با دلی پرغم سیه پوش عزایت می شوم
آستان بوس حریم باصفایت می شوم
از دعای حضرت زهرا و لطف بی حَدش
باز هم مهمان بَزم روضه هایت می شوم
تا که حرف از کاظمین و مرقد تو می شود
جان تو بَدجور دلتنگ هوایت می شوم
چشم را می بَندم و همراه کفترهای توس
زایر بارانی صحن و سرایت می شوم
پشت سر باب الجَواد و رو به رو باب المُراد
هر طرف رو می کنم غرق عطایت می شوم
پَر شکسته می کِشم خود را به سمت و سوی تو
مُعتکف در گوشه ی ایوان طلایت می شوم
با دعایت رزق ما قطعا شهادت می شود
عاقبت یک روز مشمول دعایت می شوم
#نوید_طاهری
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
با دلی پر غم سیه پوش عزایت می شوم
آستان بوس حریم باصفایت می شوم
از دعای حضرت زهرا و لطف بی حَدش
باز هم مهمان بَزم روضه هایت می شوم
تا که حرف از کاظمین و مرقد تو می شود
جان تو بَدجور دلتنگ هوایت می شوم
چشم را می بَندم و همراه کفترهای توس
زائر بارانی صحن و سرایت می شوم
پشت سر باب الجَواد و روبرو باب المُراد
هر طرف رو می کنم غرق عطایت می شوم
پَرشکسته می کِشم خود را به سمت و سوی تو
مُعتکف در گوشه ی ایوان طلایت می شوم
با دعایت رزق ما قطعاً شهادت می شود
عاقبت یک روز مشمول دعایت می شوم
#نوید_طاهری
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
از شرار زهر کین پا تا سرم آتش گرفت
آه ای مادر بیا بال و پرم آتش گرفت
هر نفس از سینه ام شعله زبانه می کشد
سوختم از تب تمام پیکرم آتش گرفت
روز من با خاطرات کربلا شب می شود
بس که گریه کرده ام پلک ترم آتش گرفت
هر طلوعی را غروبی عاقبت پایان دهد
ای امان از آن غروبی که حرم آتش گرفت
شعله بر جان، همه اهل حرم افتاده بود
دختری فریاد می زد معجرم آتش گرفت
بعد داغ کربلا و تشنگیِ بچه ها
هر کجا که آب دیدم حنجرم آتش گرفت
#نوید_طاهری
#امام_محمد_باقر_ع
@nohe_sonnati
التماست می کنم چشمان خود را باز کن
ای همه پشت و پناهم بَهر خود اعجاز کن
از نَفَس افتاده ام جان علی حرفی بزن
من به پایان آمدم خیز و مرا آغاز کن
از حسن هربار پرسیدم جوابش اشک بود
تو بگو از کوچه و این راز را اِبراز کن
می کِشَد با گریه صورت بر کَف پایت حسین
لااقل برخیز و این تشنه لَبت را ناز کن
چند روزی می شود پیش تو من نا مَحرَمَم
پس بیا حالا که داری می روی رو باز کن
سینه ات مجروحِ مِسمار و پــَــر تو سوخته
با چنین بال و پری آرامتر پــرواز کن
#نوید_طاهری
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
التماست می کنم چشمان خود را باز کن
ای همه پشت و پناهم بَهر خود اعجاز کن
از نَفَس افتاده ام جان علی حرفی بزن
من به پایان آمدم خیز و مرا آغاز کن
از حسن هربار پرسیدم جوابش اشک بود
تو بگو از کوچه و این راز را اِبراز کن
می کِشَد با گریه صورت بر کَف پایت حسین
لااقل برخیز و این تشنه لَبت را ناز کن
چند روزی می شود پیش تو من نا مَحرَمَم
پس بیا حالا که داری می روی رو باز کن
سینه ات مجروحِ مِسمار و پــَــر تو سوخته
با چنین بال و پری آرامتر پــرواز کن
#نوید_طاهری
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati