eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.6هزار دنبال‌کننده
353 عکس
29 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
میخ داغ و سینه زهرای من ای وای من سیلی و انسیه الحورای من ای وای من خانه و کاشانه و شمع و گل و پروانه نه سوخت در آتش همه دنیای من ای وای من آیه های کوثرم افتاده زیر دست و پا لرزه افتاده به دست و پای من ای وای من ابر سیلی هر دو روی روی یارم را گرفت تار شد خورشید مه‌سیمای من ای وای من در شکست و پشت در این غصه پشتم را شکست خورد با صورت زمین زهرای من ای وای من کشتن یک زن، چهل نامرد می خواهد مگر؟! داد از بی رحمی اعدای من ای وای من کینه از من داشتند و همسرم را می زدند فاطمه افتاد از پا، پای من ای وای من بشکند دستِ مغیره دست یارم را شکست پیش چشم زینب کبرای من ای وای من می کُشد این غم مرا آخر که شد کاشانه ام قتلگاه همسر تنهای من ای وای من فاطمه با دیدن تابوت وقتی خنده زد رفت دیگر خنده از لب های من ای وای من بعد زهرا این من و این میخ و این دیوار و در وای من ای وای من ای وای من ای وای من @nohe_sonnati
میان خون پسرش داشت دست و پا می زد که ناله از تَهِ دل بین شعله‌ها می زد نیاز داشت در آن لحظه مادرش باشد که جایِ مادر خود فضّه را صدا می زد به صورتی که چشیده‌است هُرم آتش را عدو دوباره بر آن سیلی از جفا می زد صدای یا ابتایش مدینه را لرزاند چه آتشی به دل ختم‌الانبیا می زد؟ به هوش آمد و از محسنش خبر نگرفت دلش فقط وَ فقط شور مرتضی می زد به قول حضرت صادق: به کوچه هرکس بود به هر چه داشت به ناموس کبریا می زد مغیره از نفس افتاد، غلاف سنگین بود یکی نگفت که این بی‌حیا چرا می زد دوباره در وسط کوچه بر زمین افتاد گریز روضه ی خود را به کربلا می زد.... بلند مرتبه شاهی زِ صدر زین افتاد نهاد سر به روی خاک و ناله‌ها می زد یکی به پهلوی او نیزه بی‌هوا می زد یکی بر آن تنِ مجروح با عصا می زد صدای شیون زهرا به گوش می آمد میان خونِ پسرش داشت دست و پا می زد به نیزه هم که سرش رفت چشم او وا بود گمان کنم که دلش شور خیمه را می زد هنوز خشک نشد خون حنجرش، دشمن شراره بر حرم آل مصطفی می زد یکی به نیت غارت سکینه را می زد به قصد کشت یکی هم رقیه را می زد یتیمه‌ای که دلش همچو دامنش می سوخت زِ سوز سینه ی خود وا محمدا می زد @nohe_sonnati
بر گوش می رسد ز حرا بانگ یا علی باشد شب زیارت شیر خدا علی پر می کشد دلم شب مبعث سوی نجف در حیرتم نبی شده مبعوث یا علی یک نور بوده اند از اول دو تا شدند این مصطفی محمد و این مرتضی علی پس می رَوی اگر به نجف زیر لب بگو یا مرتضی محمد و یا مصطفی علی @nohe_sonnati
شرار زهر جفا تا به پیکرش افتاد دوباره خنده به لب های همسرش افتاد به ام فضل بگو کف مزن مکن شادی که در شماره نفس های آخرش افتاد نهاد سر به روی خاک و دست و پا می زد چه آتشی به دل درد پروش افتاد به خاک حجره خودش را کشید با زحمت رسید پشت در و یاد مادرش افتاد به یاد مادر پهلو شکسته ای ،که به در چنان زدند لگد پیش شوهرش افتاد هنوز نقش زمین بود پشت در زهرا که درب سوخته ناگاه بر سرش افتاد به جای وا عطشا وا حسین بر لب داشت که یاد تشنگی جد اطهرش افتاد به پیش دیده ی او ظرف آب را تا ریخت به یاد آن عموی آب آورش افتاد به یاد مشک پر آب و هجوم تیر عدو به یاد ضرب عمودی که بر سرش افتاد شباهتش به حسین غریب کامل شد ز بام پیکر پاک و مطهرش افتاد چه خوب شد که خواهر نداشت مثل حسین که روی خاک ببیند برادرش افتاد برادری ته گودال بر زمین افتاد سنان که خورد به پهلوش ، خواهرش افتاد به قتلگه تنش افتاد بر زمین یکبار هزار مرتبه از روی نی سرش افتاد چرا ز نیزه نیفتد سر پدر وقتی که از بلندی آن ناقه دخترش افتاد @nohe_sonnati
شرار زهر جفا تا به پیکرش افتاد دوباره خنده به لبهای همسرش افتاد به ام فضل بگو کف مزن مکن شادی که در شماره نفسهای آخرش افتاد نهاد سر به روی خاک و دست و پا میزد چه آتشی به دل درد پروش افتاد به خاک حجره خودش را کشید با زحمت رسید پشت در و یاد مادرش افتاد به یاد مادر پهلو شکسته ای ،که به در .... ...چنان زدند لگد پیش شوهرش افتاد هنوز نقش زمین بود پشت در زهرا که درب سوخته ناگاه بر سرش افتاد .... به جای واعطشا واحسین بر لب داشت که یاد تشنگی جد اطهرش افتاد به پیش دیده او ظرف آب را تا ریخت به یاد آن عموی آب آورش افتاد به یاد مشک پر آب و هجوم تیر عدو به یاد ضرب عمودی که بر سرش افتاد شباهتش به حسین غریب کامل شد ز بام پیکر پاک و مطهرش افتاد چه خوب شد که خواهر نداشت مثل حسین که روی خاک ببیند برادرش افتاد برادری ته گودال بر زمین افتاد سنان که خورد به پهلوش ، خواهرش افتاد به قتلگه تنش افتاد بر زمین یکبار هزار مرتبه از روی نی سرش افتاد چرا ز نیزه نیفتد سر پدر وقتی که از بلندی آن ناقه دخترش افتاد @nohe_sonnati
