eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
11.3هزار دنبال‌کننده
345 عکس
11 ویدیو
1.3هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
53 (حضرت رسول اکرم ص) یا احمد مختار ای فخر عالم ای اشرف اولاد حوا و آدم احمد محمد مصطفی هستی تو فخر ما سوا یا احمد مختار ای شاه لولاک ای از وجود امجدت خلق افلاک موصوف حق از فیض اِنّا کَفَیناک در بزم قرب لامع الله مَحرم در دست تو شد طین آدم مخمّر در شأن تو آیات قرآن سراسر باشی ز اصناف رسل گر مؤخّر اما ز جمله انبیایی مقدم آفاق و انفس از جمالت مُنوّر اسرار پنهان در ضمیرت مُکوّر در عالم معنا تو عقل مُصوّر در قالب تقوا تو روح مجسّم ای والد زهرا و ای جد سبطین ای باعث اشیاء و ای فخر کونین بالا نشین محفل قاب قوسین ای بزم اُو اَدنا ز فوزت منظم احمد شفیع الامه ای میر معراج ای صاحب تشریف دُرّاعه و تاج تو بی نیاز از ما و ما بر تو محتاج تو شهریار دین و دین از تو محکم از مصدر حق صادر اولی تو وز حق به رحمت بر جهان مرسلی تو اندر حقیقت اشرف و افضلی تو از موسی عمران و عیسی ابن مریم یا رحمه للعالمین نور انوار دُرِّ یتیم روشن بحر اسرار ای دُرِّ دندان تو از سنگ اشرار آزرده و عالم ز بهر تو در غم ای علت دنیا چو رفتی ز دنیا جان شد برون از قالب جمله اشیا اشک محبین از غمت همچو دریا جاری بود در دامن از چشم پر نم زاشرار امت جور بی حد کشیدی زخم زبان و زهر محنت چشیدی بس نسبت بی جا ز اعدا شنیدی ساحر تو را گفتند و شاعر دمادم گاهی به سنگ کین جبینت شکستند گاهی طریق رهگذر بر تو بستند گاهی در آزارت به مَمکَن نشستند گاهی شدند از بهر قتلت مصمم گه بر سرت افشانده خاکستر و خاک گه ریخته اندر رهت خار و خاشاک با این چنین بی رحمی قوم بی باک در حق ایشان قول تو ربی ارحم امروز روح از جسم عالم جدا شد یعنی وفات حضرت مصطفی شد امروز منشق تارک مرتضی شد از تیغ زهرآلوده ی ابن ملجم امروز خط ارث زهرا دریدند آتش به درب خانه ی او کشیدند امروز گرد هم به گفت و شنیدند در غصب حق مرتضی شاه اعظم اهل سقیفه انجمن کرده امروز غصب حقوق بوالحسن کرده امروز در گردن حیدر رسن کرده امروز باطل عیان گردیده حق گشته مبهم امروز بشکستند پهلوی زهرا نیلی ز سیلی شد مه روی زهرا وز تازیانه خسته بازوی زهرا شد سقط از زهرا جنین مکرم امروز زهر غم به کام حسن شد جاری ز حلقش خون دل در لگن شد امروز آواره حسین از وطن شد اندر صفر شد تازه ماه محرم امروز زین العابدین شاه بیمار در بند و زنجیر جفا شد گرفتار امروز برق آتش قوم کفار زد بر خیام عترت پاک خاتم ای علت غایی و غایی علت سَرّاج را برهان از این فقر و ذلت شوق خراسان رضا فخر ملت کرده شب و روزش پریشان و در هم زمینه:رکمان @nohe_sonnati
46 (امام رضا ع) ای اهل وطن می رسدم بوی خراسان شد زخم دلم طالب داروی خراسان روم سوی خراسان ز یثرب به صد افغان ای اهل وطن عزم سفر گشت رضا را تقدیر چنین شد چه توان کرد قضا را دارم به ره حق سر تسلیم و رضا را قسمت ز حجازم ببرد سوی خراسان ای مردم یثرب وطن ارزانی تان باد دل برکنم از یثرب و هم از زن و اولاد من در سفر توس روم با دل ناشاد رایت بفرازم سر باروی خراسان ای اهل وطن جمله نمایید حلالم پس جان شما جان همه اهل و عیالم شد جانب غربت ز وطن گاه رحالم زیرا که نیایم دگر از کوی خراسان در طور خراسان بروم با دل مسرور چون جلوه ی معشوق در آن جا بکند نور من موسی این عصر و خراسان بودم طور چون شمع کنم جلوه به مشکوی خراسان تا می رودم در طلب دوست بکوشم تشریف شهادت به سراپای بپوشم در توس ز مینای قضا زهر بنوشم وان گاه کنم جای به مینوی خراسان ای اهل وطن شد دل من در طلب توس زیرا به سر افتاده هوای عنب توس نازد به اقالیم خراسان ذنب توس شرمنده بود محو گل روی خراسان ای اهل وطن فاطمه ام را بنوازید هرگز دل محزون تقی رنجه مسازید از آن که شما در شرف شاه حجازید من جای کنم کشور نیکوی خراسان توفیق بده بارالها اهل صفا را سازند طواف حرم شاه رضا را ده از کرم این فیض عموم رفقا را مخصوص به سَرّاج ثناگوی خراسان زمینه:دست بالا @nohe_sonnati
