eitaa logo
حریم عشق
174 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
°•﷽•° •﴿ۅ هماݩا خدا گفٺ 🕊﴾ •| به نام شهید مدافع وطن امید اکبری|• _کپی به عشق صاحب الزمانمون ، حلالت مومن🌱 ♥️ .. به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2583363789Ce1e8b17d2f
مشاهده در ایتا
دانلود
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
'🖐🏻♥️ ◗قـــــول می‌دم آقــــا... • • ،، ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✨«@Mojahedd_313»✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 البته مامان کاراي من رو فاکتور گرفت . وگرنه اگر اونا رو هم می گفت معلوم نبود مهرداد چیکار کنه . سر موضوع صیغه انقدر داد و هوار کرد که آخر سر هم بابا با گفتن " کار بدي نکرده پسره . می خواسته به خواهرت کمک کنه " آرومش کرد . گرچه که اخمی که بابا بعدش بهم کرد نشون می داد خودش هم با صیغه نتونسته راحت کنار بیاد . یعنی چی می خوام پسره رو پیدا کنم " . البته حق داشت . کلی هم از برادر محترم توپ و تشر خوردم که " اون از دید خودش قضیه رو نگاه می کرد . در عوض رضوان از لحظه اي که شنید لبخندش بند نیومد . هر چند دقیقه یه بار من رو نگاه می کرد و می خندید . دورتر از مهرداد رو مبل نشسته بودم و منتظر بودم بلند شه من رو بزنه تا آروم بگیره . بدجور عصبانی بود . با صداي مامان نگاه از مهرداد عصبانی گرفتم . مامان – به جاي بیکار نشستن بیا کمک کن زودتر تموم شه .هم بیکار نمی مونی هم یاد می گیري . فردا می خواي شوهر کنی هیچی بلد نیستی . با این حرف مامان ، رضوان باز هم لبخند زد و نگاهم کرد . مهرداد هم چنان نگاهم کرد که از ترسم ترجیح دادم کنار مامان باشم تا اگر خواست کتکم بزنه پشت مامان پناه بگیرم . بلند شدم و کنارشون نشستم . مامان کنار گوشم گفت . مامان – ببین چه الم شنگه اي راه انداختی ؟ اون از بابات اینم از مهرداد . راست می گفت . چه جمعه اي بود ! چند دقیقه بعد بابا و مهرداد براي قدم زدن با هم بیرون رفتن . این کار از دو سال پیش شروع شده بود . پدر و پسر روزاي تعطیل یک ساعتی رو با هم قدم می زدن و خلوت می کردن . با رفتن اونا مامان سریع رو به رضوان گفت . مامان – رضوان جان کسی رو با فامیلی درستکار می شناسی؟ تو جلسات روضه تون یا جاهایی که براي اینجور مجلسا می رفتی کسی رو با این فامیلی ندیدي ؟ رضوان سري تکون داد . رضوان – راستش نه . دفعه ي اوله این فامیلی رو می شنوم رو کرد به من . رضوان – اگر بدونی خود پسره چکاره ست یا خونشون کجاست شاید بشه پیداش کرد . سري تکون دادم . من – نمی دونم . در اصل هیچی ازش نمی دونم غیر از اینکه اسمش امیرمهدي درستکاره و یه خواهر داره به اسم نرگس . همین . متفکر ابرویی بالا انداخت . رضوان – بعید می دونم بدون اطلاعات بشه کاري کرد . دوباره تصویر امیرمهدي جلو چشمام جون گرفت . تو دلم گفتم " چه جوري پیدات کنم امیرمهدي ؟ " که یه دفعه چیزي تو ذهنم زنگ زد رو کردم به رضوان . من – یه چیز دیگه هم می دونم 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 _گفت پدرش سنگ بري داره . رضوان – چه سنگی ؟ سنگ تراشی براي مزار یا سنگ ساختمون ؟ نمی دونستم .