان فلک ز خلقت او بوده است گواه عصمت او مُحرم شده جبرئیل از عرش آید ز پی زیارت او این است شرافتش که جبریل بسته ست کمر به خدمت او سرمایۀ عزّت دوعالم باشد به خدا محبت او در روز شکفتنش وفائی سوگند به او وعترت او مرآت جلال ایزد آمد عطر نفس محمّد آمد @nohe_sonnati
ای شیعه شب نشاط و شور است لبخند بزن گه سرور است یک بار دگر مدینۀ عشق غرق طرب و نشاط و شور است زین آینه ی شعور و دانش آئینه ی روشنی ز نور است از جلوۀ نور علم و تقوا یثرب به خدا که رشک طور است گر آمده فصل شور و شادی گر غم ز دل همه به دور است احیــاگــر دیــن و مکتب آمد ای شیعه رئیس مذهب آمد آمد به همه سرور بخشد شیدائی و شوق و شور بخشد یا قامت بردباری و علم یک جان و دلی صبور بخشد با پرچم دانش و فضیلت بر خلق جهان شعور بخشد تاریکی و غم ز دل زداید تا آینه ای ز نور بخشد تا بر همه تشنگان دانش یک جرعه می طهور بخشد احیــاگــر دیــن و مکتب آمد ای شیعه رئیس مذهب آمد او آینه ی کمال علم است او جلوه ای از جلال علم است بر لوحه ی دانش و فضیلت سر چشمه ی بی زوال علم است این است شرافتش کز احمد بر سینه ی او مدال علم است گر طالب فضل و دانشی تو او رشته ی اتصال علم است با نغمه ی یا امام صادق گر بر سر تو خیال علم است احیــاگــر دیــن و مکتب آمد ای شیعه رئیس مذهب آمد گر عشق ورا به سینه داری گوهر تو در این خزینه داری با پرتویی از محبت او انوار ولا به سینه داری ای آن که تو را ولایت اوست یک گوهر بی قرینه داری گر دست زدی به دامن او در بحر بلا سفینه داری ای دوست اگر چنان «وفائی» شوق سفر مدینه داری احیــاگــر دیــن و مکتب آمد ای شیعه رئیس مذهب آمد @nohe_sonnati
امشب دوگل دمیده، در مکه و مدینه یا سر زده سپیده، در مکه و مدینه مرغان نغمه‌خوانِ، باغ بهشت خواندند امشب دو گل دمیده، در مکه و مدینه ای تشنگان رحمت، از حق نسیم رحمت بر خاکیان وزیده، در مکه و مدینه چشم ملائک حق، جز شور و شادمانی چیزی دگر ندیده، در مکه و مدینه یزدان بر آسمانِ، علم و رسالت خود خورشید آفریده، در مکه و مدینه یک‌سو نبی اکرم، یک‌سو امام صادق اینک ز ره رسیده، در مکه و مدینه از آن دو پیک رحمت، عرش خدای رحمان حمد خدا شنیده، در مکه و مدینه با یک مرام و ایده، حق امشب آفریده دو رهبر عقیده، در مکه و مدینه از بس دلم هوائی، شد در هوای آن ها مرغ دلم پریده، در مکه و مدینه با سائلان بگوئید، دست کرامت حق خوانی بزرگ چیده، در مکه و مدینه خنده نشست بر لب، تا ای «وفائی» از عرش گفتند گل دمیده، در مکه و مدینه @nohe_sonnati