لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد
اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد...
تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح
بر علی و فاطمه با حال مضطر خیره شد
خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود
دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد
دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد
آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد
روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت
پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد
آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی
بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد
طاقتِ بیتابی و اشک حسینش را نداشت
از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد
رفت تا جایی که زینب بغض کرد از کربلا-
تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر «سر» خیره شد
دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید
وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
زهر در جانم نشسته چشم های تار دارم
مثل مادر بیقرارم؛ دست بر دیوار دارم
من علي موسی الرضایم از علی دارم نشانه
در گلویم استخوان؛ در چشمهایم خار دارم
سینه ام شد شعله ور از هرم ِ زهری کینه آلود
در نفسهای نحیفم آتشی انگار دارم
با چه حالی، بی رمق؛ انداختم بر سر عبا را
تشنه ام مانند جدّم حنجری تبدار دارم
خواهرم! معصومه جانِ من کجایی تا ببینی
رویِ خاکِ سردِ حجره پیکری بیمار دارم
بوسه باران میکند با گریه دستم را أباصلت
خوب شد در احتضارم لااقل یک یار دارم
دورم از فرزندم و جان میدهم در اوج غربت
سخت دلتنگم برایش! حسرت دیدار دارم
از وجودم میرود جان ذره ذره میکشم آه
بیقرارم یادِ جدّم روضهٔ بسیار دارم
یاد آن ساعت که قاتل با تشر؛ با خنجری کُند
آمد و بالا سرش میگفت با تو کار دارم
از نفس افتاده بود و قاتلش با صبر میگفت
بر گلوی تشنه ات نه...بر قفا اصرار دارم!
#مرضیه_عاطفی
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
دلش را داد دستِ آسمان ها
که نامش زنده مانده در زمان ها
بده یک جرعه از صبر سکینه
خداوندا به ما در امتحان ها
#یوسف_رحیمی
▪️
پریشان خاطر و قامت کمان بود
برای داغِ بابا روضه خوان بود
بمیرم! قاتل جانِ سکینه(س)
صدایِ ضربه های خیزران بود!
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_سکینه_س
@nohe_sonnati
جگر با زهر شد درگیر و آه از سینه ات برخواست
از این غم باز هم در سینه ام بزم عزا برپاست
نفس میسوزد و دارد دو چشمت تار می بیند
دوباره روی خاکِ سردِ حجره یک حسن(ع) تنهاست
خودت را رو به قبله کرده ای با زحمت بسیار
اجل نزدیک شد! از سردی دستان تو پیداست
شدی دوم-حسن(ع) که باز خرجِ کینه ات کردند
به دستِ زهرِ مسمومی که قصدِ کشتنش بالاست
رسید آخر به لب جانت؛ امام ِ عسکری(ع)جانم
ملائک آمدند آقا به دورِ پیکرت غوغاست
سپس مهدی(عج) رسید و جعفر کذاب ها دیدند
که این صاحب-عزا با سنّ کم هم سرور و آقاست
یتیمانه پدر را دفن کرد و تازه شد داغش
به یادِ پیکری زخمی، دلش آوارهٔ صحراست
لبش آهسته با خود گفت غرقِ آه یا جداه
لبانت از عطش خشک و کنارت پهنهٔ دریاست
بمیرد کاش آن خنجر که دارد چشم بر حنجر
إلهی بشکند دستی که بر قتل تو بی پرواست
پریشان آمد و حالِ تو را دید و «بنیّ» گفت
پریشان-حالی اش از پیکرِ عریانِ تو پیداست
میانِ ازدحامی سخت شد پیراهنت پاره
عزادارِ شبانه روزِ این غم مادرم زهراست(س)!
#مرضیه_عاطفی
#امام_حسن_عسکری_ع
@nohe_sonnati
شد امام آخرین و دل برایش بیقرار
سامرا شد ریسه بندان! از یمین تا به یسار
جان فدایِ آن عبا که تار و پودش حیدری ست
بر تنش زیبا نشسته؛ با کمال و با وقار
حک شده با دستِ حق بر تیغه ی شمشیر او
لا فتی إلّا علی(ع) لاسیف إلّا ذوالفقار
می برَد تاج ولایتعهدی اش را جبرئیل
می شود «طاووس أهل الجنّه» صاحب اختیار
دل بیا رخت سفیدت را به تن کن! آمده
عید بیعت با ولیِ عصر، عیدِ انتظار
حضرت زهرا برایش خوانده حمد و إن یکاد
آرزویش هست، باشد یاورانش بی شمار
تا بگیرد از تمام دشمنانِ مرتضی
انتقامی سخت را با ضربه هایی ناگوار
کاش برگردد به زودی با ظهوری غرقِ نور
در حضورش به! چه حالی دارد این جشن و سرور
از کنارِ کعبه آن ماهِ دلارا می رسد
محض دیدارش چه بی صبرانه عیسی می رسد
می رسد بر گوش، تا صوت أناالمهدي؛ سریع...
