در این خانه جز این حصیر چیز دیگر از لوازم یافت نمی شود
سوید بن غفله میگوید روزی خدمت امیرمومنان علی علیه السلام شرف یاب شدم . دیدم روی حصیر کوچکی نشسته است
در خانه امیرالمومنین جز آن حصیر چیز دیگر نبود ، عرض کردم یا علی! #بیت_المال در اختیار شماست ، در این خانه جز این حصیر چیز دیگر از لوازم یافت نمی شود
فرمود سویدبن غفله! عاقل در مسافر خانه و خانه ای که باید از آنجا نقل مکان کند ، تهیه وسایل نمی نماید
ما #خانه ی امن و راحتی داریم ، که بهترین اسباب خود را به آنجا انتقال می دهیم . به زودی من به سوی آن خانه رهسپار خواهم شد. بحارالانوار جلد ۶۷ ، صفحه ۳۲۱
امیرالمومنین عليه السلام فرمود: از كسانى مباش كه بى عمل ، به آخرت اميد دارند. از گناه باز مى دارند ، اما خود باز نمى ايستند و به #كارهايى فرمان مى دهند كه خود انجام نمى دهند. نهج البلاغه حكمت ۱۵۰
به جمع ما بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
زندگیمشترک مثل اَلاکلنگ
میمـونه. باید #نوبتی یکی
کوتاه بیاد
اگــه همیشه فقط یک نــفر
کــوتاه بیـاد هر دو نفر زده
میشـن ، یکی از بالا موندن
و #دیگری از پایین موندن
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
هیچ گاه امید کسی را نا امید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد
#ابوریحان خانه یکی از بزرگان شهر میهمان بود. از اندرونی خانه، صدای میزبان را می شنید که در حال اندرز و نصیحت است
شخصی به او میگفت هر روز نقشی بر دکان خود افزون کنم و #گلدانی خوشبوتر از پیش ، جلوی او بگذارم بلکه عشقم از آنجا گذرد و به زندگیم باز آید
میزبان به او گفت که عمر کوتاهست
و عقل تعلل را درست نمیداند آن زن
اگر تو را می خواست حتما پس از
سالها باز میگشت پس یقین دان، دل
در گروی مردی دیگر دارد و تو باید به فکر آینده خویش باشی
سه روز بعد وقتی ابوریحان در حال خداحافظی از دوست خود بود خبر آوردند همان بنده خدا که نصیحتش نمودید بر #بستر مرگ افتاده و سه روز است هیچ نخورده
میزبان قصد پوشیدن لباس کرد برای دیدار آن مرد ، ابوریحان دستش را گرفت و گفت نَفَسی که سردی را بر گرمای #امید میدمد مرگ را به بالین او فرستاده . میزبان سر خود را خم کرد و سکوت کرد
ابوریحان شخصا به دیدار مرد رفت و با سخنهای زیبا گرمای امید را به او بخشید و آن مرد هم دوباره آب نوشید. بزرگی میگفت هیچگاه امید کسی را نا امید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد
به جمع ما بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
Haaj Seyed Majid Banifatemehسید+مجید+بنی+فاطمه-+نیمه+شبه+خورشید+و+مهتاب+اومدن+بازم+برا+دیدن+تو-+میلاد+حضرت+زهرا.mp3
زمان:
حجم:
8.34M
میـلاد با سعــادت ام الائمه
#حضرت_زهرا ســلام الله
علیها ، سرور بانـوان جهان
عـطای خـــداوند سبحـــان
#کوثر قرآن مجید ، همتای
امیرالمومنین علیـه السلام
و الگوی بیبدیل تمام زنان
و مـادران جهان مبارک باد
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
به عاقبت کار خود نمی اندیشی و در فکر کارهای خود نیستی
روزی بهلول وارد قصر هارون الرشید شد و چون مسند خلافت را خالی و بلامانع دید جلو رفته و بدون ترس و #واهمه بر تخت خلیفه نشست؛ غلامان دربار چون آن حال بدیدند به ضرب چوب و تازیانه بهلول را از تخت پایین کشیدند
هنگامی که خلیفه وارد شد بهلول را در حالتی بهم ریخته دید که گریه می کند... از نگهبانان سبب گریه ی او را پرسید. نگهبانان گفتند : چون در مکان مخصوص شما نشسته بود او را از آنجا دور کردیم
هارون ایشان را ملامت کرد و بهلول را دلداری داده و نوازش نمود. بهلول گفت: من برای خود #گریه نمی کنم بلکه به حال تو می گریم
من چند لحظه در مسند تو نشستم اینقدر صدمه دیدم و اذیت و آزار کشیدم. در این اندیشه ام که تو که یک عمر بر این مسند نشسته ای چه مقدار آزار خواهی کشید و صدمه خواهی دید. تو به عاقبت کار خود نمی اندیشی و در فکر کارهای خود نیستی !!!
