eitaa logo
دروس استاد احدی حفظه الله تعالی
108 دنبال‌کننده
44 عکس
10 ویدیو
136 فایل
این کانال جهت نشر دروس خارج فقه و اصول استاد می باشد. ارتباط با ادمین sd1251356@
مشاهده در ایتا
دانلود
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/12 @ostadahadi سیره عقلا را بر حجیت خبر ثقه مورد امضا شارع می داند معتقد است ردعی برای سیره نیامده هر چها وجه را قبول کرد. منتقد به 4 وجه شیخ است استاد دو تا را پاسخ میدهند و دو تا را قبول دارند. مرحوم آخوند در کتاب الفوائد فی الحاشیه علی الفرائد ص 124 سطر 17 آنجا هر 4 قسم شیخ را رد میکند. این بود که پیروی از خبر واحد ثقه تشریع نیست به همان بیانی که جلسه قبل گذشت مرحوم آخوند منتقد است میگوید عمل به خبر ثقه در پیشگاه اهل عرف تشریع نیست اما در پیشگاه شارع تشریع است یعنی اگر ثقه ای یکی از امورات شرعیه را به ما خبر دهد و ما شک داریم که آیا این امر شرعی از شارع صادر شده است یا نه؟ اگر بخواهیم به این خبر عمل کنیم تشریع است چون اِسناد به مالم یعلم تشریع است در حالیکه معلوم نیست این حکم را خدا داده یا نه؟ (مرحوم شیخ وزان شرع را وزان عرف قرار داد اما آخوند میگوید ممکن است عرف بگوید خبر حجت است اما شارع مناطش فرق دارد. : ما این نقد را نمی پذیریم چون ما به دنبال ملاک حجیت خبر ثقه هستیم سیره عقلا خبر ثقه را کاشف و طریق از واقع می بیند و احتمال خلاف را اسقاط می کند پس از سقوط خلاف شک باقی نمی ماند چرا آخوند بعد آمدن خبر شک را مطرح می کند چرا در روایت هم ثقه یا ثقتان داشت و هم مأمون یا مأمونان داشتلذا شیخ در رسائل اینجا فرمود لایشکّون یعنی وقتی خبر ثقه (اعلایی) آمد دیگر شکی نمی ماند. {رادع جایی است که پایگاه عرفی هست اما جایگاه شرعی ندارد.} : فرموده با وجود خبر ثقه اصل عقلی موضوعی (قبح عقاب بلا بیان ) جاری نمی شود چون خبر بیان است. می گوید اگر اصول عقلیه در مقابل خبر ثقه در احکام عرفیه جاری نمی شود ملازمه با احکام شرعیه ندارد چون با وجود شک در حجیت خبر ثقه بیان حاصل نشد هنوز لابیان است لذا اصل قبح عقاب موضوع پیدا کرد. : این نقد را هم ما نمی پذیریم ملاک احکام عرفیه و شرعیه یکی است ملاک هردو الغائ شک است لذا با خبر ثقه بیان آمد و جایی برای اصل قبح عقاب نیست اتفاقا در روایات آمده «لاعذر فی التشکیک فیما یروی عن ثقاتنا. » : فرمود با وجود خبر ثقه استصحاب موضوع ندارد و جاری نمی شود البته بنابر اینکه حجیت استصحاب به بناء عقلا باشد. این است که؛ ( قبول دارد) اگر حجیت استصحاب به بنا عقلا باشد مفید ظن نوعی است خاصیتش این است که اگر حجت اقوی بر خلافش نباشد باید به استصحاب عمل کنید لذا اگر خبری درباره حکم شرعی وارد شد در آنجا استصحاب برخلاف خبر ثقه امده مادامیکه حجیت خبر ثقه احراز نشده حق صرف نظر از استصحاب نداریم چون در این حالت خبر ثقه حال امارات غیر معتبره را دارد لذا حجت نیست چه رسد به حجت اقوی. اما مرحوم شیخ فرمود با آمدن خبر ثقه اصول لفظیه (اطلاق و عموم ) جاری نمی شود. : این است که اهل لسان این دو اصل تا زمانیکه حجت اقوی علیه شان نیامده جاری می کنند برای اینکه خبر ثقه مقابل آنها قرار بگیرد باید حجیتش برای ما احراز شود و حجیت شارع احراز شود. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/19 @ostadahadi دو مطلب را فرمودند که از نظرما مخدوش است. 1- : این بود که شارع رئیس عقلاست وقتی عقلا قبل از نزول آیات ناهیه به خبر ثقه عمل می کردند شارع هم به عنوان رئیس عقلا با آنهاست به همین خاطر نمی توانیم تصور کنیم که شارع این آیات ناهیه را برای ردع سیره آورده است. : این نظریه کاملا با آیات قران مخالفت دارد چون در آیات قران، خطابات اقسامی دارد یکی خطاب عام مثل یا ایهالاناس و دیگری خطاب خاص مثل اولوا الباب و ..و دیگری خطاب خاص الخاص مثل یا ایهاالرسل و اخرین خطاب خطاب اخص الخاص مثل یا ایها النبی . کلیۀ خطابات در خطاب یا ایهاالنبی سهیم اند ولی یا ایهاالنبی در خطابات دیگران سهیم نیست صاحبان عقل تدوۀ مردم و مومنان در خطاب به پیغمبرسهیم اند یعنی اگر به پیغمبرفرمودزنان شما مثل بقیۀ زنان نیستند دراینجا خطاب اخص است یعنی زنان پیغمبر ام المومنین اند و کسی حق ندارد با آنها ازدواج کنند پس شارع رئیس عقلاست ولی تابع عقلا که نیست بسیاری از خطابات مخصوص خودپیغمبراست و ربطی به تودۀ مردم ندارد همۀ مردم در خطاب به پیغمبر سهیم نیستند مخاطب به خطاب پیامبران نیستند لذا نباید قاعدۀ رئیس العقلا بودن باعث شود مارا دربارۀ سیرۀ عقلا برحجیت خبرثقه مجاب کند چون خطابات قرآنی مختلف اند. 2- واما : موضوع آیات ناهیه با موضوع خبرثقه تباین دارند شامل یکدیگرنمی شوند موضوع ایات ناهیه ظن من حیث انه ظن است ولی موضوع خبرثقه ثقه من حیث انه ثقه است لذا خروج خبرثقه از آیات خروج تخصصی است. : این مطلب در صورتی قبول است که ما تباین بین دو موضوع را بدانیم درحالی که روایات ذیل ایۀ شریفه موضوع ایات را کل مالایعلم گرفته¬اند یعنی آیات، ما را از عمل به غیر علم نهی می کنند خبرثقه علم نمی آورد شماباید ثابت کنید که خبرثقه به منزلۀ علم است پس وقتی ثابت نشد، باید اعتراف کنیم که خبر ثقه موضوع آیات ناهیه است علاوه براینکه اگر ما قبول کنیم که آیات ناهیه خبرثقه را نمی گیرد وخبرثقه از اول خروج تخصصی داشت پس چرا درباب اصول دین ازاین ایات استفاده می کنید براینکه خبرثقه دراصول دین حجت نیست چون در اصول دین علم لازم است لذا تباین موضوع ثقه با موضوع ایات، ثابت نشده است. چگونه با هم متباین اند در حالی که آیات ناهیه را رادع خبرثقه در اصول دین میدانید. که خیلی ها پذیرفتند. و در درر و نیز به همین سبک امده. مرحوم نائینی در دوجا مطرح کرده است. یکی در فوائدالاصول ج4 ص 313 در بحث استصحاب ایشان درانجا قائل به تخصص است مثل اقای اصفهانی. به این طریق: آیات ناهیه مارا از عمل به غیرعلم نهی می کند این ایات نمی توانند رادعیت از سیره داشته باشند چون سیره عقلا در مباحث خبرثقه و ظهورات الفاظ مبنایش این است که اینها علم اند وقتی خبرثقه علم شد پس خبرثقه تخصصا از تحت ایات ناهیه خارج است. کلام دوم ایشان در اجودالتقریرات است درانجا قائل به حکومت است یعنی سیرۀ عقلا حاکم بر آیات ناهیه است. چون این است که خارج شدن تکوینی موضوع دلیل از موضوع دلیل دیگر است مثلا مولا گفت اکرم العالم تکوینا جاهل عالم نیست و وجوب اکرام ندارد اما خروج تکوینی نیست بلکه خروج موضوع دلیل از موضوع دلیل دیگر به تعبد است. مثلا روایات درباۀ شک در نماز و رکعات نماز فراوان است مثل اذا شککت فابن علی الاکثر وقتی لا شک لکثیرالشک صادر شد موضوع شک در ادله را ازبین برد خروج موضوعی لا شک لکثیرالشک از اذا شککت فابن علی الاکثر خروج تعبدی است دراینجا هم سیرۀ عقلا خبر ثقه را از تحت آیات ناهیه خارج کرد به خروج تعبدی نه به خروج تکوینی چون سیره خبرثقه را علم عرفی می داند و علم عرفی علم عام است در مقابل علم عقلی که علم خاص است. ایات ناهیه عمل به غیر علم هم علم عرفی است پس هرجا عرفا علم گفته نشود عمل به آن حرام است طبق آیات ناهیه و سیره خبر ثقه را علم عرفی می داند پس خبر ثقه خروج موضوعی از ایات ناهیه دارد بلحاظ اینکه خبر ثقه را شاعر قبول کرده است پس خروجش تعبدی است گاهی هم در همانجا اسمش را تخصیص می گذارد بجای حکومت می گوید تخصیص یعنی سیره مخصص ایات ناهیه می شود لذا گفتند کلام ایشان مضطرب است که شما حکومت را پذیرفتید یا تخصیص را. اما چیست: انجائی است که خروج تکوینی و وجدانی است ولی به سبب تعبد است مثل قبح عقاب بلا بیان جایی که بیان بیاید دیگر لا بیان نیست. بیان لا بیان را تکوینا می برد اما به برکت یک ایه یا روایتی باید بیاید. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /11/3 @ostadahadi بحث ما دراثبات حجیت خبر واحد از راه علم اجمالی بود مرحوم شیخ فرمودند: : اصل و خبر هردو ترخیصی اند واز سوی دیگر اصول ما غیر محرزه است مثل برائت دراینجا وظیفۀ ما چیست؟ وظیفۀ ما این است که اگرمبنای ما در حجیت خبراز راه ادلۀ ثلاثه نشد یعنی ایۀ نبأ، روایت و سیره از نظرما مخدوش شد نتوانست حجیت خبررا ثابت کند بلکه مبنای ما حجیت خبربه وجه عقلی شد یعنی همین علم اجمالی که بحث شد در اینجا اگر برائت عقلیه در میان بود، نتیجه اش با خبر یکسان است چون هردو برای ترخیص و نفی تکلیف است فقط حکم را نمی توانیم به شارع نسبت دهیم ولی اگر اصل جاری برائت شرعیه بود دراینجا حکم را به خدا نسبت می دهیم حال اگر از راه ادلۀ ثلاثه حجیت خبر ثقه را ثابت کردیم دراینجا برائت اصلیه چه شرعیه و چه عقلیه جاری نمی شود چون با وجود خبرنوبت به اصل نمی رسد. : جایی که خبر نافی تکلیف و اصل غیر محرز مثبت تکلیف الزامی است مثلا برای مسافری علم اجمالی حاصل شد که دراین مکان یا نماز را باید قصر بخواند یا اتمام دراینجا اصل غیر محرز، اصالة الاشتغال است مثبت وجوب اتمام حالا اگر خبری به ما برسد که دلالت بر وجوب نماز قصربکند دراینجا اگر این روایت از راه آیه و سنت و سیره حجت شده باشد علم اجمالی منحل می شود ودر نتیجه به روایت عمل می شود کاری به اصالة الاشتغال نداریم ولی اگر حجیت خبر از این سه طریق نبود فقط دلیل اعتبار خبر وجه عقلی بود، در اینجا علم اجمالی عمل می شود قاعدۀ اشتغال جاری است و به خبر عمل نمی شود. : در مقابل خبر نافی تکلیف، اصل محرز بود مثلا خبر، دلالت بر عدم وجوب ولی استصحاب بقاء وجوب در ان مورد بوده است مثل اینکه دم حائض منقطع شد روایت بر جواز مباشرت قبل از غسل حیض است اما استصحاب بقای حرمت وطی قبل از انقطاع جاری است اگراین روایت از طریق کتاب و سنت و سیرۀ عقلائیه حجت شود، نوبت به جریان استصحاب نمی رسد باید به مفاد روایت عمل شود خواه مبنای فقیه از حجیت خبر واحد جعل حکم ظاهری باشد یا طریقیت باشد یا جعل مؤدای خبر به منزلۀ واقع باشد در تمامی این مبانی روایت بر استصحاب مقدم است ولی اگر حجیت خبر به وجه عقلی بود مثل راه علم اجمالی که طی شد در این صورت فقیه فتوای به حرمت وطی می دهد نه جواز مباشرت چون استصحاب بقای حرمت وطی جاری است و حجیت استصحاب شأنی است به لحاظ اینکه حدیث لا تنقض الیقین بالشک مدرک استصحاب است وقتی استصحاب حکم شرعی بود و حجیت خبر وجه عقلی بود لازمه اش تقدم استصحاب بر وجه عقلی است اینکه در تمامی این 6صورت نظرما مشخص است چون ما حجیت خبر را از راه کتاب و سنت قبول کردیم لذا اگر خبری در مقابل اصول محرزه و غیر محرزه بود خبر مقدم است چه اینکه خبر مثبت حکم الزامی باشد و چه اینکه منافی حکم الزامی باشد ولی کسانی که حجیت خبر را از راه انسداد ثابت کردند قهرا فتوا می دهند به اینکه خبر ثقه در مقابل اصول لفظیه و عملیه چه عقلیه و چه شرعیه کارائی ندارند نمی توان این حکم را به خدا نسبت داد چون وجه عقلی است و شرعیت ندارد قاعده کل ما حکم به الاعقل حکم به الشرع، در جایی است که ملازمه اش، یا قطعی باشد یا اگر ظنی بود دلیل اعتبار داشته باشد جایی که قطعی است مثل ان حکمی که معلل است الخمر حرام لانّه مسکر عقل می گوید مواد مخدر توهم زا حرام است چون مسکر است این قیاس قطعی است قطعیت اش به وجود تعلیل است اسکار هرجا باشد عقل حکم حرمت را بار می کند واین حکم قطعی است یا مثل اولویت ها لا تقل لهما اف به والدین اف نگوئید پس زدن انها به طریق اولی حرام است واما ظنی مثل تنقیح مناط مثلا بیع ربوی حرام است به مناط اینکه ربا در قرض است در مکیل و موزون است به این مناط سپرده های ثابت را هم به شرط سود دهی حرام می دانیم به همان ملاکی که دلیل اعتبار دارد روایات در سپرده ها نیامده ولی ملاک وضع دامن سپرده ها را هم می گیرد. 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /11/10 _ @ostadahadi در دو مقام باید بحث شود 1- دربارۀ تمامیت و عدم تمامیت مقدمات انسداد است 2- دربارۀ نتیجۀ مقدمات انسداد است که ایا مطلق ظنون را حجت می کند یا نه؟ اما مقام اول: تک تک مقدمات بررسی می شود. علم اجمالی به وجود احکام در تمامی اطراف شبهات دارید مرحوم اخوند و خوئی: این مقدمه را بدیهی می دانند به لحاظ اینکه ما مثل بهائم ازاد نیستیم و قطعا مکلف به یک سلسله تکالیفیم یان علم اجمالی منجز تکلیف است ولی باید دو چیز را در نظر بگیریم: 1) یکی: اینکه عمل به این علم اجمالی موجب عسرو حرج نشود و دیگری: 2) اینکه موجب اختلال نظام نشود . به عقیدۀ ما هیچکدام دراینجا پیش نمی اید چون علم اجمالی کبیر به علم اجمالی صغیر و شک بدوی منحل می شود تکلیف ما و وظیفۀ ما منحصر به محدودۀ علم اجمالی صغیر می شود احتیاط در این اطراف موجب عسرو حرج نیست عمل به علم اجمالی موجب اختلال نظام زندگی نیست چون علم اجمالی ما دیگر علم اجمالی کبیر نیست مثل اخوند، دائرۀ علم اجمالی را روایات کتب معتمده می گرفت و مثل مرحوم شیخ، دائرۀ علم اجمالی را روایات صادره در کتب شیعه می گرفت. در هرصورت وقتی علم اجمالی دارم به وجود احکام در این روایات قطعا به موهومات و مشکوکات وتمامی اطراف شبهه عمل نمی کنم بلکه فقط به احکامی که در این روایات امده باشد عمل می کنم لذا ان دو محذور لازم نمی اید نه عسرو حرج و نه اختلال نظام چون دائره اش را تنگ کردم. مقدمه2/ باب علم و علمی به کثیری از احکام منسد است. ما نسبت به انسداد باب علم قبول داریم ولی انسداد باب علمی را قبول نداریم اما انسداد باب علم در زمان ما بخاطر سه جهت است: اولا بسیاری از روایات سند قطعی ندارند مثلا متواتر نیستند لا اقل به حد تواتر یعنی استفاضه هم نرسیده اند ثانیا دلالت این روایات ضعیف است مثل دلالت روایات حرمت بیع عذره که بعظا متعارض هم هست لا باس ببیع العذره و دیگری گوید بیع العذره ثمن السحت یا مثل روایات موسیقی . ثالثا جهت قطعی هم نداریم یعنی ممکن است که فلان روایت بخاطر تقیه نازل شده باشد یا فلان روایت بخاطر اینکه مخالف با اهل سنت شود صادر شده است و . .. پس باب علم را منسد می دانم اما انسداد باب علمی را قبول نداریم چون انسداد باب علمی منوط به 4 چیز است 1- عدم حجیت روایات کتب معتبره : اگر برای ما ثابت شود که روایات کتب اربعه حجت نیست دراینجا حکم به انسداد علمی می کنیم یعنی دلیل اعتبار بر حجیت ظن خاص نداریم. این وجه یا بخاطر عدم وثاقت راوی است یا بخاطر اعراض مشهور است یعنی مشهور به روایات کتب معتبره عمل نکرده اند و اعراض کردند در حالی که ثابت شد راویان حدیث ثقه اند و مشهور به روایات کتب امامیه اعراض نکرد مگر در چند مورد خاص پس این انسداد قبول نیست . 