eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.6هزار دنبال‌کننده
353 عکس
29 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
گلچین که دید نخل بلندای حمزه را در خون کشاند قامت رعنای حمزه را حیدر شکست قامت سروش ز داغ او احمد گریست ماتم عظمای حمزه را با غنچه های زخم در آن معرکه رسول در بر گرفت داغ شکوفای حمزه را ابلیس گونه ای جگرِ حمزه را درید نفرین کنید قاتل رسوای حمزه را گفتا رسول آمده خواهر مدد کنید تا ننگرد به روی زمین پای حمزه را ناگه شکست بغض پریشان خواهرش دیگر نداشت تاب تماشای حمزه را حتّی گریست فاطمه آن جا که دیده است چون آفتاب تابشِ سیمای حمزه را احمد ز درد ناله به ناله نظاره کرد گلگون به خاک چهره ی زیبای حمزه را پشت نبی شکست از این داغ جانگداز بر مصطفی دهید تسلای حمزه را "یاسر" گذاشت پا به محیط ولایتش از کف نداد دُرّ تولای حمزه را @nohe_sonnati
بُردند اگر هجوم به بیت مطهّرش در پشت در نبود گرانمایه همسرش شد بسته گرچه به ریسمان دو دست او بر سر نبود تیغ عدوی ستمگرش گیرم که گشت همسر او غرقِ غم ولی دیگر نخورد ضرب غلافی به پیکرش گیرم که ریخت اشک عزیزانش از جفا دیگر نسوخت لاله‌ی کوثر برابرش گیرم که بود مادر طفلان او غمین دیگر نبود غنچه‌ی نشکفته پرپرش باید گریست در غم آن طفل نازنین طفلی که دید حادثه در بطنِ مادرش با آن که برد پای پیاده عدو ورا دیگر نبود شاهد آن لحظه دخترش عمامه‌اش فتاد اگر چه ز سر ولی دیگر نبود هجمه‌ی نا اهل بر سرش از غصّه دید گریه‌ی اهل و عیال خود امّا ندید صدْمه به پهلوی همسرش گرچه نشست آه و فغانش به دل ولی سیلی نخورد بر رخ تنها صنوبرش خون می‌شود دو دیده‌ی "یاسر" چو قلب یار زین ظلمِ بی شمار که سخت‌ است باورش @nohe_sonnati
از یمن اوست خانه‌ی دل‌ها منور است مسرور و شاد، حضرت موسی‌بن‌جعفر است ذی‌القعده را رسید فروغ دوباره‌ای یعنی که ماه جلوه برانگیز اختر است از نسل مصطفاست اینکه شکوفا شده چنین در باغ عشق آینه‌دار صنوبر است همنام مصطفاست غنچه‌ی گلزار موسوی وز عطر اوست گلشن جان‌ها معطر است احمد شکفت پیش دوچشم ستاره‌ها حالا رخش به لوح بهشتی مصور است طفلی که گشت نور دو چشم امام عشق این نورسیده جاری الطاف کوثر است هفتم امام بوسه به رخساره‌اش زند رخساره‌ای که ماه به چشمش مسخر است گر خوانده‌اند شاهچراغش به بزم عشق این چلچراغ جلوه‌ی نورش مکرر است «یاسر» نرفت دست تهی از حریم وی گنجینه‌ی ولاست که لبریز گوهر است @nohe_sonnati
ای ماه منیر امام باقر بر عشق امیر امام باقر همنام گرامی محمّد والا و خطیر امام باقر فرزند امیر مؤمنانی از نسل غدیر امام باقر ای زاده ی عقل و بینش و عشق دانا و خبیر امام باقر خورشید امید پنجمینی آئينه مسیر امام باقر ای سرو همیشه سبز قامت در دشت کویر امام باقر در محضر آسمانی تو ما جمله حقیر امام باقر دل خسته رسیده ایم از راه ما را به پذیر امام باقر هستیم به درگه کریمت مسکین و فقیر امام باقر ای نور تجلّی امامت بر سائل خویش کن کرامت تو صبح سپیدِ بی قرینی فرزند امام چارمینی ای ماه که باقرالعلومی بر خاتم آسمان نگینی تفسیر زلال آفتابی تعبیر