eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.6هزار دنبال‌کننده
341 عکس
8 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
دوبیتی خلق شد محسن و این دهر ندید از ستمکاریِّ اعدایِ پلید قبل از آن که به دنیا آید سومین سبطِ نبی گشت شهید ▪️ آه از آن دم که زِ کین خصمِ پلید خانه ی وحی بر آتش بِکِشید ضربِ در پهلوی زهرا بِشِکست داغِ محسن جگرش سوزانید @nohe_sonnati
مثل حسن ، مثل حسین ، آقاست محسن نور دو چشم حضرت زهراست محسن در این فضیلت مثل و مانندی ندارد اول شهیدِ غربت مولاست محسن روز قیامت او شفیع شیعیان است مشکل گشای عرصه ی عقباست محسن با مادرش آمد ، که بابایش بماند مانند اصغر ، حامیِ باباست محسن اصلا به دنیا هم بیاید یا نیاید یک سومِ ساداتِ این دنیاست محسن هرکس که دستِ کم گرفته داغ او را با او بگو: اصلِ عزای ماست محسن از پشتِ در آتش به جان خیمه افتاد پس ریشه ی اصلی عاشوراست محسن روز قیامت اولین حکم الهی است پایه گذار محشر کبراست محسن @nohe_sonnati
ای حامی ولایت ، ای محسن عزیزم رفتی و من ز داغت، اشک از بصر بریزم هنگام ضربه در ، بودی کنار مادر گشتیم هر دو باهم ، فدای راه حیدر هر شب به یاد داغت ، در پشت درب خانه بنشینم و بگریم ، ای طفل نازدانه طفل نخورده شیرم ، مادر شود فدایت با جان خود نمودی ، از شیر حق حمایت مظلومی علی از ، داغ غمت عیان است مانند قبر مادر ، قبر تو هم نهان است وقتی که جسم پاکت ، بر سینه ام سپر شد گفتم به فضه بیا ، فاطمه بی پسر شد تو اولین فدای ، راه ولایت استی تو اولین شهید ، پیش ولادت استی با که بگویم این را ، با محسنم چها شد شش ماهه کودکم از ، ضرب لگد فدا شد هم جان و پیکرم سوخت ، هم ماه و اخترم سوخت هم بین دود و آتش ، غنچه پرپرم سوخت @nohe_sonnati
نقشه ی قتل علی بعد از نبی تنظیم شد با جسارت های قنفذ این سند ترسیم شد محسنیه شد میان شیعه،در این روزها؛ از مقام روح و از تأثیر آن تکریم شد با حضور میخ در زهرا برای محسنش پشت در صاحب عزای مجلس ترحیم شد بابت اینکه ولی شد در حقیقت،پشت در؛ هدیه ی زهرا به مولا زودتر تقدیم شد یک نفر پشت در و آن یک میان کوچه ها فرق محسن با حسن از این جهت یک میم شد حال مادر در میان بسترش بدتر شد و زخم های در به لطف فاطمه ترمیم شد غیر از اینکه قبر زهرا گشت پنهان از همه روز قتل محسنش هم حسرت تقویم شد اینکه زهرا با ولایت ماند با اهدای جان نکته ی برجسته ی تربیت و تعلیم شد @nohe_sonnati
خستند پرت را و شکستند سرت را ای وای که کشتند حسودان پسرت را پشت در آن خانه چه گویم که چه ها شد با ضرب لگد چید حرامی ثمرت را فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت جز اشک چه سازم شرر بال و پرت را ای مادر غم دیده که در اوج شقاوت بردند به یغما همه ارث پدرت را پنهان شدی از ظلمت این عالم خاکی حاشا که بیابند خلایق اثرت را @nohe_sonnati