2- برخی از بزرگان مثل سید مرتضی انسداد باب علمی قائل است به اعتبار اینکه وثوق به راوی را کافی نمی داند بلکه وثوق به صدور روایت از معصوم را از راه قرائن قطعیه لازم می داند در حالی که قبلا بحث کردیم که روایات ما ثقه را کافی می داند مثلا امام صادق ع فرمودند یوسف بن عبدالرحمن ثقتی اخذ معالم دینی یا از امام رضا ع پرسیدند به شما دسترسی نداریم تکلیف ما چیست فرمود به زکریا ابن ادم مراجعه کنید فانه ثقة مامون . علاوه براینکه سیرۀ عقلائیه بر حجیت خبر ثقه است لذا انسداد باب علمی قبول نیست 3- سلسلۀ علم رجال را حجت ندانیم مثلا شیخ طوسی در الفهرست یا شیخ عباس قمی در جامع الرواة یا مرحوم کشی مثلا فلانی را توثیق کردند. ما این توثیقات را قبول نداریم چون علم رجال شناخت موضوعی است و توثیق یا خبر از موضوعات حجت نیست مثلا شیخ مفید بگوید زراره موثق است این خبر در موضوعات است و حجت نیست . در علم رجال ثابت شد که اِخبار عن حس حجت است انچه حجت نیست اِخبار عن حدس است و ما در وسائط خبر اشکال را کاملا جواب دادیم . 4- عدم حجیت ظواهرنسبت به مردم عصرما چون عده ای قائل اند که ظواهر قران برای مقصودین به افهام حجت است و برای ما که در ان عصر نبودیم حجت نیست لذا قائل به انسداد باب علمی هستیم چون ظواهر داخل در ظن خاص هستند. این را هم قبول نداریم و این بحث گذشت. پس قائل به انسداد باب علمی نیستیم. مقدمه3./ اهمال در احکام شرعیه جایز نیست پس برما واجب است که کلیۀ احکام شرعیه را امتثال کنیم گرچه یقین به ان حکم شرعی نداشته باشیم مرحوم شیخ در رسائل ج 1 ص 388تا 396به این بحث پرداخت ایشان می فرماید دلیل این مقدمه 3 چیز است 1. اجماع قطعی بر عدم جواز اجرای اصل برائت یا استصحاب عدم. یعنی کسی حق ندارد در مواردی که شبهه وجوبیه است اصل برائت جاری کند یا شبهه تحریمیه است استصحاب عدم جاری کند چنین حقی ندارد بلکه اجماع بر امتثال است
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/8 @ostadahadi که اهل سنت یکی از منابع شرعیه نام برده اند و فتح ذرایع است . سد یعنی منع و ذریعه هم به معنی وسیله است در اصطلاح وسیله ای است که برای دستیابی به احکام خمسه استفاده می شود محمود حامد عثمان در کتاب قاعدۀ سد الذرایع ص 62 می گوید که الذریعةُ هی ما کان ظاهره الاباحةَ و یتوسل او یمکن به الی محظور وسیله ای ظاهرش مباح به وسیله ان متوصل می شویم یا ممکن است وسیله شود برای رسیدن به شیئ ممنوع و حرام خلاصه اینکه هر وسیله ای که ما را به واجب یا حرام برساند حجت است ایا سد ذرایع همان مقدمۀ موصله در کتاب اصول الفقه شیعه نیست؟ جواب: خیر چون مقدمۀ موصله ان است که وجود ذی المقدمه متوقف بر وجود مقدمه است مثلا وجود نماز متوقف بروجود یکی از طهارات ثلاث است مثل وضووغسل و تیمم. واز مباحث استلزامات عقلیه است کبرای کلی ملازمات عقلیه مصادیقی دارد یکی از مصادیقش مقدمۀ موصله است اما سدذرایع به معنای ان نیست که احکام شرعیه وجودش متوقف بران وسیله است توقفی درکار نیست از مصادیق ملازمات عقلیه نیست و کبرای ملازمات عقلیه دراین مورد تطبیق نمی شود. 3مثال زده شده که اهل سنت هم همین 3ایه را دلیل سد ذرایع می دانند 1/ انعام-108: «ولا تَسُبُّوا الّذینَ یَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبّوا اللهَ عَدواً بِغَیرِ عِلمٍ» بتهای بت پرستان را فحش ندهید چون سب شما وسیلۀ سب انها به خداوند می شود دراینجا توقف نیست یعنی سبّ انها به خدا متوقف بر سب مسلمین به بتها و مقدسات انها نیست چون بسیاری از مواقع مسلمین کاری به انها نداشتند ولی انها به مقدسات