اصلاً بلد نبودم که این سنگا با هم فرق داره . یعنی بازم به در بسته خوردیم ! مغموم نگاهی به رضوان و مامان انداختم . مامان سري به حالت تأسف تکون داد که نفهمیدم براي منه یا اطلاعات کمی که داشتیم . رضوان هم با گفتن " خدا بزرگه " سکوت کرد و نفهمید وقتی اسم خدا رو میاره چقدر دل من آروم می گیره . به یاد " بهش اعتماد کن " امیرمهدي ، باز هم به خدا اعتماد کردم و کارم رو سپردم دست خودش . -•-•-•-•-•-•-•-•-•-• نگاهی به تقویم توي دستم انداختم . از آموزشگاه زنگ زدن و دو تا شاگرد بهم معرفی کردن . باید برنامه ریزي می کردم که اون دو نفر رو به امتحانشون برسونم . یه برنامه ي فشرده می خواست . همیشه همین بود . نزدیک امتحانات آخر سال که می شد بعضی خونواده ها تازه یادشون می افتاد پایه ي ریاضی بچه هاشون ضعیفه و نیاز به معلم دارن . شغل معلمی رو دوست داشتم . ولی خوب با اون همه دنگ و فنگ آموزش پرورش براي استخدام آرزو به دل موندم اونم با لیسانس ریاضی از یه دانشگاه خوب . براي همین ترجیح دادم بشم معلم خصوصی . اینجوري هم تدریس می کردم و هم بیشتر اوقات روزم براي خودم بود و خودم براش برنامه ریزي می کردم 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛༄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺نماز مهم شب قدر برای آمرزش گناهان 👈پیامبرفرمودن که کسی که این نمازوبخونه،قبل اینکه از جاش بلند بشه،خداوند گناهان خودش وپدر ومادرش رو میبخشه وعاقبتش روختم بخیر میکنه. . حالا این نماز چطوریه؟؟ . 👈دو ركعت نماز 👈در هر ركعت بعد از سوره «حمد»، 👈هفت مرتبه «توحيد» 👈بعد از نماز هفتاد مرتبه: أَسْتَغْفِرُ اللّه وَ أَتوبُ الَيْهِ. . 👈نیت نماز:نماز شب قدر . زمان نماز:از بعداز اذان مغرب تا قبل از اذان صبح. . @doahaye_man2 . . ✅دیدید که چقدرم آسونه،پس این فرصت رو از دست ندید وحتما حتما این سه شب قدری که پیش رو داریم این نماز رو بخونید. . ✅لطفا این پیام رو برای دوستانتون بالینک کانال بفرستید،خیلیا از این نماز راحت مطلع نیستن،اجرتون با صاحب این شبها❤ . ✅دعا برای سلامتی وظهور امام مهربونمون تو این شبها اولین واصلیترین دعامون باشه♥ . امشب ویژه برای امام زمانممون دعاکنیم تاان شاالله امام زمان هم دعاگوی ما باشن و امضای عاقبت بخیری رو پای اعمالمون بزنن❤
اعمال شب های قدر...☝️🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب شهادت حضرت زهرا (س) بود دو نفر وارد اتاق می شوند و در کنار سعید قرار می گیرند. سعید خودش تعریف می کرد: « خوابیدم، بین خواب و بیداری دو نفر اومدن توی اتاقم یه خانوم و یه آقا با هم عربی حرف میزدن. من به اونا اعتنایی نکردم آقا کنارم نشست و سلام کرد پتو رو از روی سرم ورداشتم و از روی اجبار جواب دادم. آقا به نظرم آشنا اومد خانومه، روبند و چادر سیاه داشت چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم راجع به یه موضوعی و با زبان عربی در صورتی که من عربی اصلا بلد نیستم ولی زبانشان را می فهمیدم. اون خانومه خودشو معرفی کرد و گفت:... ✍این داستان ادامه دارد https://eitaa.com/joinchat/3893035205C4f9e881ef6 📌ادامه داستان را در کانال بخوانید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا