eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.6هزار دنبال‌کننده
353 عکس
29 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتند بهشتي كه نباشي، برهوت است ديديم كه اين مُلك ز فيضت ملكوت است گفتند كه از تيره‌ي مردان بزرگي ديديم تمام تو جلال و جبروت است گفتند در آئين شما باده حرام است ديديم مِي نام تو در جام قنوت است هرجا سخن از حُسن تو آيد به ميانه در كنج لب يوسفيان خال سكوت است قافيه مهم نيست در آن بيت كه گفتند الطاف خداوند به عشق تو منوط است آيينه‌ي الله نمايي، علي اكبر! مستغرق در ذات خدايي، علي اكبر! يک عده بر آنند كه قرآن كريمي يک عده بگويند كه احسان قديمي يک قوم تورا زاده‌ي طوفان بشناسند يک عده بگويند كه از نسل نسيمي آن‌روز كه از راه رسيدي همه گفتند تو نقطه‌ي بسم الله رحمن و رحيمي بايد كه تورا قبله‌ي راهش بشناسد هر ديده‌ی بينايی و هر قلب سليمی آيينه‌ی پيغمبری و خَلقاً و خُلقاً بايد همه گويند كه تو خُلق عظيمی طوبا، هوس قامت رعناي تو دارد عباس، دلش ميل تماشاي تو دارد فارغ شده بازار دل از سود و زيان‌ها كالا به جز عشق تو ندارند دكان‌ها بي روح‌تر از هر جسدم بي غم عشقت اي نام تو انگيزه‌ی ضربِ ضربان‌ها آنجا كه پي حاكم شايسته بگردند بايد سخن از مدح تو آيد به ميان‌ها محدود به يک عصر و زمان نيستي آقا انديشه‌ی تو ريشه دوانده به زمان‌ها مجموعه‌ی علم و ادب و زهد و شجاعت! بايد ز تو سرمشق بگيرند جوان‌ها الگوي جوان! اي پسر ارشد ارباب! درياب گدا بر درتان آمده، درياب! هرجا خبري غير تو باشد، خبري نيست جز مهر تو در عمق دل ما اثري نيست اي ميوه‌ي شيرين درخت علويّون شيريني شهد لب تو در شكري نيست اي حضرت اربابِ ادب محضر ارباب گر تو پسري، هيچكسي را پسري نيست تو مي‌روی و پشت سر تو دلِ باباست يك وقت نگويي پي من چشم تري نيست داني كه چه آورده غمت بر دل بابا؟! داغت به جگر هست وليكن جگري نيست هر چند كه هر بند تو از بند جدا شد برخيز كه باباي تو انگشت نما شد @nohe_sonnati
حس خوبی ست که امشب به زبان آمده است در تنِ عاطفه ام، باز توان آمده است به! چه فرخنده شبی و چه مبارک سحری! که در آن عطر خوش خوش نفسان آمده است چه نشستی که درِ میکده ها باز شده آی مستان خدا! پیر مغان آمده است بی نصیبم مگذارید ز جام کوثر حال که صحبت مستی به میان آمده است روزه دارانِ شبِ پانزدهم مژده دهید نمکِ سفره ی ماه رمضان آمده است سفره تکمیل شد و بزم خدا کامل گشت سوره ی قدر شب پانزدهم نازل گشت فصل تنهایی زهرا و علی سر شده است شب این شهر چنان روز منور شده است زودتر از همه مژده به پیمبر دادند نوه ات آمده و فاطمه مادر شده است نمک از روی تو می ریزد و خرمای لبت رطب سفره ی افطار پیمبر شده است طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار میوه ی نوبر هر روزه ی حیدر شده است سفره ی ماه مبارک، برکت دارد، لیک با قدم های شما با برکت تر شده است چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم آمده اند بر در خانه ی ارباب کریم آمده اند   پادشاهی تو و من نیز همان مسکینی که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم سحری هم به کنار دل من بنشینی مستجاب است دعای من آلوده اگر پای هر برگ دعا از تو بود، آمینی به صف مشتریانت نظر اندازی، گر تهِ صف یوسف دل باخته را می بینی کوه کن می شوم از شوق شکر خنده ی تو آب افتاده دهانم چه قدَر شیرینی! ای که بر خیل جوانان بهشت آقایی اولین سید آل علی و زهرایی حسنی، چون که از احسان خدا بودی تو میوه ی عرشیِ پیغمبر ما بودی تو لقب سبزترین نور برازنده ی توست قد یک عرش پر از عشق و صفا بودی تو چند باری همه ی دارایی خود بخشیدی از ازل در کرم، انگشت نما بودی تو شبی افطار بیا خانه ی ما مهمان باش چون که همسفره ی بزم فقرا بودی تو اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر مرد خاکی زمین اهل کجا بودی تو؟ ماورای همه افکار نگاه تو بُود آخر عرش خدا، اول راه تو بود گاه سوگند خدا گشتی و انجیر شدی گاه با آیه ی طفلین تو تفسیر شدی گاه با صلح زدی در دل دشمن، تنها گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی زانو از غم به بغل گیری و سر بر زانو به گمانم دگر از زندگی ات سیر شدی آه، آقای غریبم چه به روزت آمد چه شد آخر که تو در کودکی ات پیر شدی؟ قاب شد در نگهت چهره ی یاسِ نیلی زده چشمان تو را برق شدید سیلی @nohe_sonnati
ولی تنها، ولی تنها، ولی تنها، ولی تنها قدم زد آسمان روی زمین ما ولی تنها! کسی که دستگیر انبیا بوده ست از آغاز کسی که با وجود او نبوده مرسلی تنها چه تصویر غم انگیزیست که بعد از رسول الله نشسته رو به روی ذوالفقار خود یلی تنها شگفتا! اسفلی بر منبر و دورش خلایق جمع! دریغا! گوشه ی مسجد نشسته افضلی تنها! پیمبر گفت اگر دنیا به سویی رفت و او سویی همه باطل روند و اوست راه حق، بلی! تنها چه می‌گویی برادرجان علی تنهاست بی مردم درست این است که هستند مردم بی علی تنها! @nohe_sonnati
نديده غير خدا اول زمانش را نرفته غير نبی اوج آسمانش را سری نمانده كه از وصف او نرفته ز هوش نمانده گوش كه نشنيده داستانش را به خاکبوسی اين خانه دلخوشيم، از ما خدا كند كه نگيرند آستانش را به آن دهان كه متاعی به جز علی دارد بگو كه تخته كند تا ابد دكانش را پيمبران اولوالعزم شيعه اش هستند چرا كه اجر عظيمی ست پيروانش را اگر رسول نگويد علی ولی الله خدا نمی شنود لحظه ای اذانش را كسي كه در وسط كارزار پيغمبر هزار مرتبه پس داده امتحانش را كسی كه كَند در قلعه را به دست اما به زور زانوی خود خرد كرد نانش را نه استخوان گلويش، نه خار در چشمش فراق يار جوانش بريد امانش را به جز علی چه كسی نيمه شب تک و تنها به دست خويش كفن كرده است جانش را شكست پهلوی مادر، شكست فرق پدر خدا به خير كند چوب خيزرانش را @nohe_sonnati
دلم بود و حرم بود و امامم بود و تنهایی حرم كعبه، حرم قبله، عجب احرام زیبایی سه کنج دنج یک حجره تماشا داشت اوج او دلم را کرد اقیانوس موسیقی موج او دو رکعت گریه سر کردم، دو رکعت خاک گل کردم دو رکعت با تمام سنگ‌هایش درد دل کردم لباس اشک آماده، سرم از شرم افتاده تمام سنگ فرش او برایم مُهر و سجاده زیارت نامه می‌خواندم، دلم گرم زیارت شد نگاهم خورد بر قبرش، -نمی‌دانم- جسارت شد؟ به پای پنجره فولاد دل روی دل افتاده گذار کشتی طوفان زده بر ساحل افتاده نفس پشت نفس، ایوان به ایوان سیر می‌کردم دلم را پر ز عشق او، تهي از غير می‌کردم تمام صحن‌ها را مست بوی عود می‌دیدم پریدم ناگهان از خواب، رؤیا بود می‌دیدم دوباره چشم را بستم، دوباره جستجو کردم تمام خواب را از رد پا تا صحن بو کردم کبوترهای نامه‌بر هزاران دل به پا بسته شکسته خسته می‌آیند پابوس تو پیوسته پرو بالی به دل دادم، کبوتر شد پرید آقا به پايش نامه‌اي بستم به سويت پركشيد آقا به سبك مردم تهران، به سبك كوچه بازاري نوشتم دوستت دارم، نوشتم دوستم داري؟ دلم خورشید می‌خواهد، هوای گنبدت کرده دوباره نور می‌بیند، هوای مشهدت کرده کبوتروار می‌آیم، به آب و دانه‌ای دلخوش عطش دیده، ترک خورده، به سقاخانه‌ای دلخوش برایت شور می‌خوانم، چه شیرین است نام تو نمی‌خواهم رهایی را عجب دامی‌ست دام تو بیابان‌های تو لبریز از آهو شده ضامن کلاغ از لطف چشمان ملیحت قو شده ضامن ز گوشه چشم تو شیر از میان پرده‌اش پا شد دو چشم آهو از وقتی به تو افتاد زیبا شد زليخاي تو يوسف‌ها و مجنون تو ليلاها غلام حلقه در گوش شما هستند مولاها نمي‌خواهم، نمي‌خواهم، نمي‌خواهم، نمي‌خواهم به غير از تو كسي را لحظه‌ی مرگم نمي‌خواهم @nohe_sonnati
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند شاید به خاک پای شما نازلم کنند دل می‌کنم از آن‌که دل از تو بریده است دل می‌دهم به دست تو تا بی‌دلم کنند امشب کمیت شعرم اگر لنگ می‌زند فردا به لطف چشم شما دعبلم کنند ایمان راستین هزاران رسول را آمیخته اگر که در آب و گلم کنند، شاید خدا بخواهد و با گوشه‌چشمتان بر رتبه‌ی غلامی‌تان نائلم کنند وقتی سرشت آب و گلم را ازل خدا بر آن نوشت رعیت سلطان ارتضی از برکتت نبود اگر، نان نداشتیم باران نبود، غیر بیابان نداشتیم سوگند بر تو ای سر و سامان زندگی بی‌تو نه سر که این همه سامان نداشتیم این حوزه‌ها نفس به هوای تو می‌کشند لطفت اگر نبود، مسلمان نداشتیم ای آرزوی هر سفر دل! از ابتدا ما قبله‌ای به غیر خراسان نداشتیم ما رعیت ری‌ایم که سلطان به جز رضا ارباب جز حسین در ایران نداشتیم خون حسین در رگ و در ریشه‌ی من است علم رضا معلم اندیشه‌ی من است چشم امید بر در لطف تو بسته است هر زائری که گوشه‌ی صحنت نشسته است بارانی است حال و هوای دو دیده‌ام اینجا همیشه کاسه‌ی چشمم شکسته است از باب جبرئیل به پابوست آمدن از آسمان‌رسیده و رسمی خجسته است آن پیرمرد تشنه در آن گوشه‌ی حرم از راه دور آمده و سخت خسته است با صد امید حاجت این‌بار خویش را با پارچه به پنجره فولاد بسته است وا شد گره ز پارچه، حاجت روا شده‌ست یعنی که زائر حرم کربلا شده‌ست با یاد خاطرات سفر با عشیره‌ام بر عکس یادگاری با صحن، خیره‌ام از بس دلم شکسته برای زیارتت با اشک شوق گرم وضوی جبیره‌ام یاد غروب‌های زیارت هنوز هم گاهی پی دو جرعه‌ی جامع کبیره‌ام «یا قادة الهداة و یا سادة الولاة» «مستبصرٌ بشأنکم» این است سیره‌ام از بس گناه دور و برم را گرفته است چون تک‌درخت خشک میان جزیره‌ام ما هم شنیده‌ایم که فرموده‌ای شما هستم در انتظار ظهور نبیره‌ام دعبل کجاست تا بنویسد در این فراز عجل علی ظهورک یا فارس الحجاز @nohe_sonnati
از سر پیچ جاده راه افتاد با صفا صاف و ساده راه افتاد پا برهنه پیاده راه افتاد پدر خانواده راه افتاد از اهالی ده به رسم وفا گفت: رفتیم التماس دعا راه، دور و پر از مشقت بود کوله بارش پُر از ارادت بود گرچه هر گامِ او عبادت بود آرزویش فقط زیارت بود چقدر قطره رو به دریایند همگی پا برهنه می‌آیند راه بسیار رفته، کم مانده گریهٔ شوق، جای غم مانده روی دوشش فقط علم مانده دو قدم تا دم حرم مانده فلکه آب روبروی حرم بر مشامش رسید بوی حرم ناگهان ایستاد، می‌گردد چشم او مثل باد می‌گردد با همه اعتقاد می‌گردد پی باب الجواد می‌گردد عشق شأن نزول آن در بود اشک اذن دخول آن در بود دم در گفت: یا امام رضا من مریضم شفا امام رضا سرطان مرا... امام رضا نه! فقط کربلا امام رضا دم در بود که مسافر شد ساک خود وا نکرده زائر شد چند شب بعدِ پنجره فولاد کربلا خسته از مسیر زیاد کفش خود را به کفشداری داد پای شش گوشه تا رسید افتاد گرد و خاک حرم که پاکش کرد خادمی کنج صحن خاکش کرد... @nohe_sonnati
