🔶 ســلــطــنــت و کــشــتــار
پیامبر فرمودند:
محققا زمانی بیاید که به ملک و سلطنت نرسد جزء با کشتار و تجبر و زور و به توانگری نرسد جز به وسیله ی غصب مال مردم و بخل، و به دوستی یکدیگر نرسند جزء به وسیله بیرون بردن از دین و پیروی از هوای نفس، هر که چنین زمانی را درک کند و به فقر صبر کند با اینکه قادر است بر توانگری و تحصیل ثروت، و بر دشمنی مردم صبر کند با اینکه می تواند آنها را دوست خود کند، و بر خواری صبر کند با اینکه می تواند عزیز باشد، خدا ثواب پنجاه صدیقی که به من تصدیق کرده اند به او بدهد.
سَيأتي علَى الناسِ زَمانٌ لا يُنالُ المُلكُ فيهِ إلاّ بالقَتلِ و التَّجَبُّرِ ، و لا الغِنى إلاّ بالغَصبِ و البُخلِ ، و لا المَحَبَّةُ إلاّ باستِخراجِ الدِّينِ و اتِّباعِ الهَوى ، فَمَن أدرَكَ ذلكَ الزمانَ فَصَبرَ علَى الفَقرِ و هُو يَقدِرُ علَى الغِنى ، و صَبَرَ علَى البِغْضَةِ و هُو يَقدِرُ علَى المَحَبَّةِ ، و صَبَرَ علَى الذُلِّ و هُو يَقدِرُ علَى العِزِّ ، آتاهُ اللّه ُ ثَوابَ خَمسينَ صِدِّيقا مِمَّن صَدَّقَ بي
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمی خواهیم ننگ و نام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ عاقلان ] "عاقلان" با لحن طنز همراه است؛ یعنی کسانی که خود را عاقل می دانند، عاقل می خوانند؛ ولی نیستند. اساسا دو نوع عقل وجود دارد: ۱. عقل زمینی و عقل حساب گر که چنین عقلی در زبان حافظ بسیار منفور و مطرود است و حافظ وقتی بر عقل می تازد در واقع به چنین عقلی است که می تازد ۲. عقل قدسی و آسمانی و آخرت اندیش که بسیار مقدس و قابل ستایش است. بر همین اساس ما دو گونه عاقلان داریم: عاقلان قدسی و عاقلان زمینی که در اینجا منظور عاقلان زمینی است
[ ننگ و نام ] برگزیدن نام و پرهیز کردن از ننگ و در حقیقت به معنای خوش نامی و آوازه شدن است، درست مانند "دار و ندار" که به معنایی دارایی است چون وقتی می گویند: «فلانی تمام دار و ندارش را باخت» پیداست که منظور از "دار و ندارد" دارایی اوست، وگرنه نداری و نداشتن باختن ندارد
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
حافظ می گوید: اگرچه پیش مردم عاقل زمینی و دنیا اندیش، در پی ننگ و نام نبودن؛ یعنی در پی شهرت و آوازه نبودن، در پی خوش نامی نبودن، مایه ی بدنامی آدمی است چون آنها در پی خوش نامی نبودن را نوعی جنون و دیوانگی تلقی می کنند و دیوانه می دانند کسی را که در پی شهرت نباشد. دیوانه و مجنون می خوانند کسی را که طالب آوازه در میان مردم نیست؛ ولی حافظ می گوید: با همه ی این حرف ها ما ننگ و نام را نمی خواهیم، ما شهرت و آوازه شدن را نمی خواهیم.
بگذار این جماعت هر قضاوتی که در مورد ما می خواهند داشته باشند، بگذار پیش چشمان آنان مردمان بدنامی باشیم که ما این بدنامی را بر آن خوش نامی ترجیح می دهیم، این بدنامی برای ما بسیار شرف دارد بر آن خوش نامی و این همان مضمون کلام باباطاهر است که می گفت:
پسندم آنچه را جانان پسندد
یعنی ملاک و معیار ما پسند خداست و همینکه خدا پسندد ما را بس
حافظ در جای دیگری دارد که می گوید:
هزار دشمنم اَر میکنند قصدِ هلاک
گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
اگر تو زخم زَنی بِهْ که دیگری مَرهم
و گر تو زَهر دهی بِهْ که دیگری تریاک
و بر اساس همین منطق و شعور است که حافظ در اینجا این سخن لطیف را از خودش به یادگار گذاشت.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
باده دَردِه چَند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ درده ] از ریشه ی "دردادن" یعنی عطا کردن، بخشیدن و "درده" یعنی عطا کن، بده، ببخش
[ باد غرور ] باد تکبر، خودخواهی که البته این مضمون پیامبر اسلام است که فرمود:
أعوذ بک من نفخة الکبر
پناه می برم از باد کبر و غرور
کبر و غرور را به "باد" تشبیه کرده که بسیار تشبیه زیبایی است چون غرور یک شخصیت کاذبی به آدمی می بخشد و او را در حقیقت متورم و باد می کند و نه بزرگ، مانند بادی که به درون مشک یا پوستی دمیده شده باشد که به ظاهر پُر است؛ ولی از درون تهی و خالی است
[ خاک بر سر ] یک فعل محذوف دارد که در حقیقیت بوده: «خاک بر سر باد» - «خاک بر سر کن»؛ یعنی تحقیر و سبکش کن و اصلا مدفون زیر خاکش کن مثل مرده ای که زیر خاک می کنند
[ نافرجام ] منفی "فرجام" و فرجام یعنی پایان، عاقبت، سرانجام و بنابراین "نافرجام" یعنی چیزی که عاقبت و پایان خوشی ندارد
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
حافظ می گوید: تا کی و تا کجا این باد غرور در سَر من باشد؟
اگر من ذره ای از باده ی معرفت نوشیده بودم، ذره ای از این باد در سَر نداشتم؛ یعنی کبر و غرور ریشه در بی معرفتی آدمی است که آدمی اگر ذره ای معرفت و شعور داشته باشد، هرگز تکبر نمی کند.
پس خدایا بیا و از این باده به من و امثال من بنوشان چون تنها همین باده ی معرفت است که می تواند ما را از خود بی خود کند و از شر خود و خودیت و خودخواهی نجات بدهد.
خدایا بیا نفس پلید ما که پایان خوشی ندارد خاک به سر کن؛ یعنی آن را بمیران و مثل مرده زیر خاک مدفون کن تا اثری از او نباشد و نماند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
دود آه سینهٔ نالان من
سوخت این افسردگان خام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ دود آه ] آهی که مثل دود می ماند؛ یعنی "آه" را تشبیه به دود کرده(آه دود مانند)
[ سینه ی نالان ] دل بی تاب، دل بی قرار، دلی که از فراق حبیب و محبوب خود می نالد
[ سوخت ] دو معنا دارد: ۱. سوزاندن ۲. رشک بردن و حسد ورزیدن که در اینجا معنای ثانی مقصود دست. در محاورات نیز گفته می شود: «فلانی می سوزد و آتش می گیرد از اینکه من چنین فرصت و موقعیتی را پیدا کردم»
[ افسردگان ] پژمردگان، دل مردگان، یخ زدگان، کسانی که دل سرد اند؛ یعنی آدم های سست، بی حال، غیر مسئول، نادان
[ خام ] بی تجربه، ناپخته
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
حافظ می گوید: اطراف من آدم هایی هستند که مثل یخ سرد و فسرده اند و هیچ گرما و حرارتی ندارند و به همین خاطر هم خام و ناپخته اند و زندگی آنها طعم و مزه ای ندارد.
نه هایی !
نه هویی !
نه حالی !
نه نالی !
نه اشکی !
نه شبی !
نه وردی !
نه ذکری !
هیچ و هیچ...
و به همین خاطر می سوزند و آتش می گیرند وقتی که می بینند من و امثال من دل نالان و بی تاب و بی قراری داریم. وقتی که می شنوند ما برای چه آه می کشیم و آنها برای چه؟ ما حسرت چه می خوریم و آنها حسرت چه؟ این آه ما که مثال دود برآمده از آتش را دارد برای آنها کار آتش می کند و آتش می گیرند وقتی آه و ناله ی ما را می بینند یا به گوش آنها می رسد.
این یک حقیقتی است که وقتی اطراف انسان کسانی باشند که غرق دنیا و دنیازدگی باشند، تاب نمی آورند که شما فارغ از آنها، اهل دین و دین داری باشید و اصلا نمی توانند تحمل کنند و به همین خاطر هزار برچسب می چسبانند و می گویند «اینها چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند» یا «کاسه ای زیر کاسه است» یا «مردم فریبی می کنند» یا «آدم های ریاکاری هستند» و از این دست حرف های تلخ و تیز می گویند. و حافظ به همین نکته اشاره دارد
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
محرم راز دل شیدای خود
کس نمی بینم ز خاص و عام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ محرم ] آشنا، نزدیک؛ ولی در اینجا به قرینه ی راز دل یعنی رازدار
[ شیدا ] شیفته، مجنون، دیوانه، عاشق
[ خاص ] اهل علم، عالمان
[ عام ] مردم عادی، مردم معمولی، مردم غیر ممتاز
[ خاص و عام ] یعنی همگان و همه ی مردم
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
آدمی که عاشق حق باشد، کسی همدل و هم زبان و هم راز او نیست؛ یعنی سخن او به مذاق کسانی که عاشقان خود اند خوش نمی آید چون چنین کسانی همیشه تنها و غریب اند.
حافظ هم از همین غربت می نالد چون در تمام عالم کسی را پیدا نمی کند که بتواند از راز های دل دیوانه ی خودش با او در میان بگذارد. یک هم راز و یک هم درد پیدا نمی کند تا از اسرار دل تنگ خودش با او در میان بگذارد تا بلکه اندکی از سنگینی بار غم و اندوه او کاسته بشود و به همین خاطر می گوید:
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم
یا در جای دیگر می گوید:
به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام
خونِ دل عکس برون میدهد از رخسارم
این سرخی که در روی من می بینی و اگر می بینی صورت من گل انداخته، از شدت طرب و فرح نیست و بلکه این تصویر و انعکاسی از خون دل هایی است که خورده و می خورم و چه خون دلی تلخ تر از غربت و تنهایی و بی کسی؛ اینکه انسان خودش را وصله ی ناجور عالم ببیند و در هیچ کس درد دین نبیند و همه مست و مسحور دنیا طلبی باشند. هیچ کس از خدا نگوید، هیچ کس از خدا نشوند. همه سو هوس، همه سو هوا، همه بی خیال، همه خواب. نه کسی تو را درک کند، نه کسی تو را درمان کند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________