eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.6هزار دنبال‌کننده
353 عکس
29 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
از خواب ناز کودک من پا نمی شود می خواستم که پا شود اما نمی شود هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم با تیر هم گلوی علی وا نمی شود چشم امید من به ابالفضل بود آه ! عباسِ روی نیزه که سقّا نمی شود بی فایده است سعی شما نیزه دارها سر کوچک است بر سر نی جا نمی شود من رو زدم به نیزه ، علی را به من نداد این نی چه محکم است چرا تا نمی شود خم شو برای خاطرم ای چوب ! رحم کن از پای نیزه خوب تماشا نمی شود @nohe_sonnati
بنا چه بود ؟ بیاید به او سلام کنند بنا چه بود ؟ که همراهی امام‌ کنند رسید آن همه نامه ، از آن همه لبیک بنا چه بود ؟ که همراه او قیام کنند بنا چه بود ؟ بجنگند با فساد یزید که در رکاب ولی کار را تمام کنند حسین با زن و‌ فرزند راه کوفه گرفت بنا چه بود ؟ به ناموسش احترام کنند چه شد ؟ که گفت به عباس و‌ عون زینب را پیاده از سر محمل در آن مقام کنند بنا نبود که از کوفه تا خرابه ی شام نگه به خواهر او از فراز بام کنند بنا نبود به اجبار نیزه و شمشیر ورود ، عائله در مجلس حرام کنند بنا نبود بیاید به قتلگاه ، حسین که دور او‌ ته گودال ازدحام کنند بنا نبود که پیران بر او عصا بزنند چنین به زخم‌ قدیم خود التیام کنند بنا نبود ولی شد ، که روضه های لهوف بناست گریه برایش علی الدوام کنند @nohe_sonnati
فکر کن ظهر شود روز به آخر برسد لحظه ها بگذرد و ساعت خنجر برسد لحظه ی آخر گودال به کندی برود خنجر شمر سراسیمه به حنجر برسد فکر کن بین اجانب به چه وضعی به چه حال؟ زینب از تل به تماشای برادر برسد هرچه بوده است به غارت برود ، در گودال بوسه ای از رگ خشکیده به خواهر برسد ازدحام است و در این معرکه زینب مانده به برادر برسد یا که به معجر برسد قد خم دارد از این غم چه کسی می دانست؟ ارث مادر وسط دشت به دختر برسد @nohe_sonnati
برای روضه نشستیم و روضه خوان آمد صدا گرفته و غمگین و ناتوان آمد نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان سلام حضرت لب تشنه روضه خوان آمد سلام حضرت شیب الخضیب، مقتل ها نوشته اند چه بر روزگارتان آمد نوشته اند مقاتل که ظهر روز دهم چه روضه ها که از این داغ بر زبان آمد سه سیب را سه هدف را سه تیر کافی بود سه بار حرمله هربار با کمان آمد نوشته اند که شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد نوشته اند مقاتل که عصر عاشورا بلند مرتبه ای خسته، نیمه جان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی بریده باد زبانم ولی سنان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی به قصد حنجره ات شمر همچنان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی میان هروله زینب دوان دوان آمد یکی به دشنه تو را زد یکی به نیزه ولی یکی به قصد تبرک عصازنان آمد هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک رسید خولی و در دشت بوی نان آمد برای بردن انگشتر غنیمتی ات همین که غائله خوابید ساربان آمد @nohe_sonnati
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن چشم امید من به دوتا قطره اشک بود این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن هرشب بساط ساز من آماده بوده است امشب بساط سوز مرا جفت و جور کن فرزند هیاتی مرا زیر پرچمت از چشم شور مردم بی روضه دور کن ما مُرده ایم بی تو و بی کربلای تو فکری به حال مردم اهل قبور کن کردی سفارش آن دو ملک را ولی حسین گاهی هم از کنار مزارم عبور کن پرونده ام پُر است از اعمال بد ولی تو صفحه های نوکریم را مرور کن @nohe_sonnati
مجنونم و این عشق تدبُّر شدنی نیست دیوانه ی کوی تو تمسخُر شدنی نیست گفتند بهشت است ولی بهتر از آن است بین الحرمین تو تصوُّر شدنی نیست وصل تو‌ میسّر شدنی هست ولی تا من دور نگردم ز تکبُّر ، شدنی نیست رزق تو کم و بیش به من می رسد ارباب نانی که به من می دهی آجر شدنی نیست آبم بدهی یا ندهی ، هرچه تو خواهی این تشنه لب از دست تو دلخور شدنی نیست از خانه ی خود دور نینداز گدا را این کاسه ی خالی همه جا پُر شدنی نیست این ظرف نجس پاک نشد ای همه پاکی با بی ادبی هیچ کسی حُر شدنی نیست باید بپذیریّ و بخواهی تو ، وگرنه این سنگ سیه دل بخدا دُر شدنی نیست خاک کف پای تو شدن می شد اگرچه حالا که شدم اهل تظاهر ، شدنی نیست می شد دل من نرم شود بشکند اما وقتی نخورَد شیشه تلنگُر ، شدنی نیست @nohe_sonnati
مادرم پیراهن مشکی برایم دوخته با تو بودن را به من از کودکی آموخته چشم وا کردم ، از اول گفت ؛ این مال حسین نوکرت را جز به بزم روضه ات نفروخته هرکجا نام تو آمد گریه کرد اما ببین بیشتر با گریه های من برایت سوخته مادر من مادرت را دوست دارد ، اشک را مادرت زهرا برایم از ازل اندوخته کاش روشن تر کنی در لحظه های آخرم آتشی را که غمت در سینه ام افروخته سوختم با روضه هایت چون شنیدم سوختی ز آتش تیری که اصغر را به دستت دوخته @nohe_sonnati
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن چشم امید من به دوتا قطره اشک بود این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن هرشب بساطِ ساز من آماده بوده است امشب بساط سوز مرا جفت و جور کن فرزند هیأتی مرا زیر پرچمت از چشم شور مردم بی روضه دور کن ما مُرده‌ایم بی تو و بی کربلای تو فکری به حال مردم اهل قبور کن کردی سفارش آن دو ملک را ولی حسین گاهی هم از کنار مزارم عبور کن پرونده‌ام پُر است از اعمال بد ولی تو صفحه‌های نوکری‌ام را مرور کن @nohe_sonnati
نزد ما خوب است شادی، نزد ما غم بهتر است غرق بارانیم اما اشک نم نم بهتر است هرکه یکجا کاسه‌اش پُر شد، گدایی کرد و رفت رزقِ ما را گر رساند یار کم کم، بهتر است روز و هفته، ماه و سال اهل مناجاتیم ما ماه‌های سال خوبند و محرّم بهتر است شعرها خواندیم و خیلی گریه‌ها کردیم، باز از میان نوحه‌ها -باز این چه ماتم- بهتر است هرکسی را کار و باری هست و بین کارها نوکری کردن برای شاه عالم بهتر است زندگی بی کربلا یعنی عذاب اندر عذاب از بهشت بی حسین اصلاً جهنّم بهتر است تِکیه با هم، روضه با هم، راه با هم رفته‌ایم عشق، ما را می‌خرد یک روز، با هم بهتر است زندگی را جستجو کردیم در هرجا که شد زندگی هرجا که باشد زیر پرچم بهتر است @nohe_sonnati
دوبیتی دل ساخته یک مدینه با سامرّا از بین دو صحن رفته تا سامرّا یک صحن به نام عسکری بین بقیع یک صحن به نام مجتبی ، سامرّا @nohe_sonnati
اولین بیت شد این مصرع بسم الله است قلم از آنچه در افکار من است آگاه است پُرِ مضمونم و بیت الغزلی در راه است صحبت از حضرت خورشید، سخن از ماه است باز کرده‌ست اذان حنجره‌ی مأذنه را تا شب و روز بخوانم پسر آمنه را باغ در رویش خود فصل بهاری دارد عشق در اوج جوانی‌ست، قراری دارد نور در حجله‌ی عشق آمده کاری دارد پسر آمنه تنهاست؟ نه، یاری دارد بَه بِه این وصلتِ فرخنده پی و ختم به خیر در خورِ همسریِ عشق، خدیجه‌ست، نه غير همسر بی بدل حضرت طاها او بود لایق مادری اُمِ ابیها او بود نور را آینه هرآینه تنها او بود مصطفی آن همه تنها شدُ اما او بود با وجودش به نبی هیچ غمی غالب نیست تا خدیجه‌ست غم از شعب ابیطالب نیست السلام ای که در این شعر سرانجام تویی مصطفی را تو دلارامی و آرام تویی دینم از اوست ولی پایه‌ی اسلام تویی ای غریبی که پر از نامی و گمنام تویی به مقام تو چه اندازه حسادت بردند لقب خاص تو را نیز به سرقت بردند ما کجا و سخن از مدح تو با این دلِ پُر شرمگینم که نداریم کلامی در خور ما که گوهر نشناسیم چرا سُفتنِ دُر خرج دین شد همه‌ی مال تو اُشتر اُشتر وای برما و بر این شیوه‌ی مهمانی ما شده سرمایه‌ی تو خرج مسلمانی ما @nohe_sonnati
نام تو را نبرده مجسم نمی‌شوند پیغمبران، گزیده‌ی عالم نمی‌شوند در خیل انبیا، همه تنها پیمبرند بی‌گفتن از وجود تو، آن هم نمی‌شوند حتی پیمبران اولوالعزم در قیاس هم‌وزن با رسالت خاتم نمی‌شوند صاحب کتاب مردم دنیا چرا ، ولی شرط قبول توبه‌ی آدم نمی‌شوند افلاکـِ بی تو معنی بودن ندارد و منظومه‌های بی تو منظم نمی‌شوند هم بی تو این زمین به تعادل نمی‌رسد هم کوه‌ها بدون تو محکم نمی‌شوند بی تو تمام حی علاهای مأذنه بعد از شهادتین فراهم نمی‌شوند ناگفته‌های سرٌ تو با خالق تو را غیر از علی و فاطمه محرم نمی‌شوند ای آفرینش از تو گرفته است تار و پود ای وسعت مقام تو بی مرز و بی حدود ای کوه‌ها به بردن نام تو در قیام ای رودها به گفتن ذکر تو در قعود ای در اذان مأذنه‌ها زنده تا ابد ای در گلوی هرچه مؤذن پر از سرود برگرد و از دوباره حرایی بیافرین پرشد دوباره عرصه ی تاریخ از یهود آل امیٌه شکل جدیدی به خود گرفت شد کعبه در محاصره‌ی آلی از سعود وقتش رسیده، باز الم یجعلی بخوان شد وقت آن که باز ابابیل‌ها فرود... می بینم این که مردمِ در شعب روسفید می بینم آن که روی ابوجهل ها کبود... یاغی شده است کفر ، زمان مقابله است طوفان شده است و شهر مهیای زلزله است پای صلیب در شب نجران شکسته شد برخیز یا رسول که وقت مباهله است دنیای ظلم یک طرف اسلام یک طرف ناحق و حق همیشه دو سوی معادله است از جزیه و مصالحه دیگر گذشته کار اصلا چه جای حرف چه جای معامله است چرخی بزن به معرکه‌ی ثم نبتهل حالا که انزوای تو را کفر ، یک دله است می‌بینم این که ظلم جهان را گرفته است از ما دوباره تاب و توان را گرفته است دستان استغاثه‌ی ما رو به آسمان حس قنوت، پیر و جوان را گرفته است در استجابت غزلی را که گفته‌اند دست بهار، جان خزان را گرفته است از شام تا یمن پر از الله اکبر و شور علی زمین و زمان را گرفته است آل سعود، شعله ور از بشکه های نفت خون عقیق، دامنشان را گرفته است فریادهای سیصد و چندی سوار سبز از لشکر سیاه، عنان را گرفته است بر بام کعبه نام علی را نوشته و بوی خدا تمام اذان را گرفته است @nohe_sonnati