شکوه راستینی ای آیه ی روشن فضیلت آئينه ی مصحف مُبینی بر چشم فلک نشسته ای تو خورشیدی و روشناترینی پنجم گل بوستان ایمان سرچشمه ی جاری یقینی زیبنده چراغ آسمانی پاینده شقایق زمینی با هرچه سپیده همرکابی با هرچه سپیده همنشینی ای شاهد کربلای مظلوم از حنجر لاله ها طنینی ما مهر تو را به سینه داریم گلواژه ای از مدینه داریم ای حجّت حق ، ولیّ پنجم روشن ز رخت تمام انجُم با نام معطّر تو مولا گل کرده به روی لب تبسّم آید به نظر چراغ بینش وقتی که کنم تو را تجسّم با آن که تو آفتاب بودی گردیده مقام و رتبه ات گُم ای برده تو نان هر فقیری دستان تو داشت بوی گندم ای بوده کنار بینوایان ای خورده غم تمام مردم در پیش ستمگران تو بودی چون کشتی غرقِ در تلاطم جان‌ها ز غم تو آتش افروز دلها ز غم تو در تألم بر تربت تو نشسته آهم با قبر تو دیده در تکلّم ای آن که کرامت وسیعی آئينه ی عشق در بقیعی ای نور امید در مدینه وی صبح سپید در مدینه اشکم به عزای جانگدازت از دیده چکید در مدینه ای لاله ی پرپر ولایت ای گشته شهید در مدینه چون قامت مرتضی ز ماتم قدّ تو خمید در مدینه تو سوخته ای به یاد زهرا زآن شعله که دید در مدینه خون گشت دلت ز رنج مادر زآن رنج شدید در مدینه از داغ غم تو غرقِ در خون خورشید دمید در مدینه از آتش آه سینه ی تو شد شعله پدید در مدینه وقتی که تو از نفس فتادی اندوه رسید در مدینه وقتی که شهادتت رقم خورد بر بام دلم سیه عَلَم خورد @nohe_sonnati
آمده ام شکسته دل، تا که خدا خدا کنم هرچه گناه و جرم را، از دل خود جدا کنم ناله ی من شده فزون. می روم از خودم برون رو به خدا برم کنون، بر همه من دعا کنم از گل خود، بهار خود، می طلبم قرار خود من که به یادِ یارِ خود، با گل خود صفا کنم ای عرفه ببین مرا، بی گل خود غمین مرا با غم وی قرین مرا، من که ورا صدا کنم این من و روی ماه او، منتظر نگاه او آمده ام به راه او، هستی خود فدا کنم چشم کبود خویش را، بود و نبود خویش را مِسِ وجود خویش را، با نگهش طلا کنم پرده ز رخ کشیدنش، وقت سحر دمیدنش من به هوای دیدنش، طایر دل رها کنم گرچه فتاده ام به چاه، گشته دو چشم من سیاه آمده ام به اشک و آه، تا مگرش رضا کنم با کرم دوباره اش، یک نظر و اشاره اش تا که کنم نظاره اش، دیده ی بسته وا کنم آمده ام به سوی او، دیده و دل چو روی او از عرفات کوی او، راهیِ نینوا کنم داده به دل زمینه را، عطر گل مدینه را تا که حریم سینه را، کوفه و کربلا کنم حال سرشک نم نم و شیون و ناله در غم و گریه برای ماتم و غربت لاله ها کنم «یاسر» دل شکسته را، در غم گل نشسته را ز قید تن گسسته را، لایق این عطا کنم @nohe_sonnati
دست بگشا به دعایی ز دعای عرفه بده خود را تو صفایی ز دعای عرفه بندگی کن تو درین بارِکْ لی فی قَدَرِک بشنوی تا که ندایی ز دعای عرفه عطش بندگی‌ات را برسان سوی یقین تا رسد آب بقایی ز دعای عرفه دیده وا کن به سوی لِلدَّعواتِ سامِع می‌رسد باز نوایی ز دعای عرفه هر زمان صورت خود را بگذاری بر خاک آید از عشق صدایی ز دعای عرفه ای دل خسته و بیمار! بیا جانب او تا بیابی تو دوایی ز دعای عرفه غرق تطهیر شوید از کلماتش یاران می‌توان برد عطایی ز دعای عرفه تا رسیدم به مضامین فَلاٰ تَبْتَلِنی داشتم حال و هوایی ز دعای عرفه پا مکش هیچ ز درگاه عبادت ای دل نیست نومید گدایی ز دعای عرفه هر که اندازه‌ی وسع‌اش به سراپرده‌ی نور می‌برد قدر و بهایی ز دعای عرفه اشک ما ترجمه‌ی راٰحِمُ کُلِّ ضارِع دارد از نور جلایی ز دعای عرفه دل من، این دل من با نفس یاربّ‌اش برده هر لحظه ضیایی ز دعای عرفه برسان دیده‌ی دل را به نهانخانه‌ی اشک بطلب کرب و بلایی ز دعای عرفه همچو "یاسر" به سر دوش گرفتم یاران در همین عرصه لوایی ز دعای عرفه @nohe_sonnati
تا که خورشید ولایت شد درخشان در غدیر بسته ام ای عشق با آئينه پیمان در غدیر آیه ی سرسبز اَکْمَلْتُ لَکُمْ شد باروَر گوئیا نازل شده امروز قرآن در غدیر تا شود تکمیل دینِ حق تعالا از علی داده حق بهرِ ولای نور فرمان در غدیر تا که احمد دستِ حیدر را به دستِ خود گرفت وادی خُمّ غدیر آمد گل افشان در غدیر نغمه ی مَنْ کُنْتُ مَوْلا شد بلند از مصطفی ناگهان آمد برون خورشیدِ تابان در غدیر باید امروز از طلوع نامِ حیدر آسمان نور افشانی کند در هر خیابان در غدیر دل به دریا می زند از شوق دلدار علی رو به ساحل می رود امروز توفان در غدیر می رود هر ذَرّه از خاک غدیر خُم به عرش آسمان هم می شود آئينه باران در غدیر می رود در قعر آتش، می شود اهل جحیم هرکه دارد نیّت آشوب و عِصیان در غدیر جایگاه پاک دامانان بُوَد در بزم عشق نیست آری جای هر آلوده دامان در غدیر می شود یاغی ترین فرد به جا مانده ز کفر هرکه باشد در پی ایجادِ طغیان در غدیر می شود سر زنده در تاریخ با حُبّ علی هرکه باشد در پی دارو و درمان در غدیر در غدیر ایمان تجلّی کرد بر دستِ نبی با علی آری تجلّی کرد ایمان در غدیر پیشِ روی دینِ کامل حیدر کرّار، نیز چهره بر خاک مذلّت داشت شیطان در غدیر بس که از عرشِ بَرین می ریخت گلبرگ امید بوی عطر و گل گرفته هر بیابان در غدیر هر منافق چشم گریان دارد از روزِ غدیر دارد اهلِ دین ولیکن لعلِ خندان در غدیر بس که نوشیدند از جام ولایت عاشقان مانده «یاسر» دیده های عشق حیران در غدیر @nohe_sonnati
ای گل باغ ولا یا علی بن الحسین چشمه فیض خدا یا علی بن الحسین هفت گردون را تویی چارمین خورشید عشق جلوه ی بَدْرُالدُّجی یا علی بن الحسین تشنگان عشق را جامی از کوثر بده ساقی آب بقا یا علی بن الحسین آیت ایزد تویی جلوه ی سرمد تویی حق تویی سرتا به پا یا علی بن الحسین گر جدا گردد سرم می نگردد تا ابد دست من از تو جدا یا علی بن الحسین کی کند سائل رها رشته لطف تو را تو امیری من گدا یا علی بن الحسین با دل پر درد خود در حریمت آمدم ای درت دارُالشِّفا یا علی بن الحسین بر مزارت آفتاب سایه اندازد به روز ای فروغ کبریا یا علی بن الحسین ابر چشمت غرقِ خون ماه رویت لاله گون بر شهید کربلا یا علی بن الحسین رهنورد دشت غم همرکاب درد و داغ قافله دار بلا یا علی بن الحسین یک نیستان لاله را از تو بگرفت آسمان در زمین نینوا یا علی بن الحسین با لب خشکیده ات شام عاشورا ز غم سوختی چون خیمه ها یا علی بن الحسین ای گل یکتای عشق از کرامت دستگیر «یاسرِ» افتاده را یا علی بن الحسین @nohe_sonnati
ز گهواره تا گور گویم حسین به تاریکی و نور گویم حسین به هر خیمه پا می گذارم خدا به قلب پُر از شور گویم حسین اگر دورم از کربلایش ولی من از این رهِ دور گویم حسین اگر غم رسد یا که شادی مرا چه غمگین ، چه مسرور گویم حسین ندارم توانی درین لحظه ها به هر حال مقدور گویم حسین به هر جا که باشم ، چه بحر عمیق چه در وادی طور گویم حسین چه خوش گفته ای «یاسر» این جمله را ز گهواره تا گور گویم حسین @nohe_sonnati
عطر گل حیدری، یا حسن عسکری وارث پیغمبری، یا حسن عسکری ای نفست جانفزا، در حرم کبریا آینه ی کوثری، یا حسن عسکری ای خَلَف مصطفی، در صدف هَلْ اَتیٰ جلوه ی هر گوهری، یا حسن عسکری جلوه ی اشراق° تو، در همه آفاق° تو یازدهم رهبری، یا حسن عسکری چون گل شمشاد خود، چون همه اجداد خود از همگان برتری، یا حسن عسکری گرمی بازارها، در همه گلزارها از همه گل ها سری، یا حسن عسکری چشمه ی هر چشمه سار، حجّت پروردگار آینه ی داوری، یا حسن عسکری چون پدر اِبْنُ الرِّضا، نور دل مرتضی فاطمه را اختری، یا حسن عسکری پور تو صاحب زمان، نور تو در آسمان روی زمین سروری، یا حسن عسکری ظلم بسی دیده ای، خار و خسی دیده ای آه که بی یاوری، یا حسن عسکری از ستم افسرده ای، زهر جفا خورده ای شعله به جان می بری، یا حسن عسکری شد دل تو آتشین، از شرر زهر کین مثل گل پرپری، یا حسن عسکری "یاسر" غم دیده را، خسته و نالیده را شافعِ در محشری، یا حسن عسکری @nohe_sonnati
بیا بسپار چشمان مرا در آسمان ای گل بده دست مرا در دست‌های کهکشان ای گل تو آغاز زمینی، می‌توانی گل برویانی برویان چشم مستم را به رنگ ارغوان ای گل تو را محدود کردن در حصار باغ‌ها عیب است کرانی نیست بر حُسنت، الا ای بیکران ای گل نگردم لحظه‌ای تا که جدا از عطر دستانت بساز از برگ‌های گل برایم آشیان ای گل مگردان رو ز چشمانم که در این بی‌قرارستان ندارم از فراق روی تو امن و امان ای گل مرو از پیش چشمانم، مبند ای عشق پلکت را که من وابسته‌ام بر چشم‌های مهربان ای گل ز پشت پنجره پیداست خورشید رخت، یعنی جهان شد با طلوع آفتابت جاودان ای گل مبادا جا بماند عاشقی از جمع عشاقت ببر با خود مرا چون عاشقان با کاروان ای گل به مهمانی چشمانت رسیدم همره «یاسر» نمی‌خواهی مگر در خانه ی خود میهمان ای گل؟ @nohe_sonnati
دوبیتی لبریز ز نور آینه ی والعصر است روشن دل من ز آفتاب‌ نصر است بر هم مگذار پلک خود را ای دل آغاز امامت امام عصر است دیدیم همیشه ماه تابان تو را تصویری از آئینه ی پنهان تو را امروز دوباره در افق می بینیم آغاز طلوع صبح رخشان تو را ای گشته تو را نور امامت آغاز وز بودن تو عشق و شهامت آغاز در پرتو بی غروب خورشید رخت شد بار دگر صبح کرامت آغاز خاک از نفس آینه ها خرم شد دامان ستاره ها پر از شبنم شد ای روح بلند آفرینش مهدی آغاز امامت تو در عالم شد در حنجره ها که بغض آواز شده ست عشق آمده‌ و مایه ی اعجاز شده ست وقتی ز رخت نور امامت تابید انگار جهان دوباره آغاز شده ست امروز چراغ آسمان گردیدی پیراهنی از سپیده را پوشیدی ای تابش عشق در جهان ، می دانم بر بام سپهر آخرین خورشیدی @nohe_sonnati