eitaa logo
دروس استاد احدی حفظه الله تعالی
104 دنبال‌کننده
44 عکس
10 ویدیو
136 فایل
این کانال جهت نشر دروس خارج فقه و اصول استاد می باشد. ارتباط با ادمین sd1251356@
مشاهده در ایتا
دانلود
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/12 @ostadahadi سیره عقلا را بر حجیت خبر ثقه مورد امضا شارع می داند معتقد است ردعی برای سیره نیامده هر چها وجه را قبول کرد. منتقد به 4 وجه شیخ است استاد دو تا را پاسخ میدهند و دو تا را قبول دارند. مرحوم آخوند در کتاب الفوائد فی الحاشیه علی الفرائد ص 124 سطر 17 آنجا هر 4 قسم شیخ را رد میکند. این بود که پیروی از خبر واحد ثقه تشریع نیست به همان بیانی که جلسه قبل گذشت مرحوم آخوند منتقد است میگوید عمل به خبر ثقه در پیشگاه اهل عرف تشریع نیست اما در پیشگاه شارع تشریع است یعنی اگر ثقه ای یکی از امورات شرعیه را به ما خبر دهد و ما شک داریم که آیا این امر شرعی از شارع صادر شده است یا نه؟ اگر بخواهیم به این خبر عمل کنیم تشریع است چون اِسناد به مالم یعلم تشریع است در حالیکه معلوم نیست این حکم را خدا داده یا نه؟ (مرحوم شیخ وزان شرع را وزان عرف قرار داد اما آخوند میگوید ممکن است عرف بگوید خبر حجت است اما شارع مناطش فرق دارد. : ما این نقد را نمی پذیریم چون ما به دنبال ملاک حجیت خبر ثقه هستیم سیره عقلا خبر ثقه را کاشف و طریق از واقع می بیند و احتمال خلاف را اسقاط می کند پس از سقوط خلاف شک باقی نمی ماند چرا آخوند بعد آمدن خبر شک را مطرح می کند چرا در روایت هم ثقه یا ثقتان داشت و هم مأمون یا مأمونان داشتلذا شیخ در رسائل اینجا فرمود لایشکّون یعنی وقتی خبر ثقه (اعلایی) آمد دیگر شکی نمی ماند. {رادع جایی است که پایگاه عرفی هست اما جایگاه شرعی ندارد.} : فرموده با وجود خبر ثقه اصل عقلی موضوعی (قبح عقاب بلا بیان ) جاری نمی شود چون خبر بیان است. می گوید اگر اصول عقلیه در مقابل خبر ثقه در احکام عرفیه جاری نمی شود ملازمه با احکام شرعیه ندارد چون با وجود شک در حجیت خبر ثقه بیان حاصل نشد هنوز لابیان است لذا اصل قبح عقاب موضوع پیدا کرد. : این نقد را هم ما نمی پذیریم ملاک احکام عرفیه و شرعیه یکی است ملاک هردو الغائ شک است لذا با خبر ثقه بیان آمد و جایی برای اصل قبح عقاب نیست اتفاقا در روایات آمده «لاعذر فی التشکیک فیما یروی عن ثقاتنا. » : فرمود با وجود خبر ثقه استصحاب موضوع ندارد و جاری نمی شود البته بنابر اینکه حجیت استصحاب به بناء عقلا باشد. این است که؛ ( قبول دارد) اگر حجیت استصحاب به بنا عقلا باشد مفید ظن نوعی است خاصیتش این است که اگر حجت اقوی بر خلافش نباشد باید به استصحاب عمل کنید لذا اگر خبری درباره حکم شرعی وارد شد در آنجا استصحاب برخلاف خبر ثقه امده مادامیکه حجیت خبر ثقه احراز نشده حق صرف نظر از استصحاب نداریم چون در این حالت خبر ثقه حال امارات غیر معتبره را دارد لذا حجت نیست چه رسد به حجت اقوی. اما مرحوم شیخ فرمود با آمدن خبر ثقه اصول لفظیه (اطلاق و عموم ) جاری نمی شود. : این است که اهل لسان این دو اصل تا زمانیکه حجت اقوی علیه شان نیامده جاری می کنند برای اینکه خبر ثقه مقابل آنها قرار بگیرد باید حجیتش برای ما احراز شود و حجیت شارع احراز شود. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/15 @ostadahadi یکی از که در بارۀ دم حیوان شده است. آن خونی که در درون حیوان بعد از ذبح شرعی و بعد از خارج شدن خون از حلقومش در رگها و در گوشت و قلب وکبد باقی می ماند شرعا این خون پاک است فقها بر طهارت خون متخلف بیان کرده اند: 1) ادلۀ نجاست دم اطلاق ندارد و شامل خون متخلف نمی شود. 2) سیرۀ متشرعیه بر عدم اجتناب از دم متخلف است و به نوعی اجماع عملی بر طهارت این دم است یعنی همۀ فقها در زمان غیبت صغری تا کنون به این فتوا عمل کرده اند این سیره متصل به زمان معصومین عهم است بویژه که در آن روز ابهای منازل در مکانهای زندگی ائمه عهم به حد کافی نبود و مردم ندیدند که ائمه یا اصحاب ائمه عهم درون گوسفند را بشویند همه دیدند که حلقوم گوسفند بعد از ذبح را بشویند ولی ندیدند که درونش را هم بشویند. 3) روایاتی که خوردن گوشت مذکی را حلال می داند اطلاق دارد و شامل خون متخلف همی می شود لازمِ اخص حلیت اکل مذکی طهارت گوشت مذکی با هرچیزی که همراهش است حتی خون متخلف. 4) قاعده لا حرج: اگرشستن خون متخلف درون گوسفند بعد از ذبح واجب باشد بر مردم حرج لازم می اید و حرج شخصی است و نوعی نیست مثلا بر قصاب حرج لازم می اید و ایۀ شریفۀ نفی حرج، حرج را برمی دارد پس این خون متخلف پاک است. به این ادله مخدوش اند اما دلیل اول مبنائی است بنابر مبنای کسانی که قائل به اطلاق نجاست ادله دم هستند می توانند دم متخلف را از این اطلاق بیرون کنند و بگویند شامل دم متخلف نمی شود اما بنابر مبنای ما اصل در دم طهارت بود ادلۀ نجاست دم اطلاق نداشت لذا تازمانی که دلیل خاص بر نجاست دم متخلف پیدا نشد قاعده طهارت جاری است واما دلیل دوم : سیره متشرعیه در صورتی است که اطلاق نجاست ادلۀ دم را بپذیریم. اگر قائل به اطلاق باشیم سیره این اطلاق را تقیید می زند و می گوید دم متخلف نجس نیست ولی ما منکر اطلاق ادلۀ نجاست دم شدیم . امام هم منکر شد و نیازی به سیره نیست. چنین سیره ای بر اساس قاعده طهارت است از باب تقیید اطلاق نیست واما دلیل سوم غایت این دلیل آن خونی است که در درون جگر و گوشت است نه خونی که مربوط به طحال است یا خونی که لابلای دنده های داخل شکم است اگر خوردن گوشت را حلال می دانند آن خونی است که با خود گوشت است نه آن خونی که بیرون از گوشت است. به نظرما خون متخلف دم مسفوح نیست قران می فرماید دم مسفوح نجس است و خون متخلف دم مسفوح نیست واگر شک کنیم که ایا خون متخلف نجس یا پاک است به لحاظ اینکه دراینجا فقدان نص است قاعده طهارت جاری است. در دوصورت است: یک: اگر حیوان بعد از سربریدن بخاطر اینکه زیاد نفس می زند از راه نفس کشیدن خون را به داخل ببرد آن خون نجس است نعم اذا رجع دم ... دو: اگر سرگوسفند به سمت بالا باشد خون متخلف نجس است چون ممکن است از بیرون جذب کرده باشد. : اما صورت اول: به نظرما خلاف طبیعت ذبح است و قابل تصور نیست . اوداج اربعه یک آن لوله ای است که غذا به داخل می رود. دوم مجرای نفس که مثل خرطوم است به آن رگ خرطومی گویند و سوم ورید یسار و چهارم ورید یمین . محل جریان خون را ورید گویند از حلقوم که خون نمی اید لذا امکان ندارد از راه نفس خون به داخل برود . مرحوم خوئی هم همین را می فرماید. اما قسم دوم را قبول داریم. ایا طهارت دم متخلف مربوط به حیوا ن ماکول لحم است یا شامل غیر ماکول لحم هم می شود؟ مثلا اگر کلاغ را ذبح شرعی کردیم ایا خون متخلف در شکم کلاغ پاک است؟ مرحوم سید می فرماید بنابر احتیاط واجب خون متخلف حیوان غیر ماکول باید اجتناب شود و نجس اس ت به فتوای به احتیاط واجب مشکل است چون ادله نجاست دم اطلاق ندارد تا اینکه دم متخلف در حیوان غیرماکول را شامل شود و فتوای به احتیاط دهیم لذا بهتر است که بگوئیم بل الاحوط الاجتناب عن الدم الکائن فی الجزء الحرام کالطحال. احتیاط این است که از خونی که در ظرف های حرام مثل طحال است اجتناب شود ولی از دم متخلف دلیلی بر احتیاط نداریم و عند الشک هم قاعده طهارت جاری است. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
اما این است که در اینجا یک استصحاب موضوعی دیگری هم هست چون شک در طهارت و نجاست دم متخلف مسبب از شک در بالا بودن سر حیوان یا نفس کشیدن حیوان است استصحاب عدم علو راسه جاری است یا استصحاب عدم ردالنفس جاری است واین اصل سببی است اصل موضوعی است که بر اصل مسببی و حکمی حاکم است. علاوه بران اشکال دیگری هم دارد که استصحاب حکمی حالت سابقه ندارد شرعا ثابت نشده که خون باطن نجس است نجاست بول و خون غائط بعد از بیرون امدن از بدن است نه اینکه داخل بدن باشد اینجا دیگر بحث نمی شود که نجس است یا نه؟ : ممکن است اشکال سومی شود که استصحاب حکمی به خاطر تبدل موضوعی جاری نیست چون در استصحاب وحدت موضوع متیقنه و مشکوکه جاری است حالت سابقه که حالت متیقنه است موضوعش باطن است نجاستی که در درون انسان است مشکوک ما نجاست ظاهری است و بیرون است لذا وحدت موضوع نیست تبدل موضوع شد لذا جایی برای استصحاب نیست . به این اشکال وارد نیست چون مستصحب ما دم است لذا موضوع واحد است باطنی و بیرونی صفت دم است نه موضوع استصحاب لذا بین موضوع و صفت اشتباه شد تبدل صفت شد نه تبدل موضوع شک در عوارض و اوصاف دم است نه در موضوع. ایشان در ادامه همین بحث می فرماید و یحتمل التفصیل. این متن بیشتر شبیه رسائل است تا فقه . همه شعب را بیان کرده است. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/22 @ostadahadi { محمود عقاد و بنت الشاطی«بطلة کربلا» درباره حضرت زینب (س) کتاب نوشتند و همچنین توفیق حمدون بازیگر معروف عرب در مورد ایشان کتاب بطلة عشق نوشت.} بحث در این است که نظر علمای اصول درباره است برخی قائل به تخصص برخی قائل به ورود و برخی قائل به حکومت اند. در کتاب فوائد الاصول در بخش استصحاب می فرماید: تمام موارد سیره عقلا از تحت آیات ناهیه تخصصا خارج شد چون موضوع ایات ناهیه شک است، غیرعلم است سیره عقلا اطمینان و علم می آورد پس تمامی موارد سیره عقلائیه خروج موضوعی از تحت آیات ناهیه دارد. به این مبنا تام نیست برای اینکه موارد سیره عقلا در بسیاری از جاها موضوعش شک است و علم و اطمینان نیست لذا نمی تواند خروج تخصصی داشته باشد چون با موضوع آیات ناهیه یکی شد مثلا حجت است یا حجت و علامت ملکیت است چراکه ذوالید مالک است درحالیکه موضوع هردو قاعده شک است چون در روایت داریم که سوال شد من از بازار خرید می کنم احتمال می دهم که این مال سرقتی باشد یا این شخص دارد به مالک دارد خیانت می کند «لانه سرق او خیانة» فرمودند : در اینجا به سوق یا قاعده ید عمل کن توجه به شکّت نکن پس موضوع این قاعده شک است . یا در نماز یا داریم فرق این دو قاعده این است که قاعده فراغ مال بعد از عمل است مثلا بعد از اتمام نماز شک کردم که سوره را خواندم یا نه ؟ اینجا ائمه فرمودند : «فامض» بگذر از آن. اما قاعده تجاوز مربوط به تجاوز از یک جز یا محل است مثلا در هنگام قرائت سوره شک کردم که آیا دو ایه آخر را هم خواندم یا نه؟ یا در رکوع شک کردم که سوره را خواندم یا نه؟ موضوع این دو قاعده شک است لذا خروج تخصصی از آیه برای ما محرز نیست و اثبات نشد. در اجود التقریرات قائل به ورود شد ورود جائی است که خروج وجدانی به عنایت تعبد باشد مثلا قاعده قبح عقاب بلابیان داریم در باره تتن مثلا روایتی آمد که شرب تتن حرام است وجدانا لابیان تبدیل به بیان شد اما به برکت حدیث شریف و تعبد اگر این حدیث نبود همچنان قاعده قبح عقاب لابیان جاری بود. ماقبول داریم سیره عقلائیه اطمینان می آورد اما این سیره امضا نشد تعبد به سیره جایز نیست چون در سره تعبد راه ندارد تعبد با آیات و روایات است به که سیره که تعبد نیست پس ورود سیره بر آیات ناهیه هم مشخص نشد . قائل به حکومت شدند البته که در درس قبل گفته شد نائینی کلامش مضطرب است یکجا ورود گفت یکجا حکومت. یکجا هم..... در مصباح الاصول و حاج شیخ در دُرردارد: 1- دلیل حاکم تارة در موضوع دلیل محکوم تصرف می کند مثل لاشک لکثیر الشک وجدانا و تکوینا کثیر الشک شک است ولی شارع به ما می گوید لاشک لکثیر الشک این را شارع گفته و ما تابع شارع هستیم پس حکومت به برکت تعبد است کاری به تکوین ندارد و می گوید این موضوع نیست مثل اینکه «لاربا بین الوالد و الولد » این دلیل حاکم بر آیات و روایات حرمت ربا است در اینجا شارع آمده گفته که این زیادی که پسر از پدر می گیرد این ربا نیست وجدانا و تکوینا زیادی هست و ربوی هم هست اما تعبدا برداشته می شود (بین زن و مرد روایت مخدوش است و سندش مخدوش است). 2- تارة اخری این است که دلیل حاکم موضوع را تصرف نمی کند بلکه محمولش را تصرف می کند مثل «قاعده لاضرر و لا ضرار فی الاسلام» اگر کسی وضو برایش یا غسل برایش ضرر دارد قاعده لا ضرر جاری می شود و به ایشان می گوییم وضو و غسل نکن و تیمم کن محمول وجوب وضو و غسل است عوض شد و جایش را به تیمم داد. پس گاهی حاکم در محمول تصرف می کند و حکمش را برمی دارد . با این توضیح سؤال ما این است که آیا سیره عقلائیه می تواند دلیل حاکم باشد. اگر سیره بدون امضا شارع باشد یقینا دلیل حاکم نیست و اگر با امضا شارع باشد یقینا می تواند دلیل حاکم باشد و برای ما هنوز امضا شارع ثابت نشده چگونه قائل به حکومت شدید؟ : نعم؛ بله اگر منظور از امضا شارع ؛ اجماع قدما و روایات بر سیره عقلا و آیا نبأ است چون ایه نبأ خبر ثقه را حجت می کند اجماع فقهای قدما مثل شیخ طوسی و مفید قائل به حجیت خبر ثقه اند . در این صورت سیره عقلا حاکم نشد بلکه همان ادله حاکم بر آیات ناهیه شد ولی به صورت تخصیص یعنی آیات مخصِص آیات ناهیه شد یعنی اگر اجماع یا آیات نبأ را قبول کنیم تخصیص میشود یعنی این آیات ناهیه را تخصیص می زند که نظر ما همین است. ( برخی آیات و روایات و اجماع را پذیرفتیم لذا قائل به تخصیص شدیم.) 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/23 @ostadahadi اگر قطره خونی داخل دیگ آبگوشت بیفتد حکمش چیست؟ روایات دربارۀ آبگوشت این را پاک می دانند. چند توجیه دراین باره بیان شده: 1- : این مربوط به جایی است که آبگوشت کر بوده به این توجیه مخالف با تعلیل امام است چون امام علت طهارت آبگوشت را کریت نمی داند بلکه تبخ می داند براثر اینکه اتش ان خون را در درون آبگوشت مستهلک کرد حکم به طهارت می شود لذا حمل حدیث بر کریت خلاف تعلیل است 2- -دوم: روایات طهارت آبگوشت را حمل بر تقیه کنیم به درست نیست چون روایت اولی که سندش ضعیف بود حسن بن مبارک مجهول است و حسین بن مبارک هم مجهول است و محمدبن موسی ربعی هم که ملعون است قمی ها اورا لعن می کردند و می گفتند او غالی است وغلو می کند واما روایت دوم و سوم صحیح السنداند ولی با روایت دیگر متعارض نیست. حمل بر تقیه در صورتی است که روایت صحیح با روایت معتبر دیگری متعارض باشد در حالی که اینجا متعارض نیست . 3- -سوم: دم را حمل بر دم طاهر کنیم چنانکه اقای خوئی فرمود وفیه؛ در این روایات دم کنار خمر و نبیذ امده قطعا خوردن خمرالنبیذ حرام است پس سوال از جواز اکل نیست بلکه سوال از نجاست است ایا قطره خون یا شراب داخل آبگوشت بریزد این غذا را نجس می کند یا نه؟ امام دربارۀ خون فرمودند نه نجس نمی کند چون الدم تاکله النار نجاست دم را مردم می دانستند از نجاست دم سوال نشد بلکه از منجسیت این دم سوال شد لذا در روایت علی بن جعفر تصریح می کند که الف رتل ماء هزار سطل اب دراین دیگ بود معنایش این است که ایا این اب گوشت که اب مضاف است با یک قطره خون نجس می شود یا نه؟ 4- : از امام ره فرمودند این تعلیل خلاف ظاهر عرفی است چون در عرف اگر کل اب تبخیر شود استحاله نامیده می شود ولی آبگوشت که کل اب تبخیر نمی شود تا بگوئید استحاله شده است. : منظور از تاکله النار استهلاک و استحاله نیست بلکه منظور از اکل طبخ است یعنی این آبگوشت پخته شده واین پخته شدن را امام ع ملاک طهارت می داند چون پخته شدن کاملا بو و مزه و رنگ نجاست را می گیرد و جوهره وجودی خون را عوض می کند شاهدش این است که در صحیحه علی بن جعفر فرموده که اذا طُبخ فکل فلا باس پس امام مرادش از اکل اتش این است که ان را می پزد. 5- : اگر هم صحیحه حکم به طهارت آبگوشت کند سیرۀ متشرعه او را رد می کند و: چگونه سیرۀ متشرعه حلیت اکل این آبگوشت را رد می کند درحالی که بزرگانی مثل شیخ مفید و طوسی و سلار که نزدیک به عصر امام عسکری هستند حکم به طهارت دادند؟! 6- : خوئی: معارضه ایجاد کرده بین این دو روایت و روایت وضو و: تعارض وحدت موضوع می خواهد موضوع بحث ما دم مطبوخ است ولی موضوع اب وضو دم غیر مطبوخ است امام درانجائی که قطره خونی داخل اب وضو بیفتد اجتناب از این اب را واجب کرد چون مطبوخ نیست و استحاله نشده است اما دراینجا امام ع به اعتبار اینکه استحاله شده و این آبگوشت پخته شده امام ع حکم به طهارت کرد شاهد ما کلمه عن رجل رؤف هست یعنی خون دماغ شد وتقطر یک قطره از ان خون داخل ظرف ابش افتاد امام فرمود لا یعنی نمی توانی وضو بگیری. این که تعارض نشد . نسبت عموم من وجه درست کرد در حالی که اینگونه نیست : به نظرما به جای کلمه منجس خط بکشیم و بنویسیم بل لا یکون منجسا للصحاح روایات صحاح ای صحیحه ابن اعرج و علی بن جعفر. البته ریشه اش فقط تعبد است و ممکن است عقلا نپذیریم. مسألة 12): إذا غرز إبرة أو أدخل سكّيناً في بدنه أو بدن حيوان، فإن لم يعلم ملاقاته للدم في الباطن فطاهر، و إن علم ملاقاته لكنّه خرج نظيفاً فالأحوط الاجتناب عنه ؛ اگر سوزن در بدن انسان فرو کنند یا چاقو در بدن انسان یا حیوان فرو کنند نمی داند که ایا ملاقات با خون در درون بدن کرد یا نه؟ حکم به طهات این سوزن و چاقو می شود چون قاعده طهارت جاری است و استصحاب طهارت جاری است و اصل عدم ملاقات جاری است ولی اگر می داند این سوزن با خون در درون بدن ملاقات کرد ولی سرسوزن پاک است دراینجا احتیاط واجب اجتناب از این سوزن است به اینجا هم باید بنویسیم که فالاقوی الحکم بطهارته چون قبلا گفتیم مادامی که خون در باطن است نجس نیست وقتی از درون حیوان بیرون امد نجس است و چون سوزن الوده به خون نیست پاک است مگر اینکه سر سوزن الوده به خون باشد پس وجهی برای احتیاط نیست. الان در طب سوزنی معمولا جاهایی فرو می کنند که خون ندارد ایا لازم است فتوا دهیم که انها را بشویند وجهی ندارد. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /11/8 @ostadahadi بحث ما پیرامون نجاست و طهارت اهل کتاب بود دو دسته روایات بیان شد که دسته ای بر طهارت و دسته ای بر نجاست دلالت داشتند : 1- راه حل اول: بین این روایات تعارض نیست باید جمع عرفی عقلائی کرد روایات نجاسات را حمل برکراهت کنیم مثل روایت سعید اعرج این جمع را صاحب مدارک الاحکام ج 2 ص 218 و محقق سبزواری هم گفته و تعدادی دیگر از علما نیز این جمع را فرمودند. براساس این جمع نهی در روایات نهی تنزیهی است و تحریمی نیست اگرامام ع فرمود لا تاکلوا فی آنیتهم و لا من طعامهم الذین یطعمون از ظرف انها و غذای انها نخورید منظورشان از این نهی حرمت نیست بلکه کراهت است. 2- راه حل دوم: عده ای قائل به تعارض بین دو دسته روایات اند منتهی روایات نجاست را بر روایات طهارت اهل کتاب ترجیح می دهند مرجح در اینجا دو چیز است یکی این است که روایات نجاست موافق با قران است که می فرماید انما المشرکون نجس . علاوه براینکه روایات نجاست با مذهب عامه مخالفت دارد پس باید حکم به نجاست اهل کتاب کرد نه طهارت مثل صاحب حدائق ج 5 ص 172 این را فرمودند. 3- راه حل سوم: روایات نجاست اهل کتاب ظاهر است ولی روایات طهارت اهل کتاب نص یا اظهر است نصر بر ظاهر مقدم است لذا باید حکم به طهارت اهل کتاب کنیم و روایات نجاست را توجیه کنیم که منظورشان نجاست عرضی است نه نجاست ذاتی یعنی اهل کتاب ذاتا پاک اند ولی بر اثر اینکه از خوردن گوشت خوک ابائی ندارند و شرب خمر می کنند و میته می خورند و دستشان برخورد می کند لذا باید اجتناب کرد. لذا فرمودند این روایات دلالت بر نجاست ذاتی اهل کتاب ندارد. : به نظرما در روایات نجاست، چند روایت است که نمی شود به سادگی از انها عبور کرد یکی روایت حسین بن سعید عن صفوان عن الاعلی عن محمد بن مسلم عن احدهما قال سالته عن رجل سافح مجوسیّا قال یغسل یده ولا یتوضأ از امام صادق و امام باقر پرسیدم که مردی با مجوسی دست می دهد امام فرمود که دستش را بشوید و وضو نگیرد یعنی قبل از شستن دست وضو نگیرد. و نیز روایت موثقۀ ابی بصیر عن احدهما علیهما فی مصافحة المسلم الیهودی و النصرانی قال ع فان صافحک بیده فاغسل یدک . مرحوم حائری از این روایت حکم به نجاست اهل کتاب کرد. به ؛ دلالت این حدیث مجمل است چون در یک روایت جملۀ خبریه امده که یغسل یده و در روایت دیگر امر حاضر امده که فاغسل یدک. اگر کسی قبل از وضو به یهودی دست دهد ایا براو واجب است که دست را بشوید و بعد وضو بگیرد یا اینکه براو مستحب است دستش را بشوید و بعد وضو بگیرد از این روایت به دست نمی اید استحباب یا وجوب؟ ضمن اینکه اگر دلالت بر وجوب شستن کند باید روایت قید می زد و مقید به رطوبت می کرد لذا بازهم مجمل است که ایا وجوب شستن دست در صورت اینکه دست یهودی مرطوب باشد ولی اگر خشک باشد شستن دست مستحب است نه واجب. معلوم نیست . چه بسا احتمال سومی هم هست که بحث صرفا برای تبری از کافر باید دستش را بشوید به نوعی برائت از کفار بجوید و بگوید ما قلبا از شما اهل کتاب بیزاریم چون شما عزیر و مسیح را ابن الله می دانید . پس به نظر ما دلالت روایت مجمل است و مشخص نیست اخوند دراللّمَعات النیّره حکم به اجمال می کند. روایت دوم: علی بن جعفر انه سال اخاه موسی بن جعفر عن النصرانی یغتسل مع المسلم فی الحمام گفت نصرانی با مسلمان در حمام خودشان را می شویند قال ع اذا علم انه نصرانی اغتسل بغیر ماء الحمام . فرمود اگر یقین داری که مسیحی است از اب حمام خودت را نشویی و از غیر اب حمام خودت را بشوی الا ان تغتسل وحده علی الحوض فیغسّله ثم یغتسل. مگراینکه یک حوض جداگانه ای هست که ان یهودی خودش را در ان شست و شما ان حوض را بشوی بعد داخلش اب بریزو خودت را بشوی. برخی گفتند در ادامه حدیث امده که وساله عن الیهودی و النصرانی یدخل یده فی الماء ایتوضا منه للصلاه یهودی و نصرانی به ابی دست زدند ایا می توان برای وضو از ان استفاده کرد فرمود لا الا ان یضطرَّه مگر اینکه ناچار شود و از باب تقیه وضو بگیرد. اینجاهم روایت می رساند که نصرانی و یهودی نجس اند مرحوم شیخ حر عامل وقتی این روایت را نقل کرد فرمود این روایت مال جایی است که این حوض حمام ماده ندارد یعنی وصل به منبع بزرگ اب نیست ولی اگر این حوض وصل به منبع اب باشد نیازی به شستن این حوض نیست به نظر ما این فهم درستی است لذا این روایت نص در نجاست اهل کتاب ندارد بلکه ظاهر در نجاست اهل کتاب است اما روایات طهارت نص بر طهارت اهل کتاب دارد لذا ان روایات طهارت مقدم اند. 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /11/24 @ostadahadi بحث در اولاد کفار است که ایا نجس اند یا نه؟ اگرقبل از بلوغ مسلمان شوند پاک می شوند و اگر فرزند رشید از روی اختیار اسلام را اختیار کند پاک می شود در نجاست فرزند کافر فرقی نمی کند که ولد زنا باشد یا بر پایۀ عقد رسمی خودشان ازدواج کردند و دارای فرزند شدند ادله نجاست: 1- صدق قضیۀ حقیقیه است : قضیۀ حقیقیه همان کلی طبیعی است که به وجود افرادش موجود می شود مثلا گفته شد الکافر نجس کلمه کافر کلی است صدق بر ولد کافر هم می کند لذا حکم نجاست بر ولد کافرهم جاری می شود پس ولد کافر تابع کافراست بخاطر اینکه کافر براو صدق می کند به این دلیل در حق ولد جاری نیست چون ولد، شانیت و قابلیت برای صدق ندارد نظیر نائم و مغما علیه است همانطوری که قضایای حقیقیه شرعیه مثل اقیموا الصلاه و کتب علیکم الصیام شامل دیوانه و شخص خواب و بیهوش نمی شود همچنین الکافر نجس شامل ولد و نوزاد و خردسال نمی شود چون درصدق شرعی قابلیت فعلیه شرط است و بچه قابلیت و شانیت کفرو اسلام را ندارد لذا تقابل بین اسلام و کفر تقابل عدم و ملکه است شان این بچه این است که در اینده یا کافر است یا مسلمان اما الان در سنین کودکی نه کافر است و نه مسلمان لذا ما این تبعیت را قبول نداریم 2- استصحاب بقای نجاست است: چون حالت سابقه بچه علقه و مضغه بود الان کودک است استصحاب می کنیم بقای نجاستش را به این استصحاب مشکل است چون انقلاب موضوع شد تبدل موضوع شد موضوع سابقش علقه بود و کموضوع لاحقش انسان کامل است لذا فقها در جایی که سگ در شوره زا تبدیل به نمک شود استصحاب حکم نجاست جاری نمی کنند چون موضوع استصحاب عوض شد سابقا کلب بود و الان ملح است 3- روایات، اولاد کافرو مشرک را تابع پدرو مادر می داند مثل؛ صحیحه عبدالله بن سنان از امام صادق ع : سالت ابا عبدالله ع عن اولاد المشرکین یموتون قبل ان یبلغون پرسیدم اولاد مشرکین قبل از بلوغ بمیرند چه حکمی دارند؟ قال ع کفار. اینها در حکم کفر اند ولابد اعلم بما کانوا عاملین یدخلون مداخل ابائهم خدا می داند که اینها اگر بزرگ می شدند به دین پدرانشان داخل می شدند روایت وهب ابن وهب عن جعفربن محمد عن ابیه عهما قال قال علی ع اولاد المشرکین مع ابائهم فی النار و اولاد المسلمین مع ابائهم فی الجنه . وافی. ج 3 . طبع قدیم. باب 112 من ابواب مابعد الموت حدیث3. اما اطفال المومنین فانهم یلحقون بابائهم و اولاد المشرکین یلحقون بابائهم و هو قول الله تعالی ...فروع کافی ج 3 کتاب الجنائز باب اطفال حدیث 2 ص 248 ظاهر این حدیث این است که اولاد کافر در حکم پدرانشان هستند یعنی هم کافرند و هم نجس اند مشکل فقها با این 3 روایت این است که؛ اولا: مخالف با قواعد مسلم در فقه شیعه و سنی است یکی از قواعد مسلم دربارۀ احکام شرعیه این است که اطفال مکلف به تکلیف نیستند یکی دیگر از قواعد این است که عذاب اخروی برای معصیت کاران است درحالی که اطفال بخاطراینکه تکلیف ندارند معصیت کار به انها صدق نمی کند لذا از هر جهت این روایات با قواعد مخالفت دارند چون ثواب و عقاب بر پایۀ اطاعت و معصیت است و ایندو برای اطفال نیست لذا فقها این روایات را از نظر دلالت رد کردند و از عمل به این حدیث اعراض کردند چون این حدیث قابل توجیه نیست ثانیا این روایات نجاست اولاد را اشاره ندارد بلکه به مرگشان اشاره دارد مرگ انها به مرگ کفر است قطعا مرگ بچه مسلمان به مرگ اسلام است و مرگ بچه کافر هم به کفر است و نمی گویند مسلمان مرد اما اگر بچه مسلمان بمیرد می گویند بچه مسلمان مرد و منظور از ایه 21 سوره طور که فرزندان از نظر ایمان ملحق به ابائشان هستند این است که ایمان پدرومادر در فرزندان نقش موثری دارد پدر و مادر مومنه باعث می شوند که فرزندانشان مومن شوند ثالثا: تبعیت دو قسم است 1) تبعیت در جواز تملک و استرقاق مثل اینکه بچه از پدرو مادر عبد و امه متولد شد این بچه تابع والدین است یعنی مولای این و عبد و امه مالک بچه عبدشان می شود و انها را به عبدیت می گیرد در انجا سیرۀ مسلمین بر تبعیت است 2) تبعیت در اسلام و کفر این تبعیت برای بچه های غیر ممیز است اگر از این تبعیت استفاده شود که پدرمالک فرزند است حق با سید است ولی نمی توان تملک را استفاده کرد لذا منظور از این تبعیت در نفقه است فرزندان و کودکان در زندگی تابع پدرهستند پس از 3 جهت رد شدکه تبعیت صدق نمی کند اما بچه ممیز عاقل ایشان مستقل است و تبعیت ندارد. 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /11/27 @ostadahadi ایا ولد تابع احدالابوین است یا نه؟ و بسیاری از فقها تبعیت را پذیرفتند اگر احدالابوین مسلمان باشند فرزند تابع مسلمان است مهمترین دلیل انها قاعدۀ الولد للفراش است منظورازاین قاعده این است که فرزند از پدرو مادر ارث می برد چون فرزند از بستر این دو نفر متولد شد لذا توارث قطعی است و شکی در توارث نیست حال اگر بخواهیم طهارت ولد را ثابت کنیم از این قاعده نمی توان ثابت کرد چون این قاعده مال توارث است نه مال نجاست و طهارت لذا ما تابع ادلۀ نجاست هستیم ادلۀ نجاست فرزند مال جایی است که پدرو مادر هردو کافرباشند ولی اگر یکی از این دو نفر مسلمان بود ادلۀ نجاست، اورا شامل نمی شود از این نظر حکم به طهارت فرزند می کنند از باب اینکه فرزند، تابع احدالابوین مسلمان است اگر ادلۀ نجاست این کودک را شامل می شد، دلیل تبعیت جاری نمی شد و چون این ادله مال ابوین کافرین است قاعدۀ تبعیت جاری می شود مرحوم سید قیدی را در متن اضافه کرد و فرمود الولد تابع له اذا لم یکن عن زنا ولد تابع احدالابوین است به شرطی که مولود ولد زنا نباشد. به این قید لازم نیست چون زنا در صورتی است که ثابت شود درحالی که کافر به مذهب خودش ازدواج می کند گرچه زن مسلمان حرام می داند ازدواج با کافر را ولی به لحاظ اینکه هر مکتبی و هر فرهنگی عقدی دارند زنا محسوب نمی شود لذا در ادامه فرمود قاعدۀ طهارت جاری است یعنی حتی کودک از زنا متولد شده باشد بازهم طاهراست. عرض ما این است که به جای اذا لم یکن عن زنا نوشته شود حتی اذا کان عن زنا. لاصالة الطهاره. ریشۀ این اصالة الطهاره همان اقرار به شهادتین است وقتی ولد زنا تابع مسلمان شد و اقرار به شهادتین کرد مقتضای قاعده طهارتش است و زنا فقط خبث معنوی وباطنی می اورد لذا باید تحقیقی دربارۀ ولد زنا داشته باشیم که مسالۀ یک را تشکیل می دهد . اجمالا در ولد زنا دو فتوا هست فتوای اول فتوای مشهور فقهاست بر طهارت ولد الزنا فتوای دوم برخی از فقهای قدما مثل کلینی و صدوق و علامه حلی بر نجاست ولد الزنا هست مثلا سید در کتاب الانتصار گوید ان ولد الزنا لا یکون قط طاهرا ولد زنا هیچ وقت طهارت ندارد یا مرحوم صدوق در من لا یحضر ج 1 ص 8 گوید که لا یجوزالوضو لسور الیهودی و النصرانی و والولد الزنا و المشرک از ظرفی که ....ولد زنا اب بخورد نمی توان وضو گرفت. دلیل مشهور: ادلۀ مشهور دو چیز است: 1- در مفتاح الکرامه ج 2 ص 39 : سیرۀ متشرعه بر طهارت ولد الزنا است چون عملا ائمه عهم با ولد زنا معاشرت می کردند دست می دادند و غذا می خوردند و مصافحه می کردند اصحاب و صحابه هم همینطور بودند و علمای ما هم همینطور لذا دلیلی بر نجاست ولد الزنا نیست. : به نظر ما این سیره درست است 2- ولدالزنای مسلمان دلیلی بر نجاستش نیست همین اندازه که اقرار به شهادتین دارد روایات طهارت براو حکم می شود . چند نمونه از روایت طهارت کافی ج 2 ص 12 و 13. اقرار به شهادتین می شود اسلام که اسلام هم می شود پوشاننده گذشته. واما ادلۀ قول به نجاست ولد الزنا: چند دلیل دارند عمده دلیل انها روایات است که دو دسته است دستۀ اول: روایاتی اند که نیم خوردۀ ولد زنا را مکروه می دانند مثلا مثل مرسلۀ وشّاع عن ابی عبدالله ع انه کره سؤر ولد الزنا. این روایت اشکال سندی و دلالی دارد اشکال سندی این که ارسال دارد ودلالتا کره به معنای نجاست نیست کراهت اصطلاحی هم نیست. کراهت اصطلاحی یکی از احکام خمسه است نهی در کراهت نهی تنزیهی است نهی تحریمی نیست بلکه کرات در اینجا به معنای نا خوشنودی است و همان معنای لغوی است یعنی تبع انسان پاک و سالم از نوشیدن نیم خوردۀ ولد زنا ابا و امتناع دارد این دلیل بر نجاست نیست دستۀ دوم: روایات غسل است ایا از اب فاضلاب حمام می توان غسل کرد؟ در روایت ابن ابی یعفور از امام صادق ع امده است که لا تغتسل من البئراللتی یجتمع فیها غُسالة الحمام. از چاهی که فاضلاب حمام است استفاده نشود فان فیها غُسالة ولدالزنا و هو لا یطهر الی سبعة آباء چون دراین چاه غسالۀ ولد زنا می ریزد و ولد زنا تا هفت نسل پاک نمی شود روایت علی بن الحکم عن رجل عن ابی الحسن ع فی حدیث انه قال لا تغتسل من غسالة ماء الحمام فانه یغتسل فیه من الزنا و یغتسل فیه ولد الزنا و الناصب لنا اهل البیت و هو شر این ولد زنا از ناصبی هم بدتر است می توان این حدیث را ازنظر دلالت حل کرد. صاحب جواهر می فرماید که دلالت حدیث ربطی به نجاست ولد زنا ندارد بلکه اشاره به خاثت درونی و باطنی ولدالزنا دارد کتاب جواهر ج 6 ص 70.