دوبیتی آن روز که در شعله ور از اهل ستم شد بین در و دیوار قد فاطمه خم شد تنها نه فقط پیکر ناموس خدا سوخت یک ثلث ز سادات بنی فاطمه کم شد @nohe_sonnati
بالفرض که چشمان بشر بسته بماند این قصه بنا نیست که سر بسته بماند باید همه خلق بدانند که تا حشر داغیست که بر روی جگر بسته بماند در کوچه اگر راه ببندند به مادر خوب است که چشمان پسر بسته بماند باز است در خانه مولای من اما بر روی ابوبکر و عمر بسته بماند با ضرب لگد باز شود هر دری اما یا رب تو مدد کن که مگر بسته بماند در باز شد و مادر ما بچه اش افتاد در سوخت نشد مثل سپر بسته بماند ای فضه بیا تا که نبینند خلایق ای فضه بیا تا که نظر بسته بماند بی هوش که شد فاطمه بردند علی را خاموش که شد فاطمه بردند علی را @nohe_sonnati
دوبیتی مظلوم ترین یار ولی را کشتند سبط نبی لم یزلی را کشتند غافل نشوید اول ماه ربیع با ضرب لگد طفل علی را کشتند @nohe_sonnati
در کوچه چه محشر شده سادات ببخشند اینگونه مقدّر شده سادات ببخشند این روضۀ ناموسی و این قصۀ کوچه تکرار مکرر شده سادات ببخشند دیوار که تقصیر ندارد به گمانم هر چه شده از در شده سادات ببخشند مادر که زمین خورده و بابا که شکسته ششماهه که پرپر شده سادات ببخشند مظلومۀ دنیاست ولی قاتل زهرا مظلومیِ حیدر شده سادات ببخشند دل سوخت ازین غصه که بین همه تقسیم ارثیّۀ مادر شده سادات ببخشند ارثیّۀ پهلوی لگد خوردهء مادر سهم علی اکبر شده سادات ببخشند گهوارهء ششماهۀ زهرا به گمانم وقف علی اصغر شده سادات ببخشند سهمیّۀ رخسار کبودش به خرابه تقدیم به دختر شده سادات ببخشند البتّه رسیده است به او ارث ، اضافه چشمی که مکدر شده شده سادات ببخشند ظلمی که به زهرا شده ، تکرار به نوعی با زینب مضطر شده سادات ببخشند در شام خدا داند و زینب که به نیزه با سنگ چه با سر شده سادات ببخشند @nohe_sonnati
دوبیتی آمَن هستیم، کاش آمِن باشیم* در سایه ی فاطمیه ساکن باشیم دیری ست عزادار حسین و حسنیم تا سینه زنان "داغ محسن" باشیم *يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ... @nohe_sonnati
مادرم پشت در افتاد به دادم برسید پشت در با پسر افتاد به دادم برسید ‌ ضربه آنقدر به پهلوی گلش کاری بود که زشاخه ثمر افتاد به دادم برسید در زجا کنده شد افتاد به روی مادر جان او در خطر افتاد به دادم برسید مادرش نیست به داد دل دختر برسد فضه در دردسر افتاد به دادم برسید با همان حال به دنبال علی رفت ولی چند قدم پیشتر افتاد به دادم برسید هر چه کردند نمی کرد رها حیدر را کار با ده نفر افتاد به دادم برسید یک نفر نیست بگیرد غلاف از قنفذ ضربه اش کارگر افتاد به دادم برسید آنقدر در وسط کوچه زدند زهرا را مثل یک محتضر افتاد به دادم برسید مردم شهرمدینه چقدر نامردید دخت خیرالبشر افتاد به دادم برسید @nohe_sonnati
دوبیتی خدایا گنج با گنجینه ام سوخت میان شعله ها آیینه ام سوخت چنان مسمار در قلبم فرو ریخت که محسن گفت مادر سینه ام سوخت @nohe_sonnati
۱ (ذکر حضرت سکینه س) در وقعه ی عاشورا،شد سکینه بی بابا او یاور زینب بود،هنگام مصیبت ها در قتلگه او آمد،با عمه ی خود زینب از حنجر او بشنید،این سفارش مولی گفتا که بگو هر کس،نوشید گوارا آب یادی کند از لعل،خشک پسر زهرا لشکر ستم گستر،از ضرب غلاف تیغ با ستم جدا کردند،از جسم پدر او را در حال شکیبایی،چون بود اسیر خصم شد روان به سوی شام،با دشمن بی پروا عترت پیمبر شد،بی معین و بی یاور حامی اسیران بود،زینب حزین تنها خواهش مقدم هست،از حق به حق حیدر این قلیل ارادت را،بنمای قبول از ما زمینه:ای تشنه لب عطشان،مظلوم حسینم وای @nohe_sonnati
۱ (حضرت سکینه س) سکینه ی بنت الحسین،رفت از جهان سوی بقا در دار دنیا بود او،با رنج و محنت مبتلا در کربلا هم بود او،همراه زینب عمه اش بعد از پدر هم شد اسیر،با عترت آل عبا رأس شهیدان را بدید،بر نیزه های دشمنان تن های آن ها بی کفن،مانده به دشت نینوا در مقتل آمد تا کند،با پیکر بابا وداع کز جسم صد چاک حسین،با تازیانه شد جدا در کوفه قرآن خواندن،بابا به روی نیزه دید در تشت رأس باب دید،نزد یزید بی حیا گوید مقدم حرمت،سکینه و خون حسین جرم محبان را ببخش،ای کردگار ماسوا زمینه:این فاطمه خیر النساست،او را میازار ای زمین @nohe_sonnati
۱ (حضرت سکینه س) رفته ز جهان سکینه دخت شاه عطشان،سوی باغ رضوان داریم به سینه،ماتم سکینه با خونجگری رفت از این جهان فانی،در دیار باقی داریم به سینه،ماتم سکینه دختر حسین ابن علی سکینه خاتون،شد دلش پر از خون داریم به سینه،ماتم سکینه بس دیده جفا به کربلا و کوفه و شام،از دشمن ظلام داریم به سینه،ماتم سکینه از داغ سکینه دوستان ز غم کبابند،اندر التهابند داریم به سینه،ماتم سکینه زمینه:کافی @nohe_sonnati
۱ (حضرت سکینه س) شد سکینه از این دار دنیا دل پر از خون روان سوی عقبی دید او در جهان رنج بسیار از سوی دشمنان جفاکار گشت در کربلا دیده خونبار از جفا و ستم های اعدا جسم بابای خود دید بی سر پاره پاره ز شمشیر و خنجر همره عمه اش دخت حیدر کرد دشمن جدایش ز بابا دید با چشم خود داغ اکبر تشنه کامی شش ماهه اصغر جان نثاری سالار لشکر آن شهید ره کبریا را عاقبت از جهان دیده بسته قلب ما از غم او شکسته مادرش در عزایش نشسته ماتمش جانگداز است و عظمی زمینه:هر شب جمعه زهرای اطهر @nohe_sonnati
۱ (حضرت سکینه س) رفته از این جهان،حضرت سکینه دخت مولی حسین،شاه بی قرینه تسلیت یا حسین،تسلیت یا حسین آن که در کربلا،وادی ابتلا همره عمه اش،زینب حزینه تسلیت یا حسین،تسلیت یا حسین جسم صد چاک باب،دید در قتلگاه برکشید از دل آه،او ز سوز سینه تسلیت یا حسین،تسلیت یا حسین با اسارت به شام،رفته و آمده باز در نینوا،سرزمین کینه تسلیت یا حسین،تسلیت یا حسین بعد از اربعین،شده با اهل بیت عازم از کربلا،جانب مدینه تسلیت یا حسین،تسلیت یا حسین زمینه:همه جا کربلاست،همه جا نینواست @nohe_sonnati
