eitaa logo
پرسمان اعتقادی
42.4هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4.1هزار ویدیو
66 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈┈•❀•┈┈• | | "هرگز نزدیک این کار نشود" 💠 اوج صداقت در کسب و کار ▫️تهذیب الأحکام ـ به نقل از اسحاق ـ: از پرسیدم: مردی به دیگری پیغام می دهد و می گوید: «برایم جامه ای خریداری کن» و او برای خرید جامه به بازار می رود؛ امّا خودش مانند جامه ای که در بازار می یابد، دارد. آیا جامه ای را که خودش دارد، به او بدهد؟ 🔅 امام(ع) فرمود: «هرگز نزدیک این کار نشود و خودش را آلوده نسازد. خداوند عز و جل می فرماید: ⚜️ «ما امانت را به آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم؛ لیکن آنها از پذیرفتنش سر باز زدند و از آن ترسیدند، و انسان، آن را پذیرفت، که او ستمکار و نادان بود». * حتّی اگر آنچه خودش دارد، بهتر از آن چیزی بود که در بازار برایش به دست می آورد، باز آنچه را خودش دارد، نباید به او بدهد». * . الأحزاب: ۷۲. 📚 دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۷، ص ۲۰۰ 🔰 @p_eteghadi 🔰
. | | 🔰 محبت به ☆ مسلمان شد و از دنیا رفت! 🔸 زکریا بن ابراهیم : من مسیحی بودم و اسلام آوردم و حج گزاردم. آن گاه نزد رفتم و گفتم: من بر دین مسیح بوده ام که حال، اسلام آورده ام. 🔅 فرمود: «در اسلام چه دیده ای؟». گفتم: این، سخن خداوند عز و جل که: «تو، نه کتاب را می‌شناختی و نه ایمان را؛ ولی آن را نوری گردانیدیم که هر که را بخواهیم، با آن هدایت می‌کنیم». ▫️ فرمود: «به راستی خداوند، تو را هدایت کرده است» و آن گاه سه بار فرمود: «خداوندا! او را هدایت کن» وافزود: «هر چه می‌خواهی، بپرس، ای فرزندم!». گفتم: پدر و مادرم و خانواده ام مسیحی هستند و مادرم نابیناست. من با آنها هستم و در ظرف های آنان غذا می‌خورم؟ ▫️ فرمود: «آیا گوشت خوک می‌خورند؟». گفتم: نه و به خوک، دست نمی‌زنند. ▫️ فرمود: «باکی نیست. مراقب مادرت باش و به او نیکی کن، و اگر از دنیا رفت، او را به دیگری وا مگذار. تو خود، کار [تدفین] او را به عهده بگیر و به کسی نگو که نزد من آمده ای، تا آن که ـ إن شاء اللّه ـ در مِنا نزد من آیی». در مِنا نزد ایشان رفتم ... 🔸 هنگامی‌که به کوفه رسیدم، به مادرم محبّت کردم و خودم به او غذا می‌دادم و جامه و سرش را از شپش، پاک می‌کردم و به او خدمت می‌نمودم. مادرم به من گفت: ای پسرکم! تو وقتی بر دین من بودی، این چنین با من رفتار نمی‌کردی. این، چه رفتاری است که پس از مهاجرتت و پذیرش اسلام در تو می‌بینم؟ گفتم: مردی از فرزندان پیامبرمان، مرا به این رفتار، فرمان داده است. ▫️ مادرم گفت: آیا این شخص، خود، پیامبر است؟ گفتم: نه؛ بلکه پسر پیامبر است. ▫️ گفت: پسرکم! این شخص، پیامبر است و این از وصایای پیامبران است. گفتم: مادر! پس از پیامبر ما، پیامبری نیست؛ بلکه او فرزند پیامبر است. ▫️ گفت: فرزندم! دین تو، بهترین دین است. آن را بر من عرضه کن. من آن دین را بر او عرضه کردم و او اسلام را پذیرفت و (مسائل) دین را به او آموختم. او نماز ظهر، عصر، مغرب و عشا را خواند. آن گاه در شب به او عارضه ای روی کرد. گفت: ای فرزندم! آنچه را به من آموختی، دوباره برایم باز گو. من دوباره برایش بازگو کردم. او به آن، اقرار کرد و از دنیا رفت. ❤️ صبح هنگام، مسلمانان او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و در قبرش گذاشتم. 📚 الکافی: ج ۲ ص ۱۶۰ ح ۱۱، دانشنامه قرآن و حدیث ج ۱۵ ص ۳۶۲ 🔰 @p_eteghadi 🔰
| 🔸 | ☆ ثروت اندوزی و غفلت 🔅 (ص) : از ثروت حذر کنید؛ زیرا در گذشته مردی بود که مال و اولاد گرد آورد و به خود و خانواده اش پرداخت و برای آنان جمع کرد و اندوخت. ملک الموت در هیئت شخصی فقیر به نزد او آمد و درِ خانه اش را کوبید. دربانان بیرون آمدند. ملک الموت به آنان گفت: خواجه خویش را صدا بزنید که نزد من بیاید. دربانان گفتند: «خواجه ما برای چون تو کسی، بیرون آید؟!» و او را عقب راندند و از درِ خانه دورش کردند. ملک الموت دوباره با همان هیئت به سوی آنان آمد و گفت: ▫️ خواجه خویش را صدا بزنید و به او بگویید من ملک الموت هستم. خواجه چون این سخن را شنید، ترسان و هراسان نشست و به یارانش گفت: با او به نرمی سخن بگویید و به او بگویید: خدا خیرت دهد! شاید دنبال کس دیگری غیر از خواجه ما هستی! ▫️ ملک الموت به آنان گفت: خیر. و نزد خواجه رفت و به وی گفت: برخیز و آنچه می خواهی، وصیت کن؛ زیرا پیش از آن که بیرون روم، جانت را خواهم گرفت. اهل خانه فریاد زدند و گریستند. ▫️ خواجه به آنان گفت: صندوق ها را باز کنید و آنچه را از زر و سیم در آنهاست، بنویسید (/ بریزید). آن گاه رو به پول ها کرده و به بد و بیراه گفتن به آنها پرداخت و گفت: لعنت خدا بر شما پول ها! پروردگارم را از یاد من بردید و مرا از کار آخرتم غافل ساختید تا آن که فرمان خدا چنین مرا غافلگیر کرد! 📚 دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۱ ص ۴۱۰ 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔹 💠جلسات حدیثی 🍁 جلسات علمی بسیاری را در مکانهای مختلف، نظیر مدینه ، مکه، منا، كوفه و خراسان برگزار می‌کرد. در این جلسات گاهی تنها به بیان احادیثی از پیامبر خدا اکتفا می‌فرمود و گاه به پاسخگویی به پرسشهای مردم مشغول می‌شد. موضوع بعضی از این جلسات فقه، تفسیر قرآن و یا موعظه بوده است. ⭕️ علیرغم حركت انحرافی واقفیان، گزارش‌های متعدد نشان از آن دارد كه مردم در جلسات امام مشتاقانه شركت می‌كردند. 🔸محمد بن‏ عیسى‏، یکی از اصحاب می‌گوید: من و یونس بن عبد الرحمن خدمت حضرت رضا (ع) رسیدیم. نزدیک درب منزل آن حضرت گروهى اجتماع كرده بودند و از آن حضرت اجازه ورود می‌خواستند. در این هنگام اجازه ورود داده شد و ما بعد از چند نفر وارد شدیم. پس از اینكه سلام كردیم و امام رضا (ع) اجازه نشستن داد، یونس بن عبد الرحمن گفت: اى سید من! اجازه می‌دهید از شما مسئله‏اى بپرسم؟... و سپس یونس سؤالات بسیاری را مطرح می‌کند. 🔸بعضی وقتها امام از شیعیان می‌خواست تا در منزل خودشان و یا در مکانی دیگر جمع شوند تا به سخنان امام گوش فرا دهند. حضور گسترده مردم در جلسات مدینه گزارش شده است. در خراسان نیز این جمعیت نه تنها كاسته نشد بلكه فزونی یافت. یک بار در مرو، راوی تعداد حاضران را می‌شمارد و می‌گوید: 160 نفر از شیعیان شهرهای مختلف در جلسه حاضر بودند. گاهی وقتها بعضی از شاگردان سختکوش امام، مجموعه بیانات و یا احادیث نبوی ایشان را در کتابی گرد می‌آوردند. 📗 الكافی ج4 ص23 📚 ماه هشتم، تألیف 🔰 @p_eteghadi 🔰
. | | ☆ در حال تلاش برای خانواده! ☆ 🔅 : محمّد بن منکدر می گفت: من گمان نمی کردم امام زین العابدین(ع) جانشینی برتر از خود بنهد، تا آن که پسرش امام باقر(ع) را دیدم و خواستم بدو پند دهم؛ ولی او مرا پند داد. دوستانش به منکدر گفتند: امام(ع) به چه چیزی تو را پند داد؟ 🔸 گفت: در ساعات گرم روز به یکی از مناطق مدینه رفتم. امام باقر ـ که مردی تنومند و سنگین بود ـ مرا دید. او به دو غلام سیاه یا دو برده تکیه کرده بود. با خود گفتم: سبحان اللَّه! در این ساعت، بزرگی از بزرگان قریش، در طلب دنیاست! خوب است او را اندرز دهم. به او نزدیک شدم و سلام کردم. او در حالی که عرق می ریخت، به تندی جواب سلام مرا داد. ▫️ گفتم: خدا حالت را نیکو گردانَد! بزرگی از بزرگان قریش، در این ساعت در طلب دنیاست!؟ هیچ می دانی اگر در این وضع، مرگ تو فرا رسد، چه می کنی؟ 🔅 فرمود: «اگر مرگم در این وضع فرا رسد، در حالی فرا رسیده است که من در حال فرمانبری از خدا هستم و با این فرمانبری و اطاعت، خود و خانواده ام را از نیاز به تو و مردم باز می دارم. من از این می هراسم که اگر مرگم، در حال معصیت خدا رسد، چه کنم». ▫️ گفتم: خدا بر تو رحمت آورَد! راست می گویی. من خواستم به تو پند دهم؛ لیکن تو به من پند دادی. 📚‎ دانشنامه قرآن و حدیث ج ۱۰ ص۲۲۰ 🔰 @p_eteghadi 🔰
. | | ☆ سعادت و شقاوت ☆ ▫️ الكافى ـ به نقل از ابو بصير ـ: در حضور امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه پرسشگرى از ايشان پرسيد : فدايت شوم، اى فرزند پيامبر خدا! از كجا بدبختى به اهل گناه رسيد كه خداوند در علم خود، به خاطر عمل آنان، برايشان كيفر نوشت؟ 🔅 فرمود : «اى پرسشگر! كسى از آفريدگان [از پيش خود ]نمى‌توانست به اداى حقّ خداى متعال در قبال حكمش به پا خيزد . پس وقتى حكم به اداى حقّ خويش فرمود ، به دوستدارانش نيرو مى‌بخشد و از آنان سنگينى بار عمل كردن به حقيقت آنچه را سزاوار آن اند، بر مى‌دارد. [نيز ]به خاطر دانش پيشين خويش درباره گناهكاران، براى ارتكاب گناه، به آنان نيرو مى‌بخشد و تاب [و روحيه‌ى‌‌]پذيرش [حكم الهى] را از آنان دريج مى‌نمايد [با اين كه توان و لوازم تكليف را بدانان مى‌بخشد ] پس آنان مطابق همان مى‌كنند كه در علم او گذشت و تاب [روحيه‌ى‌] پديد آوردن وضعيتى را نيافتند كه آنان را از كيفر خدا برهاند؛ زيرا دانش او، شايسته تر و براى تصديق است، [بى‌آن كه جبرى متوجّه بندگان نمايد] ❀ و اين است معناى‌: خواست آنچه را كه خواست؛ و اين راز اوست» . 📚 دانشنامه عقاید اسلامی، ج ۹، ص ۶۸ 🔰 @p_eteghadi 🔰
