eitaa logo
🌹خاطرات اسیر مفقودالاثر اردوگاه تکریت ۱۱🥀
630 دنبال‌کننده
273 عکس
306 ویدیو
13 فایل
💐 یاد باد آن روزگاران یاد باد 💐 خاطرات صوتی دوران اسارت و دفاع مقدس اینجانب محمدعلی نوریان اعزامی از نجف‌آباد اصفهان الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم ارتباط با من: @Mo_Nouriaan_PV313 .
مشاهده در ایتا
دانلود
556669.mp3
5.07M
در خلوت حضور تون گوش کنید ☀️رادیو مقاومت رو داشتم گوش میدادم دیدم یه خانمی داره از خاطراتش با همسرش میگه و هی همسرشو منوچهر خطاب میکرد، خاطراتش خیلی منقلب کننده بود و تمام جمعی که اونجا بودن داشتن گریه میکردن.😭 کنجکاو شدم این منوچهر کیه؟ اومدم توی نت سرچ کردم تا بالاخره پیداش کردم و دیدم شهید بوده و گشتم و گشتم همون چیزی که از رادیو پخش شد فایل صوتیش رو گیر آوردم و گفتم بزارم شمام استفاده کنین.😭 چقدر بی خبریم ....😭به خدا ،شهدا شرمنده ایم .😢اگر حالتون عوض شد که قطعا میشه منم دعا کنین..... این پست رو ذخیره کنیم ، تا هر وقت زیاد به دنیا و مال دنیا و.... سرگرم شدیم و غافل شدیم ،مجدد گوش بدیم که ما مدیون چه عزیزانی هستیم... @nurian_khaterat🌹
بدجوری زخمی شده بود.. رفتم بالای سرش ، نفس نفس می‌زد .. بهش گفتم زنده ای؟؟! گفت: هنوز نه! خشکم زد! تازه فهمیدم چقدر دنیامون با هم فرق داره..! اون زنده بودن رو توی شهادت می دید و دیدار محبوب .... و من .......... @nurian_khaterat 🇮🇷
سلام و عرض ادب و احترام🌹 خاطرات اسارت 🌹 قسمت ۶۷ 🌹 موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 😔 آقا وقتی که ما کتک مفصلی بخاطر عزاداری فوت حضرت امام خوردیم و جاسوس ها هم از جمع ما جدا شدند باز عراقیها وِل کُن معامله نبودند🥴 ما رو حداقل ۱۰ روزی،در آسایشگاه زندانی کردند!! خُب این یعنی چی؟؟ حق هواخوری و قدم زدن بیرون آسایشگاه رو نداشتیم به اضافه حمام و نظافت و توالت رفتن😞 یه سطل ۳۰ لیتری بدون درب داخل آسایشگاه بود حالا تعداد ما هم ۱۰۰ نفر (جاسوس ها که رفتند دیگر اُسرا جایگزین شدند) یعنی ما ۱۰۰ نفر باید هم ادرار و مدفوع خودمون رو داخل این سطل انجام میدادیم😖 چون این سطل درب نداشت عجیب بوی تعفن و کثافت فضای آسایشگاه رو گرفته بود .. راحت بِگم آسایشگاه شده بود یه توالت به تمام معنا 😕 فقط در روز یک مرتبه صبح و بعدازظهر اجازه داشتیم سطل توالت رو ببریمش بیرون و داخل توالت خالی کنیم !!! خُب سه وعده صبحانه و ناهار وشام رو هم می‌گرفتیم و دیگه هَمش داخل آسایشگاه بودیم واقعاً وضعیت سخت و اَسفباری بود من یه چیزی میگم و شما یه چیزی میشنوی😥 یادم میاد من توی آسایشگاه مسئول تعمیر سطل های چای و سطل ادرار بودم اگه سطل می‌شکست یا تَرَک بر می‌داشت من تعمیرش میکردم🙃 حالا چه جوری؟؟ اول کنار و امتداد شکستگی‌ رو با میخ یواش و مهارت خاص سوراخ میکردم بعدش با سیم مسی محکم میدوختم بعدش دمپای های کهنه رو با حرارت شمع آب میکردم و می‌ریختم روی محل تَرَک یا شکستگی😟 که معمولا اکثر مواقع جواب نمی‌داد و چون جنس دمپای ها خوب نبود وِل میکرد بعدشم دمپای ها کثیف و مرکز میکرب بودند🤨 به این نتیجه رسیدم از درب پلاستیکی سفید رنگ قوطی های شیرخشک استفاده کنم که هم چسبندگی خوبی داشتند و هم بهداشتی بودند🌹 ادامه دارد...🌹 راوی : محمدعلی نوریان🌹 تکریت ۱۱ 🌹 @nurian_khaterat🌹