سیصد و چندین نفر دلداده درجا می رسد
عاقبت در جمعه ای جذّاب می پیچد خبر
آخرین معشوقِ والا منسبِ ما می رسد
مصحف و نهج البلاغه بعدِ قرآنِ کریم
سورۂ نور و قصص، طاها و أسرا می رسد
محضرش تقدیم خواهد شد زمین و آسمان
هدیۂ خیل ملَک از عرشِ اعلی می رسد
عشقِ مادر دارد و با شیعیانش در بقیع؛
قبلِ هر کاری به کارِ قبر زهرا می رسد
جرعه جرعه لحظۂ دیدار نزدیک است و خوب...
ندبه و عهد و فرج دارد به دریا میرسد
پس بگو «لبیک یامهدی» تویی تو امّتش
دست هایت را ببر بالا برای بیعتش!
#مرضیه_عاطفی
#آغاز_امامت_امام_زمان_عج
@nohe_sonnati
ای آخرین دردانه ی زهرا بنفسي أنت
یابن الحسن یابن الحسن آقا بنفسي أنت
می آیی و با شوق می آیم به استقبال
فریاد خواهد زد همه دنیا: بنفسي أنت
در جمکرانت صبح جمعه تا که خواندم عهد
پرچم تکانی خورد گفتم تا: بنفسي أنت
با «لیتَ شعري» می شوم دلتنگ و بیتابت
می گیرد آرامش وجودم با «بنفسي أنت»
بر کاغذ آوردم تمام آرزویم را
تنها ظهورت را بزن امضا...بنفسي أنت
هر روز دارم دست بیعت می دهم با تو
ذکر لبم هر لحظه و هر جا بنفسي أنت
برگرد و مانند علی در صحنه ی صفین
قدری بچرخان ذوالفقارت را بنفسي أنت
گردن بزن این فتنه ها و این بلایا را
تا حق شود با دست تو برپا بنفسي أنت
عصیانِ من سدّ ظهورت شد، حلالم کن
برگرد جان مادرت زهرا؛ بنفسي انت
#مرضیه_عاطفی
#آغاز_امامت_امام_زمان_عج
@nohe_sonnati
دوبیتی
برخیز به خود دوباره فرصت بدهیم
دل را به تبِ ظهور عادت بدهیم
امشب به امام عصر با عرض سلام
باید که دوباره دستِ بیعت بدهیم!
#مرضیه_عاطفی
#آغاز_امامت_امام_زمان_عج
@nohe_sonnati
دوبیتی
گذشت ایّام اشک و آه و ناله
شکفته در مسیرش یاس و لاله
تماشایی ست در سرداب امشب؛
مناجات امامِ پنج ساله!
#مرضیه_عاطفی
#آغاز_امامت_امام_زمان_عج
@nohe_sonnati
تصمیم به خیرالعملی داشت
وقتی به نبی شوقِ بلي داشت
بانوی نجیبی که به احمد
دلبستگی اش نورِ جلي داشت
این وصلتِ زیبایِ دو خورشید
از آینه إذنِ ازلی داشت
یک عمر محمد به خدیجه
شور و شعفِ بی خللی داشت
هنگامهٔ سرمایه گذاری
اسلام چه بانویِ یلی داشت
عشقش به حلاوت شده مشهور
در لحن بیانش عسلی داشت
در سجده به همراه پیمبر
ذکر بعلیٍ بعلي داشت
زهرا متولد شد و بَه بَه...
این عشق عجب ماحصلی داشت!
#مرضیه_عاطفی
#سالروز_ازدواج_حضرت_رسول_اکرم_ص_با_حضرت_خدیجه_س
@nohe_sonnati
ای حُسن بی پایان و ممتد یامحمد
در بندگی هستی سرآمد یامحمد
از برکت لبخند تو جریان گرفته
مِهر و محبت هایِ بی حد یامحمد
دیوانۂ عطر خوش پیراهنت شد
تا یوسف از پیش ِ تو شد رد، یامحمد
کوهِ اُحُد زانو زد و هر روز حک کرد
بر سنگ یاقوت و زبرجد؛ «یامحمد »
آیات قران شوق دیدار تو را داشت
شد قلب تو مقصود و مقصد یامحمد
قطعاً خدا میخواست عشقش؛ کوثرش را
بر دست های تو سپارد یامحمد
تکیه کلامت «بِضعةٌ مني» شد و هست-
عشق تو بر زهرا زبانزد یامحمد
تنها وصیّ تو علی بود و همه عمر
سنگ تو را بر سینه اش زد یامحمد
حیدر به هر نامی صدایت زد دلت ریخت
یامصطفی، محمود، أحمد، یامحمد
ختم الرُسُل، شمسُ الضحی، یا نورُ عیني
صَلّوا علیکَ یامحمد ، یامحمد !
#مرضیه_عاطفی
#ولادت_حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
«بلغَ العُلی» نوشتم «کشَفَ الدّجی» عیان شد
چه سُرورها به پا شد، شعفِ خدا عیان شد
به دلِ رسولش انداخت چه رحمتِ وسیعی
که چنین پُر از مودّت شد و با وفا عیان شد
خودِ دلبر است و سرور، شده حضرتِ پیمبر(ص)
شده عالمی معطّر، گلِ أنبیا عیان شد
پدرِ حدیثِ «لولاک» رسید و در حقیقت
هدفِ «خلَقتُ الأفلاک» چه بی ریا عیان شد
چه تکان تکانی افتاد به پیکرِ مدائن
خبرِ ولادتِ قبله و کعبه تا عیان شد
تبِ آتشینِ آتشکده شد ساکت و خاموش
بتِ سجده کرده میگفت خدایِ ما عیان شد
قمر از خودش به شرم آمد و شقّ القمری کرد
شبِ اوّلی که نورِ رخِ مصطفی(ص) عیان شد!
#مرضیه_عاطفی
#ولادت_حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
عرش را با ریسه های نور آذین بسته اند
گوشه ی هر کهکشان یک ماهِ زرّین بسته اند
سردرِ شهر مدینه ذکر آمین بسته اند
دورِ کعبه آیه آیه حمد و یاسین بسته اند
میزبانیِ ملائک کاملا سنجیده است
مکه مهمان دارد و کلّی تدارک دیده است
انبیا با اولیا...داوود و عیسی آمدند
نوح و ابراهیم با اسحاق یکجا آمدند
یوسف و یعقوب و آدم قبلِ حوّا آمدند
حضرت الیاس و اسماعیل و موسی آمدند
با ارادت با ادب، تعظیم کرده با یقین
محض بیعت با رسول الله؛ ختم المرسلین
آمد آن که عطرِ او جاریست در بویِ گلاب
محض ویران کردن بتخانه ها شد انتخاب
آتشِ آتشکده خاموش شد، شد غرق خواب
طاق کسری، کلّ ایوان مداین شد خراب
دور گهواره چه غوغایی شده، محشر شده
گل بریز و کِل بکش چون آمنه مادر شده
رحمةٌ للعالمین است و محمد آمده
حُسن خلق آورده با خود، حُسنِ بی حد آمده
پیش از پنجاه و هشتاد و نود، صد آمده
«لم یلِد» می خوانَد و تفسیر «یولَد» آمده
لاإلهَ جز خدا... تا گفت ذات حق یکیست
محضرِ توحید او لات و هُبل شد سربه نیست
مثل اقیانوس در لطف و کرم بی انتهاست
دست هایش مستجابُ الدعوه؛ اهلِ ربّناست
سیرتش قرآن پسند و صورتش چون سوره هاست
دشمنانش را بخوان «أبتر» که این امر خداست
شد أباالکوثر! به کوریِ همان چشمانِ شور
جاهلیت شد به جایِ دختران زنده به گور
قاب عالم را پر از زیباترین تصویر کرد
دست در دستش سپرد و عشق را درگیر کرد
در غدیرِ خم اذان را، قبله را تفسیر کرد
بعثتش را با ولایت خالص و تطهیر کرد
خواند «أکملتُ لکُم» را، گفت با صوتِ جلی:
تا قیامت «لا أمیرالمؤمنین إلّا علی(ع)»
نسل در نسلش همه از نور، از عصیان به دور
یک به یک قرآنِ ناطق، اصلِ انجیل و زبور
می شود بی حُبّ آن ها راهِ حق صعب العبور
موسم دلدادگی شد، کلّ عالم در سرور
در مدینه جشن دارد فاطمه(س) امشب شبی
هم پیمبر آمده هم صادقِ آلِ نبی
در نگاهش جنّتُ الاعلی تماشایی شده
پای درس او شلوغ است و چه غوغایی
بس که لحنش مهربان و گرم و زهرایی شده
حال من خوب و دلم مست چه آقایی شده
«قل هوالله احد» شد دینم و ذکر لبم
شد امامِ جعفرِ صادق رئیسِ مذهبم
هست یابن الباقر و در علم، بی مثل و بدل
زهد از گفتار او پیدا؛ نمایان در عمل
راستگویی و کرَم خورده به نامش از ازل
پس به عشقش خوانده ام «حیّ علی خیرالعمل»
با نمازِ اول وقتم خریدم مغفرت
از شفاعت بهره مندم می کند در آخرت!
#مرضیه_عاطفی
#ولادت_حضرت_رسول_اکرم_ص
#ولادت_امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati