eitaa logo
دروس استاد احدی حفظه الله تعالی
103 دنبال‌کننده
44 عکس
10 ویدیو
136 فایل
این کانال جهت نشر دروس خارج فقه و اصول استاد می باشد. ارتباط با ادمین sd1251356@
مشاهده در ایتا
دانلود
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️ @ostadahadi 🍃🌾🌷🍃🌾🌷🍃 🌷🍃🍇🍇🍏🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 ۹۷/۷/۲۸ ۱۴ ۳ مسأله سه فرع دارد: فرع اول از مسألة 3: إذا لم يعلم كون حيوان معين أنه مأكول اللحم أو لا، لا يحكم بنجاسة بوله و روثه ، و ان كان لا يجوز أكل لحمه بمقتضى الأصل. حکم بول و غائط حیوان مشتبه مانند وطی گرگ و گوسفند و بچه ای که به هیچ یک شباهت ندارد لایحکم بنجاسة بوله و روثه. شبهه دوگونه است: أ‌- شبهه حکمیه: مانند حیوان مشتبه و یا إرنب که نمیدانم حلال گوشت است یا حرام گوشت. ب‌- شبهه موضوعیه: حکم معلوم است ولی موجود خارجی نمی دانم گوسفند است یا بز؟ در قسم اول همه قائلند که قاعده طهارت جاری است و در قسم دوم علما دو دسته اند: دسته اول: مانند صاحب جواهر قاعده اشتغال و احتیاط جاری می کنند. دسته دوم: قاعده طهارت جاری می کنند که مختار استاد است. در هر دو حکم به طهارت میکند. تا است: 1) یجب الإجتناب عن النجس (حکم قطعی) 2) در اشتباه تفحص می خواهد و در صورت عدم احراز احتیاط جاری است. : قاعده اشتغال در علم اجمالی و تفصیلی جاری می شود نه در شک. قیود دو قسم است: تارة: قید مأمور به و مکلف است مثل قبله و وقت برای نماز. اخری: قید امر و تکلیف است مانند جعل صلاة برای بالغ و مختار. 🌾🌷🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🔴 🎈🎈🎈🍇🍇🍇🍇🍎🍎🍎🌹🍃🍃🍀 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫🔴🔵⚫🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍏🍏🍏🍏🍎
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️ @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 ۹۷/۸/۲۳ ۲۳ بحث ما درباره این بود که آیا اِنفحه حیوانات غیر ماکول لحم پاک است یا نجس؟ مشهور حکم به طهارت کردند و عده ای حکم به نجاست کردند دلیل اول گذشت اما بیان از صاحب نقل می کند. حدائق ج 5 ص 84 اکثراخباری که دلالت بر طهارت انفحه دارد موردش مخصص است و اختصاص به حلال گوشت دارد و درباره حیوانات حرام گوشت روایتی در دسترس نیست که انفحه آنها پاک است . لذا ما دلیلی بر طهارت اِنفحه غیر ماکول لحم نداریم : موضوع بحث ما طهارت و نجاست است و شما موضوع را به باب حلال و حرام بردید از امام (ع) درباره انفحه سوال شد فرمود لا باس به. در روایت حسین بن زراره فرمود «کل هذا ذکی» به صورت قاعده کلی فرمود دندان و تخم و انفحه میته پاک است ومشخص نکرد و که انفحه ماکول است یا انفحه غیر ماکول. اتفاقا در روایت یونس فرمود «خمسه اشیاء ذکی مما فیه منافع الخمر» 5 چیز پاک است که مردم از این 5 چیز بهره می برند اول از همه انفحه را نام می برد و تفصیل نداد که ماکول است یا غیر ماکول. لذا شکی در طهارت انفحه مطلق حیوانات نیست مساله انتفاع و عدم انتفاع مساله دیگری است که باید در جای دیگری بحث شود. ممکن است اشکال غلبه حیوانات حلال گوشت مطرح شود که گفته می شود دلیل بر انصراف نمی شود چون تعلیلش این است که مما لا تحله یعنی روح دمیده نشده : که در پستان حیوان میته است چه حکمی دارد؟ آیا در حکم تخم مرغ است که پاک بود یا نه؟ مثلا گاو ماده ای مرده و 10 کیلو شیر دارد آیا می توان آن را دوشید؟ است. 1-درباره شیر میته ماکول لحم 2-شیر میته غیر ماکول لحم 3-حکم ملاقات شیر با نجس است. اما بحث اول: شیر ماکول لحم مردار پاک است چنانچه صدوق در مقنعه و شیخ در خلاف و نهایه و استبصار و تهذیب و ابن زهره در غنیه قائل شد البته در این زمینه 4 روایت مطرح شده که دو تای آنها ذکر می شود: 1-صحیحه زراره عن ابی عبدالله ع : قلت اللبن یکون فی زرع الشاه و قد ماتت شیر در پستان گوسفند است و گوسفند مرده فرمود اشکالی ندارد لاباس. 2-صحیحه حریزبرخی هم آنرا حسنه می دانند. قال اباعبدالله (ع) به محمد بن مسلم فرمود کل شیئ یفصل من الشاه و الدابه فهو ذکی هرچیزی که از گوسفند و گاو جدا می شود پاک است و اسم برد مثل اللبن وان اخَذَته منه بعد ان یموت اگرچه شیر بعد از مردن حیوان باشد. منتها دو روایت مخالف هم داریم که حکم به نجاست شیرکردند: 1.روایت وهب عن جعفر عن ابیه ع : امام صادق از امام باقر(ع) روایت می کند که: ان علیا سئل عن شاه ماتت گوسفندی مرد و شیر آنرا دوشیدم فقال علی (ع) ذلک الحرام محضا این شیر حرام محض است و شک نکن. کاملا مخالف آن دو روایت است. به نظر ما این روایت سندا ضعیف است چون وهب به دروغ گویی معروف است می گویند آیة فی الکذب. دروغ گو ترین فرد است. لذا برخی حمل بر تقیه کرده اند چون اهل سنت قائل به نجاست شیر اند . : به نظرما نمی توان این تقیه را قبول کرد چون زمان علی (ع) مذاهب اربعه شکل نگرفته بود و تقیه نبود. 2.مکاتبه فتح بن یزید جرجانی عن ابی الحسن است که امام مستثنیات را ذکر می کند و مثلا می فرماید پشم و موو شاخ و انفحه پاک اند بعد می فرماید ولا یُتعدی الی غیرها به غیر این موارد تعدی نشود . از این لا یتعدی حصر می کند و می فهمیم که شیر درون پستان میته نجس است . ماینتفع من المیته را نام می برد و بعد می فرماید حق نداری تجاوز کنی. به : 1-لا یتعدی الی غیرها معنایش این است که از مالا تحله الحیاه به ماتحله الحیاة این 5تایی که ذکر شد روح دمیده نشده اند حکمش را سرایت نده به اجزایی که دارای روح اند شیر در پستان مصداق ما لا تحله الحیات است. 2-اینکه روایات طهارت مخصص دلالت این روایت می شوند. 3-که سند این روایت ضعیف است که فتح بن یزید مجهول اند. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫🔴🔵⚫🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️ @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 ۹۷/۸/۲۹ ۲۶ مسألة 1: الأجزاء المبانة من الحيّ ممّا تحلّه الحياة كالمبانة من الميتة إلّا الأجزاء الصغار، كالثالول و البثور و كالجلدة الّتي تنفصل من الشفة، أو من بدن الأجرب عند الحكّ و نحو ذلک. بحث دوم اجزاءغیر صغار است کاثالول که دانه ای است که غالبا روی پستان روئیده میشود لابد همان دمل است یا مثل زگیل. بثور: جوشهای صورت—مثال دیگر پوستی که از لب جدا شده و افرادی که بیماری گال یا گری میگیرند و سرتاسر بدن متورم میشود و تاول میزند . اجرب: بدنی که بیماری گال گرفته. حک: هنگامی که فرد میکند. فرمود اینها نجس نیست. : 1. 2. مرحوم ادعای لاخلاف کرد. حدائق ج 5 ص 77 3.اجنبی بودن روایات نجاست چون روایات مربوط به اجزای مبانه که عرفا عضو محسوب میشود است نه اجزای زائد نظیر چرک و شوره سر صحيح ابن جعفر (ع): «عن الرجل يكون به الثالول و الجرح، هل يصلح له أن يقطع الثالول و هو في صلاته، أو ينتف بعض لحمه من ذلك الجرح و يطرحه؟ قال (ع): ان لم يتخوف أن يسيل الدم فلا بأس، و ان تخوف أن يسيل الدم فلا يفعل». الوسائل باب: 63 من أبواب النجاسات حديث: 1. اینست که امام کندن و نکندن را مشروط کرد به سیلان و عدم سیلان دم مفهومش این است که نفس کندن مبطل نماز نیست پس اگر اینها میته و نجس بودند امام میفرمود نه پس اینها طاهرند و نفس کندن بدون سیلان اشکال ندارد. (مؤسس) و شیخ (فرزندشان) دلالت حدیث قبول ندارند مورد سؤال در صلات است که مبطل است و امام این کندن را فعل کثیر و مبطل نمیداند و عدم اشکال را منوط به عدم سیلان کردند. : از کندن 4 اثر میآید: 1-فعل کثیر؟ 2-میته بودن و نبودن؟ 3-نجاست و طهارت؟ 4-ملاقی‌اش طاهر است یا نجس؟ روایت ترکیب است نه فقط فعل کثیر شهادت روایت به یکی از این 4 وجه قرینه می‌خواهد چون دارد یعنی می‌اندازد و میرساند امام اینها را امور زائد میداند. بحث طهارت شیخ ص 308 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫🔴🔵⚫🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 14/9/97 که از به کشورهای اسلامی وارد می شود و از دست مسلمین می خریم چه حکمی دارند؟ دارد: 1.اگرجلدی فعلا دست کافراست ولی قبلا دست مسلمان بود در اینجا حکم به طهارت می کند از باب اینکه حکم ید مسلم را جاری می کند واین استصحاب را مرجح تقدیم ید مسلم بر ید کافر می داند «بل الظاهر ترجیح استصحاب حکم ید المسلم خصوص ید الکافر» : اگر علامت و قرائنی باشد که کافر از مسلمان خریداری کرده حجت است والا نه چون فعلا دست کافراست وید علامت ملکیت است ولو اینکه استصحاب ید مسلم جاری کنید چراکه با وجود بینه نوبت به اصل نمی رسد مگر اینکه قرائن و دلائلی باشد که مسلمان او را ذبح کرده و به کافر فروخته شاهد ما این است که در مساله قربانی آمده است که اگر قربانی را به منا نتوانستید ببرید می توانید در بین راه ذبح کنید و یک کاغذی بنویسید به قربانی بچسبانید مبنی براینکه این مذبوح صدقه است تا سرمایه داران از این استفاده نکنند بلکه فقرا و مساکین از ان استفاده کنند خبرالبختری قال قلت لابی عبدالله (ع) رجل ساق الهدی فعتب فی موضع لا یقدر علی من یتصدق به علیه و لا یبلغ انه هدی قال ینحره و یکتب کتابا انه هدی لیعلم من مر به انه صدقه. وسائل باب 31 از ابواب ذبح ح 1 و6 کتاب حج. 2.اگر جلد را مسلمان و کافر مشترک باشند مثلا فروشگاهی دارند که جلود می فروشند و هردو شریک اند . حکم به حلیت و طهارت کرده بخاطر ترجیح ید مسلم بر ید کافر. «لو فرض کونه فی یدهما معا لشِرکَةِ او غیرها تحقق التعارض بینهما و الترجیح لید المسلم لما عرفت » : قانون شرکت به نحو تساوی حق الشفعه قائل است مال الشرکه مشترک بین دو نفر است چگونه می گوئید که ید مسلم بر کافر ترجیح دارد؟! الا اینکه قرائنی باشد که با وجود این قرائن بتوان ید مسلم را ترجیح داد مثل اینکه مسلمان در جلود همین مغازه نماز می خواند. 