(پاره دم حضرت سکینه س) سکینه بی بابا شده وای وای هم سنگر زهرا شده وای وای سکینه شد اسیر فرقه ی دون با چشم گریان و دلی پر از خون @nohe_sonnati
(دو دمه حضرت سکینه س) دید در مقتل سکینه جسم بی رأس پدر(شد سکینه دیده تر،از غم قتل پدر) گشت از دیدار احوال پدر خونین جگر(شد سکینه دیده تر،از غم قتل پدر) گفت بابا می روم با عمه ام از کربلا(شد سکینه دیده تر،از غم قتل پدر) از کنار پیکرت در کوفه و شام بلا(شد سکینه دیده تر،از غم قتل پدر) @nohe_sonnsti
۱ (حضرت سکینه س) ای دختر شاه شهیدان سکینه در کربلا بودی پریشان سکینه ای دختر شیر خدا ای یادگار کربلا چون کینه های دشمنان برملا شد اندر مدینه شور و غوغا به پا شد شاه شهیدان عازم کربلا شد بودی به همراه عزیزان سکینه یار پدر می بودی و غمگسارش در هر کجا در هر مکان در کنارش در سختی راه و دل بی قرارش همراه او بودی خرامان سکینه سجاد محزون در کنار پدر بود از غربت بابا دلش پر شرر بود وز محنت ایام خونین جگر بود بر چهره اش می دید حرمان سکینه در هر کجا بودی تو غمخوار زینب اندر مصایب بوده ای یار زینب می شد دلت خرم ز دیدار زینب گفتی تو را ای عمه قربان سکینه عباس عمت میر آن کاروان بود نام حسینش بر لب و در فغان بود بر او نظر می کرد و اشکش روان بود محزون بدی بر آن پریشان سکینه گاهی نظر کردی تو بر روی اکبر آشفته می دیدی چو گیسوی اکبر از صورت نورانی و موی اکبر می شد دلت مسرور و شادان سکینه محزون بدی بهر پدر-ای دختر فخر بشر ای یادگار کربلا-در کربلا غم مبتلا اصغر گل گلدسته ی کاروان بود گه گریه می کرد و گهی بی امان بود گه شیر می نوشیدی و شادمان بود گاهی در آغوشت چنان جان سکینه قاسم کنار مادرش در ترنم با مادر محزون خود در تکلم گه از یتیمی ناله و گه تبسم از گریه ی او بود گریان سکینه صغری همان که در مدینه مکان داشت از هجر باب و همرهانش فغان داشت بیت الحزن جایش بد و الامان داشت می کرد یاد از جمله یاران سکینه ای دخت محزون حسین-بودی تو دلخون حسین آیا رقیه در چه محمل سوار است آسوده می باشد و یا بی قرار است او خود برای همرهان غمگسار است می گیردش او را به دامان سکینه یاران مبادا در خرابه کند جا دور از دیار و خاندان جا و مأوا سخت است از بهرش غریبی خدایا سوزد دل هر شیعه چونان سکینه یا رب به هر جایی که رفتم و دیدم بهتر ز دربار حسین جا ندیدم آری جوادی هستم و این امیدم باشد کند بر بنده احسان سکینه زمینه:رکمان @nohe_sonnati
