eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.6هزار دنبال‌کننده
353 عکس
29 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی امام عصر ما امشب عزادار است برپایی این روضه ها واجب ترین کار است پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد امشب تمام عرش با آقا عزادار است بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟ زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است هر روز، روزه... هر شبش دیدارِ دلدار است ای کاش قدری معتمد شرم و حیا می کرد اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟ با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت این روضه ی زهر و جگر الحق که دشوار است از ترسِ رسواییِ خود از این جنایت ها در هر کجا پشت سرش گفتند: "بیمار است..." مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است رنگش دگرگون می شود هر بار از دردش... ...پهلو به پهلو می کند، هرچند ناچار است در این دم آخر شنیدم کعبه هم می گفت: بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است در سامرا بوی مدینه می رسد انگار آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است در بسترش هر شب سؤال از مادرش می کرد مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟ در جست و جوی علت آن سینه ی مجروح... ...حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است میخواست تا یک جرعه ی آبی بنوشد که افتاد از دستش قَدح، از بس که تب دار است این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را در کربلا شرمندگی سهم علمدار است سر منشأ هر روضه ای از روضه ی زهراست گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است @nohe_sonnati
ﺍﯼ ﻓﺮﻭﻍ ﻣﻬﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺫﺭﻩ ﭘﺮﻭﺭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﭼﺸﻤﯽ ﺯ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺣﺴﻦ ﺗﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺍ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻫﺖ ﮐﺮﺩ ﺑﺮ ﻫﻔﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﻭﺷﻨﮕﺮﯼ ﺍﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﺭﻭﺷﻦ ﺗﻮ ﻣﻌﻨﯽ ﻋﯿﻦ ﺍﻟﯿﻘﯿﻦ ﻣﯽ‌ﻧﺸﯿﻨﻢ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﺣﻖ ﺑﺎﻭﺭﯼ ﺧﻮﻥ ﺯﻫﺮﺍ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺟﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺭﮔﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﺟﻠﻮﻩ ﯼ ﺧﯿﺮ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﺗﺒﺎﺭ ﮐﻮﺛﺮﯼ ﺗﯿﻎ ﺍﺑﺮﻭﯾﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﯾﺰﺩ ﺳﭙﺎﻩ ﻓﺘﻨﻪ ﺭﺍ ﻫﯿﺒﺖ ﺗﻮ ﺍﻣﺘﺪﺍﺩ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ ﺣﯿﺪﺭﯼ ﻣﮑﺘﺐ ﻭ ﻣﺸﯽ ﻭ ﻣﺮﺍﻣﺖ ﺯﻧﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﺍﺳﻼﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﻮ ﻣﯽ‌ﺩﯾﺪﻧﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﯿﻮﻩ ﯼ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺕ ﮔﻨﺠﯿﻨﻪ ﯼ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺍﺳﺖ ﺳﺮ ﺍﻟﻠﻬﯽ ﺗﻮ ، ﻧﻮﺭ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺗﺎ سری ﺩﺭ ﺷﻌﺎﻉ ﻧﻮﺭ ﺗﻮ ﻣﻨﻈﻮﻣﻪ ها ﮔﻢ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﮐﻬﮑﺸﺎﻧﻬﺎ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﺮ ﻣﺎﻩ ﺟﻤﺎﻟﺖ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﻣﺎﺳﻮﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﻠﻖ ﺷﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﯾﻤﻦ ﺍﻫﻠﺒﯿﺖ ﮔﺮﺩﺵ ﭼﺮﺥ ﻓﻠﮏ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺳﺮﺳﺮﯼ ﺍﺷﮏ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺯ ﭼﺸﻢ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺮﺩﺩ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺑﺎﺭ ﺁﻭﺭﯼ ﺳﺎﻣﺮﻩ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﺩ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻋﺸﻖ ﻣﺪﯾﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﺴﮕﺮﯼ ﺁﺑﺮﻭﻣﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﻟﻄﻒ ﮐﺮﺩﮔﺎﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﻟﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺭﻭﺯ ﺳﺨﺖ ﺩﺍﻭﺭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﻥ ﺗﻮ ﻣﻬﺮ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺗﺮ ﺯ ﻣﻬﺮ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺍﻑ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻪ ﻗﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻨﺪ ﻗﺪﺭ ﺯﺭ ﺯﺭﮔﺮ ﺷﻨﺎﺳﺪ ﻗﺪﺭ ﮔﻮﻫﺮ ﮔﻮﻫﺮﯼ @nohe_sonnati
زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان به لب خشک پدر آب گوارا برسان که من از سوز عطش شعله‌ورم مهدی جان قدح آب همین‌که به لبم شد نزدیک غم لب‌های حسین زد شررم مهدی جان قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد کشته از صحنه‌ی دیوار و درم مهدی جان لحظه‌ای نیست عزیزم که تداعی نشود وقعه‌ی کرب و بلا در نظرم مهدی جان زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان می‌درخشد رخ ماه تو به‌یاد آوردم سر نورانی هجده قمرم مهدی جان @nohe_sonnati
پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش پسری اشک فشان است به حال پدرش پدری جام شهادت به لبش بوسه زده پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش پسری را که بود نبض دو عالم در دست شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش حسن العسکری از زهر جفا می سوزد حجةابن الحسن از غم شده گریان به برش چار ساله پسری مانده و صد ها دشمن که خداوند نگه دارد و از هر خطرش دشمن افکنده زپا نخل امامت را باز کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش خانه را که عدو دست به غارت زده است اتش ظلم بر افروخته از بام و درش آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز  غیبتی را که بود خون شهیدان اثرش آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست بار الها که مؤید نفتد از نظرش @nohe_sonnati
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد دريايي از درد و غريبي موج خواهد زد پای حسن هرگاه جایی درمیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست وضعت میان خانه چون زندانیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست خون دلت از کنج لب هایت روان باشد آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد سخت است تشنه باشی و لب های لرزانت حتی برای آب خوردن ناتوان باشد هنگام برخورد لبت با کاسه ی آب است وقت گریز روضه های خیزران باشد @nohe_sonnati
محاصره‌ست ولی جای هیچ دلهره نیست که نور لَم‌ یَزَلی قابل محاصره نیست تنش اگرچه به ظاهر اسیر سامره است نسیم عطر حضورش اسیر سامره نیست کدام‌ بند و اسارت؟ که دست فضل کسی چنین به میمنه‌ی روزگار و میسره نیست بگو به بحث بیایند اهل شایعه را اگر که در دلشان ترسی از مناظره نیست به زور حیله و تحریم و شایعه، کارِ کسی که کار دلش با خداست یکسره نیست کسی که درس گرفت از امام یازدهم به وقت حصر، گریزنده از مخاطره نیست کسی که درس گرفت از امام یازدهم به وقت جنگ در اندیشه‌ی مذاکره نیست کسی که شیفته‌ی زرق و برق سامری است مرام او که مرام امام سامره نیست به حج نرفت و سفارش به اربعین فرمود چنین گشوده به سوی ظهور، پنجره نیست چقدر درس گرفتیم از او ولی افسوس هنوز سیره‌ی او نام هیچ کنگره نیست @nohe_sonnati
هر کس که رفت دیدن صحن و سرای تو آتش گرفت سوخت وجودش برای تو گنبد شکسته بود و ضریحی نمانده بود افتاده بود پرچم و گلدسته های تو یادم نمی رود صف زوار خسته را تشنه گرسنه تا بخورند از غذای تو آن گوشه ای که پله به سرداب می رسد پیچیده بود زمزمه ی ربنای تو خاکی تر از حریم تو آقا ندیده ام حتی پرنده پر نزند در هوای تو حالا دوباره اشک مرا در می آورد خاکی ترین حیاط، ولی با صفای تو در لحظه های آخر خود می زدی صدا جانم به لب رسید دگر مهدی ام بیا ناله مزن دوباره چنین روضه پا نکن مهدی رسیده است پسر را صدا نکن خیلی عجیب از جگرت آه می کشی دیگر بس است گریه مکن ناله ها نکن خونی که ریخت از لب تو ارث مادری ست از خون دل محاسن خود را حنا نکن یاد سر بریده نکن حال تو بد است این خانه را به تشنگی ات کربلا نکن جان پسر به لب شده با دیدن رخت در پیش چشم او سر این زخم وا نکن بعد از تو روی شانه مهدی ست بار تو فکر غریب ماندن اصحاب را نکن این جا اگر به بوی مدینه معطر است بوی بقیع و چادر خاکی مادر است @nohe_sonnati
این داستان زهر و جگر مستمر شده چشم پسر برای پدر باز، تر شده تغییر کرده رنگ رخت یابن‌فاطمه کز سوز سینه‌ات پسرت با خبر شده آثار زهر، صورتتان را کبود کرد معلوم شد که هر چه شده با جگر شده این تب که سوخت جسم تو تاثیر زهر بود؟ یا شعله‌ی در است ز تو شعله‌ور شده این تازگی نداشت که با یاد مادری در کوچه، قاتل پسری میخ در شده آه ای امام یازدهم ارث فاطمه است این‌گونه گر که عمر شما مختصر شده آقا دل شما نکند سمت کربلاست؟ که لحظه‌لحظه داغ دلت بیشتر شده خنجر نمی‌برید گلوی حسین را اما به روی گردن او کارگر شده خواهر که ان‌یکاد برای تو خوانده بود! دیگر چرا جمال منیرت نظر شده؟ ای بی‌ادب بلند شو از روی سینه‌اش سنگینی‌ات مصیبت این محتضر شده اوج مصیبت تو همین است خواهرت با کاروان شمر و سنان همسفر شده @nohe_sonnati
ای قبله ی حرم، حرمِ سامرای تو بیت الولای دل حرم با صفای تو قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو روح ملک کبوتر صحن و سرای تو آیینۀ جمال خداوند سرمدی فرزند پاک چار علی، سه محمدی رضوان بدان جلال و شرف سائل درت خورشید سجده برده به صحن مطهرت روح رضاست در نفس روح پرورت نامت حسن نه بلکه حسن پای تا سرت میراث زهد و نور هدایت ز هادی ات علم امام هشتم و جود جوادی ات معصوم سیزده ولی الله ذوالمنن ابن الرضای سومی و دومین حسن گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن دُرِّ کلام و لعل لب گوهری کجا وصف ابا محمدٍ العسکری کجا انوار ده امام درخشد ز روی تو یادآور رسول خدا خُلق و خوی تو زیباترین دعای ملک گفت و گوی تو مسجود جنّ و انس بُود خاک کوی تو بحری که در صدف، دُرِ جان پَروَرد تویی در دامنش امام زمان پرورد تویی @nohe_sonnati
این چه زهریست که آتش به پرت آورده همره جان به روی لب جگرت آورده بدنت سبزولبت سرخ و شده تار نگات زهر آقا چه بلائي به سرت آورده چند قدم راه نرفته به زمین می افتی این عذابی ست که برچشم ترت آورده اینچنینی که خزان زود سراغت آمد خبر ریختن برگ و برت آورده این خسوفی که عیان گشته به رویت،پیداست که چه حالی به رخ چون قمرت آورده سوختی دروسط حجره، چگونه ساختی آتشی که به دل شعله ورت آورده تشنه ای و به لبت واعطشا داری تو صبر کن ،کاسه آبی پسرت آورده @nohe_sonnati
مهدى بیا كه رفتنیَم، راهِ چاره نیست جُز تو، به آسمانِ ولایت ستاره نیست آبى به كامِ خُشكِ منِ تشنه لب رسان در كارِ خِیر، حاجتِ هیچ اِستخاره نیست بِنشین كنارِ بسترم اى میوه ى دِلَم فُرصت به قَدرِ دیدنِ رویت دوباره نیست آه از دَمى كه حضرتِ حیدر به خانه دید در گوشِ مادرم اثر از گوشواره نیست مهدى بِدان كه بِینِ مُصیباتِ كربلا جانسوزتر زِ حَلقِ پاره ى آن شیرخواره نیست جَدّ غَریبِ من، بَدَنَش پاره پاره شُد امّا بِه گِردِ من خَبَرى از سَواره نیست @nohe_sonnati
دوبیتی هر دل که مقیمِ سامرا می گردد از بندِ غم جهان رها می گردد هر جا که در آن پخش شود عطرِ حسن چون سامره، "سُرِّ مَن رَءا " می گردد @nohe_sonnati