3.اگر جلود قبلا دست کافر بود الان دست مسلمان است و غالب بازار هم بازار مسلمین است در این صورت حمل بر طهارت می شود به دلیل روایت اسحاق بن عمار عن العبد الصالح ع که فرمود اذا کان الغالب علیها المسلمین .... که بیان شد. 4.اگر کافر خبرداد که جلود دستش را از مسلمان خریداری کرد مثل کافری که بنک دار است و می دانیم که او راست می گوید و دروغ نمی گوید بلکه موثق است دراینجا کافر از باب اینکه ذوالید است می توان حکم به قبولی قول کافر کرد علاوه براینکه در روایت اسماعیل بن عیسی امام فرمود از فروشنده سوال کن ایا از مسلمان خریداری کردی یا نه؟ وقتی امام امر به سوال می کند لابد جواب اورا هم می پذیرد لازمه سوال، پذیرش جواب هم هست. : شرطش این است که عموم مردم خریداران به ایشان اعتماد دارند یا قرائنی وجود دارد که دروغ نمی گوید . اما (گوشتی که در طریق مسلمین و در بلاد مسلمین افتاده) چه حکمی دارد؟ آیا می توان استفاده کرد یا نه؟ به نظرفقها مطروحه درعرض مسلمین پاک است بشرط اینکه اثر استفاده مسلمان از این مطروحه باشد امام صادق (ع) از امام علی (ع) نقل می کند که در بین راه سفره ای است که نان و گوشت و تخم مرغ و پنیر زیادی هست ودرکنار این سفره هم گدایان هستند ایا اجازه خوردن داریم فرمود بله اگر خوردید و صاحبش امد که چرا خوردید باید غرامت دهید سائل پرسید که نمی دانیم سفره مسلمان است یا مجوسی امام یک قاعده کلی فرمود که هم فی سعة حتی یعلموا مردم نسبت به احکام حلال و حرام و طهارت و نجاست وسعت دارند برخودشان سخت نگیرند مگر اینکه علم به حرمت یا نجاست داشته باشند. سئِل عن سفرة وجدت فی الطریق مطروحة یکثر اللحم و خبزها و جبنها و بیضها و فیها مساکین فقال امیرالمومنین ...لانه یفسد و لیس له بقاء (از این روایت می توان استفاده کرد وسائل نقلیه که چپ می شوند و میوه دارند ودر وسط راه رها می شوند ایا می توان استفاده کرد یا نه؟ چون فاسد می شوند) و در اخر عبارت دارد که احتیاط واجب بر اجتناب است : با وجود این روایت جایی برای احتیاط باقی نمی ماند. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /9/20 بحث ما در دلالت آیه نفر بود. : قائل است به عدم دلالت آیه نفر بر حجیت خبرواحد. چون وجوب حذر اطلاق ندارد حذر بشرط علم واجب است شامل غیر علم نمی شود. : قائل به اطلاق است ایشان اصالة البیان جاری می کنند یعنی اگر شک کردیم که آیا در زمانی که علم به حکم پیدا نشد ظن به انذار پیدا شد حذرواجب است یا نه؟ اصالة البیان محکم است مولا در مقام بیان بود اگرعلم را در وجوب حذر دخیلی می دانست می فرمود و چون نفرمود و آیه را مطلق گذاشت پس حذر واجب است حتی در صورت ظن به انذار. : در تفسیر آیه شریفه 3 احتمال برخی از این احتمالات مستند به روایت است با وجود احتمالات ثلاثه چگونه اصالة البیان جاری می کنید؟ 1-آیه شریفه وظیف مومنان نسبت به جهاد را مشخص کردآیا مردم مدینه همگی باید به جهاد بروند یانه؟ آیه 120 سوره توبه می گوید اری همه باید بروند ماکان لاهل المدینه ومن حولهم من الاعرآب ان یتخلفوا عن رسول الله هیچکس حق ندارد از فرمان رسول خدا تخلف کند همه باید به جهاد بروند آیه 122 یعنی آیه نفر مخصص این آیه شد از هر طائفه ای عده ای بروند و عده ای محضر رسول خدا بمانند و احکام شرعیه را یاد بگیرند مستند این احتمال تفسیر امام باقر است. تبیان ج5 ص 323. 2-آیه وضعیت مومنان را گزارش می دهد در صدد انشای حکمی نیست وضعیت مومنان مدینه این بود که هم باید به جبهه بروند و هم باید احکام را یادبگیرند و به تبلیغ بروند این احتمال هم مستند به امام صادق و امام عسکری است. 3-آیه در صدد انشای حکم است منتهی مومنین باید تقسیم کار کنند عده ای جهاد بروند و عده ای درس بخوانند پس احتمالات بر مدارسه امرمی چرخد اینجاست که باید مراد از تفقه را بفهمیم که چیست آیا خصوص مسائل فرعیه است یا اصول عقائد است مثل معرفت امامت چنانچه در صحیحه آبن شعیب و عبدالاعلی بود یا اعم از مسائل فرعیه و اصول عقائد است با این وجود اصالة البیان معنا ندارد. : قائل به اطلاق وجوب حذراند. ایشان مقدماتی را ذکر می کنند در مقدمه 3 می فرماید لینذروا عام است وعموم استغراقی دارد یعنی فرد فرد هر طائفه ای موظف اند که علم فقه را یاد بگیرند و انذار کنند لازمه اش این است که یحذرون هم مطلق باشد یعنی بر فرد فرد جامعه مسلیمن واجب است که انذار منذررا قبول کنند خواه علم بیاورد یا علم نیاورد. چون اگر وجوب حذررا مقید به علم کنید لازمه اش این است که انذار از موضوعیت بیفتد و مقید به جائی باشد که مفید علم است پس انذار از کارافتاد و فقط در صورت علم مفید است دامنه اش وسیع نیست و هر طلبه ای یا مومنی که مردم را انذار کند نیازی نیست چون علم اور نیست در واقع دایره عموم استغراقی را ضیق کردید در حالی که کار درستی نیست . این قاعده در فقه هم تنزیل دارد .