24 (امام حسن عسکری ع) آشوب غم فخر زمین و زمن است این غوغای عزای خلف بوالحسن است این عزای حسن است این چه رنج و محن است این یعنی حسن عسکری آن میر مکرم شاهی که بدو ملک جلال است مسلم شوری که به یکباره شد آشوب دو عالم بهر گل شاداب حقیقت چمن است این آن یازدهم گوهر دریای فتوت هم کنز ولایت صدف بحر نبوت آسوده نشستن ز غمش نیست مروت بس داغ جگرسوز و غمی دل شکن است این این برق عزا حاصل صبر دو جهان سوخت از طایفه ی جن و بشر روح روان سوخت این شعله ی ماتم دل هر پیر و جوان سوخت گویی که عزای شه گلگون کفن است این داغی که عدو بر دل اسلام نهاده هر روز غمش می شود افزون و زیاده هر لحظه شود قصه ی این غصه اعاده افسانه ی هر مجلس و هر انجمن است این هم لرزه از این واقعه هم عرش عظیم است هم فرش از این حادثه در وحشت و بیم است آشوب غم حجت خلاق علیم است برهم زن اوضاع سپهر کهن است این امروز ابا الحجه ز دنیا سفری شد شمع رخ او را به جنان جلوه گری شد در لرزه و در رعشه ثریا و ثری شد گویی به ملا محشر هر مرد و زن است این از جور و جفای بنی عباس دو صد داد غصب حق اولاد نبی اشرف امجاد کردند و نکردند حذر از صف میعاد بنگر چه جفاکاری و جور و فتن است این امروز دل پادشه عصر دونیم است در سینه دلش تنگ تر از حلقه ی جیم است کان در گرانمایه در این روز یتیم است فوت پدر مهدی صاحب زمن است این حق جلوه گر از پرده بر احباب شد امروز صدق سخن سید اطیاب شد امروز از داعیه رد جعفر کذاب شد امروز بی پرده حق از پرده عیان و علن است این در سامره روزی که حسن رفت ز دنیا شد شورش و آشوب ز هر سوی هویدا احباب شدند از غم او واله و شیدا گفتند به ما روز عزا و محن است این ای شمع شبستان شرف جلوه ی نورت تا چند بمانیم به امید ظهورت تا چند نچینیم بر از فیض حضورت دیدار رخت راحت ما در زمن است این ای مهدی اسلام ایا سرور والا ای نور حق از جبهه ی تو کرده تجلی سَرّاج نموده به ولای تو تولا مداح شما شاعر شیرین سخن است این زمینه:دست بالا @nohe_sonnati
14 (حضرت فاطمه معصومه س) یا فاطمه ای نور دل موسی جعفر ای سیده ی ماجده بانوی فلک فر ای عصمت داور ای دخت پیمبر ای مظهر ناموس بتول افسر عصمت ای نیر تابان عفاف اختر عصمت ای دره ی تاج شرف و گوهر عصمت ای طاهره ی باهره ای زهره ی ازهر کبری به عباراتی و زهرا به خدارت کلثوم به ناموسی و زینب به طهارت اندر حرم محترمت بهر زیارت آیند ملایک همه از گنبد اخضر یک پایه ز اجلال تو این چرخ مرصع یک لمعه ز ایوان تو این شمس مشعشع یک جلوه ز احسان تو این ماه ملمع یک شمه ز اخلاق تو این خلد معطر تا رخ بنهفتی تو چو در در صدف قم افزود به کیوان ز وجودت شرف قم نه چرخ به این مرتبه اندر کنف قم کوه است که با کاه نمایند برابر یا حضرت معصومه بهین عصمت یزدان ای دخت عطا اخت سخا عمه ی احسان از محنت تو چون که کنم یاد به دوران بر خرمن هستی زنم از آه خود آذر فریاد از آن روز که قاصد ز خراسان آورد برت خط رضا با دو صد افغان کای خواهر غمدیده سوی توس شتابان بخرام که سازم ز رخت دیده منور زین مژده نمودی ز وطن برگ سفر ساز در ملک خراسان ز مدینه به صد اعزاز وارد چو به قم گشتی ایا منبع اعجاز دیدی شده هر سوی به پا شورش محشر پوشیده به تن رخت عزا خلق تمامی بر سینه زنان اشک فشان عارف د عامی جز نام رضا ورد لب خلق نه نامی شهر است پر از ولوله و غلغله یکسر چون گشت محقق به تو آن شورش و افغان باشد ز غم قتل رضا شاه خراسان گفتی که در این جا ز جفاکاری دونان محروم شدی هم تو ز دیدار برادر مخبر تو چو گشتی ز غم سید ابرار از محنت آن شاه شدی خسته و بیمار آخر به دلت ماند از او حسرت دیدار با شوق رضا رفت تو را روح ز پیکر یا فاطمه سوگند دهم جان رضایت از لطف رضا را بطلب سوی سرایت تا جبهه بساید به در عرش پناهت وز خاک کف پای تو بر سر زند افسر یا فاطمه دیری است که دارم به دل زار شوق شرف خدمت تو حرمت دادار در آرزوی توس رضا شد ز کفم کار از راه عطا حاجت سَرّاج برآور زمینه:دست بالا @nohe_sonnati
32 (حضرت زهرا س) ای خاتم نبوت،باب کبار زهرا وی عالم فتوت،والا تبار زهرا بین حال زار زهرا احوال زار زهرا گفتا بتول اطهر،سالار انبیا را ای جلوه ی تو مظهر،سیمای کبریا را فرما نظر پدرجان،بیداد اشقیا را داری خپدرجانجان،زَاحوال زار زهرا بابا شد از فراقت،خیر النسا جگرخون نیران اشتیاقت،دارم به قلب محزون بی آن رخ منور،وان سرو قدِّ موزون آشفته و پریشان،شد روزگار زهرا بابا پس از تو امت،دست ستم گشودند از من به جای حرمت،غصب فدک نمودند دردی به روی دردم،هر لحظه برفزودند افسرده اند هر دم،قلب فگار زهرا زاهل سقیفه آهم،بر سقف آسمان رفت آهم بود گواهم،بر من چه از خسان رفت کردند حکم باطل،تا حقم از میان رفت حکم تو گشت باطل،ای شهریار زهرا بابا هنوز تر بود،از آب غسل تو خاک افروخت نار نمرود،افراخت سر بر افلاک چون شعله ور به در شد،نار گروه بی باک گردون پر از شرر شد،از یک شرار زهرا رفتی ز عالم امروز،باب یگانه ی من فردا شد آتش افروز،دشمن به خانه ی من از دست رفت بابا،دُرِّ شهانه ی من سقط جنین زهرا،شد در کنار زهرا راهم ببست دشمن،بگشود دست عدوان قهراً گرفت از من،توقیعت ای پدرجان بدرید پیش رویم،آن خط و مهر و عنوان بابا دگر چه گویم،پایان کار زهرا دشمن هجوم آور،گردید سوی خانه انکار حکم داور،کردند در زمانه گاه از غلاف شمشیر،گاهی به تازیانه خستند غیر تقصیر،جسم نزار زهرا مسند نشین دین را،خانه نشین نمودند حبل المتین دین را،با غم قرین نمودند بین روبهان چه با آن،ضرغام دین نمودند بنگر چه شد به دوران،بر غمگسار زهرا بردند سوی جامع،با صد هزار زاری شاهی که بود جامع،بر فضل و علم باری با فرق بی عمامه،با سیل اشک جاری ای سید ذوالاکرام،ای تاجدار زهرا رفتم به سوی مسجد،اشکم روان ز چشمان دیوی نشسته دیدم،بر مسند سلیمان اهریمنی نشسته،دیدم به جای یزدان از یکدگر گسسته،شد پود و تار زهرا از بس جفا به جانم،آمد به دار فانی دلگیر از این جهانم،سیرم ز زندگانی دارم سر حضورت،در ملک جاودانی گردد به ظلِّ نورت،دارالقرار زهرا بابا به صورت من،زد دشمن تو سیلی رویم ز جور دشمن،شد چون بنفشه نیلی بگذشت عهد صحت،شد موسم علیلی چون نور شد به ظلمت،لیل و نهار زهرا پس رو به حیدر آورد،آن عصمت خدایی آه از جگر برآورد،از محنت جدایی کای ابن عم خدا را،یک دم به دلگشایی بنشین کنار زهرا،در احتضار زهرا بنشین که با تو دارد،زهرا وصیتی چند خون از دو دیده بارد،بهر چهار فرزند هر یک به تو سپارد،هر پنج بر خداوند گاهی خزان نیارد،رو بر بهار زهرا ای ابن عم حلالم،فرما ز روی شفقت طی شد گه وصالم،آمد زمان فرقت در شب جنازه ی من،بردار از محبت کن ای ولی ذوالمن،مخفی مزار زهرا ترسم ز شام وحدت،بسیار ای پسر عم تنها مرا ز رأفت،مگذار ای پسر عم از این غریب بی یار،یاد آر ای پسر عم در نزد قبر بنشین،می باش یار زهرا یا رب به حق زهرا،حاجات ما روا کن حق بتول عذرا،امراض ما دوا کن قرب رضا به سَرّاج،از مرحمت عطا کن دیگر به هرکه محتاج،ای کردگار زهرا زمینه:غریب مادر حسین @nohe_sonnati
59 (حضرت زهرا س) یا فاطمه دختر پیمبر ام الحسنین زهرای اطهر باز از افق سپهر دوار گردید هلال غم پدیدار هر دیده شده ز غم گهربار گویا که بهشتیان عزادار باشد به وفات ام الاطهار ام الاوصیا،زهرای اطهر ام الاولیا،زهرای اطهر ام الازکیا،زهرای اطهر زهرا لقبی که در ظهورش گردید حجاب زهره نورش از حجره ی وافر السرورش نوری که دمید از حضورش می کرد مدینه غرق انوار ام الحسنین،زهرای اطهر شمس مشرقین،زهرای اطهر نور نیرین،زهرای اطهر درباره ی او رسول کونین قال هیَ روح بین جنبین تشریح نمود بین شهرین گفتا شنوم ز ام سبطین من رایحه ی بهشت انهار ام الطاهرین،زهرای اطهر ام الصالحین،زهرای اطهر ام الشافعین،زهرای اطهر چون عزم سفر نمود آن شاه از مهر نمود رو به آن ماه می دید جمال عصمه الله در وقت مراجعت هم از راه از فاطمه می نمود دیدار زهره الجنان،زهرای اطهر زهره ی زمان،زهرای اطهر کعبه الامان،زهرای اطهر از عمر شریف او دو نه سال بگذشت سه چار مه در اقوال اما نفسی نبود خوشحال آشفته و دل پریش احوال می بود به درد و غم گرفتار عمرها قصیر،زهرای اطهر حزنها کثیر،زهرای اطهر دوحه البشیر،زهرای اطهر نه سال به خانه ی علی بود هم بستر و همسر ولی بود در طاعت خالق جلی بود نه در غم و زینت و حلی بود نه در پی جمع مال و دینار کانت طایعه،زهرای اطهر کانت خاشعه،زهرای اطهر کانت خاضعه،زهرای اطهر تا حضرت اشرف امم بود زهرای بتول محترم بود فارغ ز اذیت و ستم بود بر فاطمه ابتدای غم بود فوت شه انبیا از این دار دمعها سلیل،زهرای اطهر قلبها غلیل،زهرای اطهر جسمها علیل،زهرای اطهر زان روز اساس کین به پا شد بیگانه به قصد آشنا شد تشریع به شرع مصطفی شد مغلوب علی مرتضی شد رفت از کف دست حق برون کار ارثها غصیب،زهرای اطهر دارها خریب،زهرای اطهر بعلها حجیب،زهرای اطهر رویی که به عینه حق نما بود کی لایق سیلی جفا بود ارثی که مقدر از خدا بود مرقوم به خط مصطفی بود کی بود روا به غصب کفار حقها غدر،زهرای اطهر وجهها سطر،زهرای اطهر قلبها کسر،زهرای اطهر از بهر علی ولی قیوم بهر حسن و حسین مظلوم بر زینب زار و ام کلثوم القلب من الحیاه مهموم والدمع علی الحدود خدّار تنظر الامیر،زهرای اطهر معدوم النصیر،زهرای اطهر من غیر ظهیر،زهرای اطهر بیتی که ملک نیافت راهی بی اذن در او به هیچ گاهی از فوت نبی نرفت ماهی بی واهمه خصم دل سیاهی بر درگهش از ستیزه زد نار وا فاطمه تا،زهرای اطهر وا سیدتا،زهرای اطهر وا محجبتا،زهرای اطهر آن گاه لگد زدند بر در آن در که گرفته بود آذر بر پهلوی دختر پیمبر سخت آمد و رفت هوشش از سر بر سینه ی او نشست مسمار نالها المصاب،زهرای اطهر من غیر حساب،زهرای اطهر در عهد شباب،زهرای اطهر خاکم به سر آن چنان فشارش دادند که شد ز دل قرارش آن ضرب و فشار ساخت کارش طفلش شده سقط در کنارش از ضرب در و فشار دیوار السقط الجنین،زهرای اطهر من حزب لعین،زهرای اطهر ام الطیبین،زهرای اطهر این جور معاندین به خانه بر فاطمه بانوی زمانه وان ظلم برون که آن یگانه شد مورد ضرب تازیانه بنگر ستم گروه غدار کان همُّها،زهرای اطهر کلُّ غمُّها،زهرای اطهر ابن عمّها،زهرای اطهر از بس که عدو بر او جری شد اندر صدد ستمگری شد زهرا ز حیات خود بری شد بیمار و علیل و بستری شد وز زندگی زمانه بی زار شد به غم قرین،زهرای اطهر با قلب حزین،زهرای اطهر با حال غمین،زهرای اطهر در حال وفات بنت یاسین رو کرد به سید الوصیین کای وارث اشرف النبیین یک دم بنشین مرا به بالین ده