ز دعوی پری زان تهی میروی
تهی آی تا پر معانی شوی
خداوند سبحان به تو چیزی نمی دهد چون پُر هستی
انائی که پر شد دگر چون برد؟
یک ظرفی که پُر است چگونه می توانند به آن اضافه کنند؟ تو هم مثال ظرف پُر را داری؛ اما پُر از ادعا هستی و تا خالی نوشی پُرت نمی کنند.
حالا حافظ همین را می گوید که هرگاه تهی آمدی؛ یعنی خودت را تهی دست و دست خالی حس کردی، بُرو خوش باش و بُرو شاد باش چون مانند همان کاغذ سفید و زمین خالی برخوردار می شوی.
تهی دست دو نوع است:
۱. مادی که سفره و شکمش خالی است که چنین کسی جزء غم، اندوه، دل نگرانی و دل آشوبی چیز دیگری نمی تواند داشته باشد و به چنین کسی نمی توان گفت: بُرو شاد باش و پای کوبی کن که همین حافظ در جای دیگری می گوید:
کِی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
وقتی دل آدم گرفته و محزون باشد، چگونه می تواند شعر شاد بگوید؟
۲. دیگری معنوی است و بگوید: دستم خالی است، چیزی ندارم، عملی ندارم و عددی نیستم. حالا حافظ می گوید: هرگاه چنین حالی در خودت احساس کردی از من به تو بشارت که بُرو عیش کن، بُرو خوش باش، برو پای کوبی کن چون همین موجب می شود تو از جهت معنا و معنویت قارون، دارا و دولت مند کند.
راز برخورداری اهل بیت علیهم السلام و اولیای خدا همین بود که امام سجاد علیه السلام می فرماید:
أنا أقل الأقلین و أذل الأذلین
من از هر کمتری کمترم و من از هر پستری پسترم! که انقدر خودش را تهی و خالی می داند و لذا فراوان برخوردار می شود.
حافظ می گوید: هنگامی که احساس تنگ دستی و فقر نسبت به خداوند داشتی در عیش کوش، برو خوش باش، خوش زندگی کن و مست باش؛ یعنی از خود بی خود باش چون اینگونه هستی و خود را چنین تهی دست دانستن کیمیاست که تو را قارون، متنعم و برخوردار می کند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ سرکش شدن ] سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، تسلیم نبودن، تمکین نکردن
[ غیرت ] خوش نداشتن شرکت و مشارکت غیر در حق خود. گفته می شود: «فلان کس نسبت به همسر خود غیرت دارد» یعنی دوست ندارد مرد دیگری نسبت به همسرش تعلق خاطری داشته باشد، توجهی داشته باشد؛ یعنی شریک باشد در توجه و تعلق او. منشأ چنین غیرت حس مالکیت و انحصار طلبی آدمی ایست. این غیرت در مورد خداوند هم بکار می رود و در روایات داریم:
إن الله غیور
یا در روایت دیگر آمده:
لیس أحد أغیر من الله
از خداوند احدی غیرتمند تر نیست
"غیرت خداوند" به این معنا است که خداوند خوش ندارد که جزء خود کسی یا چیز دیگری در دل آدمی جای بگیرد و به همین خاطر وقتی چنین ببیند به خشم می آید و با آدمی به صورت قهرآمیز برخورد می می کند که عطار هم می گفت:
بی او نفسی مزن که ناگاه
تیغت زند او که بس غیور است
پس غیرت حق یعنی خشم پروردگار از بنده ی خود به خاطر توجه به غیر داشتن
[ بسوزد ] در اینجا به معنای "بسوزاند" است؛ یعنی معنای متعدی را می دهد
[ موم ] آن ماده ای است که زنبور عسل تولید می کند و با آن خانه سازی می کند. "موم" بسیار نرم و منعطف است و در حقیقت مظهر نرمی، انعطاف و تسلیم است
[ سنگ خارا ] یک نوع خاصی از سنگ است که سیاه رنگ است و بسیار هم سرسخت است؛ یعنی به این راحتی ها نمی شکند
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
این بیت کاملا عارفانه است و از ابیات قبل و بعد خودش کاملا مستقل است.
حافظ نهیب می زند و می گوید: مبادا در برابر فرمان حق سرکشی و گردن کشی کنی، مبادا تسلیم نباشی، مبادا تمرد کنی چون تو وقتی فرمان حق را نادیده می گیری معلوم است یک چیزی در نگاه تو خوش آمده و جلوه کرده و توجه تو را به خودش جلب کرده و بخاطر همین است که حتی فرمان حق را زیر پا گذاشتی و در اینجا چون پای غیر به میان آمده، پای غیرت حق هم ناخداگاه به میان می آید؛ یعنی خوش نداشتن حق به اینکه غیری در دل تو جای بگیرد و این خوش نداشتن با خودش قهر و خشم خداوند را به همراه دارد و در نتیجه سرنوشت تو سرنوشت شمع می شود و آتش خشم، قهر و سخط او با تو کاری می کند که آتش با شمع می کند، چنانکه شمع را آب و ذوب می کند. و فکر نکن که می توانی مقاوت کنی که هر که باشی و هر چه باشی و حتی اگر سرسخت تر از سنگ خارا باشی در دستان او حکایت یک قطعه موم نرم داری. اگر برای دیگران سنگ خارا هم باشی، برای او موم نرمی بیش نیستی!
حافظ می گوید: سرکشی نکن که اگر سرکشی کنی درست مانند شمع از روی غیرتی که دارد تو را می سوزاند. چه کسی می سوزاند؟ دلبر و محبوب، همان دلبری که در کف و دستان او موم است سنگ خارا و سنگ خارا در دستان او مثال موم دارد.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 راه کــــم گــــویـــــی
امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: زبانت را نگهدار و سخنت را حساب کن، در نتیجه کلامت کم خواهد شد، جز در مورد خیر.
اخْزُنْ لِسَانَكَ وَ عُدَّ كَلَامَكَ يَقِلَّ كَلَامُكَ إِلَّا بِخَيْرٍ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 راه کـــســـب مـــحــبـــت
امام رضا علیه السلام فرمود: از علائم و نشانه های فقه، حلم و بردباری، علم و دانش و سکوت و خاموش بودن است. سکوت و گوش دادن از درهای ورود حکمت و دانش است. سکوت موجب کسب محبت و راهنما و دلیل بر خیر و خوبی است.
مِنْ عَلَامَاتِ الْفِقْهِ الْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ وَ الصَّمْتُ إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ وَ هُوَ دَلِيلٌ عَلَى الْخَيْرِ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 مــــکـث کــــن
"عقال" وسیله ای است که پای شتر را با آن می بندد. "عقل" هم ریشه ی با "عقال" است؛ چرا که عقل معنایش حبس است.
کسی که عقل دارد ابتدا مکث می کند و سپس با تعقل سخن می کند که این خاصیت پیامبر ما در سخن گفتن بود: «مکیث الکلام» پیامبر بسیار اهل مکث بود، اول فکر می کرد و بعد سخن می گفت.
شاید واژه ای که مشابه "مکث" است، "اثبات" باشد، "اثبات" معنایش حبس است، چون کسی را که حبس میکنند در یک جا ثابت و ساکن نگه میدارند. عرب وقتی میگوید «اثْبِتْ» یعنی حبس کن، خودت را از شَر گناهان حبس کن و مرا در دین نگه دار: «و ثبت علی دینک» که هرگونه آزادگی پسندیده نیست!
واژه ی دیگر "وقوف" است، وقوف از "وقف" عمیق تر در رساننده ی معنای حبس است، فقها می گویند: «الوقف حبس المال». "موقف" از همین ریشه به معنای محل توقف است، منتهی با "مسکن" متفاوت است؛ مسکن مکان سر راهی است که محلی گذرا و تمام شدنی برای انسان است؛ لکن موقف توقفی ایست که گذر از آن به معنای اوج گرفتن است. در تعریف عرفا، خداوند سبحان وقتی اراده کند انسان را از منزل و درجه ای به منزل و درجه ای بالاتر برساند، او را در بین دو منزل وقف می دهد و در این دو منزل به او تعلیم می دهد تا آمادگی پذیرش منزل بالاتر را داشته باشد: «الموقف هی منتهی کل مقام و هو المطلع و الأعراف کما عرفت و الموقف أیضا مقام الوفقه التی هی الحبس بین کل مقامین لتصحیح ما یبقی علی السالک فی المقامات من تصحیح المقام الذی وقع له الترقی الیه عنه و التأدب أیضا بما تحتاج إليه عند دخوله الی المقام الذی وقع له الترقی الیه»
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________