eitaa logo
نــــــــورمـــــاه
6.1هزار دنبال‌کننده
411 عکس
105 ویدیو
6 فایل
🔻کانال هنری و ادبی #نـــــــــورمـــاه اینجا تنها آرشیو مطالبی است که می خوانم و گو‌ش می دهم. ارتباط با ادمین: @sarbbazzaman پیام ناشناس: https://daigo.ir/secret/51646155580
مشاهده در ایتا
دانلود
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خارا ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ سرکش شدن ] سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، تسلیم نبودن، تمکین نکردن [ غیرت ] خوش نداشتن شرکت و مشارکت غیر در حق خود. گفته می شود: «فلان کس نسبت به همسر خود غیرت دارد» یعنی دوست ندارد مرد دیگری نسبت به همسرش تعلق خاطری داشته باشد، توجهی داشته باشد؛ یعنی شریک باشد در توجه و تعلق او. منشأ چنین غیرت حس مالکیت و انحصار طلبی آدمی ایست. این غیرت در مورد خداوند هم بکار می رود و در روایات داریم: إن الله غیور یا در روایت دیگر آمده: لیس أحد أغیر من الله از خداوند احدی غیرتمند تر نیست "غیرت خداوند" به این معنا است که خداوند خوش ندارد که جزء خود کسی یا چیز دیگری در دل آدمی جای بگیرد و به همین خاطر وقتی چنین ببیند به خشم می آید و با آدمی به صورت قهرآمیز برخورد می می کند که عطار هم می گفت: بی او نفسی مزن که ناگاه تیغت زند او که بس غیور است پس غیرت حق یعنی خشم پروردگار از بنده ی خود به خاطر توجه به غیر داشتن [ بسوزد ] در اینجا به معنای "بسوزاند" است؛ یعنی معنای متعدی را می دهد [ موم ] آن ماده ای است که زنبور عسل تولید می کند و با آن خانه سازی می کند. "موم" بسیار نرم و منعطف است و در حقیقت مظهر نرمی، انعطاف و تسلیم است [ سنگ خارا ] یک نوع خاصی از سنگ است که سیاه رنگ است و بسیار هم سرسخت است؛ یعنی به این راحتی ها نمی شکند ┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ این بیت کاملا عارفانه است و از ابیات قبل و بعد خودش کاملا مستقل است. حافظ نهیب می زند و می گوید: مبادا در برابر فرمان حق سرکشی و گردن کشی کنی، مبادا تسلیم نباشی، مبادا تمرد کنی چون تو وقتی فرمان حق را نادیده می گیری معلوم است یک چیزی در نگاه تو خوش آمده و جلوه کرده و توجه تو را به خودش جلب کرده و بخاطر همین است که حتی فرمان حق را زیر پا گذاشتی و در اینجا چون پای غیر به میان آمده، پای غیرت حق هم ناخداگاه به میان می آید؛ یعنی خوش نداشتن حق به اینکه غیری در دل تو جای بگیرد و این خوش نداشتن با خودش قهر و خشم خداوند را به همراه دارد و در نتیجه سرنوشت تو سرنوشت شمع می شود و آتش خشم، قهر و سخط او با تو کاری می کند که آتش با شمع می کند، چنان‌که شمع را آب و ذوب می کند. و فکر نکن که می توانی مقاوت کنی که هر که باشی و هر چه باشی و حتی اگر سرسخت تر از سنگ خارا باشی در دستان او حکایت یک قطعه موم نرم داری. اگر برای دیگران سنگ خارا هم باشی، برای او موم نرمی بیش نیستی! حافظ می گوید: سرکشی نکن که اگر سرکشی کنی درست مانند شمع از روی غیرتی که دارد تو را می سوزاند. چه کسی می سوزاند؟ دلبر و محبوب، همان دلبری که در کف و دستان او موم است سنگ خارا و سنگ خارا در دستان او مثال موم دارد. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ایـــن شـــکــــل ســـفـــالـــیــن تـــنــــم جــــام دلـــســـت
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 راه کــــم گــــویـــــی امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: زبانت را نگهدار و سخنت را حساب کن، در نتیجه کلامت کم خواهد شد، جز در مورد خیر. اخْزُنْ لِسَانَكَ وَ عُدَّ كَلَامَكَ يَقِلَّ كَلَامُكَ إِلَّا بِخَيْرٍ ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 راه کـــســـب مـــحــبـــت امام رضا علیه السلام فرمود: از علائم و نشانه های فقه، حلم و بردباری، علم و دانش و سکوت و خاموش بودن است. سکوت و گوش دادن از درهای