سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول_دو_شنبه_97/12/20
#جلسه_93
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
#محقق_اصفهانی راه درستی را پیمودند در اصول فقه بدنبال واسطه در تنجیز و تعذیر هستیم. لکن اشکال ما بر ایشان این است که چرا بحث از برائت را استطرادی وارد اصول کردید در حالیکه در حدیث رفع نسبت به مرفوع نظرات متفاوتی هست:
1- یک نظر این است که مرفوع، جعل عدم تکلیف (اباحه) است یعنی وقتی برای صبی تکلیف جعل نشده یعنی تمام کارهای که برای بزرگها قانونی است برای بچه هیچ قانونی نیست و قانونا برایش مباح است تمام کارها مثل اب خوردن است که برایش مباح است.
2- معنای دیگرحدیث رفع این است که مرفوع جمیع الاثاراست به معنای عدم تکلیف نیست بلکه به معنای رفع اثارتکالیف است اثرتکلیف، ثواب و عقاب است بچه اگر نمازبخواند ثواب نمی برد و اگرنماز را ترک کند عقاب ندارد.
3- یکی دیگراز معانی حدیث رفع این است که احتیاط بربچه و امثال ان برداشته شده است مرفوع، دراینجا وجوب احتیاط است براساس این دو معنای اخیر برائت باید وارد اصول شود و یک مسالۀ اصولیه شود چون رفع جمیع اثار یا رفع وجوب احتیاط به معنای این است که احکام شرعیه از واجبات و محرمات برکسانی که مصداق حدیث رفع اند منجزیت ندارد جلو منجزیت ادلۀ احتیاط را حدیث رفع می گیرد پس مجعول در احکام و تکالیف، وجوب عمل به این احکام و تکالیف است که حدیث رفع مجعول را برمی دارد یعنی این تکالیف و احکام بربرخی ها منجَزنیست و وجوب ندارد و ماهم در اصول می خواهیم واسطۀ درتنجیزوتعذیر را پیدا کنیم پس اصل برائت داخل در مسالۀ اصولی می شود.
اما #اشکالی که برتعریف مرحوم اخوند دربارۀ علم اصول فقه داریم این است که چرا ایشان درتعریف اصول فقه دو دسته از مسائل اصول را تقریرفرمودند:
1) یک دسته قواعد ممهده برای استنباط احکام شرعیه و
2) دستۀ دوم ینتهی الیه المجتهد؟ یعنی مسائلی که واسطه در طریق استنباط حکم شرعی قرار نمی گیرد ولی مجتهد براثربی دلیلی ناچاراست که به برخی از قواعد فتوا دهد مثل استصحاب و برائت و...
#اشکال_استاد این است که قسمتی از احکام شرعیه ربطی به مجتهد ندارد بلکه مربوط به مقِلد است مثل مسالۀ دماء ثلاثه اگرخون حیض قطع شد ایا نزدیکی با زن قبل از غسل جایزاست یا نه؟ برخی استصحاب بقای حیض جاری کردند و فتوای به عدم جواز دادند این استصحاب را مجتهد جاری می کند و مقلدین عمل می کنند در حالی که استصحاب حرمت وطئ حائض از احکام مجتهد نیست لذا مصداق اوللتی یتنهی الیه المجتهد نخواهد شد چون منتهی الیه مجتهد استصحاب نبود یا مثل خمس و زکات وحدود و دیات که منتهی الیه عمل مجتهد نیست طبق تعریف شما باید این قواعد از بحث اصول خارج شود فقط مباحث اصول مربوط به مسائلی شود که یا مخصوص مجتهد است مثل تعرض خبرین یا مشترک بین مجتهد و مقلد است مثل استطاعت حج.
فقها اینجا دو دسته اند:
أ. یک دسته قائل به نیابت و وکالت اند یعنی مجتهد بنیابت از مقلد استصحاب را جاری میکند مثل استصحاب حرمت وطی حائض قبل از غسل.