۱ (حضرت سکینه س) از جفای دشمنِ دون شد سکینه خونجگر قلبِ ایشان پُر زِ خون شد از غمِ داغِ پدر شد سکینه خونجگر از غمِ داغِ پدر تا شهادت شد نصیبِ سبطِ خَتْمُ‌الْمُرسَلِین بعدِ بابایش سکینه گشت با ماتم قرین همرهِ اهلِ حرم گردید اَسیرِ مشرکین زان اَسیری قلبِ او گردید از غم پُر شرر رأسِ بی‌جسمِ پدر را بَر فَرازِ نیزه دید صَوتِ قرآن خواندنش در کوفه بر گوشش رسید چون نبودش چاره از اَعماقِ دل آهی کشید صورتِ ایشان زِ اشکِ دیده‌اش گردیده تَر از دیارِ کوفه بردند شام، اَعدای دغا اُمِّ‌کُلثوم و سکینه، زینبِ مظلومه را با تمامِ اهلِ‌بیتِ سبطِ خَتْمُ‌الْاَنبیا در مسیرِ راهْ دشمن کرد جورش بیشتر زان میان بودی سکینه با غم و مِحنَت قرین خواهرِ با عزّت و ذی جاهِ زَیْنُ‌الْعابِدِین دُختِ معصومِ رباب و زاده‌ی حَبْلُ‌الْمَتِین زندگی‌اش بود بعدِ بابْ پُر خوف و خطر یک برادر داشت اُمِّی و اَبی در کربلا نامِ او بود اصغر و در راهِ داور شد فدا بابِ حاجاتِ همه باشد به اِذنِ کبریا از روی دستِ پدر سوی جِنان بگشود پَر بابِ او درخواست کرد از دشمنان یک جرعه آب تا کُند سیراب عطشانْ طفلِ بی‌شیرِ رباب داد با تیرِ سه شعبه حرمله او را جواب بر دلِ اهلِ ولا تیرِ عدو بنمود اثر نَقل کردند پنجمِ ماهِ ربیعی دیده را بست از این دار و عازم شد سوی مُلکِ بقا تا شود مهمانِ زهرا و علیِ مرتضیٰ در بهشتِ جاودان از لطفِ حَیِّ دادگر بار اِلٰها حُرمتِ اُمُّ‌السَّکینه مادرِ اصغر رباب کن دوا دردِ محبّان را به حَقِّ بوتراب خواهد از داور «مقدّم» با دلی از غم کباب بی‌ولای مرتضیٰ ما را از این دنیا مَبَر زمینه:راسته @nohe_sonnati
۲ (حضرت سکینه س) شد سکینه نالان، از برای طفلان خونجگر برای، کودکانِ عطشان سکینه شد خونین‌جگر از داغِ جانسوزِ پدر یارِ عمّه‌هایش، بود در همه حال غمگسارِ آنان، در تمامِ اَحوال بعدِ بابِ خود شد، مرغِ بی‌پَر و بال قلبِ او پُر از خون، حالتش پریشان در میانِ مقتل، بود یارِ زینب دیده‌اش به چشمِ، اشکبارِ زینب بی‌قرارِ قلبِ، بی‌قرارِ زینب در کنارِ نعشِ، شهریارِ عطشان از حسین بدیدند، جسمِ بی‌سرش را در بغل گرفتند، هر دو پیکرش را بوسه‌ها نمودند، حلقِ اطهرش را گشت زین مصیبت، اشکِ‌شان فراوان دشمنی بیامد، داشت تازیانه از جفا بر آن‌ها، زد به کتف و شانه تا جدا نماید، آن دو نازدانه از تنِ حسین آن، سَرورِ غریبان رأسِ باب می‌دید، روی نی سکینه یاد می‌نمود از، وادیِ مدینه ناله‌اش به لب بود، آهِ او زِ سینه از فِراقِ بابا، می‌نمود افغان بود او اسیرِ، فرقه‌ی ستمکار همرهِ حریمِ، اَهلِ‌بیتِ اطهار طعنه‌ها شنیدند، از گروهِ اَشرار در طریقِ کوفه، تا به شامِ ویران در خرابه‌ی شام، دید داغِ خواهر حضرتِ رقیّه، آن سه ساله دختر شد دلِ اسیران، بیشتر مکدّر از غمِ رقیّه، دُختِ شاهِ خوبان حُرمتِ سکینه، ای خدای منّان حَقِّ سوزِ آهش، بگذر از محبّان قِسمتِ «مقدّم» کن مزارِ ایشان تا که او بگیرد، در بغل چنان جان زمینه:بهرت آورم آب،غم مخور عموجان @nohe_sonnati