گوش به حرف این دل افگار نادت فاطمه،زهرای اطهر عنک راحله،زهرای اطهر عنک وادعه،زهرای اطهر گر رفته قصوری ای پسر عم در خدمت تو ز من به عالم فرمای حلالم ای مکرم هنگام جدایی است این دم دور از تو شوم من ای وفادار نادت بالفراق،زهرای اطهر والدمع المراق،زهرای اطهر قالت الفراق،زهرای اطهر یابن عم اگر شد از تنم جان غسلم بده از طریق احسان اما بدنم مساز عریان ترسم که کند تو را پریشان پهلوی شکسته ی من زار قالت الوداع،زهرای اطهر حین انتزاع،زهرای اطهر نادت بالجزاع،زهرای اطهر جان تو و جان کودکانم باشند عزیزتر ز جانم دانی که زیاد مهربانم نسبت به ضیاء دیدگانم ارکان وجود من همین چار ضاق صدرها،زهرای اطهر ضاع قدرها،زهرای اطهر یخفی قبرها،زهرای اطهر یابن عم ایا ولی ذوالمن شب دفن نما جنازه ی من کن قبر مرا نهان ز دشمن گاهی قدمی به وجه احسن بر تربت من ز لطف بگذار ظلمها قُتل،زهرای اطهر لیلها بخل،زهرای اطهر شمسها افل،زهرای اطهر جمع علما و فکر ایشان یا رب نشود دمی پریشان ما را برسان ز راه احسان بر ارض مقدس خراسان وین بنده هم از قفای زوار یا بنت رسول،زهرای اطهر زهرای بتول،زهرای اطهر مرآت عقول،زهرای اطهر سَرّاج منال از دل ریش از طعنه ی خاسرین میندیش کاری نرود به جهد از پیش بگذار همه مصالح خویش بر خالق و اهل بیت اطهار زمینه:دست بالا جوابدار @nohe_sonnati
79 (حضرت زهرا س) بعد از محمد،بابای زهرا طغیان نمودند،اعدای زهرا پهلو شکسته زهرا بیمار و خسته زهرا بعد از محمد،در دار دنیا خاتون محشر،بانوی عظمی شد زار و مضطر،در چشم اعدا با دیده ی تر،روزان و شب ها می شد به گردون،آوای زهرا نگذشت چندی،از فوت احمد از خودپسندی،اعدای ملحد بر او نمودند،آزار بی حد بازو گشودند،آن قوم مرتد بشکست عهد،آبای زهرا بعد از محمد،سالار امت شورا نمودند،اشرار امت ظلم و جفا شد،کردار امت در حق زهرا،بین کار امت خستند قلب،شیدای زهرا حیدر که از حق،مسند نشین شد دین مبین را،حبل المتین شد خانه نشین گشت،با غم قرین شد محکوم حکم،اعدای دین شد زوج جلیل،والای زهرا حکم خدا را،از دست دادند قول نبی را،یکسو نهادند با هم نشستند،در هم فتادند بر رد حیدر،لب برگشادند اشرار امت،اعدای زهرا احمد که مشفق،بر امتان بود در حق امت،بس مهربان بود یک دختر از او،اندر جهان بود لایق بر او کی،ظلم خسان بود خون شد دل از این،سودای زهرا گر حق فرزند،ارث پدر شد غصب از چه حق،آن خونجگر شد باغ فدک از،خیر البشر شد پس از چه یا رب،حقش هدر شد وز غم کمان شد،بالای زهرا آمد به یادم،زان دم که دشمن از او طلب کرد،از حیله و فن آن ارث نامه،وان خط روشن بگرفت او را،از نور ذوالمن کز مصطفی بود،در بای زهرا از دادن خط،زهرا ابا کرد دشمن بس اصرار،در مدعا کرد عزم ستم داشت،قصد جفا کرد یا رب چه گویم،بر او چه ها کرد شد نیلگون آه،سیمای زهرا گاهی لگد زد،گه سیلی از کین بر عصمت حق،بر بنت یاسین با جبر و با قهر،با زجر و توهین بگرفت و بدرید،آن شوم بی دین فرمان احمد،طغرای زهرا امروز دشمن،کرد این جفایش لیکن به فردا،از ماجرایش سوزاند زآتش،باب سرایش یادآور ای دل،خون شو برایش زامروز زهرا،فردای زهرا شورش نمودند،کفار غدار آمد پس در،آن نور دادار بر در لگد زد،خصم جفاکار از صدمه ی در،وز ضرب دیوار در هم شکستند،اعضای زهرا دیگر چه گویم،از حال زارش شد محسنش سقط،اندر کنارش نیلی ز سیلی،ماه عذارش رنجور گردید،جسم فگارش در بستر غم،شد جای زهرا از گیتی پیر،وز دار فانی بگذشت زهرا،اندر جوانی با غم نصیبی،با ناتوانی نزد محمد،کنز معانی اندر جنان شد،مأوای زهرا یا رب عطا کن،بر ما و سَرّاج سوی خراسان،پوییم منهاج بر سر نهیم از،خاک درش تاج سالار هشتم،آن بدر وهاج یعنی که هفتم،ابنای زهرا زمینه:مقتل @nohe_sonnati