. | | ☆ محبت، سبب همنشینی ☆ ▫️ جابر بن عبد اللّه انصاری ـ: روزی در مسجد مدینه خدمت پیامبر خدا(ص) رسیدیم. یکی از یارانش، از بهشت، سخن به میان آورد.... 🔅 فرمود: ستایش، خدایی را که به واسطه تو (پیامبر)، ما را هدایت فرمود و به ما ارجمندی و بزرگی بخشید. 🔅 (ص) فرمود: «ای علی! آیا نمی دانی که هر کس ما را دوست بدارد و محبّت ما را بپذیرد، خدای متعال، او را در کنار ما سکونت می دهد؟» و این آیه را تلاوت فرمود: ⚜️ «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُّقْتَدِرٍ» «در جایگاه راستی، نزد پادشاهی توانایند». ⚜️ القمر: ۵۵. 📚 دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۵، ص ۵۵۰. 🔰 @p_eteghadi 🔰
. | | ☆ قطع رحِم سبب کوتاهی عمر می شود. ☆ ▫️ الکافی ـ به نقل از ابو حمزه ثمالی ـ : امیر مؤمنان(ع) در سخنرانی اش فرمود: 🔅«از گناهانی که مرگ را پیش می افکنند، به خدا پناه می برم». عبد اللّه بن کوّاء یشکری برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! مگر گناهانی هم هستند که مرگ را پیش افکنند؟ ❀ فرمود: «وای بر تو! آری؛ بریدن از خویشاوندان. خانواده هایی هستند که گرد هم می آیند و نسبت به یکدیگر مواسات می نمایند و با آن که اهل معصیت اند، خداوند، آنان را روزی می بخشد، و خانواده هایی هستند که پراکنده می شوند و از یکدیگر پیوند می بُرند و با آن که مردمانی پرهیزگارند، خداوند، آنان را [از روزی،] محروم می کند». 📚 دانشنامه قرآن و حدیث ج ۴ ص ۲۹۸ 🔰 @p_eteghadi 🔰
. | | ☆ روح القدس بر زبانت جاری کرد! 🔸 به نقل از دعبل بن علی خزاعی ـ: ▫️ برای مولایم شعری خواندم که آغازش این است : تلاوتگاه های آیاتی که از تلاوت، خالی گشته اند و جایگاه فرود وحی که ویرانه گشته است! •┈ چون به این سخنم رسیدم که : خروج امامی که حتما خروج خواهد کرد و به نام خدا و با برکات، قیام خواهد کرد صف حق و باطل را در میان ما از هم جدا خواهد نمود و بر نیکی و بدی، سزا می دهد. امام رضا(ع) به شدّت گریست. سپس سرش را به طرف من بالا کرد و فرمود: 🔅 «ای خزاعی! این دو بیت را روح القدس بر زبانت جاری کرد. آیا می دانی این امام کیست و چه وقت قیام می کند؟». ▫️ گفتم: خیر، ای سَرورم! فقط شنیده ام که امامی از شما خروج می کند و زمین را از تباهی پاک می سازد و آن را از عدل، آکنده می گرداند. 📚 دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۴، ص ۲۶۴ 🔰 @p_eteghadi 🔰
. | | ☆ پس چه كسى غذايش را درست مى‌‌كرد؟ 🔸 به نقل از أبو قلابة : در حضور پيامبر صلى‌‌الله عليه و آله از مردى سخن به ميان آمد و گفته شد : او آدم خوبى است . و گفته شد : اى رسول خدا! آن مرد همسفر حجّ ما بود . هرگاه در منزلى پياده مى‌‌شديم پيوسته در حال نماز خواندن بود تا آن كه حركت مى‌‌كرديم و در بين راه نيز همواره قرآن مى‌‌خواند و ذكر خدا مى‌‌گفت، تا دوباره اُتراق مى‌‌كرديم . 🔅 (ص) فرمود : پس چه كسى شترش را علوفه مى‌‌داد و غذايش را درست مى‌‌كرد؟ ▫️عرض كردند : همه ما . حضرت فرمود : همه شما از او بهتريد! . 📚 میزان الحکمة ج ۵ ص ۳۰۳ ~~☆☆☆☆~~ ☆ ما به جای شما کار می کنیم! 🔸 مكارم الأخلاق : نقل شده است كه پيامبر صلى‌‌الله عليه و آله در سفرى، به اصحاب خود دستور داد گوسفندى ذبح كنند. يكى از آنها گفت : من‌، ذبح مى‌‌كنم . ديگرى گفت : من‌، پوست مى‌‌كَنَم . سومى گفت : من‌، گوشتش را خُرد مى‌‌كنم . چهارمى گفت : من‌، آن را مى‌‌پزم . 🔅 پيامبر خدا فرمود : «من هم براى شما هيزم جمع مى‌‌كنم» . ▫️ اصحاب گفتند : شما زحمت نكِش‌، پدران و مادرانمان به فدايت! ما به جاى شما‌، كار مى‌‌كنيم . 🔅 پيامبر(ص) فرمود : «مى‌‌دانم كه شما به جاى من‌، كار مى‌‌كنيد ؛ امّا خداوند عز و جل خوش ندارد كه بنده اش با عدّه اى از دوستان و هم سفران خود باشد‌، ولى به تنهايى در ميان آنها (امتيازى داشته) باشد» . پس ايشان نيز برخاست و شروع به جمع آورى هيزم كرد . 📚 حکمت نامه پیامبر(ص)، ج ۱۴، ص ۱۹۷ 🔰 @p_eteghadi 🔰
. | | ☆ صدقه پنهانی ☆ ▫️ ربیع الأبرار ـ به نقل از محمّد بن حنفیه ـ: پدرم، شبانه قنبر را می خواند و آرد و خرما بر دوش او می گذاشت و بی آن که کسی آگاهی یابد، به خانه هایی که می شناخت، می رساند. به او گفتم: پدر جان! چرا آن را در روز به ایشان نمی بخشی؟ 🔅فرمود: «فرزندم! صدقه پنهانی، آتش خشم خداوند عز و جل را خاموش می کند». 📚 دانشنامه قرآن و حدیث ج ۱۰ ص ۲۲۴ 🔰 @p_eteghadi 🔰
. | | ☆ تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه ☆ 🔅 : گروهی از یهود، نزد پیامبر خدا(ص) آمدند و گفتند: ای محمّد! تو چهارده سال به سوی این قبله، بیت المقدس، نماز گزاردی و اکنون آن را ترک نموده ای. آیا چیزی که بر آن بودی، حق بود، و اکنون تو آن را ترک نموده ای و به سوی باطل شده ای، در حالی که باطل، با حقّ، ناسازگار است؟ یا چیزی که بر آن بودی، باطل بوده و تو در این مدّت بر آن بوده ای؟ پس چگونه مطمئن باشیم که تو اکنون نیز بر باطل نیستی؟ ❀(ص) فرمود: «نه، آن، حق بود و این [هم] حق است. خداوند می فرماید: ⚜️ «بگو: مشرق و مغرب، از آنِ خداست. هر که را بخواهد، به راه راست هدایت می کند».⚜️ (*) ▫️ ای بندگان! هر گاه صلاح شما را در رو گرداندن به مشرق بداند، به آن فرمانتان می دهد و هر گاه صلاح شما را در رو گرداندن به مغرب بداند، به آن فرمانتان می دهد و اگر صلاح شما را در غیر آن دو بداند، به همان فرمانتان می دهد. پس، تدبیر خدای متعال را درباره بندگانش و خواست او را در مصالح خودتان، انکار نکنید». (*) البقره: ۱۴۲. 📚 دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۲، ص ۲۳۴. 🔰 @p_eteghadi 🔰
. | | ☆ اختصاصات امت پیامبر اسلام(ص) در روایت امام حسین علیه السلام 🔸ای مرد یهود! آنچه دوست داری، بپرس! 🔅 : پس از وفات پیامبر خدا(ص)، یاران ایشان در مسجد ایشان نشسته بودند و از فضایل او یاد می کردند که یکی از علمای یهود اهل شام، بر ما وارد شد. او تورات و انجیل و زَبور و صُحُف ابراهیم(ع) و [دیگر] پیامبران را خوانده بود و دلایل آنها را می دانست. بر ما سلام کرد و نشست و لَختی درنگ نمود. آن گاه گفت: ▫️ ای امّت محمّد! شما برای هیچ پیامبری، مقامی و برای هیچ فرستاده ای، فضیلتی نگذاشتید، مگر این که آن را به پیامبرتان محمّد، نسبت دادید. اگر من از شما چیزی بپرسم، آیا پاسخی دارید که بدهید؟ امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) به او فرمود: 🔅«ای مرد یهود! آنچه دوست داری، بپرس که به یاری خدا و به خواست او، هر آنچه بپرسی، پاسخت را خواهم داد...». ... یهودی گفت: خداوند متعال از جانب خود محبّتی بر موسی افکند. امیر مؤمنان(ع) به او فرمود: 🔅«همین طور است؛ امّا بر محمّد(ص) نیز از جانب خود، محبّتی افکند و او را حبیب نامید. خداوند ـ تبارک و تعالی ـ چهره محمّد(ص) و امّت او را به ابراهیم(ع) نشان داد. ابراهیم گفت: ای پروردگار! در میان امّت های پیامبران، امّتی به این نورانیت ندیده ام. اینها کیستند؟ ندا آمد که: این، محمّد، حبیب من است و در میان آفریدگانم حبیبی جز او ندارم. پیش از آن که آسمان و زمینم را بیافرینم، او را دوست می داشتم و آن گاه که هنوز پدرت آدم، [در] گِل بود و جانی در وی روان نساخته بودم، او را پیامبر نامیدم. 🔸 خداوند، در کتاب خود به جان او سوگند یاد کرده و فرموده است: «به عمر تو سوگند که آنان، در مستی خود سرگردان اند». یعنی به جان تو سوگند ـ ای محمّد ـ و این بلندی و شرافت و مرتبت، از جانب خداوند عز و جل خود، کافی است». 📚دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۷، ص ۱۵۲ 🔰 @p_eteghadi 🔰
. | | ☆ نهی از منکر در بازار 🚩 جز حلال مفروشید! 🔅 : علی بن ابی طالب(ع)، در کوفه بر اَستری خاکستری رنگ که از آنِ پیامبر خدا(ص) بود، سوار شد و بازار به بازار رفت. به راسته گوشت فروشان رسید و با رساترین بانگش ندا داد: 🔅«ای جمعیت قصّاب! هنگام ذبح، گردن حیوان را به یکباره جدا نکنید و برای گرفتن جان شتاب نورزید تا جان از تنِ حیوان، بیرون شود. از دمیدن در گوشت برای فروختن بپرهیزید؛ زیرا من، خود، از پیامبر خدا(ص) شنیدم که از این کار، نهی می فرمود». ▫️ سپس به بازار خرمافروشان درآمد و فرمود: 🔅«همان سان که کالای نیکوتان را آشکار می کنید، جنس پَست را هم در معرض دید بگذارید». ▫️ آن گاه، به بازار ماهی فروشان آمد و فرمود: 🔅«جز حلال مفروشید و از فروش ماهیِ در آب مُرده بپرهیزید». ▫️ پس از آن، به منطقه کناسه در آمد که فروشندگان گوناگون، همچون: مسگر، زرگر، ریسمان فروش، سوزن فروش، صَرّاف، گندم فروش و پارچه فروش، در آن بودند. پس به رساترین بانگش ندا در داد: 🔅«این بازارهای شما، مکانِ سوگندهایند. پس سوگندهاتان را با صدقه درآمیزید و از سوگند یاد کردن [به خدا]، بپرهیزید؛ که همانا خداوند، پاک نمی شمارد کسی را که به نام وی، سوگند ناراست یاد کند [از آلودگی پاک نمی سازد]. 📚دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۷، ص ۳۱۶ 🔰 @p_eteghadi 🔰