مسلمین اهانت می کردند پس از این آیه می توانیم تحریم سب مقدسات دیگران را به دست آوریم از باب اینکه داخل در سد ذرایع است یعنی وسیله برای برخورد توهین امیز مخالفین ما به ما می شود 2/ نور-31«ولا یَضرِبنَ بِاَرجُلِهِنّ لِیُعلَمَ ما یُخفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ» زنان را از پاکوبیدن به زمین نهی می کند تا صدای خلخال پای زنان را مردان نشنوند و موجب تحریک مردان نشود. این هم داخل سد ذرایع است. 3/ مائده- 2: «ولا تَعاوَنوا علی الاثم والعدوان» معاونت بر گناه و تجاوز، همان وسیله است یعنی نباید وسیله سازی و سبب سازی برای گناه و تعدی به دیگران کرد پس تمام مقدماتی که وسیله مقدمات رسیدن به محرمات می شود حرام است. 1- نهی از وسیله در برخی از آیات و روایات ارشادی است نه مولوی مثل نهی از فحش دادن به مقدسات دیگران مارا ارشاد می کند به اینکه اگر به مقدسات دیگران توهین کنید انها هم به مقدسات شما توهین می کنند و به شما اسیب می رسانندوفته برپا می کنند ولی هرگز نفرمود فحش دادن به مقدسات انها مایۀ عذاب اخروی است معلوم می شود که نهی ارشادی است و تحریمی نیست. 2- اگروسیله، برای گناه دیگران حرام است باید از باب وسیله حرمت غیری باشد نه نفسی چون وجوب و حرمت مقدمه غیری است و نفسی نیست در حالی که حرمت بسیاری از این موارد نفسی است مثل نهی از پایکوبی زنان یا نهی از نازک کردن صدای زنان برای تحریک شهوت مردان نامحرم یا نهی از کمک به ظالم اینها خودشان ذاتا و نفسا حرام است نه اینکه مقدمۀ حرام باشد اگر بحث وسیله است وسله باید حرمت غیری داشته باشد پس از باب وسیله حرام نشد 3- سد ذرایع از باب ظن مطلق حجت است درحالی که مثالهای شما از باب دلیل خاص حرام است مثلا فروختن انگور به کارخانه های شراب سازی این دلیل خاص دارد که حرام است نه از باب سد ذرایع یا مثلا فروش اسلحه به دشمنان یا اجاره دادن محل کسب و کار برای معاملات نامشروع یا پذیرش پست و مقام حکومت جائر همگی دلیل خاص دارد مکاسب ج 2 ص 83 تا 86 ادله امده است وقتی دلیل داریم نیازی به سد ذرایع نیست . 4- محور اصلی بسیاری از احکام کتاب و سنت است مثل اصل دوری از هرگونه عوامل شهوت انگیز و اصل لزوم تعاون در نیکی ها و حرمت تعاون در گناهان وقتی قواعد ما از کتاب و سنت باید باشد دیگر نیازی به قاعدل سد و ذرایع نیستیم که هیچگونه دلیل اعتباری ندارد به لحاظ اینکه عناصر اصلی احکام شرعیه کتاب و سنت و اجماع و عقل است به چه دلیل سد ذرایع را یکی از منابع احکام می دانید؟ در حالی که منابع احکام کتاب و سنت است. 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/15 @ostadahadi در طرح مبحث برائت این شد که مسائل اصولیه را دو دسته کرد . این کار از ابتکارات ایشان است. دستۀ اول مسائل اصولیه ای که در طریق استنباط احکام شرعیه قرار می گیرند فرمود القواعد الممهدة لاستنباط الاحکام الشرعیه منظورز از قواعد، مسائل اصولی است واسطه در اثبات حکم شرعی می شود دستۀ دوم: مسائل اصولیه ای که ینتهی الیه عمل مجتهد است بعد از فحص از دلیل ویاس از ان به اصول عملیه می رسد وهمان اصول را محورفتوای خود و عمل خود و مقلدین قرار می دهد اوالتی ینتهی الیه المجتهد بعدالفحص والیاس عن الظفربالدلیل اشکال مهمی که براین روش وارد می کند و خودش هم پاسخ می دهد این است که اگرما در تعریف اصول فقه به این صورت قائل باشیم جایگاه قاعدۀ فقهیه کجاست؟ چطوری قواعد فقهیه را از تحت این تعریف خارج کنیم؟ مثلا قاعده فقهی ضمان این است که ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده. یا مثلا درباب اقرار این قاعده امده که «من اقر بشیئ مَلِکَه» کسی که اقرار به یک شیئ کند مالک ان می شود یا قاعده لاضررولا ضرار در اسلام یا در باب طهارت و نجاست که کل شیئ طاهر ...شما قاعده طهارت را می اورید اینها هم به نوعی منتهی الیه فقیه هستند و هر علتی که ینتهی الیه المجتهد شود شامل این قواعد فقهیه هم می شود چون مجتهد هم قاعده ضمان یا طهارت یا اقرار را حد وسط قیاس قرار نمی دهد بلکه درهمه اینها ینتهی الیه المجتهد است مثلا بچه ای از امیزش خوک با گوسفند متولد شد ایا این بچه نجس است یا نه؟ چه حکمی دارد؟ فقها قاعدۀ طهارت جاری کردند چون دلیلی پیدا نکردند لذا قاعده کل شیئ طاهر را جاری کردند مرحوم اخوند دو جواب می دهد و اشکال را وارد نمی داند: جواب1/ در حاشیۀ کفایه می نویسد که: طهارت و نجاست یک امرواقعی است قاعدۀ طهارت انرا کشف می کند منظورش این است که طهارت و نجاست حکم شرعی نیست بلکه یک امرتکوینی و خارجی است مثلا درحدیث امده که پیامبر فرمود الماء کله طاهر نمی خواهد حکم شرعی اب را بگوید بلکه در مقام بیان واقعیت اب است. اب وقتی از چشمه بیرون می اید الوده نیست ذاتا پاک است وجود عینی و خارجی اش پاکی است لذا مردم وقتی اب چشمه را می بینند هرکدام برای نوشیدن ان اب چشمه مباحات می کنند درحالی که منظورما از ینتهی الیه المجتهد حکم شرعی است نه حکم واقعی پس بین قاعدۀ طهارت با اصول عملیه کاملا تفاوت وجود دارد اصول عملیه می خواهد به ما حکم شرعی را بدهد ولی قاعده طهارت کاشف از یک امر واقعی و یک حقیقت خارجی است جواب 2/ در متن کفایه امده که مسائل اصولی مسائلی است که در عمدۀ ابواب فقه پیاده می شود مثلا استصحاب هم در طهارت و هم نجاست و هم حج و هم زکات و ...جاری می شود ولی قاعده فقهی مربوط به باب خاص خودش است و در سایر ابواب نمی اید مثلا قاعدۀ مایضمن فقط در کتاب ضمانت جاری است یا مثلا قاعده اقرار فقط در کتاب اقرار هست یا کل شیئ طاهر فقط در باب طهارت جاری می شود اشکالاتی براخوند وارد شده 1/ ازمحقق اصفهانی در نهایة الدرایه: به نظرشما مرحوم اخوند تعدد علوم به تعدد اغراض است و وحدت علوم به وحدت غرض است دلیل شما قانون الواحد لا یصدرعنه الاالواحد است مثلا غرض از خواندن علم منطق مصونیت فکراز خطا هست یا غرض از خواندن علم نحو حفظ لسان در گفتارعربی است در حالی که شما با اوردن کلمه أو مسائل اصول را دو دسته کردید اواللتی ینتهی الیه المجتهد با وجود اینکه غرض اصول استنباط احکام شرعی است و یک غرض بیش نیست وحدت غرض ایجاب می کند که مسائلش هم وارد باشد پس چرا شما مسائل را برخلاف عقیدۀ خودتان دو دسته کردید؟ 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/22 @ostadahadi بحث ما پیرامون ادلۀ برائت است. از ایات قران ایه شریفۀ«وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» دلیل براصل برائت گرفته شده است : بر اساس یک قاعده مسلم است وآن قاعده مسلم این است که اگر حکمی بر عنوانی قرار بگیرد آن عنوان موضوعیت پیدا می کند.دراینجا نفی حکم عذاب است. عنوان بعثت پیامبراکرم ص است پس برای نفی عذاب آنچه علیت و موضوعیت دارد بعثت پیامبراست لذا میگویند ثبوت و عدم ثبوت عقاب برمدار بعثت و عدم بعثت قرارگرفته است . دراینجا باید از این قانون دست برداشت و موضوعیت بعثت را کنارگذاشت چون تناسب حکم و موضوع ایجاب می کند که ما بعثت پیامبررا برای نفی عذاب موضوعیت ندانیم چون بعثت پیامبربدون بیان احکام شرعیه موضوعیت برای نفی عذاب ندارد آنچه برای نفی عذاب لازم است بیان رسول خداست نه بعثت رسولخدا لذا بخاطرتناسب حکم و موضوع گفته شد