۱۷ (امام هادی ع) در دهر مگر چه روی دادی شد رنج و غم امام هادی ای دیده مگر چه روی دادی کز هر مژه سیل خون گشادی گویا که به دهر اوفتادی پر بار غم امام هادی قبله ی جهان،امام هادی افسر شهان،امام هادی شاه ملک جان،امام هادی کعبه ی امان،امام هادی شاهی که تقی و مقتدا شد هادی و نجیب و مرتضی شد وارث به علوم مصطفی شد آگاه ز ظاهر و خفا شد طیب و امین،امام هادی عالم و متین،امام هادی معدن یقین،امام هادی مقتدای دین،امام هادی آن مظهر کردگار قادر بر خلق جهان امام عاشر دری است ولی در فاخر بحری است ولیک بحر وافر عالی مکان،امام هادی والی زمان،امام هادی ملجاء امان،امام هادی شاه انس و جان،امام هادی عرش آمده پایه ی جلالش فرش آمده مایه ی نوالش مهر آمده سایه ی جمالش عقل آمده آیه ی کمالش زاده ی تقی،امام هادی شاه متقی،امام هادی سید نقی،امام هادی منکرش شقی،امام هادی شاهی که مسمی به علی شد او هادی شرع منجلی شد حقا به جهانیان ولی شد ماهی که سپهر را جلی شد نور منتخب،امام هادی خلق را سبب،امام هادی داوری غضب،امام هادی فاطمی حسب،امام هادی شاهی به چنین جلالت و فر گردید اسیر قوم کافر ظلم متوکل بد اختر زد بر دل او شرار آذر مقرون به الم،امام هادی مقتول ستم،امام هادی سرور امم،امام هادی شاه محترم،امام هادی ظلم و ستم و جفای بسیار دید از متوکل جفاکار محبوس شد آن امام ابرار با قلب حزین و چشم خونبار محبوس خسان،امام هادی مأیوس ز جان،امام هادی طاووس جنان،امام هادی با رتبه و شان،امام هادی بستی کمر آن پلید خصلت بر قتل امام چند نوبت اما به جهان نیافت فرصت از دار جهان نمود رحلت چون کرد دعا،امام هادی بنمود خدا،امام هادی خصم را فنا،امام هادی سرور هدی،امام هادی پس معتمد لعین گمراه بربست کمر به قتل آن شاه تا کرد شهید زهر جانکاه آن شاه که بود آیت الله سید جلیل،امام هادی شاه بی عدیل،امام هادی بر نبی سلیل،امام هادی بود بی بدیل،امام هادی مسموم چو شاه اولیا شد آشوب به سر من رآ شد در دهر قیامتی به پا شد خون قلب رسول و مرتضی شد چون گشت شهید،امام هادی آن شاه فرید،امام هادی شد ز غم پدید،امام هادی شورش وعید،امام هادی سراج تو راست اجر وافر در ماتم او شدی چو ذاکر از طالع خویش باش شاکر کن شرح غم امام عاشر زمینه:دست بالا جوابدار @nohe_sonnati
11 (حضرت زینب س) ‏ بود تا زنده در این عالم امکان زینب روز و شب بود دل افسرده و نالان زینب عصمت یزدان زینب دیده ی گریان زینب زینب است آن در درج کرم و قدر و کمال زینب آن زهره ی برج شرف و جاه و جلال آفتاب فلک عصمت حی متعال گل نورسته ی گلدسته ی ایمان زینب تا که بنهاد در این دایره ی دهر قدم بود سرگشته چو پرگار در این مرکز غم یک دم آسوده نمی بود ز اندوه و الم روز و شب بود به غم دست و گریبان زینب چون برم نام غم افزایش و آرم یادش دل برم خون شود از یاد الم بنیادش گوییا گشته ز اندوه و الم ایجادش که جهان را ز غمش کرده خروشان زینب بود دلخون ز غم احمد مختار هنوز بودش از ماتم جد دیده ی خونبار هنوز داشت بر دوش دل این داغ گرانبار هنوز که شد از ماتم مادر به صد افغان زینب خاطرش بود هنوز از غم مادر محزون وز ستم ها که بر او رفت ز قوم ملعون که شد از قتل پدر چشم و دل او پر خون داشت زان واقعه صد نایره بر جان زینب خونجگر بهر پدر بود که از جور زمن دید در تشت عیان لخت جگرهای حسن داغ جد و پدر و مادرش افزود محن تازه گردید و شد آشفته و حیران زینب دیگر از واقعه ی کرب و بلا درگذرش که در آن عرصه چه ها دید و چه آمد به سرش شش برادر دگر احباب و دو نورس پسرش همه را دید به خون غرقه و غلتان زینب بعد قتل شه لب تشنه و احباب تمام بعد غارت شدن و سوختن جمله خیام بود غمخوار اسیران به ره کوفه و شام همه جا بود پرستار یتیمان زینب همتی داشت به هر ورطه ی غم مردانه کوفه و ماریه و شام غم و ویرانه خاصه در بزم یزید و پسر مرجانه وان ستم ها که عیان دید ز عدوان زینب تا که از شام غم انجام پس از رنج شدید رخصت رفتن شان سوی وطن داد یزید آه با آل نبی چون که به یثرب برسید اول غم شدش از دوری یاران زینب گاه یاد از تن صد چاک برادر می کرد گاه یاد از دل پر حسرت اکبر می کرد یاد از اصغر و از قاسم مضطر می کرد خون روان کرد به رخسار ز چشمان زینب گاه می گفت برادر به فدای تو شوم من به قربان تو و منزل و جای تو شوم تا نه از بعد تو وارد به سرای تو شوم کاش می گشت برادر به تو قربان زینب کاش شد چهره ی آن روز سیه چون دل شام کز مدینه طلبید از ره بیداد هشام زینب غمزده با سید سجاد به شام باز گردید جگرخون و نواخوان زینب آه چون شام بر او بار دگر منزل شد زد به سر زاشک بصر خوندل و پا در گل شد شد ز جان سیر و به جانان ز جهان مایل شد نقد جان داد ز کف در ره جانان زینب فوت زینب بود این گونه بلا کذب و گزاف هر که گوید به جز این عین خلاف است خلاف گشت در خارج شام آن گهر بحر عفاف دفن چون گنج که در گوشه ی ویران زینب یک زن و این غم بسیار که دید و که شنید یک تن و این همه آزار که دید و که شنید گفت سراج دل افگار که دید و که شنید آن چه بشنید و بدید عصمت یزدان زینب زمینه:غریب مادر حسین @nohe_sonnati
19 ‏(حضرت زینب س) ‏ یا بضعه ی اشرف النبیین بنت المرتضی خیر الوصیین ای زهره ی آسمان زهرا ای بانوی دودمان زهرا ای روح علی و جان زهرا زینب گل بوستان زهرا خاتون سرای عصمت و دین عمه الکرام،ام المصائب بضعه الانام،ام المصائب ای بنت الامام،ام المصائب غم های دل تو ای جگرخون باشد ز حد و حساب افزون از سیر سپهر و دور گردون عاقل شود از غم تو مجنون خرم شود از غم تو غمگین مهجه النبی،ام المصائب بهجه الوصی،ام المصائب یا بنت علی،ام المصائب آه از غم کربلا چه گویم زان محنت و ابتلا چه گویم احوال تو در بلا چه گویم این واقعه بر ملا چه گویم آتش چه زنم دل محبین در کرب و بلا،ام المصائب دشت نینوا،ام المصائب صابر به بلا،ام المصائب آن جا ز مدار هفت اختر دیدی غم مرگ شش برادر از نیزه و تیغ و تیر و خنجر گردیده به خاک و خون شناور درهای ثمین بحر یاسین دیدی جسم شان،ام المصائب بر خاک تپان،ام المصائب از جور خسان،ام المصائب دیدی همه نوخطان زیبا ببریده سر و فتاده از پا غلتیده به خون ز جور اعدا گفتی که فلک به خاک صحرا بگسسته ز هم عقیق و پروین تنظر الحسین،ام المصائب بین العسکرین،ام المصائب بدر خافقین،ام المصائب دیدی بنشسته شمر غدار بر سینه ی پادشاه ابرار بگرفته به دست تیغ خونخوار آن لحظه تو را شد از دل زار آرام و قرار و صبر و تسکین صبرها عدم،ام المصائب از کثرت غم،ام المصائب ای بحر کرم،ام المصائب دیدی که ستمگران به ناگاه آورده هجوم سوی خرگاه آتش زده ابن سعد بد خواه یکسر به خیام عترت الله الله چه دیدی از جهان بین زد آتش کین،ام المصائب بر خیام دین،ام المصائب قوم ظالمین،ام المصائب ناگاه رسید در بر تو یک ظالم و برد معجر تو زد کعب سنان به پیکر تو افسوس به حال مضطر تو ای سیده ی همه خواتین همها عظیم،ام المصائب رنجها جسیم،ام المصائب قلبها سلیم،ام المصائب گردید شهادت برادر کامل به تو ای حمیده خواهر او کشته و تو اسیر لشکر از صبر تو صبر مات و مضطر گردید و ادا نمود تحسین مالها معین،ام المصائب بین الظالمین،ام المصائب بین الکافرین،ام المصائب دیدی تو دو تشت ای حزینه یک تشت به کشور مدینه یک تشت به شام و بزم کینه از دیدن آن زدی به سینه بی تاب شدی ز دیدن این در بزم یزید،ام المصائب آن شوم عنید،ام المصائب شد غمت شدید،ام المصائب عمر علما فزون ز حد باد علم فقها بلا عدد باد ما را ز عطای حق مدد باد سراج مقارن ابد باد در سایه ی دین و حق و آیین تقضی حاجتی،ام المصائب تشفی علتی،ام المصائب تعلم حالتی،ام المصائب زمینه:دست بالا جوابدار @nohe_sonnati