ب. دوم که #مختار_استاد است اینکه نه وکالت و نه نیابت بلکه مجتهد در مقام فتوا بعنوان اینکه خودش یک دلیل معتبر و طریق معتبر برای بدست آوردن وظیفه عملیه است صرفا کار ایشان طریقیت است لذا خبر زراره درباره نماز جمعه کاشف از واقع است همچنین مقلِد باید مقلَدین و مراجع را بعنوان ی دلیل و طریق معتبر بشناسد در واقع از باب رجوع جاهل به عالم امضا به حجیت فتوا شد .
چرا فتوا حجت است چون آیه «فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» امضای سیره عقلا ست بر رجوع جاهل به عالم. لذا ما اشکال بر مرحوم آخوند را وارد میدانیم، اما تعریف اصول طبق نظر استاد « الحجة علی الفقه» است و مسائل اصولی آن چیزی است که الحجة علی الفقه است.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول_دو_شنبه_97/12/20
#جلسه_93
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
#محقق_اصفهانی راه درستی را پیمودند در اصول فقه بدنبال واسطه در تنجیز و تعذیر هستیم. لکن اشکال ما بر ایشان این است که چرا بحث از برائت را استطرادی وارد اصول کردید در حالیکه در حدیث رفع نسبت به مرفوع نظرات متفاوتی هست:
1- یک نظر این است که مرفوع، جعل عدم تکلیف (اباحه) است یعنی وقتی برای صبی تکلیف جعل نشده یعنی تمام کارهای که برای بزرگها قانونی است برای بچه هیچ قانونی نیست و قانونا برایش مباح است تمام کارها مثل اب خوردن است که برایش مباح است.
2- معنای دیگرحدیث رفع این است که مرفوع جمیع الاثاراست به معنای عدم تکلیف نیست بلکه به معنای رفع اثارتکالیف است اثرتکلیف، ثواب و عقاب است بچه اگر نمازبخواند ثواب نمی برد و اگرنماز را ترک کند عقاب ندارد.
3- یکی دیگراز معانی حدیث رفع این است که احتیاط بربچه و امثال ان برداشته شده است مرفوع، دراینجا وجوب احتیاط است براساس این دو معنای اخیر برائت باید وارد اصول شود و یک مسالۀ اصولیه شود چون رفع جمیع اثار یا رفع وجوب احتیاط به معنای این است که احکام شرعیه از واجبات و محرمات برکسانی که مصداق حدیث رفع اند منجزیت ندارد جلو منجزیت ادلۀ احتیاط را حدیث رفع می گیرد پس مجعول در احکام و تکالیف، وجوب عمل به این احکام و تکالیف است که حدیث رفع مجعول را برمی دارد یعنی این تکالیف و احکام بربرخی ها منجَزنیست و وجوب ندارد و ماهم در اصول می خواهیم واسطۀ درتنجیزوتعذیر را پیدا کنیم پس اصل برائت داخل در مسالۀ اصولی می شود.
اما #اشکالی که برتعریف مرحوم اخوند دربارۀ علم اصول فقه داریم این است که چرا ایشان درتعریف اصول فقه دو دسته از مسائل اصول را تقریرفرمودند:
1) یک دسته قواعد ممهده برای استنباط احکام شرعیه
2) دستۀ دوم ینتهی الیه المجتهد؟ یعنی مسائلی که واسطه در طریق استنباط حکم شرعی قرار نمی گیرد ولی مجتهد براثربی دلیلی ناچاراست که به برخی از قواعد فتوا دهد مثل استصحاب و برائت و...
#اشکال_استاد این است که قسمتی از احکام شرعیه ربطی به مجتهد ندارد بلکه مربوط به مقِلد است مثل مسالۀ دماء ثلاثه اگرخون حیض قطع شد ایا نزدیکی با زن قبل از غسل جایزاست یا نه؟ برخی استصحاب بقای حیض جاری کردند و فتوای به عدم جواز دادند این استصحاب را مجتهد جاری می کند و مقلدین عمل می کنند در حالی که استصحاب حرمت وطئ حائض از احکام مجتهد نیست لذا مصداق اوللتی یتنهی الیه المجتهد نخواهد شد چون منتهی الیه مجتهد استصحاب نبود یا مثل خمس و زکات وحدود و دیات که منتهی الیه عمل مجتهد نیست طبق تعریف شما باید این قواعد از بحث اصول خارج شود فقط مباحث اصول مربوط به مسائلی شود که یا مخصوص مجتهد است مثل تعرض خبرین یا مشترک بین مجتهد و مقلد است مثل استطاعت حج.
فقها اینجا دو دسته اند:
أ. یک دسته قائل به نیابت و وکالت اند یعنی مجتهد بنیابت از مقلد استصحاب را جاری میکند مثل استصحاب حرمت وطی حائض قبل از غسل.
ب. دوم که #مختار_استاد است اینکه نه وکالت و نه نیابت بلکه مجتهد در مقام فتوا بعنوان اینکه خودش یک دلیل معتبر و طریق معتبر برای بدست آوردن وظیفه عملیه است صرفا کار ایشان طریقیت است لذا خبر زراره درباره نماز جمعه کاشف از واقع است همچنین مقلِد باید مقلَدین و مراجع را بعنوان ی دلیل و طریق معتبر بشناسد در واقع از باب رجوع جاهل به عالم امضا به حجیت فتوا شد .
چرا فتوا حجت است چون آیه «فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» امضای سیره عقلا ست بر رجوع جاهل به عالم. لذا ما اشکال بر مرحوم آخوند را وارد میدانیم، اما تعریف اصول طبق نظر استاد « الحجة علی الفقه» است و مسائل اصولی آن چیزی است که الحجة علی الفقه است.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول_سه_شنبه_97/12/21
#جلسه_94
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
یکی از اموری که باید بحث شود اقسام شبهه است شبهات اقسامی دارد حکمیه و موضوعیه .
شبهه موضوعیه: منشأ شک اشتباه امورخارجی است رفع شبهه هم به رفع اشتباه امورخارجی است شارع نه در اصل شبهه و نه در رفع شبهه نقشی ندارد
شبهه حکمیه: شبهه ای است که هم در پیدایش و هم در رفع شبهه نقش اصلی را شراع دارد لذا شبهه حکمیه 4قسم می شود اما شبهه موضوعیه اقسامی ندارد.
تارة منشأ شبهه فقدان نص است و اخری منشأ شبهه اجمال نص است اجمال نص یا بخاطراجمال عقدالوضع است یعنی موضوع دلیل مجمل است که او را شبهه مفهومیه می نامند و اخری اجمال دلیل به اعتبار عقدالحمل است یعنی محمول دلیل مجمل است که اورا شبهه حکمیه می نامند مثلا درمفهوم غروب شک داریم که ایا غروب به استتار قرص محقق می شود یا به زوال حمرۀ مغربیه دراینجا عامل اصلی شک عقدالوضع است لذا شبهه مفهومیه است حال اگر مجتهد به نصی برخورد کرد مثلا دربارۀ رؤیت هلال روایتی وارد شد که هنگام رؤیت هلال دعا کنید مجتهدشک می کند که آیا دلالت بروجوب دعا دارد یا دلالت براستحباب دارد؟ اینجا شبهه حکمیه است و شک هم به اعتبار عقدالحمل است .پس منشا شک 1 یا به فقدان نص است یا 2منشا شک اجمال نص است و 3 جمال نص یا به عقدالوضع است یا به عقدالحمل
4شبهه در اثرتعارض نص است : درجایی که دوروایت متعارض شدند یا احدهما مرجحی دارد که مقدم می شود و یا مرجحی ندارد دراینجا دوقول است برخی قائل به تخییروبرخی هم قائل به تساقط هستند درصورت تساقطاگرعام یا اطلاق ایه ای بود به ان مراجعه می شود و اگر نبود نوبت به اصول عملیه می رسد از این جهت تعارض نصین یکی از اقسام مباحث اصول عملیه شد پس مناط وملاک شبهه متفاوت شد یا دراثراجمال نص است و یا دراثرفقدان نص است و یا در اثرتعارض نصین است. محمول هم متفاوت است یا وجوب یا حرمت و یا وجوب غیری و وجوب نفسی و یا حرمت غیری و حرمت نفسی است.
احتیاط یا برائت
یکی دیگراز مسائلی که باید بحث کنیم این است که اصل اولی در شبهات چیست؟ ایا اصل براحتیاط است یا بر برائت؟2قول است
اخباری ها: اصل براحتیاط است اصولیین: اصل بر برائت است برخی از اصولیین موافق با اخباری ها شدند و گفتند قبل از فحص اصالة الاحتیاط جاری می کنیم و بعدالفحص ایا اصل احتیاط باقی است یا نه مادامی که دلیل برخلاف ان نیامده اصل احتیاط باقی است
مرحوم نائینی در فوائدج3 ص 330 دارد الامرالسابع می گوید مناط احتیاط در شبهۀ قبل الفحص دو چیزبود یکی علم اجمالی به ثبوت تکالیف الزامی در شرع مقدس یعنی من چرا احتیاط می کنم؟ بخاطراینکه علم اجمالی دارم به وجود تکالیف الزامی در شریعت از قبیل وجوب و حرمت لذا ملاک من بخاطروجود همین علم است و بعد الفحص و الیاس عن الدلیل دیگر علم اجمالی و ان مناط دیگر باقی نیست چون آن علم اجمالی منحل شد و از دست رفت لذا نباید حکم به احتیاط کنید و باید حکم به برائت کنید
ملاک2/ وظیفۀ ما عبودیت است وظیفۀ عبودیت ایجاب می کرد که ما وقتی در تکلیفی شک می کنیم احتیاط جاری کنیم ولی بعدالفحص و نیافتن دلیل نیازی به احتیاط نیست چون سالبۀ به انتفاع موضوع است موضوع ما عبودیت بود و عبودیت مال قبل الفحص بود اما بعد الفحص چنین وظیفه ای نیست لذا می گوید به نظرما اصل احتیاط مرجَعی ندارد
اشکال اقای وحید: ایشان نقدی دارد و می گوید ملاک احتیاط قبل از فحص احتمال عقاب بود بعدالفحص هم احتمال عقاب باقی است مادامی که دلیل نیاید پس حق با اخباری است وباید احتیاط کرد
اشکال : موضوع احتمال عقاب قبل الفحص یا علم اجمالی بود یا وظیفۀ عبودیت. بعدالفحص و یاس عن الدلیل سالبه به انتفای موضوع شد یعنی نه علم اجمالی باقی است و نه وظیفۀ عبودیت وقتی موضوع منتفی شد چگونه محمول یعنی احتمال عقاب باقی است؟ معنا ندارد با از بین رفتن علم اجمالی و وظیفه عبودیت بازهم عقاب باقی باشد.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول_چهار_شنبه_97/12/22
#جلسه_95
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
بحث ما پیرامون ادلۀ برائت است. از ایات قران ایه شریفۀ«وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» دلیل براصل برائت گرفته شده است
#تقریب_استدلال:
بر اساس یک قاعده مسلم است وآن قاعده مسلم این است که اگر حکمی بر عنوانی قرار بگیرد آن عنوان موضوعیت پیدا می کند.دراینجا نفی حکم عذاب است. عنوان بعثت پیامبراکرم ص است پس برای نفی عذاب آنچه علیت و موضوعیت دارد بعثت پیامبراست لذا میگویند ثبوت و عدم ثبوت عقاب برمدار بعثت و عدم بعثت قرارگرفته است . دراینجا باید از این قانون دست برداشت و موضوعیت بعثت را کنارگذاشت چون تناسب حکم و موضوع ایجاب می کند که ما بعثت پیامبررا برای نفی عذاب موضوعیت ندانیم چون بعثت پیامبربدون بیان احکام شرعیه موضوعیت برای نفی عذاب ندارد آنچه برای نفی عذاب لازم است بیان رسول خداست نه بعثت رسولخدا لذا بخاطرتناسب حکم و موضوع گفته شد که استحقاق عذاب برمداربعثت پیامبرنیست بلکه برمداربیان رسول خداست
دراین فرض مدلول ایه این است که ما عذاب کننده نیستیم تا بیان را برای مردم تمام کنیم ماکنا معذبین حتی نتبین معنای ایه شد . پس صرف نبعث رسولا نیست بلکه حتی نتبین در معنای ایه است. یکی از مصادیق این ایه شبهه حکمیه بعدالفحص است اگرفحص کردیم و دلیل نیافتیم بلابیان شد وقتی بلابیان بود نفی استحقاق عذاب دراین مورد صادق است پس اصل برائت مصداق ایه شد چون اصل برائت بعدالفحص وعدم بیان جاری است و ایه هم نفی استحقاق عذاب برعدم بیان می کند لذا آیۀ شریفه بهترین دلیل برای اثبات برائت شد