بگذارید برای پدرم گریه کنم اشک تا هست به چشمان ترم گریه کنم تشنه کشتند عزیزان مرا ، حق بدهید تا که بر آب می افتد نظرم گریه کنم پیش من وقت وضو تشت نیارید ،که من... یاد تشت زر و رأس پدرم گریه کنم یاد آن ضرب عمود و عمویم می افتم تا گذارم روی سجاده سرم گریه کنم حرفی از کشته شدن نیست،اسیری سخت است بگذارید به داغ جگرم گریه کنم غم خاکی شدن چادر زینب بس بود به خدا تا به قیامت اگرم گریه کنم خواهرم بس که کتک خورد ز ناقه افتاد به زمین خوردن این همسفرم گریه کنم ما و بازارچه ی برده فروشان ،ای وای تا به بازار می افتد گذرم گریه کنم دست بسته به خدا روی گرفتن سخت است به گرفتاری زن های حرم گریه کنم وسط هلهله ها مادر اصغر می گفت بگذارید برای پسرم گریه کنم @nohe_sonnati
بگذارید برای پدرم گریه کنم اشک تا هست به چشمان ترم گریه کنم تشنه کشتند عزیزان مرا ، حق بدهید تا که بر آب می افتد نظرم گریه کنم پیش من وقت وضو طشت نیارید ،که من... یاد طشت زر و راس پدرم گریه کنم یاد آن ضرب عمود و عمویم می افتم تا گذارم روی سجاده سرم گریه کنم حرفی از کشته شدن نیست،اسیری سخت است بگذارید به داغ جگرم گریه کنم غم خاکی شدن چادر زینب بس بود به خدا تا به قیامت اگرم گریه کنم خواهرم بسکه کتک خورد زناقه افتاد به زمین خوردن این همسفرم گریه کنم ما و بازارچه برده فروشان ،ای وای تا به بازار می افتد گذرم گریه کنم دست بسته به خدا روی گرفتن سخت است به گرفتاری زنهای حرم گریه کنم وسط هلهله ها مادر اصغر میگفت بگذارید برای پسرم گریه کنم @nohe_sonnati
شامیان غربت ما را همه جا جار زدند خنده بر بی کسی عترت اطهار زدند پای رأس شهدا هلهله برپا کردند تازیانه به اسیران گرفتار زدند چِقَدَر دُور و بر محمل ما رقصیدند ساز با ناله ی طفلان عزادار زدند زخم شمیشر کشنده است و، دوایی دارد بی دوا زخم زبان است که بسیار زدند طفل را پای دویدن چو بزرگان نبود هرکه افتاد عقب از قافله، هر بار، زدند شاخه ی گل که نکردند نثار مهمان سنگ ها بر سر ما از در و دیوار زدند خوبی سنگ همین است، نمی سوزاند آتش از بام به فرق من بیمار زدند سر بابا به سلامت سر من سوخت، ولی سر بابای مرا زودتر اینگار زدند بی جهت نیست می افتد سر عباس از نی عمه ام را جلوی چشم علمدار زدند گر نبودند به کوچه بزنند فاطمه را در عوض فاطمه ها را سر بازار زدند یاعلی زینبت افتاد عبای تو کجاست دخترت را بنگر در بر انظار زدند بیشتر از همه ی قافله بیچاره رباب.... سر طفلش به روی نیزه چه دشوار زدند @nohe_sonnati
دوبیتی یک عمر فلک خون به دل و جانت کرد بیدادِ دو زن زار و پریشانت کرد لعنت به زنی که کرد مسموم تو را لعنت به زنی که تیر بارانت کرد ▪️ لعنت به کسی که تیر کین زد به تنت شد پاره شبیه جگر تو کفنت زینب که شنید ناله زد وای حسن ای کاش شبانه دفن می شد بدنت @nohe_sonnati
جگرم پاره شد از زهر کجایی پسرم چشم من مانده به در تا تو بیایی پسرم از عبایی که کشیدم به سرم معلوم است کار ما و تو کشیده به جدایی پسرم حسرت بوسه ی بابا به دلت می ماند تو به بالینم اگر دیر بیایی پسرم مثل یک مار گزیده به خودم می پیچم جگر سوخته را نیست دوایی پسرم بس که در کوچه زمین خوردم و برخاسته ام نه توانی به تنم مانده نه نایی پسرم هی زمین خوردم و هی ناله زدم وا اُمّاه دارم از کوچه عجب خاطره هایی پسرم مثل آن چادر خاکی شد عبایم خاکی مثل زهرا سرم آمد چه بلایی پسرم مادرم را پسرش برد سوی خانه ولی من سوی خانه روم با چه عصایی پسرم سر نهادم به روی خاک که از جدم حسین برده ام ارث غریب الغربایی پسرم آب هم گر بدهی باز دلم می سوزد شده این حجره عجب کرب و بلایی پسرم جگرم پاره شد اما بدنم پاره نشد کس نزد بر سر من سنگ جفایی پسرم دست و پا می زنم و سینه من نیست دگر زیر پا و لگد بی سر و پایی پسرم گریه بر بی کفن کرب و بلا کن در قبر چون که بند کفنم را بگشایی پسرم @nohe_sonnati