32 (امام موسی ابن جعفر ع) ای قبله ی اهل یقین،ای حجت داور ای کعبه ی ارباب دین،ای شاه بحر و بر یا موسی جعفر یا سبط پیغمبر اول سلام بی عدد،از حق به روی تو بر روی و موی تو-بر خلق و خوی تو دیگر ز جدت مصطفی،وز شیعیان یکسر دیگر به فرزندت جواد،آن حجت بر خلق بادا سلام از حق-وز ما سوا مطلق آن کز محیط علم حق،باشد نهم گوهر تا از مدینه منزلت،بغداد ویران شد در کنج زندان شد-حالت پریشان شد فردوس شد ماتمسرا،بر احمد و حیدر از محنت و وز غربتت،می آورم چون یاد در کشور بغداد-ای باعث ایجاد خون جگر ریزم به رخ،از دیدهای تر کرد از جوار جد تو،دشمن ز غداری دورت به صد زاری-با خفت و خواری هر لحظه صد جور و جفا،آمد تو را بر سر گاهی به بصره گاه در،بغداد زندانی با دل پریشانی-ای نور یزدانی کردی ز تنهایی خود،صد شکر ای سرور در ملک بغداد خراب،از کینه ی هارون آخر شدی دلخون-افسرده و محزون وز ماتمت با غم قرین،شد قلب پیغمبر زندان به زندان جا به جا،خصمت کشید از کین ای معنی یاسین-ای شاه با تمکین از او جفا از تو رضا،ای کبریا منظر زندان سندی عاقبت،شد آفت جانت جان ها به قربانت-فریاد ز احزانت دیدی بسی جور و جفا،زان شوم بد اختر گویم در آن زندان غم،از کند و زنجیرت از آه شبگیرت-بودی چه تقصیرت یا از غریبی های تو،گویم من مضطر گویم که سیلی بر رخت،زد سندی ملعون ای بی کس محزون-ای با الم مقرون یا گویم از زهر رطب،زد بر دلت آذر گویم ز بعد فوت تو،ای شاه با اجلال بر چار تن حمال-شد حکم اندر حال جسم تو را برداشتند،از جا به روی در یا گویم اندر اقتضا،از ظلم اعدایت کاهید اعضایت-زنجیر بر پایت می بود تا شد جان تو،از پیکر اطهر سَرّاج از پابوس تو،دارد سرافرازی با نغمه پردازی-با مرثیه سازی از خاک درگاهت به سر،زد از شرف افسر زمینه:بحر سقایی @nohe_sonnati
49 (خروج امام حسین ع از مدینه) گویا به سر قبر حسن سبط پیمبر می گفت حسین ابن علی شاه فلک فر حسن جان برادر حسن سبط پیمبر از بعد وداع نبی و حضرت زهرا آمد به سر قبر حسن حجت کبری از آه سیه کرد رخ گنبد خضرا وز اشک زمین را همه پر لؤلؤ و گوهر از بهر وداع شه خوبان حسن آمد بر تربت او بوسه زد و در سخن آمد گفت ای که ستایشگر تو ذوالمنن آمد جبریل به باب تو کمین خادم و چاکر ای جان برادر نظری کن سوی حالم از قرب جوار تو شده وقت رحالم در کوفه روان با همه اطفال و عیالم با تازه جوانان و عزیزان همه یکسر آن قوم که در بیعت تو عهد شکستند در قتل من اکنون کمر کینه ببستند غافل ز حق و از می غفلت همه مستند دین داده به دنیای دنی قوم ستمگر ای جان برادر روم از قرب جوارت با قاسم و عبد الله و با خویش و تبارت این شام وداع است خدا حافظ و یارت دیدار من و تو دگر افتاد به محشر عازم به سوی ارض عراقم ز مدینه با زینب غمدیده و کلثوم و سکینه گیسوی رباب و دل لیلای حزینه آشفته شود بهر علی اصغر و اکبر گر بود تو را حسرت دامادی قاسم تا بنگری از دام غم آزادی قاسم من ساز کنم حجله گه شادی قاسم پوشم به تنش خلعت عشرت من مضطر سَرّاج که شد محرم اهل نظر امروز از نطق به شکرانه فشاند شکر امروز اکلیل سعادت زده از حق به سر امروز امید شفاعت بودش در صف محشر زمینه:دست بالا @nohe_sonnati