اشکال مهمی که بردلالت ایه گرفته اند این است که آیۀ شریفه مربوط به نفی فعلیت عذاب است ولی اصل برائت مربوط به نفی استحقاق عذاب است لذا آیه نمی تواند دلیل براثبات برائت باشد
#وجه_اشکال این است که نفی فعلیت عذاب شامل نفی استحقاق عذاب هم می شود اما نفی استحقاق عذاب شامل نفی فعلیت عذاب نمی شود مثلا دریک موردی خداوند عفوکرد دراینجا عذاب فعلی برداشته شد یا درموردی ائمه عهم شفاعت کردند دراینجا عذاب فعلی برداشته شد غرض اصولی این است که ایه برای نفی استحقاق عذاب بیابد ولی مفسرایه را برای نفی عذاب فعلی می گیرد که با نفی استحقاق هم جمع می شود تقریبا یک بینونت با هم دارند.
مرحوم #شیخ_انصاری در رسائل جواب داد: استدلال به آیه برای اثبات اصل برائت ازروی جدل است یعنی خصم ما بین نفی تعذیب و نفی استحقاق ملازمه می بیند درحالی که درواقع ملازمه نیست لذا جدل در جائی است که مستدِل به این آیه برای اسکات خصم اسفاده می کند نام جدل را برهان اسکاتی می نامند لذا جدلا استدلال به ایه تمام است
#مرحوم_آخوند در شرح رسائل درکتاب الفوائد ص 188می نویسد که برهان جدلی دراینجا فایده ای ندارد بلکه دراینجا باید بین نفی استحقاق عذاب و نفی عذاب فعلی ملازمه را ثابت کند مادامی که ملازمه را ثابت نکند استدلال به این آیه تمام نیست لذا برهان جدلی دراینجا نمی خواهیم ما به دنبال برهان قطعی هستیم و قطعا بگوئیم که ایه در صدد نفی فعلیت عذاب است و ملازمه دارد با نفی استحقاق عذاب و غرض اصولی تأمین شد چون غرض اصولی نفی استحقاق عذاب است.
مرحوم #محقق_اصفهانی در نهایة الدرایه ملازمه را اثبات کرد و گفته بین نفی فعلیت عذاب و نفی استحقاق عذاب ملازمه است. ایشان 2مقدمه می گوید
#مقدمه1/ در علل مرکبه، وجود معلول متوقف بر وجود تمامی اجزا و شرائط علت است ولی عدمش به نبود یکی از اجزای علت است مثلا علت احراق مرکب از وجود شرط و مقتضی و عدم المانع است شرط، وجود آتش است و مقتضی پارچه یا چوب بودن است نه سنگ بودن و عدم مانع هم این است که مرطوب نباشد پس اگر بخواهد این شیئ بسوزد باید هرسه مورد باشد اما انتفاء احراق به انتفاء بعضی از اجزای علت است اگر یکی هم نباشد مثلا اتش و پارچه باشد لکن اگرپارچه خیس باشد احراقی صورت نمی گیرد پس انتفاء احراق به عدم وجود یکی هست
#مقدمه2/ رابطۀ استحقاق عذاب با عمل، چه رابطه ای است؟ 3مبنا هست
1- علمای علم کلام و فلسفه: عذاب از لوازم ذاتی عمل است. نسبت بین ثواب و عذاب با عمل، نسبت بین بذر به ثمره است از لوازم ذاتی بذراین است که اگربذررا در زمین بکارید و به موقع نگهداری شود ثمرمی دهد ولی اگر نگهداری نشود ثمری نمی دهد. عمل ما هم مثل بذراست که اگر عمل سیئه باشد عذاب تولید می کند و اگر حسنه باشد ثواب تولید می کند. ثواب و عقاب را از لوازم تکوینی عمل می دانند(این بحث برای اثبات برزخ و معاد مفید است. چطور در برزخ عذاب می شود در حالی که الان خاک شده و چیزی از او نمانده؟ گفته می شود جسدش خاک شد ولی عملش که نابود نشد. پس عذاب مال عملش می باشد. )
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول__شنبه_97/12/25
#جلسه_96
#ادله_برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
بحث ما در دلالت ایۀ شریفۀ ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا بر برائت بود اشکال مهم بردلالت ایه این بود که ایه عذاب فعلی را نفی می کند یعنی عذاب استیصال را برمی دارد مثل طوفان حضرت نوح یا مثل باد سوزانی که قوم ثمود را نابود کرد این عذاب استیصال قبل از اتمام حجت نمی اید باید پیامبران بیایند و اتمام حجت کنند و بعد ازآن عذاب می آید اما برائت برای نفی استحقاق عذاب است.