که استحقاق عذاب برمداربعثت پیامبرنیست بلکه برمداربیان رسول خداست دراین فرض مدلول ایه این است که ما عذاب کننده نیستیم تا بیان را برای مردم تمام کنیم ماکنا معذبین حتی نتبین معنای ایه شد . پس صرف نبعث رسولا نیست بلکه حتی نتبین در معنای ایه است. یکی از مصادیق این ایه شبهه حکمیه بعدالفحص است اگرفحص کردیم و دلیل نیافتیم بلابیان شد وقتی بلابیان بود نفی استحقاق عذاب دراین مورد صادق است پس اصل برائت مصداق ایه شد چون اصل برائت بعدالفحص وعدم بیان جاری است و ایه هم نفی استحقاق عذاب برعدم بیان می کند لذا آیۀ شریفه بهترین دلیل برای اثبات برائت شد اشکال مهمی که بردلالت ایه گرفته اند این است که آیۀ شریفه مربوط به نفی فعلیت عذاب است ولی اصل برائت مربوط به نفی استحقاق عذاب است لذا آیه نمی تواند دلیل براثبات برائت باشد این است که نفی فعلیت عذاب شامل نفی استحقاق عذاب هم می شود اما نفی استحقاق عذاب شامل نفی فعلیت عذاب نمی شود مثلا دریک موردی خداوند عفوکرد دراینجا عذاب فعلی برداشته شد یا درموردی ائمه عهم شفاعت کردند دراینجا عذاب فعلی برداشته شد غرض اصولی این است که ایه برای نفی استحقاق عذاب بیابد ولی مفسرایه را برای نفی عذاب فعلی می گیرد که با نفی استحقاق هم جمع می شود تقریبا یک بینونت با هم دارند. مرحوم در رسائل جواب داد: استدلال به آیه برای اثبات اصل برائت ازروی جدل است یعنی خصم ما بین نفی تعذیب و نفی استحقاق ملازمه می بیند درحالی که درواقع ملازمه نیست لذا جدل در جائی است که مستدِل به این آیه برای اسکات خصم اسفاده می کند نام جدل را برهان اسکاتی می نامند لذا جدلا استدلال به ایه تمام است در شرح رسائل درکتاب الفوائد ص 188می نویسد که برهان جدلی دراینجا فایده ای ندارد بلکه دراینجا باید بین نفی استحقاق عذاب و نفی عذاب فعلی ملازمه را ثابت کند مادامی که ملازمه را ثابت نکند استدلال به این آیه تمام نیست لذا برهان جدلی دراینجا نمی خواهیم ما به دنبال برهان قطعی هستیم و قطعا بگوئیم که ایه در صدد نفی فعلیت عذاب است و ملازمه دارد با نفی استحقاق عذاب و غرض اصولی تأمین شد چون غرض اصولی نفی استحقاق عذاب است. مرحوم در نهایة الدرایه ملازمه را اثبات کرد و گفته بین نفی فعلیت عذاب و نفی استحقاق عذاب ملازمه است. ایشان 2مقدمه می گوید / در علل مرکبه، وجود معلول متوقف بر وجود تمامی اجزا و شرائط علت است ولی عدمش به نبود یکی از اجزای علت است مثلا علت احراق مرکب از وجود شرط و مقتضی و عدم المانع است شرط، وجود آتش است و مقتضی پارچه یا چوب بودن است نه سنگ بودن و عدم مانع هم این است که مرطوب نباشد پس اگر بخواهد این شیئ بسوزد باید هرسه مورد باشد اما انتفاء احراق به انتفاء بعضی از اجزای علت است اگر یکی هم نباشد مثلا اتش و پارچه باشد لکن اگرپارچه خیس باشد احراقی صورت نمی گیرد پس انتفاء احراق به عدم وجود یکی هست / رابطۀ استحقاق عذاب با عمل، چه رابطه ای است؟ 3مبنا هست 1- علمای علم کلام و فلسفه: عذاب از لوازم ذاتی عمل است. نسبت بین ثواب و عذاب با عمل، نسبت بین بذر به ثمره است از لوازم ذاتی بذراین است که اگربذررا در زمین بکارید و به موقع نگهداری شود ثمرمی دهد ولی اگر نگهداری نشود ثمری نمی دهد. عمل ما هم مثل بذراست که اگر عمل سیئه باشد عذاب تولید می کند و اگر حسنه باشد ثواب تولید می کند. ثواب و عقاب را از لوازم تکوینی عمل می دانند(این بحث برای اثبات برزخ و معاد مفید است. چطور در برزخ عذاب می شود در حالی که الان خاک شده و چیزی از او نمانده؟ گفته می شود جسدش خاک شد ولی عملش که نابود نشد. پس عذاب مال عملش می باشد. )