eitaa logo
نوستالژی کده
1.6هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
4 فایل
با ما لحظات پر از خاطرات دهه ی پنجاه و شصت رو زندگی کنید 🌱کپی از کانال حلالت رفیق🌱 ما نوستالژی بازا بخیل نیستیم😁 ارتباط با ما 👈 @ammar_8 ____________________________ #نوستالژی_کده
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند الاغ سوار در حال عبور از دروازه قزوین در حالی که یکی از آنها نیم نگاهی هم به اتومبیلی که در کنار توقف کرده دارد! حدودا صد سال پیش ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
مال حرام، ماندنی نیست مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌ طوری که زخم بستر گرفته و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند و همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: به‌خدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که در بصره بیماری وبا آمد و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب‌لیموست. این مرد، تنها آب‌لیموفروش شهر بود که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد.مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود، چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ۱۰ سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی. می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد و زجرکش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدر جان داد. 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
چند الاغ سوار در حال عبور از دروازه قزوین در حالی که یکی از آنها نیم نگاهی هم به اتومبیلی که در کنار توقف کرده دارد! حدودا صد سال پیش ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
مال حرام، ماندنی نیست مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌ طوری که زخم بستر گرفته و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند و همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: به‌خدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که در بصره بیماری وبا آمد و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب‌لیموست. این مرد، تنها آب‌لیموفروش شهر بود که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد.مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود، چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ۱۰ سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی. می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد و زجرکش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدر جان داد. 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
دختر با عروسک عکاس: آنتوان سوروگین ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
محله‌های قدیم مثل یه خونه بود. خونه‌ها اتاقهاش بودن و کوچه حیاطش. همسایه‌ها هم اعضای خانواده بودند. البته بی‌آفت هم نبود، ولی قدیمیا اعتقاد داشتن باید مردمدار بود و آفت‌ها رو برطرف کرد. کوچه‌ها خاموش و غریبه نبود. از کوچه‌های ناآشنا و از ناآشناهای کوچه نمی‏ترسیدیم. انگار که توی حیاط خونه خودمونیم. حیاطی که با درختها، پرنده‌ها و گربه‌ها سهیم شده بودیم. اون موقع‌ها انقدر با طبیعت بیگانه نبودیم. بعد از ظهرهای پاییزی، زیر درختهای طلایی کوچه، صدای قارقار انبوه کلاغها خانمهای همسایه که برای خرید از گاری یا وانت توی کوچه میومدن و سر صحبتشون باز می‏شد بازی گل کوچیک با بچه‏‌ها و ماشین یا موتوری که از وسط بازی ما رد میشد و ما با چند ثانیه بی‏‌حرکت شدن، نشون میدادیم که نه اون مزاحم ماست و نه ما محل عبورشو بستیم توپی که گاهی زیر ماشین می‏رفت، گاهی شوت میشد اون دور دورا و یه عابر خوشرو بود که سعی میکرد توپ رو به شکل دراماتیکی به ما برگردونه. کاش الان کسی بود که ما میگفتیم آقا آقا... همون خوشی ما رو بده بی‏زحمت... و اون هم با یه بغل پا، چیزی که ازمون دور شده بود رو بهمون برمیگردوند. 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاضرین تو این خونه ها زندگی کنید؟! 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد اون حال خوبی که دیگه نیست بخیر ❤️ قوری لعابی قوری شلغمی 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
✓مهربانی دیوار نمی‌خواهد ✓مهربانی یک دل بزرگ و با صفا می‌خواهد ✓دلی به وسعت دشت ✓و دشتی به اندازه گذشت... 💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
تصویری تاریخی از ورودیِ اهرام😍 ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
چشم اندازی از تهران، حوالی دهۀ ۱۲۹۰ خورشیدی ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦅عمر عقاب ۷۰ سال است ولی به ۴۰ که رسید چنگال هایش بلند شده و انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد.. نوک تیزش کند و بلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه میچسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است. آنگاه عقاب است و دوراهی: بمـیرد یـــــا دوباره متولد شود ولی چگونه؟؟ عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر میماند تا نوکی جدید بروید. با نوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکَند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه میکند. این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند. برای زیستن باید تغییر کرد. درد کشید... از آنچه دوست داشت گذشت. عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد. یـــــا بايد مُرد... انتخاب با خودِ توست... *تمثیل سرخپوستی 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
نفت و بنزین ارزان شد! خبر قدیمی در سال ۱۳۴۲ ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا دلم زندگی تو تهران اون سال‌ها رو میخواد خسته شدم از این شلوغی بیخود، هرج و مرج، آلودگی و استرس عقب موندن تو این شهر بزرگ ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
يك سفر فراموش‌ نشدنی دانشجويان معماری دانشگاه تهران ١٣٥٣ ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
ما مدرسه نرفته‌ایم! مدرسه زمانی مدرسه خواهد بود که ما در آن موارد زیر را می‌آموزیم: مالیات چیست؟ چگونه درآمد داشته باشیم؟ چگونه خرج کردن پول را مدیریت کنیم؟ چگونه کارهای بانکی را انجام دهیم؟ چگونه آشپزی کنیم؟ چگونه تغذیه مناسب داشته باشیم؟ چگونه با «نه شنیدن» کنار بیاییم؟ چگونه «تنهایی» را مدیریت کنیم؟ چگونه خود را دوست داشته باشیم؟ چگونه رابطه‌ای را آغاز کنیم؟ چگونه از روابط مراقبت کنیم؟ چگونه در مصاحبه شغلی شرکت کنیم؟ چگونه برای خرید خانه برنامه‌ریزی کنیم؟ چگونه در شرایط سخت، خود را سرپا نگه داریم؟ با نگاه به آنچه باید می‌آموختیم و مرور آنچه آموختیم، می‌توان گفت: «ما مدرسه نرفته‌ایم!» 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
شب بود؛ اما حسنک هنوز به خانه نیامده بود، حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت تنگ به تن میکند. او هر روز به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهایش ژل می‌زند.. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست، چون او به موهای خود گلد می زند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند چون او با پطروس چت می کرد. پطروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می‌کرد. روزی پطرس دید که سد سوراخ شده است اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.. او نمی‌دانست که سد تا چند لحظه دیگر می‌شکند و ازاین رو در حال چت کردن غرق شد. برای مراسم ختم او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود. ریز علی دید کوه ریزش کرده است اما حوصله نداشت. ریز علی سردش بود و دلش نمی‌خواست لباسش را در آورد. او چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت. قطار به سنگ ها بررخورد کرد و منفجر شد تمام مسافران و کبری مردند اما ریزعلی بدون توجه به خانه بازگشت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود . الان چند سالی بود که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد. او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او اصلاً حوصله مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمانان را سیرکند. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد. آخرین باری که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو هم گله ای ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد و به این دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ دیگر وجود ندارد 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