#مرحوم_اصفهانی با دو مقدمه این مشکل را حل کرده است
1- درعلل مرکبه انتفاء معلول به انتفاء بعضی از اجزای علت است
2- دربارۀ ثواب و عقاب 3مبناست که بیان شد
الان با این دو مقدمه می خواهیم دلالت ایه را درست کنیم اما چگونه؟
اما #مبنای_اول: این بود که ثواب و عقاب از لوازم ذاتی عمل است یعنی عمل ماده است و استعداد هم ثواب را دارد و هم استعداد اذاب را دارد مثل بذر است که هم قابلیت میوه دادن و هم قابلین خشک شدن را دارد.
وقتی ثواب و عقاب از شؤون عمل شد انتفاء عذاب به قصورعمل است یعنی این عمل برخی از اجزای علت را نداشت و ما در مقدمۀ اول گفتیم که اگرعلت مرکب بخواهد منتفی شود به انتفاء بعضی از اجزای علت است پس قصور و نقص در فاعل نیست فاعل عذاب خداست هرگز قدرت خدا خلل نمی پذیرد وقتی فاعل تام بود مقتضی عذاب هم تام است ولی چرا این عبد عذاب نشد؟ بااینکه مقتضی عذاب تمام بود؟ لابد نفی استحقاق عذاب بخاطرقصوری است که در خود عمل مکلف است. پس ثابت شد که نفی عذاب فعلی با نفی استحقاق عذاب ملازمه دارد اگرخداوند عذاب نمی کند بخاطرعدم قدرتش نیست بلکه بخاطرقصورعمل مکلف است. لازمۀ نفی عذاب فعلی نفی استحقاق عذاب می باشد چون عمل ایشان برای عذاب کافی نیست لذا وقتی فعلیت عذاب نفی شد استحقاق عذاب هم نفی می شود چون انتفاء معلول به انتفاء بعضی از اجزای علتش است.
اما بر#مبنای_دوم: ثواب وعقاب از مجعولات عقلائیه است براساس این مبنا عذاب به اقتضای ذات عمل نیست بلکه عذاب به جعل عقلاست هرکجا عقلا مذمتی ندارند در انجا نفی استحقاق عذاب است چون عقلا بدون ملاک کسی را مذمت نمی کنند لابد این عمل را مستحق عذاب نمی بینند لازمه اش عدم فعلیت عذاب است پس غرض اصولی تمام شد .
اما #مبنای_سوم: ثواب و عذاب از مجعولات شارع باشد: جایی که در قران وعده آمده است در انجا ثواب است و جایی وعید امده عذاب است اگراز سوی خدا وعیدی نیامد قطعا نه فعلیت عذاب است و نه استحقاق عذاب است چون با نیامدن وعید حدوثا حکم به عدم بیان می کنیم و بقائا حکم به توبه می کنیم و می گوئیم لابد ایشان توبه کرد لذا عذاب ندارد پس در هرصورت نفی عذاب فعلی ملازمه با نفی استحقاق عذاب دارد لذا غرض اصولی تمام است و می تواند از این ایه برای برائت استدلال کند.
#اشکال: مابا هرسه مبنای ایشان مشکل داریم:
اما #مبنای_1: از دو جهت مخدوش است: یک اینکه نسبت بین ثواب و عقاب و بین اعمال نسبت مقتضی به مقتضاست نه علت به معلول پس اینکه فرمودند ثواب و عقاب از لوازم ذاتی و تکوینی عمل است درست نیست شاهدش این است که اگراز لوازم تکوینی عمل باشد چرا عذاب قابل عفو است چرا عذاب قابل شفاعت است پس از قبیل مقتضی به مقتضاست وقتی شفاعت وعفو می شود مقتضی عمل درست می شود
جهت دوم این است که اگر بین عقاب و ثواب با عمل لازم تکوینی باشد باید قائل باشیم که بهشت و جهنمی الان آفریده نشده بلکه بهشت و جهنم مولود خود عمل است درحالی که قران و روایات نص در خلقت جند و ناهستند مثل واژه اُعدّت که هم در عذاب کفار استفاده شده و هم برای متقین امده یا مثل ازلفت و اعتدنا. و تقریبا 306روایت درباره خلقت بهشت و جهنم ذکر شده
اما #مبنای_2: که ثواب و عقاب از مجعولات عقلائیه است: این مبنا هم مخدوش است چون جعلیات عقلائیه بخاطرحفظ نظام زندگی و عدم اختلال در زندگی است مثلا داد و ستد قانون دارد تا زندگی مختل نشود و ... اما ثواب و عقاب برای حفظ نظام زندگی بشرنیست بلکه از لوازم عقلیۀ حسن و قبح است مثلا ظلم قبیح است چه نظامی باشد یا نباشد و عقل حسن است چه نظامی باشد یا نباشد شارع مقدس احکام شرعیه را براساس مصالح و مفاسد و حسن و قبح عمل تدوین کرد. کاری به نظام مردم ندارد الان در اروپا نظام زندگی خود را به برهنگی زنان واگذار کرده اند ما که این قانون را قبول نداریم . این پاسخ می تواند برای شبهات امروزی خیلی مناسب باشد
اما #مبنای_3: که ثواب و عقاب از مجعولات شرعیه است قبول داریم ولی مشکل باز هم باقی است چرا که ایه از نظردلالت مطلق نیست بلکه خاص است و فقط شامل عذاب استیصال می شود واز قبیل لیهلک من هلک عن بینة است . لکن اقای مکارم اطلاق را می پذیرد برخلاف علامه جوادی املی که می فرماید ایه اطلاق ندارد.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول__یکشنبه_97/12/26
#جلسه_97
#ادله_برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
#وجه_دوم: #راه_حل_دوم اشکال از مرحوم اصفهانی: در قران ما تحقیق کردیم هرکجا ماکان (ما کنا) آمده به معنای نفی شایستگی از مقام ربوبیت است پس معنای ماکنا معذبین این است که خداوند شایسه آن نمی داند که بدون بیان کسی را عقاب کند قهرا ایه ارشاد به قبح عقاب بلا بیان است
برخی از علمای اصولی در تعریف قاعده فرمودند لن یعذب ما عذبنا احدا الا بعد بعث الرسول در این صورت مفاد ایه مربوط به عذاب استیصال بود و ربطی به شایستگی و لیاقت نداشت ولی خداوند ماکنا فرمود این جمله مثل کان الله علیما حکیما منصرف از زمان است یعنی ربطی به امم ماضیه ندارد بلکه اشاره به سنت قطعی خدا دارد لذا دلالت بر استمراردارد پس سنت قطعی خدا این است که بدون بیان، هیچ کسی را عذاب نمی کند اشاره به قاعده قبح عقاب بلا بیان دارد
#جواب_استاد:
#جواب_نقضی: ایه33 سورۀ انفال می فرماید: وما کان الله لیعذبهم وانت فیهم مفاد ایه نفی عذاب فعلی است نه نفی لیاقت و شایستگی. چون وجود پیغمبردر جمع مومنان و مشرکان و منافقان باعث شده است که خداوند مشرکین و منافقین را گرفتارعذاب استیصال نکند پس اینها مستحق عذاب بودند شایستۀ عذاب بودند درحالی که خداوند نفی عذاب می کند قطعا نفی استحقاق عذاب نیست بلکه نفی عذاب فعلی است از باب تکریم پیغمبر، عذاب فعلی را برمی دارد
واما #جواب_حلّی: سنت یا عادت یا سیره نسبت به عذاب استیصال درست است یعنی سنت قطعی خدا این است که بدون بیان عذاب نمی فرستد ولی نیازبه قرینه دارد باید دلیل محکمی بیاریم که رسول در ایه به معنای بیان است و بعث رسول کنایه از بیان و تبلیغ احکام است تا ایه ارشاد به قبح عقاب بلا بیان باشد درحالی که علمای تفسیر می گویند بعث رسول به معنی اتمام حجت است یعنی عذاب استیصال مبتنی براتمام حجت است از قبیل لیهلک من هلک عن بینة است پس ایه ربطی به قاعده قبح عقاب بلا بیان ندارد
واما فرمودند که ماکنا منصرف از زمان است این حرف تمام نیست چون کان در قران دو قسم است تارة دارای متعلَّق زمانی است که قطعا کان دارای زمان است مثل کلمۀ عذاب. عذاب زمانی است یا در دنیاست و یا در آخرت است لذا کان نمی تواند منصرف از زمان باشد و اخری متعلَّق کان زمانی نیست مثل آن جائی که فاعل کان الله باشد در آنجا کان تامه منصرف از زمان است و دلالت برزمان ندارد مثل کان الله علیما خبیرا» لذا همیشه نمی شود گفت که کان زمان ندارد.
#وجه_سوم: و#هو_المختار: از راه قیاس اولویت است. کسانی که می گویند خداوند در امت گذشته قبل از اقامۀ حجت و بیان کسی را عذاب نمی کرد و این آیه مربوط به امم ماضیه هست چنانکه علامه در المیزان و اقای جوادی در تسنیم هم دارد به طریق اولی در اخرت هم عذاب نمی کند عذاب اخروی برحکم مجعول جزما منتفی است چون اگربنا باشد که عذاب اَهون، قبیح باشد قهرا عذاب اشد به اولویت قطعیه قبیح است براساس قران و روایات عذاب دنیا اهون از عذاب آخرت است چون عذاب دنیا لحظه ای می اید و انسان می میرد دردی احساس می کند و فارغ از درد می شود اما عذاب آخرت مرگ و حیات نیست لا یموت فیها و لا یحیی از این جهت عذاب قیامت اشد است چون مرگ و حیات نیست بلکه همواره در عذاب می ماند
#ملاک_اولویت_قطعیه: این است که از ضعیف به قوی می رسد نظیر اینکه فرمودند فلا تقل لهما اف. اف به والدین حرام است پس شتم و زدن به طریق اولی حرام است این اولویت قطعیه است و ملاک حجت دارد لذا روایت علینا القاء الاصول و علیکم التفریع فرمودند که یکی از فروعات همین قیاس اولویت قطعیه است. این راه را مرحوم امام هم در تنقیح الاصول ج 3 ص 209 رفته است
تنها مشکلی که باقی می ماند دراین آیه این است که از آیه استفاده می شود که در صورت عدم بیان ارتکاب شبهه حکمیه جایز است مثلا شک کردید توتون حرام است یا نه می توانید شرب کنید اما محدثین ما در شبهات تحریمیه قائل به وجوب احتیاط هستند از آیات و روایات احتیاط واجب را اثبات می کنند و می گویند لازمۀ وجوب احتیاط عدم جواز ارتکاب است. آن وقت دلیل اخباریین بر آیۀ شریفه حکومت پیدا می کند چون حکومت نفی موضوع بواسطۀ دلیل تعبدی است. اخباری با تعبد به آیات و روایات حکم به وجوب احتیاط می کند پس بیان آمده و دیگرلابیان نیست لذا مقدم برآیۀ مورد بحث ما می شود. این بحث در مباحث اخباری بحث می شود که ایا اخباری وجوب احتیاط را از ایات و روایات می تواند استنباط کند یانه؟
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