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/7 @ostadahadi : 3- : تسری علت حکم برای موضوع در موضوع دیگر مثل «لا تشرب الخمر لانه مسکر» در واقع معنای این نهی این است که المسکر حرام. مرحوم محقق حلی در مصباح الاصول و صاحب معالم و صاحب قوانین قائل به حجیت این قیاس اند. چون از این مورد داخل در قیاس نیست بلکه عمل به سنت است ائمۀ ما (علیهم السلام) یک عامی را مطرح کردند و فروعات متعددی از این عام برمی خیزد که به مصداق علینا القاء الاصول و علیکم التفریع برما لازم است قواعد کلی را تاسیس کنیم و برشما لازم است شاخه ها و فروعات این قواعد را تبیین کنید لا تشرب لاخمرلانه مسکر از همین قبیل است اما سید مرتضی در کتاب الذریعه به شیخ حر عاملی در کتاب فصول المهمه ج 1 ص 531باب 17 نوشت که عدم جوازالعمل بشیئ من انواع القیاس فی نفس الاحکام الشرعیه لابد دلیل ایشان امثال این روایت است که ان دین الله لا یصاب بالمقاییس دین خدا یعنی احکام الهی با قیاس به دست نمی اید همه انواع قیاس را شامل می شود چون مطلق است جواب ما این است که این اصلا قیاس نیست بلکه عمل به سنت است 4- : این قیاس دو تعبیردیگر هم دارد که به مفهوم موافقت یا فحوای خطاب بیان می شود این قیاس به این صورت است که از ضعیف به قوی و قوی تر می روند مثلا لا تقل لهما اف وقتی تعفیف حرام باشد به طریق اولا ضرب و شتم و اهانت به انها حرام است برخی از فقها و اصولیین این قسم را داخل در قیاس منصوص العله کرده اند ولی برخی دیگرگفته اند اگر اولویت ظنیه باشد حجت نیست ولی اگر اولویت قطعیه باشد حجت است مثل همین ایه لا تقل لهما اف این اولویت قطعیه است و ظنیه نیست اما مثال قیاس اولویت ظنیه: اهل سنت خیلی دارند . ابان ابن تغلب گرفتار قیاس ظنی شد به امام صادق عرض کرد اگر مردی یک انگشت زنش را قطع کند چه حکمی دارد؟ امام فرمود: 10شتر باید دیه دهد گفت اگر 2تا را قطع کرد چه؟ فرمود باید 20تا شتر دیه دهد و اگر 3تا را قطع کرد چه؟ فرمود 30تا و اگر 4تارا قطع کردچه؟ فرمود 20 شتر. تعجب کرد و گفت وقتی 3تا انگشت 30 تا شتر می شود پس باید به طریق اولی 4 انگشت 40 تا شتر شود چرا 20 تا فرمودید امام بلافاصله فرمود یا ابان اخذتنی بالقیاس. تو گرفتار قیاس شدی و ان السنة اذا قیست محق الدین . دین با قیاس نابود می شود شرع مقدس دیۀ زن را برابر دیه مرد نمی داند نصف دیۀ مرد را در نظر می گیرد 40 تا شتر دیه کامل مرد است لذا نصف ان که دیه زن است می شود 20 تا. در ادامه فرمود نماز مهمتر است یا روزه؟ گفت نماز فرمود پس چرا در ایام حیض روزه را باید بعدا قضا کند ولی نماز رانه؟ در حالی که به ظاهر باید گفت اگر روزه را باید قضا کند باید به طریق اولی نماز را هم قضا کند در حالی که اینگونه نیست. 5- استحسان: یکی دیگر از ظنون مطلق است. استحسان از ریشه حُسن به معنای پسندیدن است رجحانی که در ذهن مجتهد نقش می بندد بدون اینکه مستند به دلیل قرانی یاروائی باشد انرا استحسان گویند. قوانین ج2 ص 92 این تعریف امده. : دلیلی که در ذهن مجتهد پسندیده می اید ولی از توصیف ان عاجز باشد چراکه الفاظ و عبارات نمی تواند ان مورد پسندیده را نامگذاری کند المستصفی ج 1 ص 256. : گوید که من استحسن فقد شرّع هرکس چیزی را بپسندد او شرعی است. : ما رئاه المسلمون حسن فهو عندالله حسن. هرحکمی را مسلمان بپسندد خدا هم انرا می پسندد. در 4 نقد می کند: اولا استحسان دلیل اعتبار ندارد نه ایه و نه روایتی بر تایید ان نیامده ثانیا استحسان مفید ظن به حکم شرعی است و ظن مطلق حجت نیست ثالثا اجماع امت اسلام بر بطلان استحسان است رابعا روایات، مارا از عمل به ظن مطلق نهی می کند 6- ان است که شارع مقدس مصالحی وضع نکرده منتهی نه دلیل بر اعتبار و نه بر عدم اعتبارش داریم هرکجا مجتهد مصالح را به نفع مردم بداند حکم به واجب و هرکجا به ضررمردم بداند حکم به حرام می دهد مرسل یعنی رها یعنی نه دلیل بر اعتبار و نه دلیل بر عدم اعتبارش هست. مالک بن انس و احمدبن حنبل: مصالح مرسله را حجت شرعی و منبع شناخت احکام می دانند چند مثال: جمع اوری زکات با توسل به زور و جنگ. مثل جریان اخذ زکات از قبیله مالک بن نویره از سوی خالدبن ولید با کشتن مالک. یا مثل جهاد نکاحی که تکفیری ها قائل اند . یا تعطیل کردن برخی ازحدود الهی یا درباره استهلال گویند همین که امیر حاکم بگوید فردا عید است بس است لذا اینها دو دسته اند دسته ای مصالح مرسله را از سنت و دسته ای دیگر از ادلۀ عقلیه می دانند.
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/18 @ostadahadi بر روش آخوند: 1- این است که شما تعدد علوم را به تعدد اغراض میدانید برخلاف مبنای خودتان در تعریف علم اصول عمل کردید چون علم اصول را قواعد ممهده ی برای استنباط احکام شرعی گرفتید از سوی دیگر بعضی مسائل اصول را ینتهی الیه المجتهد گرفتید بین این دو جامع واحدی نیست لازمه اش تشکیل علم متعدد مشود. 2- بعضی از مسائل اصول نه قواعد ممهده است و نه از قبیل ما ینتهی الیه المجتهد، مثل حجیت ظواهر حجیت امارات سندا و دلالةً هیچ یک منوط به فحص و یاس از دلیل نیست. به چون هر دو اشکال وارد است لذا نقد و جوابی هم نداریم. در نهایة ادرایة ج 2 ص 406 ایشان مبنایشان این است که فرق بین اصول و فقه این است که اصول تحصیل حجت است اما فقه اقامه حجت بر احکام شرعیه است سه مطلب را فرمود تا به این نتیجه برسد: 1) واسطه در ثبوت علت وجود شیئ است اما واسطه در اثبات علت علم به شیئ است مثلا حرکت کشتی واسطه ثبوت حرکت جالس در کشتی است اما حرکت کره زمین واسطه در علم به گردش کرات و نجوم است. 2) این که آیا حجت از مقوله واسطه در اثبات است یا واسطه در ثبوت؟ حجیت خبر یا استصحاب واسطه در اثبات ِ واقع عنوانا است نه واقعا یعنی خبر ثقه یا استصحاب به تمام و کمال برای ما علم به واقع نمی آورد حتی خود قطع برای ما علم به واقع نمی آورد بلکه بعنوان واقع به آن عمل میکنیم نه حقیقةً. قَدْ أَخْبَرَنِي أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ وَ قُلْتُ مَنْ أُعَامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخُذُ وَ قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِيُّ ثِقَتِي فَمَا أَدَّى إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي‏ يُؤَدِّي‏ وَ مَا قَالَ لَكَ عَنِّي فَعَنِّي يَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ وَ أَخْبَرَنِي أَبُو عَلِيٍّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا مُحَمَّدٍ ع عَنْ مِثْلِ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالا لَكَ فَعَنِّي يَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ فَهَذَا قَوْلُ إِمَامَيْنِ قَدْ مَضَيَا فِيك‏ (الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص330) پس خبر یونس علم به واقع نیست ما بعنوان واقع به آن عمل میکنیم. 3) بعض مسائل اصول نه عنوانا و نه اعتباراً برای ما علم می آورد بلکه از باب اثر به آن عمل میکنیم. اثر واقع استصحاب عقاب است هر کجا اشتغال ذمه دارم احتیاط میکنم تا گرفتار این اثر نشوم لذا گفتند حجیت یعنی معذریت و منجزیت. بر اساس این سه مطلی فرق بین فقه و اصول روشن است لذا مرحوم اصفهانی فرمود در اصول بحث از واسطه در تنجیز و تعذیر میشود و در فقه این واسطه را پیاده میکنیم مثل قاعده لا ضرر و لا حرج برای ما واسطه در معذریت و منجزیت درست نمیکند. پس هر مساله ای که نتیجه اش واسطه در منجزیت و معذریت نباشد فقهیه است و هر مساله ای که نتیجه اش وساطت در منجزیت و معذریت باشد مساله اصولی است پس در اصول تحصیل میکنیم که آیا این مسائل واسطه هستند یا نه؟ اما در فقه واسطه را پیاده میکنیم پس فقه اقامه حجت بر احکام شرعیه شد اما در اصول بحث از خود حجت است لذا طبق مبنای ما یک غرض شد هم در قواعد ممهده و هم در ما ینتهی الیه المجتهد یک غرض داریم و آن شناخت حجت و معذر و منجز است دیگر آن اشکالی که بر آخوند وارد شد بر ما وارد نیست. فقط برائت باقی می ماند که تحصیل حجت نیست چون کاری به استحقاق عقاب ندارد تکلیف را از جاهل بر میدارد به نظر ایشان برائت مساله اصولی نیست استطراداً وارد اصول شده است. 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/18 _ _ @ostadahadi اگرخمرمنجمدشود مثلا یخ بزند از نظرفقها بازهم نجس است پس یخ زدگی عامل طهارت خمرنیست و در حکم استحاله نیست. 4دلیل: 1- صدق به عنوان اسم و صدق به عنوان اولیه یعنی وقتی خمرمنجمد شد اسم خمر و عنوان خمربراو صادق است عرفا به ان خمرگفته می شود مثل بول که یخ بزند از بولیت خارج نمی شود 2- استصحاب بقای نجاست 3- اطلاقات ادلۀ نجاست شامل خمرمنجمد هم می شود 4- تسالم اصحاب و فقهاست مثل مرحوم شیخ در خلاف فرمودند اجماع فقها براین است که خمرمنجمد نجس است به : استصحاب جاری نیست چون شبهه مفهومیه است نظیراینکه د شک دارم که ایا مرتکب صغیره را عادل می گویند یا اینکه عادل باید تارک هم مرتکب صغیره و کبیره باشد؟ لذا دراینجا گفتند اگرعادل مرتکب صغیره شد استصحاب بقای حکم عدالت جاری نیست چون شبهه مفهومیه است شک در سعه و ضیق مستصحب است چون در دایرۀ خود مستصحب شک دارم لذا گفتند استصحاب جاری نیست اینجا هم بحث ما در دائره سعه و ضیق مستصحب است که ایا دائرۀ خمروسیع است و حتی خمرمنجمد را شامل می شود یا نه لذا جای استصحاب نیست . سوال: ایا مسکری که اصالتا جامد است نجس است ؟ مثل بنگ و تریاک و حشیش و ....مرحوم سید در عروه می فرماید اینها پاک اند ولو اینکه اب شوند ولی مرحوم محقق و علامه در قواعد و ارشاد مفید و دروس شهید قائل به نجاست اند دلیلشان اطلاقات ادلۀ مسکر است یعنی همان ادله ای که می گفت مسکرنجس است شامل مسکر جامد بالاصاله هم می شود استاد: به نظرما مسکرجامد، خمرتنزیلی است منتها تنزیل دو صورت دارد 1) یابه تناسب حکم و موضوع است مثلا در ادبیات به ان وجه شبه گویند زید کالاسد و وجه شبه را شجاعت می دانند اینجا تناسب حکم و موضوع است دراینجا هم مثلا مسکرمایع به خمرتنزیل می شود چون بین موضوع هردو تناسب است و بین حکم هم باید تناسب باشد اگرخمرحرام و نجس است مایع مسکرهم حرام و نجس است 2) تنزیل به لحاظ عمومیت تعلیل است مثلا می گوئیم که اکرم العالم لانه عالم. دراینجا همۀ احکام تمامی مراتب تنزیلی جاری نیست بلکه بعضی از مراتب تنزیلی جاری است مثلا یکی از مراتب تنزیلی وجوب اکرام است اما ایا شرکت دردرس ایشان هم واجب است؟ این دیگرفهمیده نمی شود نهایتش این است که اکرامش بخاطر عالمیتش هست نه بیشتر. در بحث ما هم بنگ و تریاک جامدند و تنزیل به خمر می شوند و فقط شامل یک حکم می شود که همان حرمت است همانطوری که خوردن شراب حرام است مصرف بنگ هم حرام است اما اینکه مثل خمرنجس باشد این را نمی رساند و دلیل می خواهد چون تنزیل اینجا به تناسب حکم و موضوع نیست بلکه به عمومیت تعلیل است یعنی به ان لانه مسکراست ما از لانه مسکر فقط حرمت مصرف را می فهمیم نه نجاست را. نجاست را از دلیل دیگر فهمیدیم از صحیحۀ علی بن مهزیار فهمیدیم. مساله1/ عصیرعنبی: ایا عصیرعنبی بعداز غلیان و قبل از ذهاب 2ثلث نجس است یا پاک است؟ درحرمت عصیرعنبی بعداز غلیان شکی نیست اما در نجاستش دو قول است مشهور بین متاخرین، نجاست است مشهوربین متاخرالمتاخرین طهارت است. میان فقها 3 طبقه است: 1. فقهایی که به عصر ائمه نزدیک اند اینها طبقۀ اول اند. 2. طبقۀ متاخرین: بعد از دورۀ ششم هجری به بعد هستند 3. طبقۀ سوم : متاخر المتاخرین است که مربوط به دوران شهید اول است تا الان ادامه دارد مرحوم محقق نراقی در مستند الشیعه ج 2 ص 214 می نویسد که از میان طبقۀ اولی یعنی قدما افراد نادری یا اصلا معدودی فتوای به نجاست عصیرداشتند ولی در طبقۀ دوم شهرت برنجاست است و در طبقۀ سوم شهرت برطهارت بود. مرحوم امام در کتاب الطهاره وقتی این بحث را مطرح می کند می فرماید به نظرما به هیچ وجه شهرت برنجاست یا طهارت قابل تحصیل نیست چون اقوال و دعاوی در زمینۀ طهارت یا نجاست بسیارزیاد است به گونه ای که نمی توان از هردو طرف به شهرت رسید لذا نمی توانم ادعای شهرت یا اجماع برنجاست را قبول کنم چون با تراکم اراء و نظرات شهرت تشکیل نمی شود : به نظرما این بیان امام اشکال دارد چون شهرت درفتوا گرچه به طهارت عصیرعنبی بعداز غلیان است ولی همان کس که فتوا به طهارت می دهد می گوید حکم به نجاست احوط است حتی سید در متن عروه نوشت و هو الاحوط بعد نوشت و ان کان الاقوی طهارته. معمولا احتیاط در جایی است که نمی خواهند با شهرت فتوائی مخالفت کنند لابد شهرت فتوائی با نجاست عصیر است ولی ادله مناسب با طهارت است به اعتبارادله اقوی برطهارتش هست و به اعتبار شهرت حکم به احتیاط می دهند 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/22 @ostadahadi موثقه عمار: یک بیان این بود که نسخۀ مرحوم شیخ در تهذیب زیادی دارد نوشته بود که خمر لا تشربه کلمه خمر زیادی امده بود چون در نسخه های دیگرکلمه خمر نبود و فقط گفتند لا تشرب از مرحوم همدانی در مصباح الفقیه: دلالت روایت شامل کلیۀ عصیرعنبی نمی شود فقط شامل نوع خاصی از عصیرعنبی می شود بنابراین کلیۀ عصیرعنبی وقتی به جوش اید نجس نیست فقط نوع خاصی از ان عصیرعنبی وقتی به جوش اید نجس است آن نوع خاص همان نوعی است که مسکراست دلیل ایشان این است که کلمۀ بَختَج مطلق عصیرپخته شده را نمی گیرد بلکه به قسم خاصی از عصیرمی گویند شاهدش این است که ابن اثیر در نهایه می نویسد عربی مِیِ پخته بختج است پس کلمۀ بختج مُعرَّب مِی پخته است یعنی عصیری که پخته شود و شراب درست شده باشد و تبدیل به مِی شود چون از عصیرچند چیزدرست می کنند یکی شیره است دوم ازعصیرعنبی رُبّ درست می کنند کیفیت طبخ این نوع خاص عصیرمسکراین است که خوداین عصیررا مدتی می گذارند بماند وقتی کاملا تغییرکردیعنی هم رنگش عوض شد و مقدارش کم شد اورا می پزند انجاست که مسکرمی شود لذا ترش وشیرین می شود خود ان ترش مزه گی اش نشانۀ خمریت است لذا امام صادق ع فرمودند بختج خمرلاتشربه . پس منظوراز بختج کلیه عصیرعنبی نیست بلکه ان نوع خاصی است که پختنش هم خاص است. در تنقیح ج 3 ص 98 : این بیان را قبول ندارد و می فرماید اگربختج به معنای عصیرپخته شده مست کننده باشد کاملا با ذیل روایت نمی سازد چون در ذیل روایت امام صادق ع اجازۀ شرب بختج را می دهد در صورتی که ثلث آن بماند و شما می دانید که مطلقا شرب مسکرحرام است خواه ذهاب ثلثین شود یا ذهاب ثلثین نشود پس بختج مطلق عصیرپخته شده است و نوع خاصی ازعصیرنیست چون اگرنوع خاصی از عصیرباشد معنا ندارد امام در اخراجازۀ شربش را بدهد نکته ای که اقای خوئی بیان می کند این است که شما چطور بختج اول را به معنای عصیر خاصی می گیرید اما بختج دوم را به همان معنا نمی گیرید به اشکال اقای خوئی برمرحوم همدانی وارد نیست چون آخرروایت شامل صورت شک می شود یعنی خریدارشک دارد که ایا این بختج این عصیرعنبی ذهاب ثلث شده است یا نه؟ وچون این مرد از اهل معرفت نیست می توان به خبرایشان اعتماد کردیا نه؟ اینکه می گوید دوثلثش رفت و یک ثلثش باقی است می توان به اِخباراو باورکرد؟ و چون مسالۀ شک است امام ع کلمۀ نعم فرمود اما در صدرحدیث نسبت به بختج شکی نبود لذا اطلاق خمربربختج باید روشن شود که آیا اطلاق حقیقی است یا تنزیلی؟ یعنی حقیقتا به مِیِ پخته شده خمر گفته می شود یا نازل منزلۀ خمراست؟ امام با کلمۀ خمر لا یشربه اطلاق خمر حقیقی بربختج کرد لازمه اش این است که بختج هم حرام است و هم نجس درحالی که فتاوای فقها برطهارت بختج است لذا مشکل به حال خود باقی است : این حدیث یک قضیۀ شخصیه است نمی توان از این حدیث اطلاق وظهور را بدست آورد یعنی مردی بختج آورد و خریدارایشان را می شناسد که گاهی ایشان قبل از ذهاب ثلثین و در زمانی که ذهاب نصف شده میل می کند و می نوشد امام فرمود این خمراست و شرب نکن ربطی به کلیۀ عصیرپخته شده ندارد مربوط به این مورد خاص است می گوید انا عرف انه یشربه علی النصف...امام همین مورد را می گوید و از ان ظهوری به دست نمی اید که کلیه عصیرعنبی پخته شده خمراست و نجس است. پس هم در دلالت و هم در سند خدشه کردیم که زیادی دارد. 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