ورود حکمت و دانش است. سکوت موجب کسب محبت و راهنما و دلیل بر خیر و خوبی است. مِنْ عَلَامَاتِ الْفِقْهِ الْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ وَ الصَّمْتُ إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ وَ هُوَ دَلِيلٌ عَلَى الْخَيْرِ ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 مــــکـث کــــن "عقال" وسیله ای است که پای شتر را با آن می بندد. "عقل" هم ریشه ی با "عقال" است؛ چرا که عقل معنایش حبس است. کسی که عقل دارد ابتدا مکث می کند و سپس با تعقل سخن می کند که این خاصیت پیامبر ما در سخن گفتن بود: «مکیث الکلام» پیامبر بسیار اهل مکث بود، اول فکر می کرد و بعد سخن می گفت. شاید واژه ای که مشابه "مکث" است، "اثبات" باشد، "اثبات" معنایش حبس است، چون کسی را که حبس می‌کنند در یک جا ثابت و ساکن نگه می‏دارند. عرب وقتی می‌گوید «اثْبِتْ» یعنی حبس کن، خودت را از شَر گناهان حبس کن و مرا در دین نگه دار: «و ثبت علی دینک» که هرگونه آزادگی پسندیده نیست! واژه ی دیگر "وقوف" است، وقوف از "وقف" عمیق تر در رساننده ی معنای حبس است، فقها می گویند: «الوقف حبس المال». "موقف" از همین ریشه به معنای محل توقف است، منتهی با "مسکن" متفاوت است؛ مسکن مکان سر راهی است که محلی گذرا و تمام شدنی برای انسان است؛ لکن موقف توقفی ایست که گذر از آن به معنای اوج گرفتن است. در تعریف عرفا، خداوند سبحان وقتی اراده کند انسان را از منزل و درجه ای به منزل و درجه ای بالاتر برساند، او را در بین دو منزل وقف می دهد و در این دو منزل به او تعلیم می دهد تا آمادگی پذیرش منزل بالاتر را داشته باشد: «الموقف هی منتهی کل مقام و هو المطلع و الأعراف کما عرفت و الموقف أیضا مقام الوفقه التی هی الحبس بین کل مقامین لتصحیح ما یبقی علی السالک فی المقامات من تصحیح المقام الذی وقع له الترقی الیه عنه و التأدب أیضا بما تحتاج إليه عند دخوله الی المقام الذی وقع له الترقی الیه» ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
هرگز...
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیینه سکندر جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ آیینه ] در امروز شیشه ای است که در پشت خودش جیوه دارد؛ اما در گذشته از نوع شیشه ای و جیوه ای نبود و بلکه ورق هایی از آهن یا روی با حلبی بود که آن را سیقل می دادند تا حالت آیینه ای پیدا کند [ سکندر ] "سکندر" یا "اسکندر" یک چهره ی واقعی دارد و یک چهره ی داستانی دارد که کاملا با هم متفاوت اند. ویل دورانت چهره ی واقعی اسکندر را اینگونه توصیف می کند: آن کسی بود با توان جسمی بسیار بالا، چالاک، مقاوم، دلاور، متهور، با اطلاعات کافی و مشوقی بود برای پژوهش های علمی و فلسفی و ترغیب هنرمندان می کرد. آدمی بسیار سیاستمدار بود و آدمی سخنور در حوزه ی سیاست و نظامی بود. طبع بسیار حساس و لطیفی داشت که اهل رأفت و رقت قلب بود. از زنان پرهیز می کرد. صداقت و صمیمیت خاصی داشت. اهل گذشت و سخا بود چه نسبت به دوستان و چه نسبت به دشمنان. توجه بسیاری به سربازان خودش داشت و همین باعث می شد که آنها در سخت ترین و ترسناک ترین لحضات پیش روی کنند. اهل وفا و پیمان بود. و همینطور صفات دیگری که داشت و همین صفات موجب شده بود که در ادبیات ما جایگاه ویژه و ممتازی داشته باشد. اما در ادبیات ما چهره ی او خیلی متفاوت است. در ادبیات او را یک انسان بسیار سرکش و مغرور می دانند و یک مردم آزار پادشاه کُش [ آیینه سکندر ] یک مخلوطی از افسانه و حقیقت است. نقل می کنند: یک مَناره بسیار بلند و مرتفعی در اسکندریه و در کنار شبه جزیره ی فاروس با همراهی ارسطو بنا کرد و بالای آن یک آیینه ی مدور و کروی شکل قرار داد تا از این طریق بشود فرسنگ ها دور کشتی های دشمن را رصد کرد و آن آیینه نشان می دهد و در حقیقت این آیینه نقش دوربین را ایفا می کرد و گفته اند که از عجایب هفت‌گانه ی