eitaa logo
دروس استاد احدی حفظه الله تعالی
104 دنبال‌کننده
44 عکس
10 ویدیو
136 فایل
این کانال جهت نشر دروس خارج فقه و اصول استاد می باشد. ارتباط با ادمین sd1251356@
مشاهده در ایتا
دانلود
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️ @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 ۹۷/۸/۲۷ ۲۵ بحث ما در این بود که آیا تعلیل آیه نبا می تواند جلو مفهوم آیه نبا را بگیرد و مخصص مفهوم شود؟ آقا ضیا و محقق اصفهانی و نائینی قبول دارند لکن مرحوم خوئی قائل به حکومت مفهوم بر تعلیل اند . یک بیان مرحوم خوئی نقل و نقد شد. مرحوم در مصباح الاصول: ایشان بین حکومت تفصیلی و حکومت تضییقی فرق گذاشت اگر دلیل حاکم شارع و مفسر دلیل محکوم باشد اشکال مرحوم آقا ضیا وارد است ولی اگر دلیل حاکم دائره دلیل محکوم را مضیق می کند چنانکه آیه نبا مصداق تضییق است دیگر اشکال تأخر رُتبی مفهوم از منطوق جاری نیست پس ایشان اشکال تأخر رُتبی مفهوم را اختصاص به حکومت تفصیلی می کند نه حکومت تضییقی دراینجا حکومت مفهومی بر منطوق حکومت تضییقی است دائره وجوب تبین مضیق شد در کلیه خبرهای غیرعلمی تبین واجب است الا در خبرواحد عادل تبین واجب نیست . برایشان این است که این تفصیل در صورتی درست است که دلیل حاکم و دلیل محکوم دو دلیل مستقل باشند مثل دلیل حرمت علیکم الربا و در حدیث دیگر امده که لا رباء بین الوالد و الولد یا مثل الطواف فی البیت صلاه که توسعه داده موضوع نماز را و گفته که طواف هم صلاه است وقتی نماز شد نیاز به طهارت هم هست ولی اشکال آقا ضیا در آیه نبا مال جایی است که دلیل حاکم عین دلیل محکوم است لذا اشکال می کند که چگونه ممکن است مفهوم با وجود اینکه تأخر رُتبی دارد حاکم بر منطوق شود واین حکومت، حکومتِ در نفس دلیل خودش است و شما این اشکال را حل نکردید. ایشان به این است که اشکال تأخر رُتبی در جائی است که تعلیل مولوی باشد اما در اینجا تعلیل ارشادی است عقل می گوید که بخاطر اینکه پشیمان نشوی و در جهالت واقع نشوی در خبر فاسق تبین کن مفهومش این است که در خبر عادل نیاز به تبین نیست و اشکال تأخر رُتبی در اینجا پیش نمی اید . به این این است که بسیاری از احکام در عین اینکه عقلی اند مولوی هم هستند مثل الظلم قبیح عقل می گوید شرع هم می گوید که ظلم حرام است یا العدل حسن و شرع هم می گوید عدالت واجب است لذا می گویند حکم ارشادی تابع مرشد الیه است تارة مرشد الیه واجب است مثل عدالت و تارة حرام است مثل ظلم و تارة مستحب است مثل سلام به مومن و تارة مکروه است مثل خوردن گوشت زیادی در ایام هفته و تارة حکمی ندارد فقط برای بیان ضرر است مثل اطیعوا الله و اطیعوا الرسول که معنایش این است که اگر خدا را اطاعت نکنید ضرر می کنید از استاد به مرحوم : ایشان دو مقدمه مطرح می کند الف.رفع موضوع دلیل محکوم توسط دلیل حاکم رفع واقعی نیست بلکه رفع تعبدی است چون اگر رفع واقعی باشد لازم می آید که محقق حکومت مزیل حکومت باشد : آنچه از آیه نبا باعث شد که ما حکومت مفهوم بر منطوق آیه را به دست آوریم ان تصیبوا قوما بجهاله و تصبحوا علی مافعلتم نادمین بود یعنی اگر به خبر فاسق عمل کنید گرفتار جهل و ندامت می شوید این است که اگر به خبر واحد عادل عمل کنی گرفتار جهل و ندامت نمی شوید. آیا عمل به خبر عادل جهل واقعی را از بین می برد یا نه؟ به عقیده استاد وحید نه. آنچه باعث شده است که جهل در خبر فاسق دفع شود تعبدی است یعنی شارع مقدس خبر عادل را علم به حساب آورد و ما تعبدا قبول کردیم پس دلیل حاکم موضوع واقعی دلیل محکوم را از بین نمی برد بلکه رفع تعبدی دارد تعبدا قبول کنید که خبر عادل جهل نمی آورد ندامت نمی آورد ب: نسبت حاکم و محکوم نسبت قرینه به ذوالقرینه است و تأخر قرینه از ذوالقرینه تأخرطبعی است ظهور ذوالقرینه ظهور تعلیقی است و ظهور قرینه تنجیزی است از این دو مقدمه نتیجه می گیرد که: : وجود واقعی منطوق با وجود واقعی مفهوم دو وجود است منطوق وجود واقعی دارد اما مفهوم وجود تعبدی دارد پس موضوع منطوق آیه نبا جهل واقعی است و موضوع مفهوم آیه نبا علم تعبدی است لذا انچه رفع شد جهل واقعی نبود بلکه مرفوع، تعبد به جهل است با خبر عادل جهل واقعی هست ولی جهل تعبدی نیست شارع دستور داده که خبر عادل را به منزله علم تلقی کن. لذا مانع شدن تعلیل از مفهوم معقول نیست چون موضوع منطوق واقعی است و موضوع مفهوم تعبدی است و دو وجود اند یک وجود نیستند تا اینکه اشکال کنید دلیل حاکم در دلیل خودش تصرف کرد. تأخر رُتبی ندارد بلکه تأخر طبعی دارد و ظهور مفهوم ظهور تنجیزی است اما ظهور منطوق تعلیقی است با وجود ظهور تنجیزی نوبت به ظهور تعلیقی نمی رسد. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @osta
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /9/97 اشکال بر ادله حجیت خبرواحد این بود که صدق العادل، خبر صفار را شامل می شود چون موضوع حکم شرعی است اما خبر مفید و صدوق را شامل نمی شود چون موضوع حکم شرعی نیست بلکه یک خبر است چون خودش که از امام عسکری نگرفته بلکه خبر را نقل می کند. مرحوم آخوند از راه عدم قول به فصل حل کرد و یکی هم از راه تنقیح مناط. : در فوائد الاصول: ایشآن از راه حل می کند. اینکه خبر باید اثر شرعی داشته باشد تا مشمول ادله حجیت خبرشود منظور، طبیعت اثر است نه اثر خاص مثل وجوب یا حرمت، طبیعت اثر شامل وجوب تصدیق هم می شود مفید، عادل است تصدیقش بر ما واجب است. یکی از مصادیق احکام و آثار شرعیه خبر صفار است که حرمت ازدواج با زنآن شوهر داد را گزارش داد و یکی از مصادیق آثار و احکام شرعیه وجوب تصدیق خبر مفید و صدوق است. به این راه مشکل ما را حل نمی کند چون است. کلی در خارج به توسط افرادش محقق می شود آیا خبر مفید خبر صدوق یکی از افراد کلی طبیعت اثر هست؟ اول باید ثابت شود تا طبیعت اثر هم اخبار مع الوااسطه را بگیرد وهم اخبار بی واسطه را. آن حدی که خبر مفید و صدوق می رسآند خبریت خبر است عنوآن خبریت برآنها صدق می کند که خبرالمفید خبر اما عنوآن وجوب التصدیق هم براو صادق است؟ وجوب تصدیق خبر وجدآنی را ثابت کرد مثل خبر شیخ طوسی اما خبر مع الواسطه که موضوعش به تعبد ثابت شد آیا او را هم شامل می شود؟ یک برهآن عقلی است عقل می گوید تعبد بدون اثر لغو است. ادله حجیت اخبار آحاد، کلیه خبرهای واحد عادل را حجت می کند چون همگی خبر از یک حکم شرعی می دهد خبر مفید بواسطه صدوق منتهی به حکم شرعی می شود خبر صدوق بواسطه صفار منتهی به حکم شرعی می شود به برهآن عقلی هر تعید و تنزیلی که منتهی به آثار شرعیه شود لغو نیست چه بلا واسطه باشد یا مع الواسطه. کسی که می خواهد این قاعده عقلی را پیاده کند باید مبنای خودش را روشن کند لذا مبآنی مختلف است: 1-یک مبنا این است کل واحد من خبر الشیخ و المفید و الصدوق و الصفار، جزء الموضوع للاثر. اثر چیست؟ وهو قول المعصوم ع . پس ما که در قرن 15 زندگی می کنیم قول امام برای ما توسط صفار حجت نشد بلکه واسطه های زیادی بود که هرکدام از آن واسطه ها جزء العله آند یعنی هرکدامشآن علت آند تا بفهمم ازدواج با زنآن شوهردار حرام است پس اخبار مع الواسطه از لغویت خارج شد چون هرکدامشآن در پیدایش حکم شرعی موثرند. این مبنای است. 2-مبنای دوم: این است که ما بین واسطه ها تلازم قائلیم یعنی مفید و صدوق متلازمین آند لازمه خبر مفید خبر صدوق است ولازم لا ینفک خبر صفار، خبر صدوق است ولازم هرسه تا خبر شیخ طوسی است و همین طور یدا به ید تا عصر ما . چون هریک از این اخبار مع الواسطه طریق آند تلازم در طریق دارند تا برسد به احکام واقعیه به قول امام عسکری ع و بقیه ائمه ع لذا کسآنی که اخبار آحاد را از باب طریقیت حجت می دآنند به این مبنا می توآنند اشکال برهآن لغویت را حل کنند. چراکه هر طریقی از طرق، اثر دارد اثرش این است که لازم دیگری است نه لازم عقلی که اشکال پیش اید. بلکه لازم شرعی است. (اگر کسی اشکال شود چه کسی این طریقی را حجت می دآند جواب: خبر مفید ظن نوعی است و کلیه ظنون شرعی حجت آند. وقتی میگوئیم طرق ، طرق وارد ظنون می شوند که حجت آند. ) در دررالفوائد ص 388 این را اخذ کرده. هم همین است. 3-مبنای سوم: امام خمینی ادله حجیت خبرواحد اخبار مع الواسطه را شامل می شود و فرقی بین مع الواسطه و بی واسطه نمی گذارد و لغویتی هم لازم نمی اید چون ظهور ایه نبا و ظهور روآیات عقلائی آند عقلای عالم در شمول ظهورات ادله حجیت فرقی بین اخبار مع الواسطه و بی واسطه نمی گذارند. این حرف این است که عقلا تعبد ندارند تعبد مال شارع است اگر بحث ما فقط در امور وجدآنیات بود عقلا می توآنند در امور وجدآنی نظر دهند اما بحث ما در امور وجدآنی و تعبدی است یک طرف موضوع وجدآنی است و یک طرف موضوع تعبدی است و در کار عقلا تعبد نیست لذا این اشکال سرجایش محفوظ است. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /9/25 ادله کسانی که گفتند تا زمانی که بدن میت گرم است نجس نیست 4 دلیل بیان کردند 3 دلیل گذشت : روایت خاص که صحیحه است . صحیحه محمد بن مسلم عن ابی جعفر ع قال مس المیت عند موته و بعد غسله والقُبلته لیس لها بأس ...در دو مورد دست زدن به میت و بوسیدنش اشکال ندارد یکی زمانی که تازه از دنیا رفت و دیگری زمانی که غسلش دادند مس میت و بوسیدنش اشکالی ندارد ظاهر این حدیث این است که منظور از عند موته ان زمانی است که بدن گرم است و هنوز سرد نشده است. : 1- کلمه «عند موته» شامل لحظه احتضار می شود ربطی به بعد از احتضار و خروج روح ندارد لذا در روایات احتضار کلمه عند بکار رفته است مثل روایت معروف احتضار که فرمود: عند احتضار المحتضر یسلم علی قابض الارواح فقال سلام عیک یا قابض الارواح امهلنی یوما فقال المحتضر ....ثم قال المحتضر امهلنی ساعه فنیت الساعات ...کلمه عند برای موقع احتضار است نه خروج روح. 2- حدیث نفی باس از غسل مس میت کرده است یعنی می گوید در زمان احتضار و بعد از غسل اگر کسی میت را ببوسد یا لمس کند غسل مس میت لازم نیست. کسانی که میت را نجس می دانند به شما می گویند هیچ ملازمه ای بین نفی غسل مس میت و شستن دست نیست یعنی چه بسا ممکن است حمل کنیم لا باس را به خصوص نفی غسل اما در صورتی که میت غسل داده نشده اورا لمس کنند و بدنش مرطوب باشد یا دست مرطوب باشد حکم به نجاست کنند.استاد احدی: بل الفرق بینهما بین الانسان و غیر الانسان . لان الانسان عندی لا تکون میتته نجسه و اما غیر الانسان لم یکن فرق بین الحرد و البرد لصدق المیته علیه فی کلتا الاصورتین. : اشاره به سه چیز نجس است: أ‌- مضغه : آن ماده ای است که اماده شده برای دمیدن روح. ب‌- مَشیمه: اسم مکان ان کیسه ای است که جنین داخل ان واقع می شود که ان کیسه هم نجس است. ت‌- پاره گوشتی که در هنگام وضع حمل از رحم زن خارج می شود که به ان جفت گفته می شود. : اگر عضوی از حیوان زنده قطع شود منتهی کاملا از بدن جدا نشده مقداری باقی و متصل به بدن است مادامی که متصل است پاک است اما وقتی جدا شد نجس است حال اگر میزان اتصال بین عضو و بدن یک پوست نازکی است احتیاط واجب این است که از این قطعه باید اجتناب کرد در حکم میته و نجس است . : واژه جُند به معنای لشکر نیست بلکه در اینجا به معنای بیضه سگ ابی است که برای درمان استفاده می شود در فرهنگ لغت گاهی هم به معنای تحفه حکیم مومن امده در عربی به ان خُصیه گویند. حکم: اصل اولی و حکم اولی در باره مطلق بیضه ها حرمت اکل است مال هر حیوانی که باشد اما درباره این جند تاره شک دارم که ایا این جند از اجزای سگ محسوب می شود یا نه؟ ایا حقیقت کلبیه دارد ؟ چون شک داریم هم قاعده طهارت جاری است و هم قاعده حلیت. ولی اگر مکلف بداند که جند از اجزای حیوان سگ ابی است در اینجا قاعده حل جاری نمی شود چون این شیئ جداشده جزئی از سگ است و مشمول ادله حرمت اکل بیضه می شود اما قاعده طهارت جاری است چون معلوم نشده که سگ ابی خون جهنده دارد یا ندارد واگر خون جهنده نداشته باشد پا ک است. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
‌سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/2 @ostadahadi بحث دربارۀ تعارض روایات بود برخی روایات مطلقا میته را حرام می دانستند وبرخی جایز البته بصورت مشروط یعنی جایی که طهارت شرط نباشد : بین این دو دسته از روایات چه کاری انجام دهیم؟ تقریبا می توانیم به چهار راه وارد شویم 1- جمع عرفی کنیم : روایات مانعه مربوط به جائی است که طهارت شرط است لذا استفاده از میته را حرام کرد اما روایات مجوزه مال جایی است که طهارت شرط نیست لذا انتفای از میته را جایز دانست مثل اینکه روغن را برروشنایی استفاده کنند. 2- راه دوم؛ از مرحوم حائری : در شرح عروه به عنوان قاعده انصراف جاری فرمودند (ج 1 ص 432) فرمودند: منشأ انصراف ارتکازات عقلاست همانطوری که مرتکَز ذهن عقلا دربارۀ نجاست این است که اگر مرطوب باشد نجس کننده است لذا ملاقی مرطوب نجس می شود همچنین ارتکاز عقلا درباب حرمت بیع میته این است که منافع محلله نداشته باشد لذا اگر منافع محلله داشت بیع میته جایز است مثل جایی که طهارت شرط نیست می توان استفاده کرد. : انصراف درجایی است که اطلاقات ادله معارض نداشته باشد ولی وقتی که اطلاقات ادله معارض دارند انصراف معنا ندارد روایات مانعه با روایات مجوزه در بحث بیع میته معارض دارند نسبت بینشان عموم و خصوص من وجه است در مادۀ اجتماع تعارض می کنند مثلا فروش روغن میته برای استصباح جایز است یا نه؟ روایات مانعه جایز نمی دانند و روایات مجوزه جایز می دانند اینجا انصرافی صورت نمی گیرد و مشکلی را حل نمی کند. به عبارت دیگرتعارض دو قسم است: أ‌- تعارض غیر مستقر: مثل عام و خاص مطلق هرکجا نسبت بین دو دلیل عموم و خصوص مطلق بود تعارض بین دو دلیل غیر مستقر است یعنی دلیل خاص دلیل عام را تخصیص می زند از باب یقدَّم الخاص علی العام تعارض غیرمستقر می شود. ب‌- تعارض مستقَر: در عموم و خصوص من وجه است در اینجا قانون تخصیص جاری نمی شود لذا تعارض را مستقر می گویند در مانحن فیه تعارض مستقر است لذا باید به دنبال حل کردن مساله باشیم و نمی توانیم به سراغ انصراف برویم. 3- راه سوم؛ از مرحوم حکیم در مستمسک و برخی از شاگردان خوئی و ..: روایات مانعه نص اند روایات مجوزه ظاهرند نص بر ظاهر مقدم است لذا باید روایات مجوزه را تاویل ببریم و توجیه کنیم تاویلش این است جایی که شرط طهارت در انجا نشده استفاده از میته جایز است ودر غیر این مورد حرام است و نباید استفاده کرد 4- راه چهارم؛ روایات مانعه با مجوزه تعارض می کنند و هردو دسته تساقط می کنند لذا دلیل نمی ماند باید دنبال دلیل باشیم که در اینجا قاعده اصالة الحل جاری می شود . : قاعده حلیت قاعده اولیه است اما استفاده میته در جایی که طهارت شرط نیست حکم ثانوی است چگونه این قاعده را در حکم ثانوی جاری می کنید اگر ما در اصل بیع میته شک کنیم که ایا حلال است یا حرام اصل حلیت جاری است ولی اگر شک کنیم که ایا بیع میته در جائی که منافع محلله دارد و طهارت در انجا شرط نیست جایز است یا نه؟ در اینجا اصل حلیت جاری نمی شود چون حرمت بیع میته برای ما محرز است شکی در حرمت بیع میته نداریم الخامس: الدم. در اینجا دو بحث است: أ‌- خون حیواناتی که نفس سائله دارند یعنی جهنده اند. ب‌- حیواناتی اند که نفس سائله ندارند اما بحث اول؛ در این بحث صاحب عروه می نویسد کلیه حیواناتی که خون جهنده دارند چه انسان و چه غیر انسان چه کوچک و چه بزرگ و چه قلیل و چه زیاد نجس اند فقهای ما دراین قسمت بحثهای مختلفی دارند برخی بحث را از اینجا شروع کردند که اصل اولی در خون طهارت است مثل امام و اخوند همین را دارند لذا بحث کردند که ایا اصل اولی در خون طهارت است یا نجاست ثابت می کنند که اصل اولی در خون طهارت است الا ماخرج بالدلیل. بحث دوم؛ عده ای از فقها نجاست خون را از ضروریات مذهب گرفته اند و گفتند اصلا قابل بحث نیست لذا با نظریه قبلی کاملا منافات دارد حتی صاحب جواهر ادعای اجماع کل فقها و مسلمین بر نجاست خون کرده است یعنی در این زمینه نیازی به روایت و استدلال هم نیست این دسته از فقها بحث را عوض کردند و گفتند حال که نجاست خون ضروری است باید بحث کنیم که خون قلیل نجس است یا نه؟ مثلا سرسوزنی از خون نجس است یا نه یا دمل را پاره کرد و مقداری خون امد ایا نجس است یا نه؟ بحث سوم؛ در مقابل این دو دسته دسته سومی اند که اجماع و اتفاق مسلمین بر نجاست دم را قبول ندارند و حتی ایات و روایات را توجیه می کنند و اثبات نجاست دم را از اطلاقات ادله به دست نمی اورند بلکه به صورت مصادیق به دست می اورند بحث را مصداقی کرده اند خودش یک رساله مستقل می شود. مثلا خون انسان یا گوسفند تازمانی که در باطن است نجس نیست وقتی شکاف برداشت و بیرون امد نجس است. بحث چهارم؛ : نه از راه امام و نه صاحب جواهر و ....
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/10 @ostadahadi به نظر استاد دو قسم اجماع یعنی؛ اجماع محصل و اجماع منقول برای اثبات حجیت خبر واحد کافی است ولی اشکال ما بر اعتبار خود این اجماع است این اجماع از نظر ما معتبر نیست به لحاظ اینکه اجماع مدرکی است مدرک این اجماع همان طوائف اربعه روایات بود که نقل شد. است که از رای معصوم باشد درحالیکه این اجماع مدرکی است و کاشف از رای معصوم نیست و کشفی ندارد. 3 - اجماع سوم است یعنی اگر فرض کنیم که اکثر احکام فقهیه دلائلی دارند که مفید علم نیست در این فرض اجماع بر حجیت خبر واحد است این اجماع تقدیری (فرضی) است فرض کردیم که دلائل احکام مفید علم و قطع‌آور نیست . فرقش با اجماع قبلی این است که اجماع قبلی اجماع سید را شامل نمیشد ولی این اجماع حتی اجماع سید را میگیرد چون اگر سید قائل به عدم اثبات حجیت خبر واحد باشد لابد به خاطر آن است که خبر واحد علم نمی‌آورد در حالیکه باب علم مفتوح است ( باب علم مفتوح است یعنی ما میتوانیم به خبر متواتر عمل کنیم و خبر متواتر داریم) ولی اگر فرض کنیم که سید باب علم را منسدّ میداند قطعا خبر واحد را برای استنباط احکام شرعیه می پذیرد چون اکثر ادله احکام شرعیه غیر علمی است. رسائل صص 165-163 این اجماع این است که اجماع تقدیری در صورتی است که باب علم منسد باشد و مفتوح نباشد و ظن مطلق حجت نباشد با این دو شرط اجماع تقدیری بر حجیت خبر واحد است در حالیکه آنانی که قائل به انسدا باب علم اند عمل به ظن مطلق می کنند کلیه ظنونی که دلیل خاصی بر حجیتش نباشد ظن مطلق است با وجود عمل به ظن مطلق نوبت به اجماع تقدیری نمی رسد چون اجماع تقدیری در صورت انسداد باب علم و عدم جواز عمل به ظن مطلق است. 4- : اصحاب قطعا در وظایف شرعیه و احام به خبرهای ثقه عمل می کردند عمل اصحاب لابد برگرفته از رفتار ائمه (ع) است لااقل ائمه عمل اصحاب را امضاء و تقریر کردند. این است که ما به عمل اصحاب درصورتی اعتماد می کنیم که بدانیم مستند عمل اصحاب چه بوده است خدای ناکرده اباحه‌گری و لاابالی بودن در مسائل احکام شرعیه مستند عمل اصحاب نباشد چون بعضی از اصحاب ما گرفتار اباحه‌گری‌اند اهمیت به گناه و معصیت نمی دهند نظیر اینکه در خلافت ابابکر و عمر و عثمان چقدر اباحه‌گری کردند از قبیل اینکه گفتند علی (ع) جوان است و آنها پیر و باتجربه اند لذا تا مستند عمل اصحاب روشن نشود عمل اصحاب برای ما حجت نیست. 5- : یعنی عمای شیعه از اخبار آحاد برای بدست آوردن احکام شرعیه و استنباط وظایف عملیه به خبر واحد عمل می کردند و همچنان هم ادامه دارد و خود این رفتار و شیوه دلیل بر اتفاق فقها بر حجیت خبر واحد ثقه است. مرحوم شیخ اینجا این است که مناط عمل علما نزد ما روشن نیست بعضی از فقها به خاطر اینکه قطع به صدور روایت پیدا می کردند به خبر آحاد عمل می کردند بعضی از فقها همین اندازه که ظن به صدور روایت پیدا می کردند عمل می کردند مثلا (مثال از استاد) مرحوم نائینی می فرماید هر روایتی که در کافی هست می پذیرد چون سند کلینی را قبول دارد و به او عشق می ورزد همچنین بزرگانی چون و و لذا حتی نقل ضعیف کلینی را می پذیرند شیخ نظیر می‌آورد سه نفر ایستاده اند و به زنی نگاه می کنند سوال میشود چرا؟ یکی میگوید دخترم است یکی میگوید همسرم است یکی میگوید خواهرم است با وجود مناطهای مختلف هر یک به دلیلی حجیت خبر واحد را می پذیرند. 6- : یعنی همه مسلمانها به خیر واحد عمل می کنند اگر این سیره ثابت شود دیگر نیازی به امضاء امام ندارد چون همه مسمانها به خبر واحد عمل می کنند و امام هم یکی از مسمانان است اما مشکل اینجاست که مسلمانان در اثر تلقی از رهبران معصوم دینشان عمل به خبر واحد عمل کردند یا بخاطر سیره عقلا عمل کردند پس این سیره مجمل شد که آیا مسلمین به خاطر فطرت عقلایی شان یا نگاه به رهبران معصومشان عمل کردند لذا این سیره مجمل است لذا حجت نیست. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 آیا می توان اطلاق و عمومی برای نجاست دم درست کرد یا نه؟ مثلا بگوئیم کل دم نجس؟ شیخ انصاری و بسیاری از علما هیمن قاعده را پذیرفته اند در مفتاح الکرامه ج 2 ص 13 و 14. احدی: روایات زیادی دربارۀ نجاست خونی که مسفوح نیست وارد شده در عین حال خون سائله نفس سائله یعنی جهنده است مثل خون بینی وخون دماغ شدن یا خون دمل وخون جراجت و استحاضه قلیله همه اینها کل دم غیر مسفوح اند لکن ائمه قائل به نجاست این دم شده اند از اینجا کشف می شود کلیۀ دم و طبیعت دم حکم به نجاست می شود لذا هرجا شک کردیم که آیا این دم نجس است یا نه می توانیم به قاعده کل دم نجس مراجعه کنیم. وسائل باب 24 از ابواب نجاسات یا باب 61 حدیث 1 و باب 20 حدیث 5. یا باب27 حدیث 1. 2 اشکال بر این وارد شده است - برای این احادیث دو معنا می توان کرد: 1- این احایث می خواهند بگویند هرچیزی که از بدن انسان و حیوان خارج می شود اگر حرام گوشت باشد نجس است حال منی باشد یا خون باشد یا استفراغ باشد و ... 2- این موارد خاص خون غیر مسفوح هست ولی ریشه اش از مسفوح است یعنی از رگ های بدن خارج می شود از عروق بدن بیرون می ریزد لذا به یک اعتبار مسفوح اند از این جهت حدیث می خواهد بگوید که لباس را بشوی و با آن نماز نخوان و با آن دست غذا نخور - قاعده در اطلاق و عموم القاء خصوصیت است اگر خصوصیات را ملقا نکنید حکم عام و مطلق به دست نمی اید القاء خصوصیت دراین روایات مشکل است مثلا روایت دربارۀ خون حیض است و بگوئیم که هیچ خصوصیتی ندارد و هر خونی را شامل می شود یا روایت درباۀ خون نفاس است و بگوئیم هرخونی را شامل می شود یا خون دماغ را بگوئیم هر خونی را شامل می شود این القای خصوصیت خیلی سخت است نمی شود باید روایت را از خاص بودن بندازیم و بخواهیم در عموم دم و مطلق دم جاری کنیم خیلی سخت است. مفتاح الکرامه : اجماع براین است که کل دم نجس. نام شیخ طوسی تا کاشف الغطا را نام می برد. : معقد اجماع مختلف است اگر معقد اجماع واحد بود حق با صاحب مفتاح الکرامه بود مثلا برخی اجماع بر نجاست مطلق دم کرده اند مثل شیخ طوسی و برخی حکم به نجاست خونی کرده اند که از عروق بیرون بریزد و برخی حکم به نجاست ذی النفس کرده اند و برخی به نجاست دم مسفوح حکم کرده اند با توجه به اختلاف مقاعد اجماع کاشف از کلیت و عمومیت و قاعده عام نیست چون اگر کلیت و عمومیت پذیرفته شود لازمه اش این است که آن موارد خاص هم پذیرفته شود مثل دم متخلف خونی که بعد از ذبح در درون گوسفند باقی می ماند یا خون کمتراز درهم را هم شامل شود لذا نمی توان یک قاعده کلی درست کرد. پس اصل اولی نجاست دم نیست الا اینکه دلیل بیاید. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/11 @ostadahadi تا اینجا ثابت شد که اصل در دم طهارت است و دم سائله به دلیل اجماع و ضرورت مذهب و روایات معتبر نجس است اما الان بحث ما این است که ایا دم قلیل نجس است یا نه؟ ممکن است با دو روایت استدلال بر طهارت دم قلیل کنند مثلا سرسوزن خونی است حالا می توانیم بگوئیم این خون پاک است یا نقطه خونی بر لباس افتاده می توانیم بگوئیم پاک است؟ ممکن است با این دو روایت بتوانند : 1-(صحیحه علی بن جعفرعن أخیه(علیه السلام) وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ رَعَفَ فَامْتَخَطَ فَطَارَ بَعْضُ ذَلِكَ الدَّمِ قَطْراً قَطْراً ( في التهذيب و الكافي: قطعا صغارا. بدل قطرا قطرا ) صِغَاراً فَأَصَابَ إِنَاءَهُ هَلْ يَصْلُحُ الْوُضُوءُ مِنْهُ؟ قَالَ إِنْ لَمْ يَكُنْ شَيْءٌ يَسْتَبِينُ فِي الْمَاءِ فَلَا بَأْسَ وَ إِنْ كَانَ شَيْئاً بَيِّناً فَلَا يُتَوَضَّأُ مِنْه. (الكافي 3: 74/ 16، و التهذيب 1: 412/ 1299، و الاستبصار 1: 23/ 57، و الوسائل: الحديث 1 من الباب 8 من أبواب الماء المطلق.) از امام موسی (علیه السلام) پرسیدم مردی خون دماغ شد و با آب بینی مخلوط شد انگاه خشک شد طوری که قطعه های ریزی تبدیل شد و یک قطعه ریز آن به کاسه آب اصابت کرد ایا از این آب می توان وضو گرفت؟ فقال (علیه السلام) : ان لم یکن شیئا یستبین فی الماء فلا باس وان کان شیئا بیّنا فلا تتوضا منه اگر قطعۀ کوچک خون در آب پیدا نباشد اشکالی ندارد و وضو بگیر اما اگر پیدا باشد از این آب وضو نگیر. 2-عن معاویة ابن حکیم عن ابن المغیره عن المثنى بن عبد السلام عن الصادق (ع): «إني حككت جلدي فخرج منه دم. فقال (ع):إذا اجتمع قدر حمصة فاغسله و إلا فلا» (الوسائل باب: 20 من أبواب النجاسات حديث: 5). مثنی به امام صادق (علیه السلام) گفت پوستم را خاراندم و خون بیرون امد امام فرمود آن اجتمع قدر ...فاغسله و الا فلا» اگر به اندازه نخود بود انرا بشوی و اگر کمترازیک نخود بود نیازی به شستن ندارد هردو حدیث تقریبا دلالتشان این است که خون قلیل نجس نیست چون یکی را می گوید بشوی و یکی را می گوید لازم نیست بشویی اما حدیث اول: به دو صورت دلالت حدیث ربطی به بحث نجاست ندارد : 1)صورت اول؛ امام موسی (علیه السلام) درمقام بیان انفعال آب قلیل است و در مقام بیان طهارت دم قلیل نیست چون قبلا در باب انفعال بحث شد که ایا قطره خونی در آب قلیل بریزد آب قلیل منفعل می شود یا نه؟ امام (علیه السلام) به آن بحث اشاره دارد. 2)صورت دوم؛ منظور امام از یستبین و عدم استبانه این است که شما نمی دانید که خون داخل آب افتاده یا به تن کاسه خورده و چون نمی دانیم که خون داخل کاسه افتاده یا به پشت کاسه اصابت کرده اصل طهارت جاری است. پس دلالت خدیث ربطی به طهارت یا نجاست ذره خون ندارد ان قلت: اگر علم اجمالی داریم که یا کاسه نجس است یا آب درون کاسه شبهه محصوره است و احتیاط واجب است در حالی که در صحیحه حکم به لا باس کرد با وجود اینکه علم اجمالی منجز تکلیف است حکم به عدم باس خلاف علم اجمالی است. قلت: منظورامام از لا باس این است که آب قلیل به مثل دمی که قابل حس و دیدن نیست منفعل نمی شود چون قلیل از دیدگاه فقها این است که مانقص عن الکرفهو قلیل هر ابی که از حد کر کمتر باشد ولو یک کاسه آن آب قلیل است لذا اگر در چنین ابی سرسوزنی خون بیفتد هرگز آب را منفعل نمی کند شاهدش این است که شیخ طوسی در مبسوط ج 1 ص 7 فرمود فانه معفو عنه لانه لا یمکن التحرز منه لذا دو بحث است تاره بحث می شود که ایا سر سوزنی خون نجس است یا نه؟ واخری بحث می شود که ایا این سرسوزن خون آب قلیل کمتر از کر را نجس می کند یا نه؟ این دوتا بحث است . صحیحه ربطی به بحث اول ندارد و مربوط به بحث دوم است اما روایت دوم اولا این روایت معارض دارد روایت ابی یعفور قال قلت لابی عبدالل (علیه السلام) به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم الرجل یکون فی ثوبه نُقط الدم لا یعلم به در لباس مرد نقطه ای خون بود و نشانه گذاری نکرده بود اتفاقا پیدایش کرد منتهی بازهم فراموش کرد و نماز خواند ثم یعلم فینسی آن یغسله فیصلی ثم یذکر بعد ما صلی بعد از نماز یادش امد که لباسش نجس بوده ایعیده صلاته ایا نمازش را اعاده کند فقال (علیه السلام) یغسله ولا یعید صلاته لباسش را بشوید اما نمازش را نمی خواهد اعاده کند چون این خون در نماز کمتر از درهم و معفو است . پس نجاستش بحثی نیست
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/12 @ostadahadi است؟ حیواناتی که خون جهنده ندارند پاک اند چه بزرگ مانند نهنگ چه کوچک مانند مگس و مورچه. ادله طهارت : 1) اجماع قدما و متاخرین مثل اجماع مرحوم شیخ طوسی، ابن زهره ، ابن ادریس، محقق و علامه و شهید اول مفتاح الکرامه ج2 صص 12و 13. بزرگان این اجماع را پذیرفتند ولی متاخرین اجماع را مدرکی گرفتند به سبب روایات. از تحقیق کلکات علما بدست آورد این اینست که معقد اجماع واحد است که دم ما لا نفس له طاهر و لا ینجس بالموت. لذا با معقد وحدت اجماع میتوان این اجماع را کاشف از رضایت معصوم 0ع) گرفت چنانکه در اصول بیان شد. 2) سیره متشرعه: مدعیان این سیره متشرعه همان افرادی هستند که در دلیل قبل نام برده شد چون فقها به طهارت دم مالیس له نفس سائله فتوای به طهارت دادند لذا سیره عملی فقها و اصحاب امامیه بر طهارت است . 3) روایات چند طائفه است: 1- طایفه اول: مربوط به انفعال آب است انفعال آب به حیوانی است خون جهنده دارد لازمه اش این است که حیوانی که خون جهنده ندارد باعث نجاست آب نمیشود. (موثقه حفص بن غیاث) وَ أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ أَيَّدَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: لَا يُفْسِدُ الْمَاءَ إِلَّا مَا كَانَتْ لَهُ نَفْسٌ سَائِلَةٌ. (الاستبصار ج 1 ص 26 الكافي ج 1 ص 3 _تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج1؛ ص231) 2- طایفه دوم: روایات خاص ( یعنی درباره سوسک پشه ملخ و.. ) سوال شد اگر در آب بمیرد آیا نجس میشود امام (ع) فرمود اشکالی ندارد. مَا أَخْبَرَنِي بِهِ الشَّيْخُ أَيَّدَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْخُنْفَسَاءِ وَ الذُّبَابِ وَ الْجَرَادِ وَ النَّمْلَةِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ يَمُوتُ فِي الْبِئْرِ وَ الزَّيْتِ وَ السَّمْنِ وَ شِبْهِهِ قَالَ كُلُّ مَا لَيْسَ لَهُ دَمٌ فَلَا بَأْسَ بِه.(الاستبصار ج 1 ص 26.) 3- طایفه سوم: روایاتی که درباره نماز وارد شده است که اگر خون پشه یا بول برخی از پرندگان که خون جهنده ندارند در لباس نمازگزاری باشد مانع نماز است امام فرمود : خیر. صحیحه حلبی قال سألت اباعبدالله (ع) عن دم البراغیث یکون فی الثوب هل یمنع من الصلاة فیه قال (ع) : لا. صحیحه السكوني عن أبي عبد اللّٰه (ع): «إن علياً (ع) كان لا يرى بأسا بدم ما لم يذك يكون في الثوب فيصلي فيه الرجل. يعني دم السمك»( الوسائل باب: 23 من أبواب النجاسات حديث: 2.) اشکال بر این طایفه سوم شده این روایات مربوط به خونهایی است در نماز معفو است مثلا اگر کمتر از درهم باشد در نماز معفو است اگر خون ماهی باشد یا بول خفاش در نماز باشد معفو است اشاره ای به طهارت ندارد. : اشکال وارد نیست برای اینکه مسأله معفو بودن نسبت به حیواناتی است که خون جهنده دارد در آنجا دلیل خاص بر نجاست خون است و لذا بحث میشود آیا خون نجس در لباس نمازگزار به چه اندازه مانع نماز نیست و معفو است اگر عموم کل دم نجس ثابت میشد حق با مستشکل بود دم براغیث و سمک را می گرفت آن وقت منظور روایت همان معفو بودن خون میشد ولی ثابت شد چنین عموم و اطلاقی ندارد اصل در دم طهارت است نجاست دم دلیل خاص می خواهد لذا باید اول نجاست دم ثابت شود آنگاه بررسی شود چقدر از این دم معفو است. برخی از فقها اینجا قائل به تخصص اند می فرمایند که اگر کل دم نجس ثابت شود این روایت مخصص کل دم نجس است؛ کل دم نجس الا دم السمک و... عموم دم نجس برای دم سائله باشد سمک و برغوث و ... تخصصا خارج است. : تخصص در جایی است که خروج موضوعی باشد درحالیکه در اینجا وحدت موضوع است در اینجا موضوع دم حیوان است منتها دم حیوان سه قسم است: 1- خون جهنده دارد. 2- خون جهنده ندارد. 3- خونی است که ربطی به این سائل و غیرسائل ندارد موضوع دیگری ندارد مثل حیض و نفاس.بنابراینن اصل دم طهارت است برای نجاست دم نیاز به ادله خاص است برای دم غیر سائله ادله خاص نداریم. در روایات داریم روز عاشورا هر سنگی را برمی داشتند خون غلیظ بود آیا این خون نجس است خیر؟ چون این ایت الهی و معجزه است و از بدن خارج نشد و کذا ماکان من غیرحیوان کالموجود تحت الاحجار عند قتل عند قتل سید الشهدا .
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/17 @ostadahadi (مسألة 2): المتخلّف في الذبيحة و إن كان طاهراً، لكنّه حرام إلّا ما كان في اللحم ممّا يعدُّ جزءاً منه. در مسالۀ قبل ثابت شد که از نظر فقها پاک است اکنون دربارۀ جواز خوردن دم متخلف بحث می کنیم که جایز است یانه؟ دو فتوا هست: 1) شیخ یوسف بحرانی در حدائق ج5 ص 45می نویسد که: دم متخلف خوردن اشکالی ندارد و 3 دلیل اقامه کرد أ‌- آیۀ 28سورۀ انعام: قل لا اجد ما فی اوحی الیّ محرّما علی طاعم یطعمه الا ان یکون میتةً او دما مسفوحا ایشان از استفاده می کند یعنی انتفاء عندالانتفاء. آیۀ شریفه اکل حرام را منحصر در مردار خون مسفوح و لحم خنزیر کرد. مفهومش این است که در غیر اینها مثل دم متخلف خوردنش حلال است. ب‌- اتفاق اصحاب ت‌- روایات محرمات ذبیحه است: اگر گوسفندی ذبح شود چه چیزی از او حلال یا حرام است معلوم می شود که دم متخلف اشکالی ندارد : هر3 دلیل مخدوش است : زیرا؛ اولا: حصر در آیه حقیقی نیست بلکه اضافی است و نسبت به زمان نزول ایه 3 تا از محرمات را نام برد چون در زمان نزول ایه، یهودیان برخی اغذیه را برای خود حرام کرده بودند و خداوند این ایه را نازل کرد که محرمات میته و دم و لحم خنزیر است و انچه شما حرام کردید از نظر ما حرام نیست پس این حصر اضافی است نه حقیقی. ثانیا: اگر حصر درایه حقیقی باشد لازمه اش تخصیص اکثر است چون اغذیه حرام بسیارند و فقط محدود به این 3مورد نیست واگر محصور به این 3مورد کنیم تخصیص اکثر لازم می اید که مستهجن است ثالثا: اگرحصر حقیقی باشد لازمه اش این است که فتوادهیم به اکل دم غیر مسفوح یعنی نه تنها دم متخلف اکلش جایز است بلکه هردمی که مسفوح نباشد اکلش جایز است درحالی که لم یقل به احد و اصحاب: اگرمنظور شما از این اتفاق اجماع محصل است ما قبول نداریم چون خیلی از فقها فتوابه حرمت اکل دم متخلف داده اند از جمله صاحب جواهر و شیخ طوسی . واگر مراد شما اجماع منقول است که حجت نیست و: اگرچه نسبت ره دم متخلف ساکت است و لسان نداردولی روایت باب اطعمه اطلاق دارد و از اطلاقش می توانیم استفاده کنیم که خوردن دم متخلف حرام است و حلال نیست. دو روایت معتبره به عنوان نمونه 1. روایت ابراهیم ابن عبدالحمید که حضرت فرمود 7 چیز از گوسفند حرام است در اولین مورد فرمود دم. 2. روایت ابن ابی عمیرازعن بعض اصحابنا عن ابی عبدالله ع که فرمود گوسفند 10 چیز خورده نمی شود الفرس یعنی غائط و الدم . لذا روایات اطعمه و اشربه استثنائی و تقییدی نیامده و نمی توانیم خون متخلف را استثنا کنیم علاوه براینکه ایۀ حرمت علیکم المیتة و الدم مطلق است. مطلق دم را حرام کرد لذا هیچ دلیلی بر جواز اکل دم متخلف نداریم : از یک طرف دم متخلف را پاک می دانید و حکم به نجاستش نمی کنید و از سوی دیگر اکلش را حرام می دانید کاملا مخالف با ملازمه است چون عقلا بین ایندوتا ملازمه است لازمۀ طهارت دم متخلف جواز و حلیت اکل است. : ملازمۀ عقلیه بین مقدمه و ذی المقدمه است بین دو حکم ملازمۀ عقلیه جاری نیست. در کفایه ج 1 قانون استلزامات بیان شد و ثابت شد که شارع مقدس اکل دم متخلف را اجازه نداد پس هیچ ملازمه ای بین طهارت دم متخلف و حلیتش نیست. فقط یکجا استثنا شده در صورتی که خون داخل گوشت باشد و جزئی از لحم شده باشد درانجا ضرورتی ندارد. مثل جگر. (مسألة 3): الدم الأبيض إذا فرض العلم بكونه دماً نجس كما في خبر فصد العسكري (صلوات اللّٰه عليه) «1» و كذا إذا صبّ عليه دواء غيّر لونه إلى البياض.
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/23 @ostadahadi اگر قطره خونی داخل دیگ آبگوشت بیفتد حکمش چیست؟ روایات دربارۀ آبگوشت این را پاک می دانند. چند توجیه دراین باره بیان شده: 1- : این مربوط به جایی است که آبگوشت کر بوده به این توجیه مخالف با تعلیل امام است چون امام علت طهارت آبگوشت را کریت نمی داند بلکه تبخ می داند براثر اینکه اتش ان خون را در درون آبگوشت مستهلک کرد حکم به طهارت می شود لذا حمل حدیث بر کریت خلاف تعلیل است 2- -دوم: روایات طهارت آبگوشت را حمل بر تقیه کنیم به درست نیست چون روایت اولی که سندش ضعیف بود حسن بن مبارک مجهول است و حسین بن مبارک هم مجهول است و محمدبن موسی ربعی هم که ملعون است قمی ها اورا لعن می کردند و می گفتند او غالی است وغلو می کند واما روایت دوم و سوم صحیح السنداند ولی با روایت دیگر متعارض نیست. حمل بر تقیه در صورتی است که روایت صحیح با روایت معتبر دیگری متعارض باشد در حالی که اینجا متعارض نیست . 3- -سوم: دم را حمل بر دم طاهر کنیم چنانکه اقای خوئی فرمود وفیه؛ در این روایات دم کنار خمر و نبیذ امده قطعا خوردن خمرالنبیذ حرام است پس سوال از جواز اکل نیست بلکه سوال از نجاست است ایا قطره خون یا شراب داخل آبگوشت بریزد این غذا را نجس می کند یا نه؟ امام دربارۀ خون فرمودند نه نجس نمی کند چون الدم تاکله النار نجاست دم را مردم می دانستند از نجاست دم سوال نشد بلکه از منجسیت این دم سوال شد لذا در روایت علی بن جعفر تصریح می کند که الف رتل ماء هزار سطل اب دراین دیگ بود معنایش این است که ایا این اب گوشت که اب مضاف است با یک قطره خون نجس می شود یا نه؟ 4- : از امام ره فرمودند این تعلیل خلاف ظاهر عرفی است چون در عرف اگر کل اب تبخیر شود استحاله نامیده می شود ولی آبگوشت که کل اب تبخیر نمی شود تا بگوئید استحاله شده است. : منظور از تاکله النار استهلاک و استحاله نیست بلکه منظور از اکل طبخ است یعنی این آبگوشت پخته شده واین پخته شدن را امام ع ملاک طهارت می داند چون پخته شدن کاملا بو و مزه و رنگ نجاست را می گیرد و جوهره وجودی خون را عوض می کند شاهدش این است که در صحیحه علی بن جعفر فرموده که اذا طُبخ فکل فلا باس پس امام مرادش از اکل اتش این است که ان را می پزد. 5- : اگر هم صحیحه حکم به طهارت آبگوشت کند سیرۀ متشرعه او را رد می کند و: چگونه سیرۀ متشرعه حلیت اکل این آبگوشت را رد می کند درحالی که بزرگانی مثل شیخ مفید و طوسی و سلار که نزدیک به عصر امام عسکری هستند حکم به طهارت دادند؟! 6- : خوئی: معارضه ایجاد کرده بین این دو روایت و روایت وضو و: تعارض وحدت موضوع می خواهد موضوع بحث ما دم مطبوخ است ولی موضوع اب وضو دم غیر مطبوخ است امام درانجائی که قطره خونی داخل اب وضو بیفتد اجتناب از این اب را واجب کرد چون مطبوخ نیست و استحاله نشده است اما دراینجا امام ع به اعتبار اینکه استحاله شده و این آبگوشت پخته شده امام ع حکم به طهارت کرد شاهد ما کلمه عن رجل رؤف هست یعنی خون دماغ شد وتقطر یک قطره از ان خون داخل ظرف ابش افتاد امام فرمود لا یعنی نمی توانی وضو بگیری. این که تعارض نشد . نسبت عموم من وجه درست کرد در حالی که اینگونه نیست : به نظرما به جای کلمه منجس خط بکشیم و بنویسیم بل لا یکون منجسا للصحاح روایات صحاح ای صحیحه ابن اعرج و علی بن جعفر. البته ریشه اش فقط تعبد است و ممکن است عقلا نپذیریم. مسألة 12): إذا غرز إبرة أو أدخل سكّيناً في بدنه أو بدن حيوان، فإن لم يعلم ملاقاته للدم في الباطن فطاهر، و إن علم ملاقاته لكنّه خرج نظيفاً فالأحوط الاجتناب عنه ؛ اگر سوزن در بدن انسان فرو کنند یا چاقو در بدن انسان یا حیوان فرو کنند نمی داند که ایا ملاقات با خون در درون بدن کرد یا نه؟ حکم به طهات این سوزن و چاقو می شود چون قاعده طهارت جاری است و استصحاب طهارت جاری است و اصل عدم ملاقات جاری است ولی اگر می داند این سوزن با خون در درون بدن ملاقات کرد ولی سرسوزن پاک است دراینجا احتیاط واجب اجتناب از این سوزن است به اینجا هم باید بنویسیم که فالاقوی الحکم بطهارته چون قبلا گفتیم مادامی که خون در باطن است نجس نیست وقتی از درون حیوان بیرون امد نجس است و چون سوزن الوده به خون نیست پاک است مگر اینکه سر سوزن الوده به خون باشد پس وجهی برای احتیاط نیست. الان در طب سوزنی معمولا جاهایی فرو می کنند که خون ندارد ایا لازم است فتوا دهیم که انها را بشویند وجهی ندارد. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/12 @ostadahadi : بین فقهای امامیه و اهل سنت اختلاف است که آیا عرف یک دلیل مستقل است جدای از کتاب و سنت است یا تابع آندو.عده ای از اهل سنت معتقد به حجیت عرف هستد بعنوان یکی از ادله احکام شرعیهو مهمترین دلیل آنها آیه آل عمران/110 و سوره اعراف/119 و روایت عبدالله بن مسعود : «مارأه المسلون حسنا فعندالله حسن » عرفی که نزد مسلمین ثابت و حسن باشد با دلیل شرعی ثابت است( مجموعه رسئل ابن عابدین ص 124) : : روایت مقطوعه است احتمالا این کلام ابن مسعود است نه پیامبر (ص)و بزرگانشان مثل ابن عابدین و علائی معتقدند این حدیث از پیامبر نیست. و در کتب سنن ترمذی و نسائی و ابی داود و صحیح مسلم و بخاری یافت نشد. : این دلیل اخص از مدعا است چون مدعا این است که عرف بعنوان یک دلیل مستقل حجت است ولی روایت خاص است چون دلالت میکند بر موردی که عرف مسلمین می پسندد این دلالت، خاص است چون بحث روی پسندیده بودن نیست. : این روایت بیشتر مدرک اجماع مسلمین اهل سنت است چون مثلا اجماع مسلمین بر خلافت ابابکر بود لذا حجت است اما از نظر شیعه حجت نیست. : منظور از حسن، حسن عقلی یا عرفی است اگر حسن و قبح عقلی منظور شماست روایت تأکید بر حکم عقل است نه امضای عرف . احکام شرعیه تابع مصالح و مفاسد واقعیه است ربطی به حسن و قبح ظاهری و عرفی ندارد لذا علم و جهل مکلف در تشریع احکام دخیل نیست. اما : عرف دلیل مستقل نیست فقط است مثلا زمان قیمی است یا مثلی؟ ائمه خودشان تعیین نمیکردند و موکول به عرف میکردند البته حجیت عرف مشروط به امضای شارع است وامضای شارع تطبیق اطلاقات و عمومات آیات بر مصادیق عرفی است یا لااقل تقریر معصوم (ع) عرف را امضا کرده باشد و گاهی عرف دو زمان باهم فرق میکند مثلا عرف زمان دو امام فرق میکرد. : عرفی که بعد از ائمه ایجاد شده مثل بیمه سرقفلی و بورس ، اوراق بهادار ، حق التألیفاینها ارجاع به فقهای شیعه میشود چنانچه از راه اطلاقات ادله مانند احل الله البیع و تجارة عن تراضٍ و اوفوا بالعقود منافات نداشت رد یا تأیید میکنند. پس حجیت عرف به امضای بلاواسطه یا با واسطه شارع است لذا هر عرفی حجت نیست و عرف منبع احکام نیست. 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/25 @ostadahadi بحث ما در دلالت ایۀ شریفۀ ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا بر برائت بود اشکال مهم بردلالت ایه این بود که ایه عذاب فعلی را نفی می کند یعنی عذاب استیصال را برمی دارد مثل طوفان حضرت نوح یا مثل باد سوزانی که قوم ثمود را نابود کرد این عذاب استیصال قبل از اتمام حجت نمی اید باید پیامبران بیایند و اتمام حجت کنند و بعد ازآن عذاب می آید اما برائت برای نفی استحقاق عذاب است. با دو مقدمه این مشکل را حل کرده است 1- درعلل مرکبه انتفاء معلول به انتفاء بعضی از اجزای علت است 2- دربارۀ ثواب و عقاب 3مبناست که بیان شد الان با این دو مقدمه می خواهیم دلالت ایه را درست کنیم اما چگونه؟ اما : این بود که ثواب و عقاب از لوازم ذاتی عمل است یعنی عمل ماده است و استعداد هم ثواب را دارد و هم استعداد اذاب را دارد مثل بذر است که هم قابلیت میوه دادن و هم قابلین خشک شدن را دارد. وقتی ثواب و عقاب از شؤون عمل شد انتفاء عذاب به قصورعمل است یعنی این عمل برخی از اجزای علت را نداشت و ما در مقدمۀ اول گفتیم که اگرعلت مرکب بخواهد منتفی شود به انتفاء بعضی از اجزای علت است پس قصور و نقص در فاعل نیست فاعل عذاب خداست هرگز قدرت خدا خلل نمی پذیرد وقتی فاعل تام بود مقتضی عذاب هم تام است ولی چرا این عبد عذاب نشد؟ بااینکه مقتضی عذاب تمام بود؟ لابد نفی استحقاق عذاب بخاطرقصوری است که در خود عمل مکلف است. پس ثابت شد که نفی عذاب فعلی با نفی استحقاق عذاب ملازمه دارد اگرخداوند عذاب نمی کند بخاطرعدم قدرتش نیست بلکه بخاطرقصورعمل مکلف است. لازمۀ نفی عذاب فعلی نفی استحقاق عذاب می باشد چون عمل ایشان برای عذاب کافی نیست لذا وقتی فعلیت عذاب نفی شد استحقاق عذاب هم نفی می شود چون انتفاء معلول به انتفاء بعضی از اجزای علتش است. اما بر: ثواب وعقاب از مجعولات عقلائیه است براساس این مبنا عذاب به اقتضای ذات عمل نیست بلکه عذاب به جعل عقلاست هرکجا عقلا مذمتی ندارند در انجا نفی استحقاق عذاب است چون عقلا بدون ملاک کسی را مذمت نمی کنند لابد این عمل را مستحق عذاب نمی بینند لازمه اش عدم فعلیت عذاب است پس غرض اصولی تمام شد . اما : ثواب و عذاب از مجعولات شارع باشد: جایی که در قران وعده آمده است در انجا ثواب است و جایی وعید امده عذاب است اگراز سوی خدا وعیدی نیامد قطعا نه فعلیت عذاب است و نه استحقاق عذاب است چون با نیامدن وعید حدوثا حکم به عدم بیان می کنیم و بقائا حکم به توبه می کنیم و می گوئیم لابد ایشان توبه کرد لذا عذاب ندارد پس در هرصورت نفی عذاب فعلی ملازمه با نفی استحقاق عذاب دارد لذا غرض اصولی تمام است و می تواند از این ایه برای برائت استدلال کند. : مابا هرسه مبنای ایشان مشکل داریم: اما : از دو جهت مخدوش است: یک اینکه نسبت بین ثواب و عقاب و بین اعمال نسبت مقتضی به مقتضاست نه علت به معلول پس اینکه فرمودند ثواب و عقاب از لوازم ذاتی و تکوینی عمل است درست نیست شاهدش این است که اگراز لوازم تکوینی عمل باشد چرا عذاب قابل عفو است چرا عذاب قابل شفاعت است پس از قبیل مقتضی به مقتضاست وقتی شفاعت وعفو می شود مقتضی عمل درست می شود جهت دوم این است که اگر بین عقاب و ثواب با عمل لازم تکوینی باشد باید قائل باشیم که بهشت و جهنمی الان آفریده نشده بلکه بهشت و جهنم مولود خود عمل است درحالی که قران و روایات نص در خلقت جند و ناهستند مثل واژه اُعدّت که هم در عذاب کفار استفاده شده و هم برای متقین امده یا مثل ازلفت و اعتدنا. و تقریبا 306روایت درباره خلقت بهشت و جهنم ذکر شده اما : که ثواب و عقاب از مجعولات عقلائیه است: این مبنا هم مخدوش است چون جعلیات عقلائیه بخاطرحفظ نظام زندگی و عدم اختلال در زندگی است مثلا داد و ستد قانون دارد تا زندگی مختل نشود و ... اما ثواب و عقاب برای حفظ نظام زندگی بشرنیست بلکه از لوازم عقلیۀ حسن و قبح است مثلا ظلم قبیح است چه نظامی باشد یا نباشد و عقل حسن است چه نظامی باشد یا نباشد شارع مقدس احکام شرعیه را براساس مصالح و مفاسد و حسن و قبح عمل تدوین کرد. کاری به نظام مردم ندارد الان در اروپا نظام زندگی خود را به برهنگی زنان واگذار کرده اند ما که این قانون را قبول نداریم . این پاسخ می تواند برای شبهات امروزی خیلی مناسب باشد اما : که ثواب و عقاب از مجعولات شرعیه است قبول داریم ولی مشکل باز هم باقی است چرا که ایه از نظردلالت مطلق نیست بلکه خاص است و فقط شامل عذاب استیصال می شود واز قبیل لیهلک من هلک عن بینة است . لکن اقای مکارم اطلاق را می پذیرد برخلاف علامه جوادی املی که می فرماید ایه اطلاق ندارد. 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