درباره عدم انفعال آب دو دسته ادله داریم: دسته اول: اینکه آب کر بر اثر ملاقات با نجس منفعل نمی شود اذا بلغ الماء قدر کر لم ینجسه شیئ – دسته د وم: گویند که آب جاری منفعل نمی شود بینشان تعارض افتاد در اینجا گفته اند اگر حکم به عدم انفعال را منحصر به آب کر کنیم لغویت لازم می اید چون در حدیث دیگر عدم انفعال حکمی است که مترتب بر آب جاری شد پس دائره عدم انفعال وسیع است برای حل تعارض باید گفت اگر آب جاری آب قلیل بود منفعل می شود در اینجا هم اگر لینذروا را منحصر به علم کنیم لغویت لازم می اید چون دائره لینذروا وسیع است وفرد فرد طوائف مدینه را شامل می شود وقتی لینذروا عام و مطلق شد لعلهم ینذرون هم عام و مطلق می شود. : مفاد آیه نفر تعلیم احکام شرعیه به مجاهدینی است که از جهاد برگشتند تعلیم، موجب علم متعلّم می شود گویا آیه می خواهد بفرماید که ولیعلّموا قومهم اذا رجعوا الیهم پس حذر در آیه برخواسته از تحصیلاتی است که موجب علم شد نظیر اینکه قران می گوید فسالوا اهل الذکر برای اینکه سوال از اهل علم تحصیل علم می اورد پس آیه می خواهد بگوید به نافرین فقه را یاد بدهید تا انها عالم به احکام شوند بخاطر نفر به جهاد جاهل نمانند لذا از اول لینذروا مطلق نیست لینذروا ای یعلّموا تعلیم و تدریس علم می اورد . لذا از اشکال شیخ دفاع کردیم و آیه اطلاق ندارد و نمی تواند حجیت خبر واحد را اثبات کند. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /9/24 اشکال این است چون انذار یعنی ابلاغ توأم با ایعاد و ترساندن است و چنین انذاری مال دو گروه است: 1.وعاظ 2.مفتی و مجتهد و آیه دلالت بر حجیت فتوا دارد نه خبر واحد. : روات مانند ناقلین فتوا اند آن وقت می‌پرسیم روایات استحباب و کراهت که نظری به انذار ندارند چه میشود؟ جواب میدهد که از باب عدم قول به فصل چه روایات توأم با تخیف و غیر توأم هر دوحجت اند. : (فرائد ج 1 ص 284) میفرماید: مجتهد دو گونه نقل فتوا دارد: أ‌-توأم با تخویف است مانند اتقوا عن شرب الخمر لانه موجب للعذاب ب‌-روایت را نقل کرده. صورت اول فتوا فقط برای مقلدینش حجت است نه خود مجتهد. اما صورت دوم دو قسم است: 1.در روایت تخویف است. 2.نقل و حکایت است. که قسم اول فقط بر مقلدین حجت است نه بر مجتهد. اما قسم دوم مجتهد میتواند از نقل شیخ در مبسوط در استنباط خود بهره برداری کند. پس دلیل اخص از مدعا است حرف ایشان ثابت نمیشود. لذا از بر دلالت آیه وارد است اما بر این است چرا شما میگوئید بر مقلدین حجت است و بر مجتهدین حجت نیست؟ این است روایات اخلاقی و اعتقادی توأم با تخویف برای غیر مقلدین شیخ طوسی و بقیه مجتهدین مانند محقق حلّی و.. بهره برداری از آن جایز نباشد و لم یلتزم به أحد. :از وجوب در فتاوا چگونه تخویف فهمیده میشود؟ قلت: شیخ در رسائل فرمود: تخویف یا به دلالت مطابقی است یا به دلالت التزامی چون لازمه وجوب این است که ترکش معصیت و عذاب دارد. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /9/26 @ostadahadi مساله17. إذا وجد عظما مجردا و شك في أنه من نجس العين أو من غيره يحكم عليه بالطهارة حتى لو علم أنه من الإنسان و لم يعلم أنه من كافر أو مسلم (ج‌1، ص: 62) دو فرع: 1- اگر کسی استخوانی را پیدا کرد و می داند این استخوان حیوان است ولی نمی داند استخوان حیوان نجس العین است یا نه؟ 2- می داند استخوان انسان است ولی نمی داند متعلق به مسلمان است یا کافر؟ در هردو فرع حکم به طهارت شده است به دلیل قاعده طهارت. : اصل طهارت در اینجا معارض دارد معارضش یک اصل موضوعی است به نام استصحاب عدم اسلام در جایی که شک کنیم آیا این استخوان انسان مال مسلمان است یا نه؟ استصحاب عدم اسلام یک اصل موضوعی است که براصل حکمی حاکم است با وجود اصل موضوعی نوبت به اصل حکمی نمی رسد پس قاعده طهارت جاری نیست . این اشکال به فرع دوم وارد است. از این اشکال جواب داده شده به اینکه: استصحاب عدم اسلام دراینجا جاری نیست چون با استصحاب عدم کفر معارضه می کند و بر اثر تعارض هردو اصل تساقط می کنند قاعده طهارت بلا معارض باقی می ماند از ایشان می پرسیم چرا استصحاب عدم کفر جاری می کنی جواب می دهد بخاطر حدیث فطرت« کل مولود یولد علی الفطره» پس هر بچه ای فطرةً موحد است و کافر نیست در اینجا که شک می کنیم که استخوان مسلمان است یا کافراستصحاب عدم کفر جاری می کنیم . : ما این جواب را نمی پذیریم چون تقابل بین کفر و اسلام تقابل عدم و ملکه است یعنی هرکافری شانیت مسلمان شدن را دارد لذا کفر وجودی نیست بلکه اسلام وجودی است چون اسلام یعنی مسلمان شدن که یک امری حادث است و هر امر حادث مسبوق به عدم است استصحاب عدم اسلام به این اعتبار جاری است ولی استصحاب عدم کفر جاری نیست چون کفر وجودی نیست مسبوق به عدم نیست حالت سابقه کفر عدم نیست فقط در حد شانیت است لذا فقها فرموده اند عدم الاسلام مساوی با کفر است و کفر برابر با عدم الاسلام است بنابراین قاعده طهارت در فرع دوم معارض دارد معارضش استصحاب عدم اسلام است به نظر ما باید احتیاط کنیم چون شک دارد این استخوان از مسلمان است یا کافر بخاطر استصحاب عدم اسلام احتیاط می کند . مساله18: مسألة الجلد المطروح إن لم يعلم أنه من الحيوان الذي له نفسأو من غيره كالسمك مثلا محكوم بالطهاره اگر جایی پوست حیوانی یافت شد که نمی دانیم از حیوان جهنده است یا نه محکوم به طهارت است دراینجا سه اصل داریم: 1. قاعده طهارت 2. استصحاب عدم تذکیه 3. استصحاب عدم ازلی یعنی این پوست از حیوانی است که ازلا خون جهنده نداشت استصحاب عدم کون الحیوان مما له نفس سائله جاری می شود . اصل سوم طهارت این جلد است نتیجه اصل دوم نجاست این جلد است و نتیجه اصل اول هم که طهارت این جلد است. : استصحاب عدم ازلی را بسیاری از فقها جاری نمی دانند چون دلیل بر حجیتش ندارند. اما استصحاب عدم تذکیه جاری نیست چون شک دارم این جلد از حیوانی است که نفس سائله دارد یا نه؟ اگر این اصل جاری شود احراز می کند برای ما که این جلد از حیوانی است که تذکیه نشده است نتیجه اش حرمت اکل این حیوان می شود نه نجاست این حیوان چون بسیاری از حیواناتی که تذکیه نشده اند اگر بمیرند اطلاق میته بر انها نمی کنند و قبلا بحث شد که حرمت ملازمه با نجاست ندارد ممکن است که اکل حرام باشد اما نجس نباشد پس بازهم قاعده طهارت بلا معارض باقی می ماند. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/17 @ostadahadi از اشکال دور استصحاب بود پیش از نزول ایات ناهیه سیره عقلا بر حجیت خبر ثقه بود پس از نزول ایات ناهیه عمل به ظن شک میشود که آیات حجیت سیره همچنان ادامه دارد یا نه؟ استصحاب بقا حجیت سیره جاری است. این است که ملاک حجیت استصحاب اخبار لاتنقض است قبل از هر چیزی باید حجیت خبر ثقه را ثابت کنیم و گرنه تمسک به استصحاب برای حجیت سیره تمام نیست چون اگر بخواهیم حجیت خبر ثقه را بوسیله سیره تمام کنیم همان دور برمی گردد. آخوند این بود که در دوران بین تخصیص و نسخ، تخصیص مقدم بر نسخ است اشکال این جواب این است که تقدیم تخصیص، متوقف بر تمامیت حجیت خاص دارد و فرض بحث ما این است که حجیت خاص تمام نیست یعنی سیره عقلا برعمل به خبر ثقه از سوی شارع امضا نشده وقتی حجیت سیره مورد امضاء شارع نیست شما چگونه سیره را مخصص عموم آیات ناهیه عمل به ظن قرار می دهید. در نهایة الافکار اشکال دیگری بر سیره عقلائیه دارد ایشان می فرماید ما قاعده داریم که اگر یکی از این دو دلیل دارای مقتضی تام و دلیلیتش تنجیزی بود و دلیل دیگری دارای اقتضای ناقص و دلیلیتش تعلیقی بود بین این دو دلیل تعارض و تمانع واقع نمی شود چون دلیل تنجیزی موضوع آن دلیل تعلیقی را از بین می برد ان وقت مانعیت دلیل تعلیقی محال می شود . این کبری و قاعده در بحث ما پیاده می شود در اینجا عموم آیات ناهیه دلیل تنجیزی است چون اقتضایش تام است عام به عنوان عام ذاتا اقتضا حجیت دارد احل الله البیع ذاتا همه بیعها را میگیرد اوفوا بالعقود ذاتا همه عقدها را شامل میشود و معلَق بر وجود سیره نیست اما سیره عقلائیه اقتضایش تعلیقی است یعنی اگر حجیت سیره عقلائیه برای اثبات حجیت خبر ثقه بخواهد اقتضایش تمام باشد مشروط به عدم رادعیت عموم آیات ناهیه است. پس حجیت سیره تعلیقی شد هر کجا شرط برمی دارد تعلیقی میشود لذا سیره مانعیت ندارد جلوی عموم آیات ناهیه نمی ایستد و عموم آیات ناهیه تنجیزی است. پس همواره آیات ناهیه حجیت خبر ثقه را از کار می اندازد هیچ چیز هم نمی تواند جلویش بایستد حتی سیره عقلا. لذا حق ندارید سیره عقلا را مخصص عموم آیات ناهیه کنید. صاحب نهایة الدرایة به میدان آمد و فرمود: اتفاقا مقتضای حجیت عموم هم تعلیقی است نه تنجیزی چون دلیل حجیت عموم را باید پیدا کنیم دلیل حجیت عموم سیره عقلائیه است چراکه عقلای عالم به ظواهر عموم عام عمل می کنند. لذاست که می گویند همه گفتند چراکه عموم را قبول دارند منتهی یک شرط می گذارند به شرط اینکه خبر ثقه ای برخلاف عام نباشد پس اصالة العموم معلق بر عدم وجود خبر ثقه برخلافش شد لذا آقا ضیا نمی تواند مزاحمت سیره را از آیات ناهیه بردارد همچنان مزاحمت و تمانع بین سیره و عموم ایات ناهیه هست و دور بر گشته و حل نشد. : مرحوم آخوند تمانع بین عموم آیات ناهیه و سیره را پذیرفت اما با استصحاب و تقدم تخصیص بر نسخ حل کرد . مرحوم آقا ضیا تمانع را از بین برد و برداشت چراکه تعلیقی است ولی عموم آیات تنجیزی است تعلیق با تنجیز تمانع ندارد . مرحوم اصفهانی تمانع را اثبات کرد و برگرداند. (انصرافی که در کفایه هست اینجا یعنی آیات ناهیه نسبت به خبر ثقه انصراف دارد ) 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/18 @ostadahadi در مصباح الاصول ج 2 ص 199 آنجا که می فرماید ثانیا؛ آیات ناهیه عمل به ظن مولوی نیست و ارشادی است لذا نمی تواند رادع سیرۀ عقلا باشد رادعیت آیات در صورتی است که نهی از عمل به ظن مولوی باشد ولی به نظرایشان نهی از عمل به ظن ارشادی است و لاتقف ما لیس لک به علم ارشادی است یا ان الظن لا یغنی ...