جهان شمرده شده است. ضمنا ساخت آیینه ی عادی و معلومی هم به جناب اسکندر نسبت داده شد [ جام می ] جام شراب که عرض کردیم وقتی چنین ترکیبات و واژگان در کلام اهل معرفت بکار می رود، معنای آب انگور ندارد و بلکه کنایه از "معرفت" و "شناخت" است و گفته شد که چرا معرفت و شناخت را به "می" تعبیر و تشبیه می کنند؛ اهل معرفت می گویند: همانطور که می مایه ی مستی است، مایه ی سرور و شادابی است، مایه این می شود که انسان از غم و غصه ها دور بشود و مایه ی سرور و خوشحالی است، معرفت هم دقیقا چنین اوصافی دارد که اگر کسی اهل معرفت شد، از خود بی خود می شود و یک نشاط و سرور خاصی پیدا می کند و به همین دلیل معرفت را به می تعبیر می کنند. پس "جام می" در اینجا کنایه از معرفت است. [ بنگر ] توجه کن، خوب بیندیش، خوب فکر کن [ عرضه داشتن ] گفتن، نشان دادن [ دارا ] از پادشاهان هخامنشی بود که به او "دارا بزرگ" یا ‌"داریوش سوم" هم می گفتند [ ملک دارا ] ملک و قلمرو حکومت دارا بسیار وسیع و عریض بود و به همین خاطر ملک دارا مشهور و بر روی زبان ها بود. این دارا یا داریوش سوم به دست اسکندر کشته شد ┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ این کبوتر ها و مرغان هوایی وقتی می خواهند از زمین بلند بشوند و به آسمان بروند، نیاز به یک سطح اتکا دارند؛ یعنی باید به یک چیزی تکیه بدهند تا بتوانند از آنجا کَنده بشوند و بالا بروند و حالا سطح اتکا هر چیزی می تواند باشد؛ می تواند یک ساقه ی گل باشد، می تواند یک شاخه ی درخت باشد، می تواند لبه ی یک حوض باشد، می تواند یک کیسه ی زباله باشد. حالا حافظ حقیقتاً یک مرغ هوایی است، یک پرنده ی آسمانی است و لذا هر چیزی را می تواند زمینه ی اوج و پرواز خودش قرار بدهد؛ یعنی هر چیزی می تواند او را اوج بدهد و بالا ببرد و آسمانی کند. حافظ گاهی همین هلال ماه در آسمان را می بیند؛ ولی در همین هلال باقی نمی ماند و بلکه از این هلال پَر می کشد و اوج می گیرد و خودش را تا آسمان قیامت می رساند چون وقتی هلال ماه نو را می بیند به یاد داس می افتد بخاطر اینکه شکل داس مانندی دارد و از آنجا به یاد مزرعه می افتد و از آنجا به یاد دنیا می افتد که مزرعه ی آخرت است و از آنجا به آخرت که هنگام درو است و لذا می گوید: مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کِشته خویش آمد و هنگام درو یعنی از هلال ماه تا قیامت اوج گرفت حافظ در اینجا یک افسانه از اسکندر شنیده که اسکندر یک بُرجی ساخته و بالای آن برج هم یک آیینه ای قرار داده و بوسیله ی آن آیینه آن افق های دور را می دید و نظاره می کرد، چیز هایی که برای دیگران پنهان و پوشیده بود، برای او پیدا و آشکار بود. همینطور جام می دیده و شنیده و یا در مورد دارا خوانده و شنیده؛ اما همه ی اینها سکوی پرواز و اوج گرفتن می شود و ببین که از کجا تا کجا پَر می کشد!
حافظ می گوید: این چیز هایی که درباره ی آیینه ی اسکندر شنیدی که افق های دور را آشکار می کرد، افسانه است. آیینه ی اسکندر واقعی می خواهی ببینی و بدانی، جام می است؛ یعنی جام معرفت است؛ یعنی اگر به معرفت خداوند راه پیدا بکنی، این معرفت کار همان آیینه ی اسکندر می کند و چیز هایی که ذهن های دیگران دور و مستور است، برای تو مثل روز روشن و آشکار می کند. حافظ می گوید: «آیینه سکندر جام می است بنگر» یعنی توجه کن به حرف من «تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا» این جام می و معرفت بر تو عرضه می دارد؛ یعنی به تو نشان خواهد داد احوال ملک دارا. بقول سعدی وجود تو شهری است و خود تو یک قلمرو هستی، این ملک وجودی تو که برای تو نیست و برای حضرت مالک است و یا بقول حافظ برای دارا است، یک حالات، تحولات و دگرگونی هایی دارد و اگر می خواهی آن حالات و تحولات برای تو آفتابی و روشن بشود، امکان ندارد مگر در سایه ی معرفت. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________