20.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدر همراه با ۳ فرزند دلبندش درمیدان نبرد حق علیه باطل 🌷 منطقه عملیاتی کربلا ۴ شهیدان محمدتقی و مجتبی صالحی حاجی آبادی ✍️ دوهفته قبل از شهادت مجتبی صالحی حاجی آبادی حاج شیخ نعمت الله صالحی حاجی آبادی در آن زمان نماینده امام و امام جمعه اسلام آباد کرمان بودند در عملیات کربلا ۴ هر سه فرزند ایشان شرکت می کنند و در مدت دو هفته بعد عملیات کربلا ۵ هم شروع میشود که در این عملیات مجتبی صالحی حاجی آبادی مسئول مخابرات لشکر ۴۱ ثارالله و همرزم شهید قاسم سلیمانی بشهادت می رسد و دو برادر زخمی می شوند که بعداً محمد تقی هم بفیض شهادت نائل می گردد🌹 دی ماه ۱۳۶۵ ✉️ ارسالی از حجت‌الاسلام والمسلمین محمد جواد صالحی حاجی آبادی @nurian_khaterat 🇮🇷
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 خاطرات اسارت 🌹 قسمت ۶۸ 🌹 موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 😔 آقا حالا یه روزی در ماه مبارک رمضان سطل چای آسایشگاه شکست.. سطل رو بچه ها آوردند پیش من و گفتند تعمیرش کن..من یه نگاهی به سطل انداختم 🧐 دیدم اِیی بابا این شکستگی‌ اش خیییلی زیاده و هیچ جوری هم قابل تعمیر نیست !! مسئول آسایشگاه گفت پس باید چکارش کنیم ؟؟ گفتم نمیدونم😟 آقا ما یه سطل ذخیره دیگه توی آسایشگاه داشتیم که سالم بود که توش تائید فله ای ریخته بودیم ..به این نتجه رسیدیم که سطل چایی رو من تعمیرش کنم و با اون سطل جابجا کنیم..اما یه اشگال اساسی بود و اینکه اون سطل قبلا سطل توالت بود🥴 من به مسئول آسایشگاه گفتم دیگر اُسرا قبول نمی‌کنند که جابجا کنیم☹️ گفت یه شُور و مشورتی میکنیم و رای گیری میکنیم اگه اکثراً موافق بودند جابجا میکنیم..آقا مسئول آسایشگاه وقت آمار برای دیگر اُسرا یه توضیحی داد و رای گیری کرد.. آقا جابجای سطل ها رای نیاورد😂 خُب ماهم برای افطاری سطل چای نداشتیم که چای بگیرم و اون شب رو بدون چای گذراندیم..اُسرا دیدند نخیر اینجوری نمیشه🙃 گفتند باشه سطل توالت رو بیارید...اما باز مشگل به این راحتی نبود که حل بشه سطل توالت چون قبلاً مدت زیادی توش ادار کرده بودند گچه گرفته بود مثل سنگ توالت های بین راهی توی مسافرت ها🥴 به من گفتن باید چکارش کنیم ؟؟ من گفتم گچه هاشو می تراشیم و یکی دو روز هم میزاریمش توی حمام زیر دوش آب گرم تا بوی ادارش بره😖 باز مشگل اینجا بود که این گچه ها داخل خود جنس سطل نفوذ کرده بود و قابل تراشیدن نبود و آب گرم هم روش اثری نداشت🌹 ادامه دارد.....🌹 راوی : محمدعلی نوریان 🌹 تکریت ۱۱🌹 @nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام🌹 خاطرات اسارت 🌹 قسمت ۶۹ 🌹 موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 😔 آقایی که شما باشید بهر جهت گچه های سطل توالت رو تمیز تراشیدم و از مسلم گلستان زاده مسئول حمام بند ۱ اجازه گرفتم که سطل رو بزاریم زیر دوش آب گرم حمام...فکرم کنم سطل یک روزی بیشتر توی حمام نبود وقتی آوردیمش من دیدم هنوز یه مقدار بوی ادار میده🥴 به مسئول آسایشگاه گفتم اگه چای داخلش بریزیم بخاطر گرم بودن چای این بوی ادرار چند برابر میشه☹️ گفت چاره چیه؟؟ گفتم یه پاکت پلاستیک نایلونی از نگهبانها بگیر تا بزاریم داخل سطل و به آشپزخونه میگیم برنج رو بریزن داخل این پاکت نایلون داخل سطل و چای رو بریزند توی ظرف های برنج(غصعه) هم برنج ها داخل نایلون بو نمیگیره هم چای میخوریم اما چای سرد میشه که اشکالی نداره این طرح من 🤥🤥 مورد موافقت کل آسایشگاه قرار گرفت..حالا وقت گرفتن شام یا همان افطاری بود.. به اُسرای که مسئول غذا بودند گفتیم که حتماُ به آشپزها گوشزد کنند که برنج رو داخل پاکت نایلون بریزند...اما چشمتان روز بد نبینه وقتی غذا رو گرفتند اومدند ما دیدیم چای رو طبق نظر ما ریختند داخل ظرف های برنج ( غصعه ها) اما پاکت نایلون داخل سطل توالت نیست و برنج هارو ریختند داخل سطل😣 به مسئولین غذا گفتیم پس کو پاکت نایلون ؟؟ چرا برنج رو داخل سطل توالت ریختند؟؟ بچه ها گفتند ما به مسئول آشپزخونه گفتیم اما ظاهراً یکی از آشپزها متوجه نبوده که پاکت نایلون برا چیه و پاکت نایلون رو بر میداره😠 هیچی دیگه !!! موقع افطار وقتی برنج رو کشیدیم داخل بشقاب ها ایی وااااای نگو و نپرس!!! عجیب بوی ادرار با حرارتی که از روی برنج ها بلند می‌شد به مشاممون میرسید🥴 عح عح عح اما ما زبان روزه چاره ای نداشتیم.از سر ناچاری تمام برنج هارو خوردیم🌹 ادامه دارد.....🌹 راوی : محمدعلی نوریان🌹 تکریت ۱۱ 🌹 @nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام🌹 خاطرات اسارت 🌹 قسمت ۷۰ 🌹 موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱😔 آقا همین جور که قبلاً توضیح دادم به هر آسایشگاه یک عدد حُبانه ( آب سردکن ) دادند اینجا آسایشگاه ۳ یه روز مسئول نظافت آسایشگاه دو نفر از اُسرا بودند یکی بنام عین الله بچه شمال یکی هم رفیقش بنام جواد بچه زنجان... خُب اینها بین خودشون تقسیم کار کرده بودند ..عین الله می‌خواست کف آسایشگاه رو تِی بکشه!!! حالا چه جوری؟؟ یه پارچه خیس کرده بود انداخت روی زمین و دولا شد گوشه های پارچه رو گرفت و از آخر آسایشگاه عقب عقب اومد سمت اول آسایشگاه ...همین جور که عقب عقب میومد..هواسش به عقب نبود که حالا چی پشت سرش هست آقا یه موقع هم باسن مبارکش خورد به حُبانه 😂 و افتاد زمین و بیش از ۲۰ تِکه شد🥴 عین الله دو دستی زد توسرش .. یه موقع مسئول آسایشگاه با چند نفر از اُسرا اومدند و بهرجهت همگی ناراحت که چرا مراقب نبودی؟؟ حالا چکار کنیم دیگه آب سرد نداریم توی این شرایط😣😖 خُب عین الله گفت خودم دُرستش میکنم اُسرا گفتندچیو دُرستش میکنی ؟؟ عین الله گفت حُبانه رو!! اُسرا گفتند چه جوری؟؟ عین الله گفت خیالتون راحت فقط یه میخ نازک و بلند میخوام و یه مقدار سیم مِسی ..مسئول آسایشگاه جریان رو با نگهبان درمیان گذاشت و از نگهبان یه دونه میخ نازک و بلند گرفت و یه مقدار سیم مِسی...حالا من یکی واقعاُ منتظر بودم ببینم عین الله چه جوری میخواد این حُبانه رو تعمیر کنه🧐 هیچی دیگه !! تمام تکه های حبابه رو بُرد آخر آسایشگاه اونجای که استراحت میکرد و با جواد رفیقش شروع کردن به سوراخ کردن لبه های شکستگی‌ حُبانه🌹 ادامه دارد.....🌹 راوی : محمدعلی نوریان🌹 تکریت ۱۱ 🌹 @nurian_khaterat🌹