به جمع ما بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #زیرکی_زنان
مردی در کنار چاه زنی زیبا دید از او پرسید زیرکی زنان به چیست؟ زن داد و فریاد زد و مردم را فراخواند. مرد بسیار وحشت کرده بود! پرسید چرا چنین میکنی؟ من که قصد اذیت کردن شما را نداشتم دیدم خانم محترم و زیبارویی هستی، خواستم از شما سوالی بپرسم. زن تا قبل از اینکه مردم برسند سطل آبی از چاه بیرون کشید و آن را بر سر خود ریخت. مرد با تعجب پرسید چرا چنین کردی؟ زن خطاب به مردم که برای کمک آمده بودند گفت مردم من در چاه افتاده بودم و این مرد جان مرا نجات داد ، مردم از آن مرد تشکر کردند و از آنجا رفتند. زن به مرد گفت این بود زیرکی زنان، اگر اذیتشان کنی تو را به کام مرگ میکشند و اگر احترام کنی تو را خوشبخت می کنند
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
مراقب باتری زندگی ات باش بیهوده مصرفش نکن
چندسال پیش پدربزرگم از مکه آمد و برایمان سوغاتی آورده بود. برای من یک تفنگ آورده بود که با باتری کار می کرد. هم نور پخش می کرد و هم صدایی شبیه به آژیر داشت. آنقدر دوستش داشتم که #صبح تا شب با خودم تفنگ بازی می کردم همه را کلافه کرده بودم می گفتند آنقدر صدایش را در نیار، آنقدر تفنگ بازی نکن باتری اش تمام می شود یادم می آید میخندیدم و میگفتم خوب تمام شود می روم باتری می خرم و باز بازی می کنم
چند روزی گذشت تا برایمان مهمان آمد. وسط تفنگ بازی با پسر مهمان دقیقا جایی که حساس ترین نقطه ی #بازی بود باتری تفنگم تمام شد دیگر نه نور داشت و نه آژیر ، نمی توانستم شلیک کنم و بازی را باختم. امروز به این فکر می کنم که چقدر شبیه کودکیم هستم این روزها تمام انرژی ام را بیهوده هدر دادم برای انسان هایی که نبودند یا نماندند برای کارهایی که مهم نبودند حالا که همه چیز مهم و جدی ست حالا که مهمترین قسمت بازی ست انرژی ام تمام شده
بعضی وقت ها نمی دانی چقدر از انرژی ات باقی مانده فکر می کنی همیشه فرصت هست ولی حقیقت این است گاهی هیچ فرصتی نداری اگر روزی صاحب فرزند شدم به او خواهم گفت #مراقب باتری زندگی ات باش بیهوده مصرفش نکن شاید جایی که به آن نیاز داری تمام شود
به جمع ما بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
در حبس شما باشم ، بهتر است که یک عمر زندانی منت او باشم
مرد بازاری خلافی کرد و حاکم او را به زندان انداخت . زن زندانی پیش یکی از دوستان او رفت و گفت چه نشسته ای که دوستت پنج سال به محبس افتاد، برخیز و فکری کن. مرد یک شب از دیوار قلعه بالا رفت و از بین نگهبانان گذشت و خودش را به #سلول رفیقش رساند . مرد زندانی خوشحال شد و گفت زود زنجیر ها را باز کن که الآن نگهبان ها می رسند
دوستش گفت می دانی چه خطرها کرده ام ، از دیوار قلعه بالا آمدم ، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به #خطر انداختم . بعد هم زنجیرها را باز کرد. به طرف در که رفتند، مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام ، از دیوار قلعه بالا آمدم ، از بین نگهبان ها گذشتم ، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم
رفتند پای دیوار قلعه که با طناب از آنجا بالا بکشند . مرد گفت می دانی چه خطری کردهام، از دیوار قلعه بالا آمدم ، از بین نگهبانها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. با دردسر خودشان را بالا کشیدند. تا خواستند از #دیوار به پایین بپرند ، مرد گفت میدانی چه خطری کردهام ازدیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم ، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم
زندانی فریاد زد نگهبان ها ، نگهبان ها، بیایید که این مرد میخواهد من را فراری بدهد . تا نگهبان ها آمدند، مرد فرار کرده بود. از زندانی سوال کردند چرا سر و صدا کردی و با او #فرار نکردی؟ زندانی گفت پنج سال در حبس شما باشم ، بهتر است که یک عمر زندانی منت او باشم
به جمع ما بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻨﺲ ﺑﻮﺩﯾﺪ؟
درخت ها هم می میرند . ﻋﺪﻩ ﺍﯼ از آن ها ﻋﺼﺎ می شوند ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ می گیرند ، ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺒﺮ می شوند ﺑﺮ ﻧﺴﻞ ﺧﻮﯾﺶ و ﻋﺪﻩﺍﯼ ﭼﻮﺏ #ﮐﺒﺮﯾﺖ می شوند ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ می شوند ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎ
ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻨﺲ ﺑﻮﺩﯾﺪ؟ هیچکس ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ به دﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ
هیچکس ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ #ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ . ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ. به ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ، ﻣﻬﻨﺪﺱ، ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ. ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ، ﺭﻓﺘﮕﺮ، ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ
بیاییم برای ﻫﯿﭽﮑﺲ ﮐﻼﺱ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ. ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ، باور کنیم ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ . ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ #ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺑﺪﻫﯿﻢ
ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ ، ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭﮎ ، ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪﻩ. ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﺗﻨﻬﺎ ﻗﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
به جمع ما بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
خطر ماهی های قرمز سفره ی هفت سین
ماهی های قرمز سفره هفت سین که هر ساله یک ماه قبل از عید، از کشور چین وارد ایران میشوند، می توانند باعث شیوع ویروس کرونای چینی در ایران بشوند . #ماهی های قرمز سفره ی هفت سین و ویروس کرونا هشداری است که در کمین سفره های هفت سین ایرانیان قرار گرفته است
زمان ورود این ماهی های کوچک از چین به ایران ، حدود یک ماه قبل از #عید است و از چند روز دیگر آغاز می شود و افراد سودجو بدون توجه به خطراتی که ورود این جانور آبزی دارند، از راههای مختلف چه قانونی و چه قاچاقی ، مقادیر زیادی از این ماهی های قرمز را به ایران وارد می کنند
لذا برای جلوگیری از شیوع ویروس کرونا در کشور ، از خرید ماهی های قرمز برای سفره های #هفت_سین، جدا خودداری کنید و با انتشار این پیام، در زمینه این امر مهم و حیاتی به دیگران نیز اطلاع رسانی فرمایید
به جمع ما بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
آیت الله میلانی فرمود: این کار شما بی انصافی ست
آمد محضر آیت الله میلانی در مشهد در اطراف حرم امامرضا علیه السلام مغازه داشت. عرض کرد: مغازه دارم در اطراف #حرم مطهر، در ایامی که شهر شلوغ میشود قیمت اجناس را کمی بالا برده و بیشتر ازنرخ متعارف میفروشم حکم این کار من چیست؟
آیت الله میلانی فرمود: این کار شما بی انصافی ست. مغازه دار خوشحال ازاین پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است. کفشهایش را زیر بغل گذاشت و دست روی سینه عقب عقب خارج می شد . آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگردد! برگشت
آقا دهان خود را گذاشت کنار گوش مغازه دار و فرمود : داستان کرببلا را شنیده ای؟ فرمود: بله. گفت میدانی #سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟ گفت: بله آقا شنیده ام. آقای میلانی فرمود : آن کار عمرسعد هم بی انصافی بود......
به جمع ما بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
این چنین است پایان خوش وعاقبت از آن متقین است
امام صادق علیه السلام فرمود مردی در میان بنی اسراییل ذکر الحمدلله رب العالمین و العاقبه للمتقین را زیاد بر لب جاری می ساخت. #ابلیس از این کار او خشمگین شده بود یکی از شیاطین را مامور نمود تا به او القا کند که پایان خوش و عاقبت از آن ثروتمندان است
مامور ابلیس درماموریت خود موفق نشد و کار به دعوا و مرافعه کشید تا اینکه تصمیم گرفتند برای پایان دادن به دعوا ازکسی بخواهند که میانشان #داوری نماید و هر کس که مغلوب شد دستش بریده شود. آنها شخصی را به عنوان داور برگزیدند اما او حق را به مامور ابلیس داد و پایان خوش را از آن ثروتمندان دانست و بدین ترتیب یکی از دستان مرد عابد بریده شد . ولی مرد عابد باز ذکر شریف را زمزمه نمود
مامور ابلیس که از سخت ورزی عابد خشمگین شده بود برای #رهایی از دست او پیشنهاد کرد فردی دیگر را در میان خود حاکم سازند تا هرکس مغلوب شد گردنش زده شود . عابد نیز قبول کردو این بار مجسمه ای را میان خود به عنوان داور قرار دادند
در این هنگام مجسمه به اذن خدا بر محل بریده شدن دستان عابد دست کشید و دستانش را به او باز گرداند آنگاه ضربهای سنگین بر گردن مامور ابلیس وارد کرد واو رابه قتل رساند. مرد عابد با تماشای این حادثه گفت: این چنین است پایان خوش وعاقبت از آن متقین است . به نقل از استاد انصاریان
منبع : قصص الأنبياء ، راوندی: ۱۷۹ ، باب۹، فصل۱ ،حدیث۲۱۳؛ بحارالأنوار ۶۷/۲۹۴ ، باب ۵۶
به جمع ما بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50