اي كه جز خانه‌ی تو خلوت ما نيست كه نيست هر چه گشتيم دراين ميكده جا نيست كه نيست من كه جز نام تو نامي نشنيدم بي شك جز صداي تو در اين دهر صدا نيست كه نيست كاسه‌اي اشك و دو جرعه نفسي با يادت شهر ما را به جزاين آب و هوا نيست كه نيست صبح در شهر تو يك مشت گدا آمد و شب هرچه گشتيم نديديم، گدا نيست كه نيست بسكه اخبار غديرت همه جا پيچيده است خبري جز خبرت هيچ كجا نيست كه نيست بر جهاز شتران حرف پيمبر اين بود دست بالاتر از اين دستِ خدا نيست كه نيست آنكه محمود صدا كرده صدا بايد زد و فقط بوسه به دستان خدا بايد زد بايد اين خطبه ميان همگان پخش شود سينه سينه ضربان در ضربان پخش شود بايد اين چشمه كه امروز به راه افتاده‌ست مثل رودي كه بُوَد در جريان پخش شود چون نسيمي كه شده پيك بهاران خدا اين خبر از پدران در پسران پخش شود مادرم خواست كه با شير محبت دادن نمك عشق تو در هر شريان پخش شود چهارده قرن گذشته است ولي جا دارد خبرش صدر خبرهاي جهان پخش شود اين خبر را به مؤذن برسان تا هر روز بر سر مأذنه مابين اذان پخش شود از شبم كاش نگيري نفسي ماه مرا أشهد أن علیاً وليُ اللهِ مرا ما كه عمري دل در عشق اسيري داريم چه غم از آتش دوزخ، كه مجيري داريم روزي‌ام را در اين خانه نوشته است خدا بي سبب نيست كه چشم و دل سيري داريم راست گفتند كه راه تو به خورشيد رسد چه كسي گفته جز اين راه، مسيري داريم؟ آب نه عين سراب‌اند پس از تو "أديان" ما فقط آب در اين خاكِ كويري داريم همه ديدند پيمبر چه وزيري دارد همه گفتند از اين پس چه اميري داريم بعد هر ياعلي‌ام، زمزمه‌ی يازهراست بهتر از اين چه مراعات نظيري داريم هم‌رديف دل دريا كه به غير از درياست بهترين قافيه‌ی خانه مولا زهراست سفره را باز كن اي شاه گدا آماده‌ست به يتيمان بگو امروز غذا آماده‌ست سوره مائده نازل شد و ما فهميديم لب اين بركه غذاي دل ما آماده‌ست اختيار سر ما دست دو ابروي تو هست بكِش آن تيغ دو دم را كه منا آماده‌ست دردم اين است كه اي خواجه مرا دردي نيست ورنه در دست طبيبانه دوا آماده‌ست باز هم بوي محرم همه جا را پر كرد هر كه دارد هوس كرببلا آماده‌ست اي كه بر دشمني‌ات بغض وحسد گشت شريك پسرت گفت: گناهم؟، همه گفتند: أبيك @nohe_sonnati
آرامشم ده تا که طوفان تو باشم آئینه‌ام کن تا که حیران تو باشم آزاده‌ام امّا گرفتار تو هستم خارم که خواهم در گلستان تو باشم  من سر به زیر و سرشکسته آمدم باز  تا سربلند لطف و احسان تو باشم  دیشب حواسم را که جمع خویش کردم دیدم فقط باید پریشان تو باشم  ایمان چشمانت مرا بیدار کرده باید چه گویم؛ تا مسلمان تو باشم؟   بر گیسوانم گرد پیری هست امّا من آمدم طفل دبستان تو باشم دیروز کمتر از پشیزی بودم؛ امروز باارزشم؛ چون جنس دکان تو باشم  دیروز تحت امر شیطان بودم؛ امروز  از لطف چشمت تحت فرمان تو باشم  دیروز یک گرگِ بیابانگرد و بی عار  امروز می خواهم که اصلان تو باشم  هر چه شما فرمایی؛ امّا دوست دارم  تا در مِنای عشق، قربان تو باشم  شادم نمودی که قبولم کردی آقا  من آمدم تا بیت الاحزان تو باشم  خواهم که خاک پایتان باشم نه اینکه  چون خار در چشمان طفلان تو باشم آقا اگر راضی نگردد زینب از من دیگر چگونه بر سر خوانِ تو باشم؟   @nohe_sonnati
یک جهان روضه و یک ماه محرم داری آه، آقای غریبم چقدر غم داری تا ابد هم که بخوانند همه مرثیه ات باز هم روضه نا خوانده به عالم داری این همه زائر دلسوخته خاکت را از ازل داشته ای تا به ابد هم داری روضه خوان هات زیادند، یکی شان قرآن مطلع فجر خدا سوره مریم داری درد دل کن که نماند به دلت چون پدرت خواهرت هست کنارت، تو که محرم داری بهترین نوحه ما هست «غریب مادر» صاحب روضه بگو -بهتر از این دم داری-؟ تا که نومید نگردد ز درت محتاجی تو هم انگشت هم انگشتر خاتم داری وقت تدفین تو ای شعر غریبی، پسرت دید در وزن تنت چند هجا کم داری @nohe_sonnati
ای محمد (ص) ای رسول بهترین کردارها حسن خلقت شهره در اخلاقها، رفتارها در بیانت بند می آید زبان ناطقان قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها بال رفتن تا حریمت را ندارد این قلم قاب قوسینت کجا و مرغک پندارها طفل ابجد خوان تو سلمان سیصد ساله است استوار مکتب ایثار تو عمارها تا نفس داریم و تا خورشید می تابد به خاک دل به عشق بی زوالت می کند اقرارها پای بوسی تو عزت داده ما را اینچنین گل نباشد کس نمی آید سراغ خارها کی رود از خاطرتم یادت که در روز ازل کنده اند اسم تو را بر سنگ دل حجارها داغ تو در سینه ی ما هست چون خاک تواییم لاله کی روییده در آغوش شوره زارها گل که منسوب تو گردد رنگ و بویش می دهند شاهد حرفم گلاب و شیشه ی عطارها وقت رزمت آنچنانی که میان کارزار رو به تو آرند وقت خستگی کرارها ای که با خون دلت پرورده ایی اسلام را چشم واکن که نهالت داده اکنون بارها سنگ می خوردی و می گفتی که ایمان آورید کس ندیده از رسولی اینچنین ایثارها با عیادت از کسی که بارها آزرده ات روح ایمان را دمیدی بر دل بیمارها خم به ابرویت نیاوردی در این بیست و سه سال بر سرت گرچه بلا بارید چون رگبارها رفتی و داغ تو پشت دین رحمت را شکست جان به لب شد از غمت، شهرت مدینه، بارها تا که چشمت بسته شده ای قافله سالار عشق رم نمودند عده ای و پاره شد افسارها آنقدر گویم پس از تو میخ در هم خون گریست ناله ها برخواست بعدت از در و دیوارها @nohe_sonnati
بگذاريد ساده بنويسم نامه‌اي سرگشاده بنويسم بگذاريد گوشه‌ی قلبم چند خط بي اراده بنويسم عهد من با قلم همين بوده‌ست كه از اين خانواده بنويسم "گردنم زير بار منت اوست" كه مرا اذن داده بنويسم بايد امشب به كوري بت‌ها از دو توحيد‌زاده بنويسم شب تزويج، شام پيوند است خطبه‌خوان هم خود خداوند است كيست داماد؟ روح غار حراست همنشين هميشه‌ی فقراست كيست داماد؟ آفتاب حجاز كه از او نور روشني مي‌خواست ننويسم يتيم مكه، كه او پدر شيث و آدم و حواست ننويسم رسول نه، نه هنوز او محمد، امين شهر خداست دوست‌دارش بزرگ تا كوچک خواستگارش خديجه‌ی كبراست پيش از اين گفته، باز می‌گويم از عروس حجاز می‌گويم بانويي كه اصيل و با نسب است در حيا هم زبانزد عرب است بانويي كه براي ياري دين از سوي كردگار منتخب است بانويي كه حساب اموالش خارج از احتساب محتسب است وه چه روزي‌ست، روز خوشحالی‌ست حيف كه جاي آمنه خالی‌ست @nohe_sonnati