ارشادی است و مولوی نیست . : می فرماید که دفع ضررمحتمل عقلا واجب است عقل، بدست آوردن امنیت از عقاب را لازم می داند خداوند با آیات ناهیه مارا به آن حکم عقلی ارشاد کرد یعنی عمل به غیر علم نکنید عمل به ظن نکنید چون دفع ضررمحتمل واجب است و عمل به ظن ممکن است شمارا وادار به یک عملی کند که در قیامت مُعاقَب شوید. وقتی حکم آیات ارشاد به عقل بود قابل تخصیص نیست چون حکم عقلی تخصیص برنمی دارد لذا نمی توان گفت ان الظن من الحق شیئا الا الظن الفلانی. دیگرتخصیص نمی خورد. در پایان می نویسد حالِ خبر بعد از قیام سیره بر عمل به خبربا آیات بعد از انکه ارشادی دانستیم حال امارات با اصول عملیۀ عقلیه است همانطوری که امارات بر اصول عقلیه ورود دارند خبر ثقه هم بر آیات ناهیه ورود دارد مثلا در اصول عقلیه قبح عقاب بلا بیان جاری است وقتی اماره امد اماره بیان است ولابیان نیست لذا موضوع اصول عقلیه رفت. دراینجا هم آیات ناهیه موضوعش دفع عقاب محتمل است وقتی خبر ثقه آمد مارا از عقاب حفظ می کند پس با وجود خبر ثقه آیات ناهیه موضوع ندارد لذا خبر ثقه بر آیات ورود دارد. : اولا: روایات مفسر آیات ناهیه به حدی است که حرمت عمل به ظن را مولوی می کند به عنوان نمونه فرمود حق الله علی الاعباد ان یقفوا عند مالا یعلمون. حق خداوند بر بندگانش این است در جائی که علم ندارند توقف کنند. چیزی که حق الله شود یک تکلیف می شود. ثانیا: نظرشما این است که پیروی از ظن و غیر علم عقلا قبیح است واین آیات ناهیه مارا به حکم عقلی ارشاد می کند لذا ارشادی است نه مولوی.اشکال ما این است که عقل ظلم به نفس یا دیگران را قبیح می داند و شرع هم حکم به حرمت ظلم کرد و این حرمت ظلم هم حرمت مولوی است یا عقل فحشا را قبیح می داند شارع حکم به حرمت ارتکاب فحشا کرد و این حرمت هم مولوی است یا عقل بغی(تجاوزبه حقوق دیگران) را قبیح می داند و شارع هم این بغی را حرام می داند پس هرجا حکم عقل بود و شارع هم نظر داد دلیل بر ارشادی نیست.( ارشادی جایی است که قبل از شرع حکم عقلی مثل کتب علیکم الصیام و ...نبود بعد حکم عقلی امد که پس تبعیت از مولا واجب است و سپس حکمی امد که مثلا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول این حکم ارشادی است نه مولوی چون قبلا عقل حکم کرده بود که تبعیت از مولا واجب است لذا گفتند حکم ارشادی در طول حکم شرعی است نه در عرض )درواقع جواب ما یک جواب نقضی است. ثالثا: ورود خبر ثقه بر آیات ناهیه از نظرما قبول نیست چون شما می خواهید حجیت خبرثقه را توسط سیره اثبات کنید هنوز سیره حجیتش اثبات نشده است می فرمایید خبر ثقه ورود برایات ناهیه دارد این حرف شما جور در نمی¬آید راه حل دیگری دارد: در نهایه الدرایه ج 2 ص 236 تا 238 و در همانجا حواله داده به باب استصحاب ج 3 ص 29 البته ما بخش استصحاب را می اوریم. ایشان دو وجه ارائه داده: 1) : آیات ناهیه عمل به ظن صلاحیت رادعیت از سیره را ندارد چون سیره او را تخصیص می¬زند به لحاظ اینکه هر عاقلی از سیره پیروی می¬کند مگر اینکه آن سیره ردع شده باشد مادامی که سیره رادع ندارد عقلا به سیره عمل می کنند رئیس العقلاهم شارع است قبل از نزول قران شارع یعنی پیامبر به سیره عمل می کرد همۀ مردم به خبر ثقه عمل می کردند پیغمبر هم عمل می کردبعداز آیات ناهیه هم نمی دانیم که این آیات رادع سیره هست یا نه از انجائی که شارع رئیس العقلاست نباید این آیات رادع سیره باشد بلکه از باب اینکه سیره خاص است آیات ناهیه را تخصیص می¬زند. مرحوم حائری از باب استصحاب می امد ولی ایشان از راه استصحاب نیامد بلکه از باب رئیس العقلا بودن شارع وارد شد. 2) : یوید بل یؤکّد که بین آیات ناهیه و سیره مغایرت است. این وجه تقریبا مرحوم خوئی را هم رد می کند. موضوع آیات ناهیه اتباع از ظن من حیث انه ظن است موضوع سیره، عمل به خبر ثقه من حیث انه ثقه است. پس دو موضوع مستقل هستند. لذا آیات ناهیه عمومیت ندارند شامل خبر ثقه نمی شود پس خبر ثقه خروج تخصصی از آیات ناهیه دارد چون موضوع خبر ثقه، ثقه بودن است اما موضوع آیات ناهیه عدم علم است لذا خبر ثقه خروج موضوعی و تخصصی دارد پس از اول آیات ناهیه خبر ثقه را شامل نمی شود. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/12 __ @ostadahadi روایاتی که درباره نجاست خمر است دو طایفه بودند یک طایفه بر نجاست و طایفه دیگر برطهارت دلالت داشتند. حال چگونه باید جمع کنیم چگونه فتوا دهیم. حدودا 5 راه حل بیان شد و هیچکدام را نپذیرفتیم. : از مرحوم حائری و خیلی از فقها : شهرت روائی در هردو طرف است هم در طرف طهارت و هم در طرف نجاست چاره ای نداریم به اینکه این دو دسته روایت را با تعارض، حکم به تساقط کنیم هم طائیه نجاست و هم طائفه طهارت را کنار گذاریم بعد از تعارض و تساقط به قاعده طهارت یا استصحاب طهارت مراجعه کنیم. در نتیجه حکم به طهارت خمر می دهند لکن خوردنش را حرام می دانند درپاسخ می گوئیم که: روایات نجاست خمر دارد چنانکه صاحب ریاض در ج 2 ص 84 فرمودند. اما روایات طهارت فتوای شذوذی از اصحاب ماست قائل به طهارت نادر است به عدد انگشتان نمی رسد لذا چگونه حکم به تساقط هردو روایت می کنید در حالی که شهرت عظیمه از قدما و متاخرین با روایات نجاست خمراست. حداقل این است که باید فتوا به احتیاط می دادید.(شهرت عظیمه یعنی قریب به اجماع) : مرحوم نراقی در مستند الشیعه ج 1 ص 193: یکی از مرجحات منصوصه اخذ به مااشتهربین اصحابک است روایات نجاست، شهرت قویه دارند به سرحداجماع رسیده است صحیحۀ علی بن مهزیار و خبرخیران خادم ایندوتا هم مویّد روایات نجاست اند لذا از باب مرجحات منصوصه روایات نجاست را برتری می دهم و قائل به تعارض و تساقط نمی شوم. : اگرچه این راه از بقیه قوی تر است لکن اشکال دارد به اینکه روایات طهارت به حسب عمل موافق با عامه و به حسب حکم مخالف عامه است اما روایات نجاست به حسب حکم موافق با عامه و به حسب عمل مخالف با عامه است لذا شهرت عظیمه و قویه چطور تشکیل می شود؟ عظیم بودن و وقوی بودن شهرت در صورتی است که یک طرف تعارض از نظر فتوا مخالف با عامه نباشد بلکه عملا و فتواً موافق با عامه باشد با وجود اینکه فقهای ما دراین روایات عده ای توقف کردند و فتوا ندادند عده ای احتیاط کردند و عده ای فتوای به طهارت خمر دادند تشکیل شهرت عظیمه و قویه بعید به نظر می اید : ما از راه حکومت نجاست را انتخاب می کنیم لکن نه از حکومتی که مرحوم خوئی استفاده کردند. در جلسه بعد ان شاء الله. 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/20 @ostadahadi راه درستی را پیمودند در اصول فقه بدنبال واسطه در تنجیز و تعذیر هستیم. لکن اشکال ما بر ایشان این است که چرا بحث از برائت را استطرادی وارد اصول کردید در حالیکه در حدیث رفع نسبت به مرفوع نظرات متفاوتی هست: 1- یک نظر این است که مرفوع، جعل عدم تکلیف (اباحه) است یعنی وقتی برای صبی تکلیف جعل نشده یعنی تمام کارهای که برای بزرگها قانونی است برای بچه هیچ قانونی نیست و قانونا برایش مباح است تمام کارها مثل اب خوردن است که برایش مباح است. 2- معنای دیگرحدیث رفع این است که مرفوع جمیع الاثاراست به معنای عدم تکلیف نیست بلکه به معنای رفع اثارتکالیف است اثرتکلیف، ثواب و عقاب است بچه اگر نمازبخواند ثواب نمی برد و اگرنماز را ترک کند عقاب ندارد. 3- یکی دیگراز معانی حدیث رفع این است که احتیاط بربچه و امثال ان برداشته شده است مرفوع، دراینجا وجوب احتیاط است براساس این دو معنای اخیر برائت باید وارد اصول شود و یک مسالۀ اصولیه شود چون رفع جمیع اثار یا رفع وجوب احتیاط به معنای این است که احکام شرعیه از واجبات و محرمات برکسانی که مصداق حدیث رفع اند منجزیت ندارد جلو منجزیت ادلۀ احتیاط را حدیث رفع می گیرد پس مجعول در احکام و تکالیف، وجوب عمل به این احکام و تکالیف است که حدیث رفع مجعول را برمی دارد یعنی این تکالیف و احکام بربرخی ها منجَزنیست و وجوب ندارد و ماهم در اصول می خواهیم واسطۀ درتنجیزوتعذیر را پیدا کنیم پس اصل برائت داخل در مسالۀ اصولی می شود. اما که برتعریف مرحوم اخوند دربارۀ علم اصول فقه داریم این است که چرا ایشان درتعریف اصول فقه دو دسته از مسائل اصول را تقریرفرمودند: 1) یک دسته قواعد ممهده برای استنباط احکام شرعیه و 2) دستۀ دوم ینتهی الیه المجتهد؟ یعنی مسائلی که واسطه در طریق استنباط حکم شرعی قرار نمی گیرد ولی مجتهد براثربی دلیلی ناچاراست که به برخی از قواعد فتوا دهد مثل استصحاب و برائت و... این است که قسمتی از احکام شرعیه ربطی به مجتهد ندارد بلکه مربوط به مقِلد است مثل مسالۀ دماء ثلاثه اگرخون حیض قطع شد ایا نزدیکی با زن قبل از غسل جایزاست یا نه؟ برخی استصحاب بقای حیض جاری کردند و فتوای به عدم جواز دادند این استصحاب را مجتهد جاری می کند و مقلدین عمل می کنند در حالی که استصحاب حرمت وطئ حائض از احکام مجتهد نیست لذا مصداق اوللتی یتنهی الیه المجتهد نخواهد شد چون منتهی الیه مجتهد استصحاب نبود یا مثل خمس و زکات وحدود و دیات که منتهی الیه عمل مجتهد نیست طبق تعریف شما باید این قواعد از بحث اصول خارج شود فقط مباحث اصول مربوط به مسائلی شود که یا مخصوص مجتهد است مثل تعرض خبرین یا مشترک بین مجتهد و مقلد است مثل استطاعت حج. فقها اینجا دو دسته اند: أ‌. یک دسته قائل به نیابت و وکالت اند یعنی مجتهد بنیابت از مقلد استصحاب را جاری میکند مثل استصحاب حرمت وطی حائض قبل از غسل. ب‌. دوم که است اینکه نه وکالت و نه نیابت بلکه مجتهد در مقام فتوا بعنوان اینکه خودش یک دلیل معتبر و طریق معتبر برای بدست آوردن وظیفه عملیه است صرفا کار ایشان طریقیت است لذا خبر زراره درباره نماز جمعه کاشف از واقع است همچنین مقلِد باید مقلَدین و مراجع را بعنوان ی دلیل و طریق معتبر بشناسد در واقع از باب رجوع جاهل به عالم امضا به حجیت فتوا شد . چرا فتوا حجت است چون آیه «فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» امضای سیره عقلا ست بر رجوع جاهل به عالم. لذا ما اشکال بر مرحوم آخوند را وارد میدانیم، اما تعریف اصول طبق نظر استاد « الحجة علی الفقه» است و مسائل اصولی آن چیزی است که الحجة علی الفقه است. 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/20 @ostadahadi راه درستی را پیمودند در اصول فقه بدنبال واسطه در تنجیز و تعذیر هستیم. لکن اشکال ما بر ایشان این است که چرا بحث از برائت را استطرادی وارد اصول کردید در حالیکه در حدیث رفع نسبت به مرفوع نظرات متفاوتی هست: 1- یک نظر این است که مرفوع، جعل عدم تکلیف (اباحه) است یعنی وقتی برای صبی تکلیف جعل نشده یعنی تمام کارهای که برای بزرگها قانونی است برای بچه هیچ قانونی نیست و قانونا برایش مباح است تمام کارها مثل اب خوردن است که برایش مباح است. 2- معنای دیگرحدیث رفع این است که مرفوع جمیع الاثاراست به معنای عدم تکلیف نیست بلکه به معنای رفع اثارتکالیف است اثرتکلیف، ثواب و عقاب است بچه اگر نمازبخواند ثواب نمی برد و اگرنماز را ترک کند عقاب ندارد. 3- یکی دیگراز معانی حدیث رفع این است که احتیاط بربچه و امثال ان برداشته شده است مرفوع، دراینجا وجوب احتیاط است براساس این دو معنای اخیر برائت باید وارد اصول شود و یک مسالۀ اصولیه شود چون رفع جمیع اثار یا رفع وجوب احتیاط به معنای این است که احکام شرعیه از واجبات و محرمات برکسانی که مصداق حدیث رفع اند منجزیت ندارد جلو منجزیت ادلۀ احتیاط را حدیث رفع می گیرد پس مجعول در احکام و تکالیف، وجوب عمل به این احکام و تکالیف است که حدیث رفع مجعول را برمی دارد یعنی این تکالیف و احکام بربرخی ها منجَزنیست و وجوب ندارد و ماهم در اصول می خواهیم واسطۀ درتنجیزوتعذیر را پیدا کنیم پس اصل برائت داخل در مسالۀ اصولی می شود. اما که برتعریف مرحوم اخوند دربارۀ علم اصول فقه داریم این است که چرا ایشان درتعریف اصول فقه دو دسته از مسائل اصول را تقریرفرمودند: 1) یک دسته قواعد ممهده برای استنباط احکام شرعیه 2) دستۀ دوم ینتهی الیه المجتهد؟ یعنی مسائلی که واسطه در طریق استنباط حکم شرعی قرار نمی گیرد ولی مجتهد براثربی دلیلی ناچاراست که به برخی از قواعد فتوا دهد مثل استصحاب و برائت و... این است که قسمتی از احکام شرعیه ربطی به مجتهد ندارد بلکه مربوط به مقِلد است مثل مسالۀ دماء ثلاثه اگرخون حیض قطع شد ایا نزدیکی با زن قبل از غسل جایزاست یا نه؟ برخی استصحاب بقای حیض جاری کردند و فتوای به عدم جواز دادند این استصحاب را مجتهد جاری می کند و مقلدین عمل می کنند در حالی که استصحاب حرمت وطئ حائض از احکام مجتهد نیست لذا مصداق اوللتی یتنهی الیه المجتهد نخواهد شد چون منتهی الیه مجتهد استصحاب نبود یا مثل خمس و زکات وحدود و دیات که منتهی الیه عمل مجتهد نیست طبق تعریف شما باید این قواعد از بحث اصول خارج شود فقط مباحث اصول مربوط به مسائلی شود که یا مخصوص مجتهد است مثل تعرض خبرین یا مشترک بین مجتهد و مقلد است مثل استطاعت حج. فقها اینجا دو دسته اند: أ‌. یک دسته قائل به نیابت و وکالت اند یعنی مجتهد بنیابت از مقلد استصحاب را جاری میکند مثل استصحاب حرمت وطی حائض قبل از غسل. ب‌. دوم که است اینکه نه وکالت و نه نیابت بلکه مجتهد در مقام فتوا بعنوان اینکه خودش یک دلیل معتبر و طریق معتبر برای بدست آوردن وظیفه عملیه است صرفا کار ایشان طریقیت است لذا خبر زراره درباره نماز جمعه کاشف از واقع است همچنین مقلِد باید مقلَدین و مراجع را بعنوان ی دلیل و طریق معتبر بشناسد در واقع از باب رجوع جاهل به عالم امضا به حجیت فتوا شد . چرا فتوا حجت است چون آیه «فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» امضای سیره عقلا ست بر رجوع جاهل به عالم. لذا ما اشکال بر مرحوم آخوند را وارد میدانیم، اما تعریف اصول طبق نظر استاد « الحجة علی الفقه» است و مسائل اصولی آن چیزی است که الحجة علی الفقه است. 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