پندار ما این است که ما مانده ایم و رفته اند. اماحقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند. کجایید شهدا،بفکرمادرمانده ها هستید بدجوری مشغول هستیم (دنیا همه جوری مارامشغول کرده،هرکداممان... التماس دعا شهدا نگاهی شهیدان، زمان را چه ماهرانه به دست گرفتند! التماس دعا الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @nurian_khaterat 🇮🇷
سلام و عرض ادب و احترام🌹 خاطرات اسارت 🌹 قسمت ۷۱ 🌹 موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱😔 آقا وقتی عین الله لبه های شکستگی‌ حُبانه رو بطور دقیق و منظم سوراخ کرد ..حالا وقت ترمیم و دوختن بود ..که واقعاً شاهکار بود!! اول شروع کرد از پائین حُبابه روی هم و منظم بچینه و از همون پائین باسیم مسی توی سوراخ ها رد کنه و محکم بکشه و بدوزه🥴 چیدمان تکه های شکسته تماماَ منظم روی هم چیده شده و همزمان هم دوخته شد باسیم مسی وقتی کار تمام شد اگه حُبانه رو بعنوان مثال یه آدم حساب میکردی آثار بیش از ۲۰۰ بخیه جراحی روی بدنش بود😂 خُب حالا ما منتظر بودیم ببینیم مرحله بعدی عین الله میخواد چکار کنه!!! آخه برای تمام اُسرا جای تعجب و سوال بود که آخرش چی میشه !!؟؟🥴 یه موقع عین الله به مسئول آسایشگاه گفت برو از عراقی ها یه مقدار سیمان بگیر بیا ..مسئول آسایشگاه گفت سیمان دیگه برای چی میخوای؟؟ عین الله گفت باید تمام دَرز های شکستگی‌ رو با سیمان آب بندی کنم🤨 مسئول آسایشگاه هم از درد ناچاری رفت پیش نگهبان و کل ماجرا رو توضیح داد تا اونو قانع کنه ...خُب بعدش یه مقدار سیمان گرفت و اومد داخل آسایشگاه...حالا ماهم منتظر بودیم ببینیم که شاهکار بعدی عین الله چیه؟؟ دیدیم سیمان هارو آب گرفت و تمیز و مرتب کاملا مالید سطح بیرونی حُبانه بعدشم یه مقدار سیمان دیگه آب گرفت و سطح داخل حُبانه رو سیمان مالی کرد🤫 خُب ظاهر کار نشان می‌داد که حُبانه تعمیر شده و عین الله هم موفق...آقا وقتی که ما حُبانه رو آب کردیم و یه چند ساعتی طبق معمول صبر کردیم تا آبش سرد بشه برعکس دیدیم آبش گرم هستش😂 متوجه شدیم اون سیمان ها تمام روزنه های حبانه رو مسدود کرده و باعث گرم شدن آب شده🙃 یکی از اُسر که مغزش مثل من خیییلی کار میکرد🤥🤥 پیشنهاد داد چای رو از آشپزخونه بگیریم و بریزیم توی حُبانه تا از سطل چای بشه استفاده ای دیگه کرد..این پیشنهاد مورد موافقت قرار گرفت ...آقا وقتی چای رو گرفتیم و ریختیم داخل حبانه بعد اومدیم چای بخوریم دیدیم چای سرد سرد شده ☹️ حبانه ن دیگه بدرد آب سرد میخورد ن دیگه بعنوان منبع چای🌹 ادامه دارد....🌹 راوی : محمدعلی نوریان🌹 تکریت ۱۱ 🌹 @nurian_khaterat🌹
موانع خورشیدی وسیم های خاردار که درخاطرات ازآنها نام بردم درعملیات والفجر۸ و کربلای ۴ وکربلای ۵ @nurian_khaterat 🇮🇷